eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت علیها سلام ▪️🍃🍀▪️🍃🍀▪️🍃🍀 یک سال و نیم مانده غمت در گلوی من هر روز و شب تویی همه جا روبه روی من در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من تصویر قتلگاه تو یادم نمی‌رود یک بوسه از تنت شده بود آرزوی من از خاطرات آن شب مقتل کنار تو مانده هنوز لاله سرخی به روی من یک لحظه چوب محمل و پیشانی‌ام شکست تا رفت روی نیزه سرت پیش روی من قاری روی نیزه شدی تا نگاه‌ها آید به سوی نیزه نیاید به سوی من سنگین‌ترین غمم غم دفن سه ساله بود او رفت و رفت پیش شما آبروی من بشکن سفال عمر مرا تا نفس کشم دیگر بس است باده غم در سبوی من @rozevanoheayammoharramsoghandi
#حضرت زینب علیها سلام ▪️🌱🍁▪️🌱🍁▪️🌱🍁 پس از حسین چگونه حیات داشته باشد؟ چگونه در دل طوفان ثبات داشته باشد؟ کسی که کرببلا رو به چشم دیده و مانده گمان نمی‌کنم اصلا وفات داشته باشد به وقت مرگ نه، حقش نبود زینب کبری کنار خویش دو شاخه نبات داشته باشد؟ چه غم از اینکه کسی هم حرم نداشته باشد کسی که معجزه در کائنات داشته باشد قسم به عمه سادات می‌دهد همگی را کسی که کار مهم با ذوات داشته باشد دمشق جمع پریشان کربلا و بقیع است اگر چه فاصله با این نقاط داشته باشد وزیده پرچم ارباب رو به سوی دمشقش به خواهرش همه جا التفات داشته باشد رقیه تا که نخواهد از عمه مشک عمو را مباد سوریه رود فرات داشته باشد قسم به اشک رباب و قسم به گوش سه ساله زیارت تو دوتا احتیاط داشته باشد مهدی رحیمی @rozevanoheayammoharramsoghandi
حضرت علیها سلام 🍁🌿🥀🍁🌿🥀🍁 دلش دریای صدها کهکشان صبر غمش طوفان صدها آسمان ابر دو چشم از گریه همچون ابر خسته ز دست صبر ِزینب، صبر خسته صدایش رنگ و بویی آشنا داشت طنین ِموج آیات خدا داشت زبانش ذوالفقاری صیقلی بود صدا، آیینه صوت علی بود چه گوشی می‌کند باور شنیدن؟ خروشی این چنین مردانه از زن به این پرسش نخواهد داد پاسخ مگر اندیشه اهل تناسخ حلول روح او، درجسم زینب علی دیگری با اسم زینب زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق زنی، خون خدایی را پیامبر زن و پیغمبری؟ الله اکبر @rozevanoheayammoharramsoghandi
حضرت علیها سلام ▪️▪️🌱▪️▪️🌱▪️▪️ کنج حیاط خانه ی خود، بین بسترش بانو رسیده بود به ساعات آخرش خیره به گوشه ای شده بود و یکی یکی رد می شدند خاطره ها از برابرش خورشیدوار، در تب گرمای شهر شام می سوخت آسمان ز نفسهای آخرش همراه هر نفس زدنش، آه می کشید آن کهنه یادگاری خونین دلبرش هر روز، روضه داشت؛ حسینیه ی دلش این مدّتی که بود بدون برادرش یک سال و نیم میل تبسّم نکرده بود از خنده رو گرفت، لب روضه پرورَش یک سال و نیم با عطش آن کویر سُرخ دریای اشک بود دو تا دیده ی تَرَش یک سال و نیم بود که او آب رفته بود یعنی که بیشتر شده بود عین مادرش وقت سفر چقدر غریبانه پر کشید مثل حسین سرور و سالار بی سرش محمد قاسمی @rozevanoheayammoharramsoghandi
درباره حضرت علیها سلام 🥀▪️🥀▪️🥀▪️ از حسین ،جهان بر سرش خراب شده برای حفظ حرم، زینب انتخاب شده نشاند بوسه به حلق بریده، از آن روو به خون تشنه لبی، معجرش خضاب شده کسی که داغ دو فرزند بر جگر دارد نشسته سنگ صبورِ دلِ رباب شده چه رفته بر دل زینب ،کسی نمی داند دمی که وارد مهمانیِ شراب شده اگرچه خطبه خودش خوانده بود اما شهر پر از صدای رسای ابوتراب شده هزاااار مرتبه تا روز آخِرَت،نفرین به شام و بزم می و کوفه ی خراب-شده به صبر عمه ی سادات، شیعه مدیون است که شرح کرب و بلا ،مانده و کتاب شده…. @rozevanoheayammoharramsoghandi
چرااسبهاکه حیوانات فهمیده ای هستندروزعاشورابرپیکرامام حسین علیه السلام تاختند؟ هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از بودند وروضه خوان دهه اول محرم، نقل می کند: ‌ ‌عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى‏ آمد. احساس کردم،گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى‏ آيد. ‌ ‌ناگهان آن آقا كه پشت سر من مى ‏آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم». ‌گفتم:« سلام عليكم» . ‌گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟) ‌گفتم:« بفرماييد». ‌گفت:« آيا در روز دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟ ‌ ‌گفتم:« بله من در تاريخ خوانده‏ ام كه چنین کاری کرده اند. ‌آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟» ‌گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.» ‌ ‌ ‌باز آن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء را، منهدم كند؟» ‌‌گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد». ‌‌ ‌‌گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟» ‌گفتم: فرستادند اما گاوها نرفتند. ‌ ‌گفت«چطور؟ اسب كه حيوان و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء رفت ولى آن گاوها حتى بر هم نرفتند و قبر را از بين نبردند؟!» ‌ ‌آقا سید می گوید: من به فکر رفتم که عجب سوالى شد!داشتم به جوابش هم فكر مى‏ كردم. ‌‌گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد. ‌ 🏴گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خواستند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. ‌ ‌خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند. ‌اما در جريان ، اينها مى‏ خواستند آثار حضرت را از بين ببرند. ‌ 🌑نظر امام حسین بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى‏ خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسیله مقرّب به خدا شوند». ‌ ‌آن آقا كه پشت سر بود،فرمود:« درست است.» ‌ ‌سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست فهمیدم آقا امام زمان عج بوده اند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۹ . بنی اسد بود این نور دل فاطمه ی زهرا افتاده روی زمین پیکر او ز کینه ی اعدا او گل فاطمه بود نور چشم همه بود افتاده روی خاک با بدن صد چاک واویلا واویلا۲ بنی اسد همه گل های ولا ز گلشن هاشم گردیده غرقه به خون نقش زمین چو پیکر قاسم زد شرر داغ شان به جان اشک من گردیده روان گل های ما چیدند ز کینه خندیدند واویلا واویلا۲ بنی اسد گل لیلا شده پرپر علی اکبر کنار پیکر صد چاک علی اکبر زنم بر سر او که صد پاره تن بود اربا اربا بدن بود از این غم و ماتم صبرم دگر شد کم واویلا واویلا۲ بنی اسد به کنار بدنی غربت کنم احساس گردیده کشته ی کین جان علی عموی من عباس دست او از تنش جداست فرق او از ستم دو تاست در علقمه افتاد به راه دین جان داد واویلا واویلا۲ بنی اسد گل زهرا بود این پاره تن افتاده بر روی خاک زمین غرقه به خون بی کفن افتاده زد غمش بر جان شررم ریزد اشکم از بصرم ز شاخه چیده شده سرش بریده شده واویلا واویلا۲ بنی اسد ز برای پدرم تکه حصیر آرید از دیده بهر حسین بن علی سرشک غم بارید او بود نور عین من غرقه در خون حسین من این تن معصوم است غریب و مظلوم است واویلا واویلا۲
عقیله ی بنی هاشم یک روز دید جلوی چشمش پیغمبر را دارندغسل می دهند. اشک می ریخت جدش رسوالله ‏را از دست داده بود. یک شب هم تو خانه دیده بود بابایش امیرالمومنین دارد مادر را غسل می دهد اما سومین ‏مصیبتش آغاز شد دید بابا را با فرق شکافته آوردند به طرف خانه. می دانست خبر داشت همه ی این مصیبتها ‏را محدثه هست زینب اطلاع داشت. بابا را آوردند به خانه . پشتوانه ی سوم را از دست داد..‏ اما دوتا برادر دارد هر وقت اشک می ریزد آرامش می کنند. هر وقت گریه می کند تسلیتش می گویند. یک روزی هم ‏دید چهره ی امام حسن زرد شده خون از گلوی امام حسن . آن روز هم امام حسین او را آرام کرد. چهار ‏مصیبت را دید یکی پس از دیگری. اما یک یادگار برایش مانده. بقیه الماضین اباعبدالله ع . این داداشش ‏حسین را دیگر رها نکرد . اگر آمد کوفه باهاش آمد کوفه . اگر آمد کربلا باهاش آمد کربلا. اگر آمد مکه آمد ‏مکه. همه جا همه جا برادر را دنبال کرد. ‏ یا بقیه الله یابن الحسن . اما یک روزی همین اباعبدالله زینب ببیند سر بالای نی دروازه کوفه . داداشم حسینم ‏، هرمصیبتی دیدم امیدم به تو بود برادر. یک روز مادر را بین در و دیوار دیدم. یک روز بابا را با فرق شکافته ‏دیدم. یک روز امام حسن را با پاره های گلو خون دیدم. اما هرگز سر بریده ندیدم. این سر بریده بالای نی ‏این فَصلُ الخطاب مصیبت زینب است. دیگر اینجا نتوانست ، برادرم حسینم یا أخی فاطمه الصغیره کَلِّمها. ‏برادر یک جمله با دختر کوچکت سخن بگو. در تلاوت قرآن از دو لعل دُرافشان سنگ کوفیانش بود .‏ حضرت علیها سلام @rozevanoheayammoharramsoghandi