eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
993 فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
2. روضه.mp3
9.4M
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَعدِنُ التَّنزیل مراسم شب شهادت امام موسی کاظم ( علیه السلام ) در محل امامزاده حضرت موسی مبرقع (علیه السلام ) : ( علیه السلام ) پخش زنده از شبکه نور ۲۹ اسفند ماه ۱۳۹۸
. حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ترسی از فقر ندارند گدایانِ کریم دستِ خالی نروند از دَرِ احسانِ کریم *بابایِ امام رضاست...* حاجتِ خواسته را چند برابر داده است طَیِّبَ الله به این لطفِ دو چندانِ کریم کاظمینی نشدیم و دلمان هم پُر بود بار بستیم به سوی شاهِ خراسانِ کریم *یا امام رضا!... شبِ یتیمیِ امام رضاست،شبِ یتیمیِ فاطمۀ معصومه است، اسمِ یتیم میاد اول یادِ دخترِ سه ساله میکنیم....* بی نیاز از همه ام تا که رضا را دارم به قسم هایِ خداوند، به قرآنِ کریم طَلَبِ رزق نکردیم ز دربارِ کسی نان هر سفره حرام است مگر نانِ کریم هر کسی وقت مناجات ضریحی دارد دست ما هم رسیده است به دامانِ کریم نا امیدم مکنید از کَرَمَش، فرض کنید باز بدکاره ای امشب شده مهمان کریم گرچه خوب است شَود شیعه بلاگردانش سپرِ درد و بلای همه شُد جانِ کریم ظاهرش فقر، ولی باطنِ او عینِ غنا ترسی از فقر ندارند گدایانِ کریم *شبِ باب الحوائجِ، یه حالی همۀ ما داریم تو روضۀ موسی ابن جعفر،کوچیک بودیم روضه خوان ها می اومدن توی خونه برای روضه، مادرامون صدا میزدن برید همسایه هارو خبر کنید برای روضه،هر روضه ای که میخوندند آخرش میگفتیم:آقا! یه روضۀ باب الحوائج موسی بن جعفر هم بخونید... آقامون موسی بن جعفر غریبِ،اما امشب صدایِ مادرش از عرش بلند میشه، هی میگه: پسرم!... آخه حضرت رو زندان به زندان جابجاش می کردن،خیلی از زندان بان ها عوض شدن با نالۀ موسی بن جعفر، اما این زندانِ آخری کارِ موسی بن جعفر رو تمام کرد، آخه زندان بان یه نامَردِ یهودی بود،آقا رو توی سیاه چالی انداختن،که به عِلمِ امامت شب و روز رو تشخیص میداد، روزها روزه میگرفت، اما سِندی ملعون برا حضرت تا افطار می آوُرد، اول آقارو تازیانه میزد... من از آقا امام رضا معذرت میخوام، موسی بن جعفر صداش بلند میشد،نه برایِ تازیانه، می فرمود:هر چه قدر میخواهی من رو بزنی بزن، اما اسمِ مادرم فاطمه رو نیار، به بابام علی ناسزا نگو...* مثلِ یک تکه عبا رویِ زمین است تنش آن قدر حال ندارد که نیُفتد بدنش جا به جا گر نشود سلسه بد می چسبد آن چنانی که محال است دگر وا شدنش نَفَسَش وقتِ مناجات چه اِعجازی داشت زن بدکاره به یک باره عوض شد سخنش آه مانند گِلیمی چقدر پا خورده بی سبب نیست اگر پاره شده پیرُهنش از کلیمُ اللهیِ حضرتِ ما کم نشود گر چه هر دفعه بیاید بزند بر دهنش به رگِ غیرت این مَرد فقط دست مزن بعد از آن هر چه که خواهی بزنی اش، بزنش بستنش نیز برایش به خدا فایده داشت مددِ سلسله ها بود نمی ریختنش با چنین وضع کفن کردن او پس سخت است آه آه از پسرش آه به وقت کفنش *یکی از زندان بان های موسی بن جعفر میگه: همچین که نگاه میکردم،از پنجره ای که رو به حیاط بود، دیدم موسی بن جعفر داره بیرون رو نگاه میکنه، هی زیرِ لب میگه: معصومه جان! گاهی میگه: رضاجانم! دلش برا بچه هاش تنگ شده بود دختر اگه بابا رو نبینه زود بهانه میگیره... بذار ببرمت یه جایِ دیگه؛ هی دامنِ عمه رو گرفت، هی میگفت: عمه! دلم برا بابام تنگ شده... پشت دروازۀ ساعات تا می اومدن بشینن، بی بی زینب بلند میکرد، میگفت: عمه! نشین، می زَنَنِت، هی میگفت: عمه پاهام درد میکنه... تا اینکه آوردن مجلسِ یزید، سَرِ بریده رو آوردن، گفتن: همۀ اُسرا بشینن، یه وقت زینب نگاه کرد دید این دختر رو پنجۀ پا ایستاده، عزیزم! مگه نمی گفتی پاهام درد میکنه؟ میگفت: عمه! دلم برا بابام تنگِ،عمه ببین یزید داره با چوب به لبای بابام میزنه...* یارب!مکن امیدِ کسی را تو نا امید ــــــــــــــــــ .
. حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ *تا خبر پیچید که فردا امامتون رو آزاد میکنن، همۀ مَردم جمع شدن جلویِ زندانِ بغداد، یکی گفت: اگه آقارو ببینم دستش رو میبوسم، یکی گفت: اگه آقارو ببینم، میگم: آقا! هم من چشم انتظارت بودم و هم پدر و مادرم...اما عُمرِ پدر و مادرم کفاف نداد، به من گفتن: هر وقت آقارو دیدی سلامِ مارو به موسی بن جعفر برسون... مَردم دیدن خیلی طول کشیده، یه عده ای نشستن، یه مرتبه دیدن در زندان باز شد، جمعیت بلند شدن، گفتن:الان امام بیرون میاد، اما دیدن چهارتا حمّال، لنگۀ یه دری رو گرفتن، از اون لنگۀ در یه سری آویزانِ،هی صدا میزنن:« هذا امامُ الرَّفَضَه »...همۀ مردم اومدن زیر لنگۀ در رو گرفتن، یه مرتبه دیدن این در خیلی سنگینی میکنه...خدایا!به ما گفتن، موسی بن جعفر این همه سال تویِ زندان بوده، حضرت ضعیف و لاغر شده، پس چرا این قدر سنگینی میکنه؟ همچین که عبا رو کنار زدن، دیدن هنوز غُل و زنجیر به دست و پایِ موسی بن جعفر... آقا! غریب بودی،می دونم...چهارده سال زندان بودی،میدونم، دلت برا بچه هات پرپر میزد میدونم، تازیانه ات زدن میدونم، سیاه چال انداختنت، میدونم، ناسزا بهت گفتن، میدونم،عاقبت شهیدت کردن، بدنِ مطهرت رو روی لنگۀ در انداختن میدونم، بدنت رو آوردن رو پل بغداد گذاشتن اونم زیر آفتاب،میدونم...اما خبر دارم بهترین کفن هارو برات آوُردن، یعنی بدنت با همۀ صدماتی که داشت،اما بدنت رو میشد کفن کنند،من بمیرم برا اون بدنی که، هر طرفش رو که بلند میکرد، یه طرف رو زمین می موند، بمیرم برا اون بدنی که خواهر بدنِ پاره پاره رو دید نشناخت، اومد بِره سمت خیمه، شنید از حلقوم بریده یکی میگه: اُخَیَّ! خواهرم!....حسین....* ای وای بر اسیری که از یاد رفته باشد در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد به شب نشینیِ زندانیان می خورم حسرت که نُقلِ محفلشان دانه هایِ زنجیر است .
مداحی آنلاین - هر کس که یا باب الحوائج را صدا کرده - محمدرضا طاهری.mp3
6.57M
🔳 (ع) 🌴روضه موسی بن جعفر(ع) 🌴هر کس که یا باب الحوائج را صدا کرده 🎤 . علیه_السلام هرکس که "یا باب الحوائج" را صدا کرده موسی بن جعفر حاجت او را روا کرده غیر از خدا که شان او را خوب میداند هرکس که مدحی گفته در حقش جفا کرده در شان او نازل شده "والکاظمین الغیظ" موسای کاظم جای نفرین هم دعا کرده هر بی حیایی که به آقا بی حیایی کرد با دیدن روی خوش آقا حیا کرده با دوستان خود نمی دانم چه خواهد کرد وقتی که قرض دشمنش را هم ادا کرده* در کنج زندان نیست او در وادی طور است اینجا کلیم الله خلوت با خدا کرده با او زنی در سجده افتاده در این زندان یعنی زلیخایی به یوسف اقتدا کرده از کهکشان او گرفتند اخترانش را این چند وقت اصلا ندیده دخترانش را .
ShahadatImamKazem1400[01].mp3
6.04M
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش “یا باب الحوائج ” را هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد یادش بخیر آن روزها که مادر خانه گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه یک سفره ی نذری ، قدر وسع شوهر خانه مادر پدرهامان همین که کم میاوردند یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را میشد یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود گاهی میان روضه ی ما شور می آمد پیرزنی از راه خیلی دور می آمد با دختری از هر دو چشمش کور … می آمد بهر شفای کودک منظور میِ آمد یک بار در بین دعا مابین آمینم برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود آنکه میان روضه می زد داد مادر بود آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود گریه کن زندانی بغداد مادر بود حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد … آه در خلوت او غیر زندانبان نیامد … آه این بار یوسف زنده از زندان نیامد … آه پیراهنش هم جانب کنعان نیامد … آه از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند این اتفاق انگار که بسیار می افتاد نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد هر شب به جانش دست بد کردار می افتاد
1. دستی رسید.mp3
7.45M
( علیه السلام ) دستی رسید ، بال و پرم را کشید و رفت از بالِ من شکسته ترین آفرید و رفت خونِ گلوی زیر فشارم که تازه بود ... با یک اشاره ، روی لباسم چکید و رفت بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت راضی نشد به بالش سختی که داشتم زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت از چند جا ضریح تنم متصل نبود پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت وقتی که نام فاطمه را از لبم شنید یک حرفی از کنار دهانش پرید و رفت تابوت از شکستگی ام کار می گرفت گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت
1. دوراز شعاع.mp3
9.47M
( علیه السلام ) زآتش دلِ من صحبتي نكن نامرد سكوت سبز مرا غيرتي نكن نامرد بزن تمام تنم را كبود كن اما به نام فاطمه بي حرمتي نكن نامرد ...
1. ساق شکسته.mp3
9.8M
علیه السلام گریز به کربلا 🎤 يا فاطمه نالم به پريشاني تو بر اشک عيان و غم پنهاني تو امروز ز بعد چارده سال از بند آزاد شده يوسف زنداني تو «السَّلام عَلَی الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُجُون»در زندانی که عادی نبود وسیاه چال بود«ذی السّاقِ الْمَرْضُوضِ» ساق پایش در اثر زنجیر کوبیده شده بود، آن چنان که گوشت و استخوان له شده بود. .
