13.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حضرت_رقیه
خواب بودم یه خُرده بد بیدار شدم
یکی داشت نعره میزد بیدار شدم
رو سرم دس میکشیدی پا بشم..
بعدِ تو ، هی با لگد بیدار شدم
بعد رفتن تو مهربون من
خواهرت میشد بلاگردون من
میشینم با دندونام قصه میگم
یکی بود یکی نبود دندون من
دستای مردای شامی سنگینه
بعد سیلی چشم من تار میبینه
تاری چشام فدا سرت، فقط
تو رو خوب نمیبینم بدیش اینه
کاش میشد تو رو شریک راز کنم
خیلی حرفارو برا تو باز کنم
کاشکی دردِ دست و گردنم میذاشت
برا بابائیم یه خورده ناز کنم
همیشه پدر عزیزه دختره
بخدا که همه چیزه دختره
من کبودیام سر تازیونهس
بگو هی نگن«مریضه دختره»
دشمنای تو امونم نمیدن
زیر آفتاب سایبونم نمیدن
به کنیزا اینجا نون خشک میدن
بابا جون به من همونم نمیدن
رسیده آخر کارم، بابایی
پُر پاییزه بهارم، بابایی
هر چقد دلت میخواد آیه بخون
منکه خیزران ندارم بابایی
زخمای سرت منو پیر میکنه
آیه های غمو تفسیر میکنه
دس نبردم توو موهات درد نکشی
توو موهای سوخته دس گیر میکنه
دور گردنم غُل انداخته بودش
همونی که چارقل انداخته بودش
چقَدَر زود میخوای از پیشم بری
تازه حرفمون گل انداخته بودش
#کربلایی_حسین_فروغی
#گروه_یا_مظلوم
#شب_سوم_محرم
#پنجم_صفر
.
#فاطمیه
#بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
بسوزیم و بسوزانیم با گریه دو عالم را
که سوزاندند ناموس رسول الله اعظم را
لگد بر شاخه خورد و بار افتاد از درختی که
به زیر سایه اش گیرد از آدم تا به خاتم را
شب #تشییع زهرا در سکوت کوچه های شهر
علی میبُرد روی شانه اش عرش معظم را
علی زهرای خود را خاک کرد و زیر لب میگفت
از امشب میکِشم من انتظار ابن ملجم را
به قدری گریه کرد آن شب به بالای سر قبرش
ز قلبش شُست با اشکش خوشی های مجسم را
شتاب دست سنگین را فقط مقداد می فهمد
چِشیده صبح دفن فاطمه سیلیِ محکم را
تمام نخل ها هستند هر شب شاهد اینکه
علی در چاه میریزد تمام درد عالم را
زنش را عده ای نامرد کوبیدند بر دیوار
به که باید بگوید مرد عالم اینچنین غم را
همانکه همسرش را زد به طعنه سر سلامت
و با تسلیت خود زنده کرد آنروزِ ماتم را
#گروه_یا_مظلوم ✍
.
.
#فاطمیه
پروانه سوخت در دل شعله...، پری نداشت
فرجام عشق عاقبت بهتری نداشت
فرهاد را مُصیبتِ شیرین هلاک کرد
درد فراقدیده که درمانگری نداشت
ایمان به بازگشت تو کمرنگتر شده
این شهر مثل قبل به تو باوری نداشت
گشتم سراغی از تو بگیرم ولی چه سود
جز نرخ نان کسی خبر دیگری نداشت
از این به بعد یکنفری آه می کِشَم
دیگر مگو که داغ تو غمپروری نداشت
پیرم ولی به درد ظهور تو می خورم
شاید کسی برای تو چشم تری نداشت
سر را برای آمدنت نذر می کنم
شرمندهام ، گدای تو سیم و زری نداشت
طوفانِ نفس ، قایق روح مرا شکست
کشتیِ موجدیده ی من لنگری نداشت
آنقَدر بی ملاحظه ام وقت معصیت!...
اصرار بر گناه مرا کافری نداشت
من را ببخش ، خادمِ خوبی نبوده ام
این روسیاه ظرفیت نوکری نداشت
در اوج بی توجهی ام ، دوست دارمت!
