نوحه سنتی
(امام رضا ع)
پاره ی قلب مصطفایی
بر شیعیان شمس الضحایی
مولی علی موسی الرضایی
رضا رضا رضا رضاجان۳
تو پادشاه ارض توسی
در این جهان شمش الشموسی
انیس و همدم نفوسی
رضا رضا رضا رضاجان۳
مولی رئوف و مهربانی
مایه ی آرامش جانی
مولای ما جان جهانی
رضا رضا رضا رضاجان۳
مظهر ذات سرمدی تو
هشتم گل محمدی تو
عالم آل احمدی تو
رضا رضا رضا رضاجان۳
ای پاره ی قلب پیمبر
نور دل موسی بن جعفر
در خصلت و خویی چو حیدر
رضا رضا رضا رضاجان۳
دوری تو از شهر مدینه
کشته شدی با زهر کینه
دل ها ز داغ تو غمینه
رضا رضا رضا رضاجان۳
گشته خراسان قتلگاهت
بر جان رسد ناله و آهت
بر درب حجره شد نگاهت
رضا رضا رضا رضاجان۳
بر خاک حجره سر نهادی
در راه قرآن جان بدادی
منتظر از بهر جوادی
رضا رضا رضا رضاجان۳
#رضا_یعقوبیان
#امام_رضا_ع
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
شبیه ربنایی که دم افطار می پیچد
صدای فاطمه در کوچه و بازار می پیچد
مگر زهرا نبود انگیزه ی ایجاد این عالم
چرا دور سر او گنبد دوار می پیچد
چه غوغایی به راه افتاده از زهرا در این خانه
صدایی که به در خورده است، از دیوار می پیچد
سرش خورده به دیوار و کمی با مکث می افتد
کنار استخوان پهلویش مسمار می پیچد
برای محسنش کاری نمی شد کرد اما او
به سمت مرتضی با حالتی غمبار می پیچد
علی رفته، در افتاده، زبانه می کشد آتش
وجود مادرم در شعله ها انگار می پیچد
همین آتش زبانه می کشد تا خیمه ی اطفال
صدای نازدانه دختری این بار می پیچد
تنم، پیراهنم آتش گرفت ای عمه کاری کن
زمین که می خورم، موهام لای خار می پیچد
امیر عظیمی
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
یاس حساس است از گل های دیگر بیشتر
پس همیشه می شود در باد پرپر بیشتر
هر چه هیزم پشت در می سوخت با بادی شدید
کوچه از بوی گلی می شد معطر بیشتر
در سقیفه بود یا نه حتم دارم بعد از آن
داده شد در کوچه ها مزد پیمبر بیشتر
میخ و آتش هر دو بر در بود، پس با این حساب
هر چه از دیوار بد دیدیم از در بیشتر
با سه آیه خوب تا کردند تا ثابت کنند
حکمتی دارد نشد آیات کوثر بیشتر
کاش می دانست آن بادی که در کوچه وزید
یاس حساس است از گل های دیگر بیشتر
حسین صادقی
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
دستِ اسلام را چرا بستيد!؟
فاتح بدر و خندق است اين مرد
يادتان رفته درب خيبر را
با همين دستها شكست اين مرد
يادتان رفته در حنين و احد
ذوالفقار گرهگشايی داشت
يادتان رفته تا همين ديروز
در مدينه برو بيايی داشت
شرمتان باد! ناجوانمردان
نكشيدش چنين غريبانه
اسدالغالب است، میجنگد
پنجه در پنجه، مرد و مردانه
يادتان رفته از لبِ تيغش
جايِ خون، رأفت و كرم میريخت
يادتان رفته بیزره، تنها
لشگری را علی به هم میريخت
يادتان رفته ذوالفقارش را
ماجراهای فنِ دستش را
مَرحبُ و عَمروَد دو نيم شدند
يادتان رفته ضربِ شصتش را
يادتان رفته آن رشادتها
مرد ميدان غزوهها میشد
تا شماها فرار میكرديد
سپر جان مصطفی میشد
نبريدش چنين، يدالله است
كفر از او سيلی عيان خورده
ای عربهای بیحياء؛ اصلاّ
اسم حيدر به گوشتان خورده؟
نور توحيد را نمیبينيد!؟
كور دلهای باطنآلوده
وا كنيد اين طنابها را زود
او برای خودش كسی بوده
تيرهبختان ز فيض محروميد
در صف دشمن ولی هستيد
رفته از يادتان كه مديونِ
دست پُر پينهی علی هستيد
چاههای مدينه میدانند
كه كمر قصدِ كشتنش بستيد
آبروی تمام عالم را
ريسمان دور گردنش بستيد
حرمتش را نگه نمیداريد!؟
روي دوشش عبا بيندازيد
او غرورش شكسته نامردان
از سرش تيغ را بيندازيد
پا برهنه به مسجدش نبريد
او خودش خاكیِ خدايی هست
نيمی از كينه را نگه داريد
چون كه گودال كربلايی هست
كربلا باز فرصت خوبی است
عقدههاتان به كار میآيند
سرِ بر نيزه رفتن پسرش
همه با هم كنار میآيند
وحید قاسمی
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ
درخانه بیشتر دم در میشود شلوغ
مادر جلوست دور پدر میشود شلوغ
این کوچه ها چقدر مگر میشود شلوغ؟