.👆 علیه السلام 🎤 امشب میخام دلهاتون رو ببرم ، درِ خونه ی بابُ الحوائج ، آقا موسی ابن جعفر .. آی گرفتارا ، آی مریض دارا ، آی اونایی که گره به کارتون خورده ، بسم الله ... خاکِ رَهِ زائرت اَعاظِم جانِ دو جهان امام کاظم ارباب کمال زیرِ دینت چشم همه سمتِ کاظمینت عیسی زِ دم تو دم گرفته جود از کف تو کرم گرفته موسی به امیدِ نخلِ نورت نعلین برآورد به طورت زنجیرِ تو حلقۀ وصالت تا عشرِ خداست اتصالت آبِ وضویِ تو اشک هایت خون است روان زِ ساقِ پایت چهارده سالِ از این زندان به آن زندان، اما زندانِ آخر با زندان هایِ دیگه فرق داشت، یه ملعونی به نام سندی ابن شاهک زندان بانِ حضرتِ .. بسیار شقی و بی ادبِ .. هر بار با تازیانه واردِ زندان میشد .. یا امام رضا دارم روضۀ باباتُ میخونم .. حیا میکنم بگم با این آقا چه میکرد اما هر وقت بر میگشت میدیدن تازیانه خون آلوده .. یا موسی ابن جعفر .. با این که عیال واره اما ملاقاتی نداره .. _(چرا؟) آخه ممنوع الملاقاتِ .. یه وقت صدا میزنه پسرم، یه وقتایی هم صدا میزنه دخترم معصومه دلم برات تنگ شده .. میگه این زندانِ آخری تاریک بود، نمور بود حضرت با علم امامت شب و روزُ تشخیص میداد .. ای غریب آقام .. پشتِ در زندانِ بغداد جمع شدن ، گفتن چی شده؟.. گفتن هارون نامه نوشته گفته موسی ابن جعفر رو آزاد کنید .. شیعیان جمع شدن .. یکی گفت موسی ابن جعفرُ ببینم رو پاهاش می افتم .. یکی گفت دستاشُ میبوسم، صورتشُ میبوسم .. آخ بمیرم یه وقت دیدن درِ زندانِ بغداد باز شد (ان شالله کاظمین ..) دیدن چهار تا حمال یه بدنِ بی جانیُ رو تختۀ در دارن میارن ، هی صدا میزنن «هذا امام رفض» این بدنِ امام شیعیانِ .. ظاهراً بدن حجمی نداره اما بازم سنگینه .. (بگم حاجت دارا ، گرفتارا صدا ناله شون بلند شه؟..) عباشُ کنار زدن دیدن هنوز تو غل و زنجیرِ .. کاش غربت به همین جا ختم میشد .. یا صاحب الزمان .. آوردنش گذاشتن رو جسرِ بغداد رها کردن و رفتن .. آی آقام .. سلیمان پنجرۀ قصرُ باز کرد دید یه بدن غریب افتاده .. گفت بدنِ کیه کسی کاری نداره؟!گفتن سلیمان این بدنِ موسی ابن جعفرِ .. دیدن از قصر دوان دوان داره میاد این بدنِ پسر فاطمه ست .. زیرِ این بدنُ بگیرید بلند کنید .. هذا طیب ابن طیب .. این بدنِ پاک ، پسرِ پاکِ ، محترمانه کفن آوردن دفنش کردن، همۀ روضه ها باید ختم به کربلا بشه، بریم کربلا ... حسین ... .👇
1. کنج زندان.mp3
4.04M
علیه السلام حجه الاسلام والمسلمین 🎤 یا موسی ابن جعفر .... کُنج زندان سخن از بزم مِی و جام نبود (یا الله ، یا موسی ابن جعفر ) کُنج زندان سخن از بزم مِی و جام نبود خواهرت ثانیه ای در ملا عام نبود ؟ ( حسین ...حسین ... ) کنُج زندان سخن از بزم مِی و جام نبود دخترت ثانیه ای در ملا عام نبود به سرِ دختر تو هیچ کسی سنگ نزد ؟ به روی معجر معصومه کسی چنگ نزد ... این بدنو آوردن ، رو جسر بغداد گذاشتن ... یه بلندی بود ؛ اگر چه زندان موسیَ ابنِ جعفر مثل گودال بود ، " وَظُلَمِ الْمَطَامِیرِ" « مَطموره » ، یعنی یه جایی که هم مُدوَّره هم تنگه و تاریکه ، اما من میخوام بگم آقا بعد شهادت ، بدنتو رو بلندی گذاشتن ... همه دیدن ، دور و نزدیک زیارت کردن ... اما این بدن موند تو گودال ... هرچی سکینه آمد بلکه بدن بابا رو ببینه دیگه ندید ... بابا بدنی که زیر سم اسب بره ... بدنی که زیر تیر و تیغ و نیزه و سنگ بره ... آی حسین ....
1. در دل حبسم.mp3
16.03M
علیه السلام 🎤 در دل حبسم و حبس است به دل فریادم فرصتی نیست که از سینه برآید دادم سال‌ها می‌گذرد رفته‌ام از یاد همه کاش می‌کرد اجل گوشۀ زندان ، یادم طایر عرش کجا ، قعر سیه‌چال کجا ؟ من کجا بودم و یا رب به کجا افتادم ؟ همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس « هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم » زهر یکبار مرا کُشت ، خدا می‌داند بارها سوختم و ساختم و جان دادم به امیدی که رضا لحظه‌ای آید به برم سال‌ها حلقه‌صفت چشم به در بنْهادم بال پرواز ، شکسته است و پرم ریخته است چه نیاز است که صیاد کند آزادم دل صیاد بوَد سنگ و ندارد اثری گیرم از سینه برآید به فلک فریادم منم آن لالۀ پرپر شدۀ دور از باغ که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم ...
1. اصلا نیاز نیست.mp3
5.47M
( عجل الله تعالی فرجه ) ( علیه السلام ) اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ ، وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ اصلاً نیاز نیست بگویم دعام کن هر شب دعام میکنی آقا نگام کن ... امروز هر کی برا جدت یه قدم برداشته ، تو دعاش کردی .. چون اینا اومدن ملاقات کنن زندانی غریبِ بغداد رو .. میدونی تو این چندیدن سالِ زندان یه نفر نیومد ملاقات آقا ... اصلاً نیاز نیست بگویم دعام کن هر شب دعام میکنی آقا نگام کن ... یک لحظه ام مرا زِ نگاهت جدا نکن کارِ مرا خودت به سلامت تمام کن تا پیشِ مادرت نرود آبرویِ من یک بار هم شده به غلامی صدام کن وقتی غروب ، وقت سحر ، وقتِ ظهر و عصر یادم تو داده ای که بگویم گدام کن حالا که غیرِ حجر تو دیگر ملال نیست گاهی به وصل دردِ مرا التیام کن چون جدِ خود تو پیش سلامی به نوکرت یک بار هم بگو تو به آقا سلام کن در خدمتیم و حیف که آن را دوا نیست ما را عزیزِ فاطمه لطفِ مدام کن بارانِ رحمت است توسل به جد تو یک روضه مهمانِ خودت این غلام کن « وَالشِّمرُ الجَالسٌ » همین یک اشاره بس یارب بیا و رحم به اهلِ خیام کن ...
. 👈 👈 👈 . هشتک یا "کلمه آبی رنگ" را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت چپ، علامت ۸یا ۷ بالا (↑ و ↓)را بزنید و از متن و صوت بهرمند شوید. ..
. علیه السلام 🎤 موسای قصه های من آقای طورها ای برق چشم های تو خورشید نورها نور تو در نگاه خلایق نشسته است تنها ندیده اند تورا دیده کورها ما با وجودِ نام شما قد کشیده ایم بابَ الحوائج از ازل و تا به دورها آقا اصالتاً که سلیمان ما تویی حالا شدی اسیر خیالات مورها بمیرم برات ... چهارده سال از این زندان به اون زندان ... از این حبس خانگی به اون حبس خانگی ‌‌ ، آخرالامر هم تو سیاه چالِ نمور و تاریک ... روز و شب از هم تشخیص داده نمیشد ... شب ها دائم الصلاه بودی و روزها روزه‌دار ... صدا میزد خدا من از تو جای خلوتی میخواستم با تو مناجات کنم و حرف بزنم ... ولی این زندان آخر و زندان‌بانِ آخر نمیدونم چی بود! اون آقایی که هی میگفت خدا ، یه جای خلوت به من بده باهات حرف یزنم ، توو این زندان آخر هی میگفت کی منو راحت میکنی؟ خدا دیگه مرگِ منو برسان .. مثل مادرش که هی صدا میزد خدا کی مرگِ فاطمه رو میرسانی .. تو سجده ناله میزد خدا مرگِ موسی بن جعفر رو برسان ... خورشید هم اجازه ی داخل شدن نداشت در مَحبسِ تو محبس مهتاب و هورها داوودها به صوت شما گریه میکنند خیس است آیه‌های خدا در زبورها هارون زندگیِ تو قارون قصه هاست موسی ، اسیر مانده میان شرورها با تازیانه بر تن تو خط نوشته اند قربانیِ وِقاحتِ جمع جسورها ... این روزها به مادر خود گریه میکنی اشکی عجیب گریه ی چشمِ غیورها ( دیگه بریم کربلا با موسی ابن جعفر .. روزهای پایانی ماهِ رجب و آخرِ سال .. ) سرد است قتلگاه تو برعکسِ کربلا پس گریه میکنی تو به یاد تنورها ... ( با موسی ابن جعفر برا جدش ابی عبدالله گریه کنیم ... ) هرجا که سر گذاشت برآن ریگ‌های داغ از تاب رفت و باز به جای دگر گذاشت شب جمعه‌ست ... امشب اگر کسی هم نباشه کربلا ! مادرش زائرِ حرمِ .. انبیاء و اولیاء میان کربلا .. فاطمه جان، مادر جان روزهای آخرِ ساله .. دست ما رو پر کن .. ما کلی به روضه‌های حسینت اشک بدهکاریم .. اگه امسال کم گذاشتیم ما رو حلال کن ... خاک های گرم گودال رو زیرِ صورتش جمع کرد ... هی صدا میزنه یا غیاثَ المستغیثین .. ( کی صدا زد خدا به فریادم برس؟!) دید نانجیبا صدا میزنه سمتِ خیمه‌ها حمله کنید ... دیگه طاقت نیاورد هی میگه یا غیاثَ المستغیثین .. اما خواهر مگه طاقت میاره برادر رو تو این حال ببینه؟ صدا زد: اَما فیکُم مُسلِم ؟! یه نفر مسلمان بین شما نیست ؟ دستِ آخر رو کرد : يَا عُمَرَ بْنَ‌ سَعْدٍ أَ يُقْتَلُ‌ أَبُو عَبْدِ اللهِ‌، وَأَنْتَ‌ تَنْظُرُ إِلَيْه (1) حسین ... .👇
. |⇦•یافت آن‌ گُل را ولی... و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت علیه السلام به نفس حاج محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── بذار این روضه رو برات یه کم باز کنم"وَالسَّاقِ الْمَرْضُوضِ" این عبارت رو‌ که آوردن برا موسی بن جعفر از "رَضَضَ" میاد، جایی به کار میبرن‌ که خُرد بخواد بشه، له بخواد بشه، آخه استخونهای پای آقارو خُرد کردن... دو جا دیگه برا اهل بیت این عبارت رو به کار بردن، یه بارش رو اون نانجیب برا معاویه نوشت: وقتی اومدم پشت در، در آتیش گرفت چنان با لگد به در زدم صدای خُرد شدن استخونای زهرا شنیده شد... اینجا یه نفرافتخار کرد اما تو‌کربلا ده نفر با افتخار وقتی برگشتن تو‌کاخ‌ معاویه گفتن: امیر! اومدیم‌ ازت جایزه بگیریم، گفت: مگه چیکار کردید شما؟ گفتن: "نَحنُ رَضَضنَا الصَّدر" ما اسبامون رو نعل تازه زدیم، چنان تو‌ گودال تاختیم دیگه چیزی از بدن ابی عبدالله نموند... بدن موسی بن جعفر رو اینطوری به خواری و ذلت میخواستن تشییع کنن، نانجیبا بدن رو روی تخته پاره گذاشتن، از یه طرف سر آقا آویزان، از یه طرف پاها از این تخت آویزان... اما وقتی شیعیان فهمیدن آقاشون رو به شهادت رسوندن همه همدیگه رو‌خبر کردن، بدن روگذاشتن‌ تو بازار "سُوق الرَیاحِین" هدفشون این بود بدن آقارو بذارن سران شیعیه بیان ببینن بگن‌ : ماکاری نکردیم ببینید نه جای خفگی روبدنشه، نه‌جای شکنجه است. قبل از شهادت حضرت هم این‌کار رو‌ کردن همه رو جمع‌کردن، حضرت تو نفسای آخر فرمود گول اینارو‌ نخورید اینا من رو مسموم کردن‌... حضرت روشنگری کرد. اینجام هدفشون این بود، بیان مردم یه نگاه بکنن برن، اما دسته دسته اومدن‌ اینقدر گُل روی این بدن ریختن، قیمتی ترین کفن هارو برا حضرت آوردن. اینقدر گُل ریختن بدن پنهان شد. یه بدن دیگه هم من سراغ دارم پنهان شده بود، زینب اومد کنار بدن نشست، هی شمشیر شکسته هارو کنار زد، نیزه شکسته هارو عقب زد، سنگارو‌ عقب زد...* یافت آن‌ گُل را ولی پرپرشده پاره پاره پیکری بی سر شده گفت: آیا یوسف زهرا تویی؟ آن‌که من گم‌کرده ام تویی؟ ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•قلم سرمست کرد از... و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفس سیدرضا نریمانی ●━━━━━━─────── قلم سرمست کرد از نام تو اوراق دفتر را گرفته عِطر روح افزا تنی از عود و عنبر را بدون شک گرفته حاجت خود را هر آنکس که به خانه پهن کرده سفره ی موسی بن جعفر را خدا در طورِ سینا با کلیمُ الله صحبت کرد تو در قنداقه می گفتی همه اسرار داور را اگر موسی عصایی داشت و بعد اژدهایش کرد تو جان بخشیده ای بر پرده یک نقشِ مصوَّر را تو را در بدترین زندان دنیا هم نگه دارند مگر شب می تواند کور سازد نور اختر را *فکر کردند آقا رو تو سیاه چال انداختند، این نور خاموش میشه... زن رقاصه ای رو آوردند، آقا رو اذیت کنه آزار بده به گمان خودشون، اینا هم بایستن عقب بخندن به آقا، مسخره کنند. اصلاً کار اینا اینجوریه ایناهمه شون می خندیدند به اهلبیت، کربلا هم خندیدند، تو کوچه های کوفه و شام هم خندیدند... اینجا هم میخواستند یه کار بکنند بخندند... این زن تا وارد زندان شد، دید موسی بن جعفر به حالت سجده، داره میگه: الهی..الهی...این زن به سجده افتاد.گفت آقاجون غلط کردم، اشتباه کردم، عوض شد...* تو را در بدترین زندان دنیا هم نگه دارند مگر شب می تواند کور سازد نور اختر را تو با تیغ تَقیه در دل زندان چنان کردی علی با ذوالفقارش کرده گویا فتح، خیبر را خریدی درد زندان را به جان تا دور گرداند خدا از شیعیانِ تو عذابِ روز محشر را *نه فقط این آقا، هر نیزه ای هم که به جدش حسین می خورد، فقط می گفت: خدایا! شیعیانم... تو کوچه ها هم وقتی به مادر ما سیلی زدند...وقتی مادر ما رو پشت در سوزوندند... گفته باشه: به جای همه گریه کنای حسینم می سوزم...* ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•ترسی از فقر ندارند.... و توسل ویژۀ شهادت حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── ترسی از فقر ندارند گدایانِ کریم دست خالی نروند از درِ احسانِ کریم حاجتِ خواسته را چند برابر داده ست طَیِّبَ الله به این لطفِ دو چندانِ کریم کاظمینی نشدیم و دلمان هم پُر بود بار بستیم سوی شاهِ خراسانِ کریم بی نیاز از همه ام تا که رضا را دارم به قَسَم های خداوند به قرآنِ کریم طلب رزق نکردیم ز دربارِ کسی نانِ هر سفره حرام است مگر نانِ کریم هر کسی وقتِ مناجات، ضریح دارد دستِ ما هم که رسیده است به دامانِ کریم ناامیدم مکنید از کرمش فرض کنید باز بدکاره ای امشب شده مهمانِ کریم سپر درد و بلایش نشدیم و دیدیم سپر درد و بلای همه شد جان کریم ظاهرش فقر ولی ظاهر او عین غِنا ترسی از فقر ندارند گدایان کریم *چهارده سال از این زندان به اون زندان، بچه هاش چشم انتظار بودن، هی میگفتن انشاءالله بابامون از زندان آزاد میشه...* مثلِ یک تکّه عبا روی زمین است تنش انقَدَر حال ندارد که نیفتد بدنش جا به جا گر نشود سلسله بد می‌چسبد آنچنانی که محال است دگر وا شدنش نَفسش وقت مناجات چه اعجازی داشت زن بدکاره به یکباره عوض شد سخنش آه! مانند گلیمی چقَدَر پا خورده بی سبب نیست اگر پاره شده پیروهنش *آقا رو از این زندان به آن زندان میبردن، اما زندان آخری موسي بن جعفرو زمین‌گیر کرد.. زینب هم خیلی سفر با حسین رفت، اما سفر آخری زینبو آواره کرد.به علم امامت شب و روزو تشخیص میداد، حضرت رو تو سیاهچالی انداخته بودن ، زندانبان آخری سِندی بن شاهک ملعون،یهودی بود... حضرت روزا روزه می‌گرفت، دم دمای غروب موقع افطار برا حضرت یه مقدار نون و آب می‌برد، دیشب هم گفتم با یه دستش برا آقا نون می‌برد، با یه دستش تازیانه، انقد موسي بن جعفرو با تازیانه میزد، وقتی کسی تازیانه می‌خوره یه حرفی میزنه میگه نزن، اما موسي بن جعفر می‌گفت بزن، هر چی دوست داری بزن اما اسم مادرمو نیار...* از آتش دلِ من صحبتی نکن نامرد سکوتِ صبرِ مرا غیرتی نکن نامرد بزن تمامِ تنم را کبود کن امًا به نام فاطمه بی حرمتی نکن نامرد *به مردم خبردادن گفتن هر کی آقاشو می‌خواد ببینه فردا از زندان آزاد میشه.. همه ی شیعیان اومدن جلو زندانِ بغداد، بعضیا به هم مژده می‌دادن، می‌گفتن فردا بعد از چهارده سال آقا رو از زندان آزاد می‌کنن. یه عده ای گریه می‌کردن می‌گفتن اگه آقا رو ببینم دستشو می‌بوسم. یکی می‌گفت اگه آقا رو ببینم میگم آقا بچه بودم مادرم دعا می‌کرد می‌گفت: انشاءالله آقا آزاد بشه. بعضیا گریه می‌کردن می‌گفتن کاش کس و کارمون زنده بودن، دوست داشتن همچین روزی رو ببینن. همه ی مردم جلو زندان جمع بودن، چشما خیره شده به در زندان، الان آقا میاد، همه هزار آرزو داشتن، همچین که دیدن آروم آروم در وا شد مردم بلند شدن، گفتن الان آقا میاد میگه یه وقت دیدن چهار تا غلام زیر لنگه ی دری رو گرفتن، هی صدا میزنن.. "هذا امامُ الرَّفَضَه"، گفت سلام من بر اون بدنی که سرش از لنگه ی در آویزان شد، شیعیان به سر و صورت زدن، وا اماما..صدای ناله ی مردم بلند شد.. اما اونایی که رفتن زیر بدن آقا رو گرفتن بیشتر داد زدن، گفتن مگه نمیگفتن آقا بدنش ضعیف شده، چرا بدنش انقد سنگین شده؟ همچین که عبا رو کنار زدن، دیدن هنوز غل و زنجیر به دست و پای موسي بن جعفره، میدونی چه خبر شد؟ اگه بخوام خودمونی بگم، میخوام اینجور حرف بزنم، دعوا بود سر اینکه برا آقا کفن بیارن، همه جور کفن آوردن، بعضیا کفنای قیمتی برا آقا آوردن، نمیخوام بگم حسین بی کفنه نه! آخه کفن برای بدنیه که سالمه، من بمیرم برا اون بدنی که پاره پاره، زین العابدین فرمود: برا بابام حصیر بیارید، حسین....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•یا سیدی نجّنی... و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ حاج میثم‌مطیعی ●━━━━━━─────── وقتی آقا به شهادت رسید. این باب الحوائج را روی تخته پاره گذاشتند. یه وقت در زندان باز شد چهار غلام سیاه اطراف این تخته پاره رو گرفتند.. شیخ صدوق نقل کرده.. یه وقت صدا زدند:"هذا اِمامُ الرّافِضَهِ" گفتند این امام رافضیاست. بی احترامی کردند. جنازه رو گذاشتند رو زمین گفتندهرکی میخواد امامش رو ببینه، بیاد ببینه. این جنازه که ازش چیزی نمونده. تو زیارتنامه حضرت میخونیم.."السَّلام عَلَی ذی السّاقِ الْمَرْضُوض بِحِلَقِ الْقُیُودِ،"....یعنی سلام خدا بر اون آقایی که از شدّت غل و زنجیرِ جامعه ساق پاش له شده بود. آقای ما رو با این وضع از زندان بیرون آوردند به آقا خیلی سخت گذشته بود... اینقدر این زندان سخت گذشت شیخ صدوق نوشته در زندان دعا می‌کرد، نماز میخوند، رو به قبله "يا سيّدي نجّني من حبس هارون و خلّصني من يده " خدامنو خلاص کن... حالا امام کاظم رو آوردن با این وضعیت از زندان بیرون خبر به گوش سلیمان عموی هارون الرشید رسید. دید سر و صدا شده، غوغا شده، خیابونا شلوغ شده، چه خبر شده؟ موسی ابن جعفر رو آوردند. به غلاما و اطرافیانش دستور داد برید جنازه رو از دستشون بگیرید. حتی اگر شده با زور،جنازه رو گرفتند، بی احترامی اونا رو مقابله کرد و جواب داد بلند صدا زدند. هر کی میخواد این آقای پاکیزه ومطهر رو ببینه بیاد بیرون شهر شلوغ شد تشییع جنازه شد. همه دنبال جنازه ی موسی ابن جعفر راه افتادند.. راوی میگه خودِ سلیمان گریبان پاره کرد پشت سرِ جنازه به سرو سینه می زد... ابی عبدالله کربلا تشیع جنازه شد؟نه... زینب از خیمه ها بیرون آمد. راوی میگه زینب اومد کنار قتلگاه با یه صدای پر از حزنی، با یه قلب پر از دردی صدا زد... وامحمدا... آی حسین .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•ناگهان‌خلوتِ من... و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ حاج‌ محمدرضا ●━━━━━━─────── ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم سفره ی ذکر مرا بد دهنی ریخت به هم *حضرت رو وقتی به زندان بردن می‌گفت خدایا ممنونم ازت، یه جای خلوتی پیدا شده باهات مناجات کنم، درد دل کنم، اما این زندان آخر این یهودی چه بر سر آقا آورد، هر زندانی که حضرت می‌رفت زندانبانو تحت تأثیر قرار میداد، گفتن یه حرامزاده رو بفرستن یه یهودی رو بفرستن، آقا رو اذیت کنه، من نمی‌دونم چه بلایی سر آقا آورد، که سر به سجده میذاشت می‌گفت: "یا مُخَلِّصَ الشَّجَر مِن بَینِ الرَّمل و ماء و تین" ای خدایی که گیاه رو از دل زمین خلاص میکنی."یا مُخَلِّصَ الوَلَد مِن بَین مَشیمَةِ و رَحِم"، ای خدایی که طفل رو از رحم مادر خلاص میکنی، "خَلِّصنی مِن یَدِ هارونُ الرَّشید" خدایا! منم از این زندان خلاصم کن....* ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم سفره ی ذکر مرا بد دهنی ریخت به هم روی این ساق ترک خورده بلندم کردن استخوانم پسِ هر پا شدنی ریخت به هم *"المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجون فی ظُلَمِ المَطامیر ذِی السّاقِ المَرضوض فی حَلَقِ القُیود"، یعنی این زنجیر کاری با زانوی حضرت کرد با ساق پای حضرت کرد له شد دیگه.... وای وای* کار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است نظری کرده ام و قلبِ زنی ریخت به هم *زن بدکاره و رقاصه آوردن توزندان یک لحظه ذهن امام رو منحرف کنه، بعد یه مدت اومدن ببینن، دیدن این زن بدکاره هم سر به سجده گذاشته هی میگه الهی العفو.... یا موسی بن جعفر زن بدکاره رو نگاه کردی آدمش کردی، منِ گریه کنِ مادرت رو هم نگاه کن...* دید حساس شدم آمد و دشنامم داد پسر فاطمه را با سخنی ریخت به هم کار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت از غمِ من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم *دم در همه مردم منتظر بودن آقامون میاد، آخه خبر دادن بناست زندانی از زندان بعد چهارده سال آزاد بشه، اما درِ زندان وا شد. یکی می‌گفت: من آقا رو منزل خودم میبرم، خودم نوکریشو میکنم خودم خدمتشو میکنم. یکی می‌گفت: آقا رو ببینم به پاش میفتم با گریه.اما دیدن در وا شد، چهار نفر یه تخته ی درو به دوش گرفتن، آی زیر این تخته رو گرفتن، خبر دارین جنازه رو، رو جِسرِ بغداد بردن، سه شبانه روز جنازه رو رو پُلِ بغداد گذاشتن، بعد سه شبانه روز دفن کردن... هفت تا کفن آوردن هفت تا کفنِ قیمتی به تنِ موسی بن جعفر کردن، جنازه رو با احترام دفن کردن، اما تا محلِ دفن حضرت، هر کی زیر تابوتو می‌گرفت با گریه برمی‌گشت، می‌گفتن چرا گریه میکنید؟ می‌گفتن تابوت آوردن، هفت تا کفن به تنِ حضرت کردن اما هنوز صدای زنجیر میاد.. آخه وصیت کرد منو با غل و زنجیر دفنم کنید.... دیدین یکی از دنیا میره میگن زودتر دفنش کنید، جنازه رو زمین نمونه خوبیت نداره... وای وای.. امامِ ما سه شبانه روز جنازه ش رو پل بغداد بود. جنازه ی امام جواد هم رو پشت بام خانه سه شبانه روز بود. ارباب من و شما حسین هم سه شبانه روز رو‌ خاک‌ِ داغ کربلا بود. اما من یه آقایی رو سراغ دارم برا دفنش عجله کردن.یه وقت دیدن از پشت خیمه صدا میاد، میگه حسین جان صبر کن، دارم مادر اصغر رو میارم، حسین...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•شکر خدا که شیعیان... شهادت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ حاج احمدحسینخانی ●━━━━━━─────── آقا بيا که روضه ی موسي بن جعفر است چشمانمان ز داغ مصيباتشان تر است جامه سياه بر تن و بر جان شرار آه دلها به يادِ غصه او پُر ز آذر است افتاده است بي کس و تنها ، غريب وار مردي که با تمامي خلقت برابر است مرثيه خوان حضرت کاظم، خود خداست بانيِ روضه، حضرت زهراي اطهر است زندان نگو، که گرم مناجات با خداست غار حراي حضرت موسي بن جعفر است مرغي که در قفس، نفسش تنگ آمده از وي به جاي مانده فقط يک بغل پَر است *یعنی اینقدر به امام کاظم سخت میگرفتن، آقامون خیلی لاغر شده بود، فقط پوست و استخوان مانده بود، گوشتای بدن آقا آب شده بود...* از تازيانه خوردن حضرت نگو دگر ارثيه اي رسيده به ايشان ز مادر است *بچه های فاطمه مثل مادرشون فاطمه بهشون جسارت شد، مثل مادرشون کتک خوردن... امام رضا علیه السلام می فرمایند: بابام موسی بن جعفر هر روز صد ضربه شلاق کتک میخورد...* باشد هميشه ورد زبانم به هر نفس لعنت به آن يهوديِ بي دين که کافر است *روزا رو آقا روزه می گرفت اما اون زندان بان نانجیب می اومد، با تازیانه به سینه، به پهلوی آقا می‌زد، ناسزا می گفت... ان شالله مزد گریه های شما کاظمین باشه... هرکی هر حاجتی داره، مریضا، گرفتارا زندانی دارا، اوني كه بچه نداره.... اين خانواده خانواده ي كَرَمند، محاله كسي از در خونشون دست خالي برگرده... تو زندان آخری خیلی به آقامون سخت گذشت، هی طلب مرگ می کرد، هی میفرمود: خدا مرگ منو برسون....* شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند *مگه سنان چیکار کرد؟ راوی میگه: وارد گودال قتلگاه شد، نیزه ای رو برداشت، چنان به دهان ابی عبدالله زد...* شکر خدا که شیعیان بودند آن روز مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند *مثل فردا همه ی مردم شیعیان اومدن جلوی در زندان، همه منتظر آقا هستند، یکی میگه الان آقام میاد من بغلش میکنم، یکی میگه آقام میاد درد دل باهاش میکنم...* شکر خدا آن روز دخترها نبودند پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند * تمام عشق دختر باباشه، خدا نكنه جلو چشم دختری باباش رو بزنن، خدا نکنه بابایی جلو دخترش زمین بخوره...* دوری تو از خانواده بد نبوده وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. 🔸آقا بیا که روضه موسی بن جعفر است 🔸چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است آجرک الله... یا بن الحسن... 🔸جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه 🔸دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفاش... 🔸مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست 🔸بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است امشب آسمان و زمین... عزادار آقا موسی بن جعفر هست... امشب همه عالم عزادارند.. بانی تمام روضه ها... مادرش زهراست... 🔸زندان نگو، که گرم مناجات با خداست 🔸غار حرای حضرت موسی بن جعفر است قربون غریبیت برم آقا... 🔸از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر 🔸ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است 🔸باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس 🔸لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است 🔸ای من فدای شال عزای شما شوم آقا جان... یا بن الحسن... قربون شال عزات برم آقا... 🔸ای من فدای شال عزای شما شوم 🔸آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است هر کجا نشستی... حالا امام زمانت رو دعوت کن... یا صاحب الزمان... 👇
. اَلسَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ... وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد زبانحال آقامون موسی بن جعفر... گوشه ی زندان... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد 🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم قربون غریبیت برم آقا... 🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله 🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم چکار کردند با آقامون موسی بن جعفر... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت گوشه زندان تنهای تنها... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت 🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم در حالات حضرت آوردند: (لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ) چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو... از این زندان به اون زندان منتقل میکردند... (: بنا به نقلی حضرت فقط 5 یا 6 سال زندانی بودند) خدا ميدونه تو این سالها... چقدر به امام رضا سخت گذشت... چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت... نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه... هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی... توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت... اما...بلاخره یک روز خبر دادند... گفتند آی شیعیان... قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه... شاید شیعیان خوشحال شدند... اومدند پشت درب زندان ایستادند... منتظرند... بعد چهارده سال... قراره آقاشون رو ببینند... شاید یک نفر میگه اگه آقام بیاد... من دستهاش رو میبوسم... یه نفر میگه من روی پاهاش میفتم... یک نفر گل آورده... الهی امید کسی نا امید نشه... یکدفه دیدند درب زندان باز شد... چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن... یه نفر صدا میزنه... ( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ ) : عیون اخبار الرضا علیه السلام ج:1 ص:99 آی شیعیان انقدر منتظر بودید... اینم امامتون... ای وای... ای وای... 🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند 🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند 🔸شدی آزاد دگر از قفس تاریکت 🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند هر طوری بود شیعیان اومدند... جنازه آقا رو تحویل گرفتند... با احترام کفن کردند... روی دست شیعیان... تشییع جنازه باشکوهی شد... با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند... اما عرضه بداریم... لا یوم کیومک یا اباعبدالله... کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند... صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا... اسب تاختند که... استخوانها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست 👇
2. فایل صوتی.mp3
5.09M
|⇦•رسم نامردا همینه.... موسی ابن جعفر علیه السلام شده به نفسِ حاج عباس حیدرزاده و کربلایی نریمان پناهی