دلداده ات شبیه به تو دلبری نداشت
بیچاره می شدیم اگر فاطمه نبود
سَرخورده بود کودک اگر مادری نداشت
کیفی نداشت عالم اگر که نجف نبود
لطفی نداشت خِلقَت اگر حیدری نداشت
فریاد می زنم دمِ ایوان طلا : عــلــی!
طعم مِی ضریح تو را ساغری نداشت
آشفته ام ، علاج دلم خاک کربلاست
شهری که پادشاه شریفش سری نداشت
آقا تو را قسم به پناهِ علی ، بیا
یاسی که تاب حملهی زجرآوری نداشت
با ضربهی لگد دو سه تا دنده خُرد شد...
دیگر مدار اهل کسا محوری نداشت
#مناجات_با_امام_زمان عج
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#بردیا_محمدی ✍
...........
.
#فاطمیه
با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود
عریان به روی خاک بیابان رها شود
با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه
با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه
پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت
آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت
صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد
نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد
میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد
در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد
با نیزه اش به روی تن شاه میکشد
نقشه برای پیروهن شاه میکشد
زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت
با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت
با بازوی شکسته ی خود... روزِ آخری
با چشم نیم بسته ی خود... روزِ آخری
پیراهن حسین خودش را قواره کرد
گریه برای آن بدن پاره پاره کرد
هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست
میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست
پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید
در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید
تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت
خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
#گروه_یا_مظلوم
.
.
.
#فاطمیه
پروانه سوخت در دل شعله...، پری نداشت
فرجام عشق عاقبت بهتری نداشت
فرهاد را مُصیبتِ شیرین هلاک کرد
درد فراقدیده که درمانگری نداشت
ایمان به بازگشت تو کمرنگتر شده
این شهر مثل قبل به تو باوری نداشت
گشتم سراغی از تو بگیرم ولی چه سود
جز نرخ نان کسی خبر دیگری نداشت
از این به بعد یکنفری آه می کِشَم
دیگر مگو که داغ تو غمپروری نداشت
پیرم ولی به درد ظهور تو می خورم
شاید کسی برای تو چشم تری نداشت
سر را برای آمدنت نذر می کنم
شرمندهام ، گدای تو سیم و زری نداشت
طوفانِ نفس ، قایق روح مرا شکست
کشتیِ موجدیده ی من لنگری نداشت
آنقَدر بی ملاحظه ام وقت معصیت!...
اصرار بر گناه مرا کافری نداشت
من را ببخش ، خادمِ خوبی نبوده ام
این روسیاه ظرفیت نوکری نداشت
در اوج بی توجهی ام ، دوست دارمت!
دلداده ات شبیه به تو دلبری نداشت
بیچاره می شدیم اگر فاطمه نبود
سَرخورده بود کودک اگر مادری نداشت
کیفی نداشت عالم اگر که نجف نبود
لطفی نداشت خِلقَت اگر حیدری نداشت
فریاد می زنم دمِ ایوان طلا : عــلــی!
طعم مِی ضریح تو را ساغری نداشت
آشفته ام ، علاج دلم خاک کربلاست
شهری که پادشاه شریفش سری نداشت
آقا تو را قسم به پناهِ علی ، بیا
یاسی که تاب حملهی زجرآوری نداشت
با ضربهی لگد دو سه تا دنده خُرد شد...
دیگر مدار اهل کسا محوری نداشت
#مناجات_با_امام_زمان عج
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#بردیا_محمدی ✍
...........
.
#فاطمیه
با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود
عریان به روی خاک بیابان رها شود
با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه
با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه
پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت
آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت
صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد
نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد
میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد
در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد
با نیزه اش به روی تن شاه میکشد
نقشه برای پیروهن شاه میکشد
زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت
با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت
با بازوی شکسته ی خود... روزِ آخری
با چشم نیم بسته ی خود... روزِ آخری
پیراهن حسین خودش را قواره کرد
گریه برای آن بدن پاره پاره کرد
هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست
میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست
پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید
در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید
تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت
خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت
#شهادت_حضرت_زهرا
#گروه_یا_مظلوم
................
#رباعی
#حضرت_زهرا
هرچندکهاز جان وجهانسیر شدم
در اوج جوانیام زمینگیر شدم
با اینهمهغمکهدیدهام،خوشحالم
چون،پایامام بیکَسام پیر شدم
#محمد_قاسمی ✍
.