چندین نفر به زور دراین کوچه جا شدند
نمرودها مزاحم پروانه ها شدند
دریا خروش کرد تلاطم شروع شد
دوران جاهلیت مردم شروع شد
وقتش رسیده بود تهاجم شروع شد
انگار کار آتش و هیزم شروع شد
در پشت در زبانه ی آتش که پا گرفت
دودش بلند شد همه جارا فرا گرفت
دربسته بود درشکنی ایستاده بود
در جنگ نور اهرمنی ایستاده بود
در بین خانه ممتحنی ایستاده بود
نامرد رو بروی زنی ایستاده بود
فریاد میکشید ولایت گرفتنی ست
با زور هم اگر شده بیعت گرفتنی ست
مشغول حرف بود که با پا به در زدو
صدیقه را مقابل مولا به در زد و
فهمید مانده پشت در اما به در زد و
همراه مادری پسرش را به در زد و
گل را گلاب کرد و بدستان خار داد
مسمار را به پهلوی زهرا فشار داد
فضه اگر نبود به دادش که میرسید؟
چادر به روی پیکر زهرا که میکشید؟
در بین شعله بانوی این خانه را که دید
محکم بصورتش زد و به سمت در دوید
این پاسخ سفارش عمر رسول بود
مولا به فکر حفظ حجاب بتول بود
سیدپوریا هاشمی
نوحه ی شور
تقدیم به غربتِ محسنیه
شیعه ی حیدریم و
غیرتِ ذوالفقاریـــم
بمیره هر کی گفته
محسنیّـــه نداریــم
حُرمـــتِ مــــادرِ مـــا
حُرمتِ محسنیّه است
محســـنیّـــه شـــروعِ
غُربــتِ فاطمیّه است
محسنیّـــه بــرا مــا
فصلِ درد و عذابــه
آسمون غم می باره
حالِ مــادر خرابـــه
مرتضی چاره ای جز
اشـــک و گریه نداره
گوشه ای داره زینب
قطره قطره می باره
حسن از فکرِ کوچــه
شبا کابوس می بینه
این روزا داره حیدر
دردِ ناموس می بینه
حالِ حیــدر عجیبه
اون که شیرِ حُنینه
به گمــونم که فکرِ
کــربلای حســـینه
بعدِ محسن نمونه
پســرش بی برادر
کـــربلا باشـــه امّا
بـی پنــاه و دلاور
می ده امّا به حیدر
خدا باز بهتریــــن و
جایِ محسن میبخشه
یــلِ امّ البـــنیــــن و
خوش به حالت که محسن
نـــدیدی کوچــــه ها رو
تازیـــانـــه بـــه زهــــرا
دستـــای مرتضـــی رو
خوش به حالت ندیدی
مرگِ یـــاسِ جوون و
خیلی سختـــه ببینی
گریـــه ی پهلوون و
خوش به حالت نبودی
وقتِ ضربت تو محراب
نـــدیدی مجتبــــی رو
ذرّه ذرّه ، بشــــه آب
خوش به حالت نبودی
کـــربلا بیــنِ گـــودال
خنجری روی حنجـــر
مادری رفته از حـــال
خوش به حالت عزیزم
صبر و خسته ندیـــدی
زینب و سر شکستـــه
دستِ بستــه ندیـــدی
ناقــــه هایِ بـــدونِ
سایه بان و ندیـــدی
شهرِ شام و ندیـــدی
خـــیزران و ندیـــدی
وای از این غُصّه و غم
وای از این شور و ماتم
کُـــلّ یــــوم حســین و
کُـــلّ یــــوم مُحــــرّم
#ابراهیم_زمانی_قم
نوحه سنتی
(ذکر حضرت محسن ابن علی ع)
از ماتم پیغمبر،خم شد کمر زهرا
وز شهادت محسن،خون شد جگر زهرا
از ضربت در افتاد،فاطمه به روی خاک
قربانی دین گردید،محسن پسر زهرا
یک سوم از سادات،کم شد ز جفای دون
تا سقط شدی محسن،نور بصر زهرا
از امت بابایش،بس جور و جفاها دید
یک لحظه نماندی خشک،چشمان تر زهرا
خانه ی علی گردید،غمخانه برای او
شد خانه نشین حیدر،بعد از پدر زهرا
چون مزد رسالت را،سیلی و کتک دادند
شد ناله ز غم کار،شام و سحر زهرا
یا رب به حق محسن،بگذر ز خطای ما
بخشای مقدم را،حق مادر زهرا
زمینه:ای تشنه لب عطشان،مظلوم حسینم وای
#حسین_مقدم
#حضرت_محسن_ابن_علی_ع
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه سنتی
(حضرت محسن ابن علی ع)
با مادرش محسن شهید،در پشت در شد از جفا
بر نیم سوز در لگد،تا زد عدوی بی حیا
از ضربت در اوفتاد،زهرای اطهر بر زمین
چون دید وضع محسنش،فرمود فضه را صدا
آمد به استمداد او،فضه به تعجیل تمام
سقط جنین را دید و گفت،داد از جفای اشقیا
شد محسن زهرا شهید،قبل از به دنیا آمدن
اجر رسالت را چنین،بگرفت دخت مصطفی
شاید امید فاطمه،این بود محسن بعدها
یار حسین او شود،در ماجرای کربلا
گوید مقدم ای خدا،حق علی اصغر و
شش ماهه محسن عمویش،درد محبان کن دوا
زمینه:این فاطمه خیر النساست،او را میازار ای زمین
#حسین_مقدم
#حضرت_محسن_ابن_علی_ع
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا