|⇦•روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام اربعینِ حضرت سیدالشهدا علیه السلام به نفسِ حاج محمد رضا غلامرضازاده •✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
ای .. فلک بر هم زدی سامانِ زینب
چه می خواهی مگر از جانِ زینب
*از محرم تا الان منتظرِ اربعینی .. با خودت گفتی روزِ عاشورا امام حسین کربلاییم میکنه ، دیدی نرفتی .. دیدی نطلبیدت .. نکنه منو نخواستی و نبردی ام .. *
ای .. فلک یارِ مرا در کربلا بُرد
بلاها بود که آمد بر سرِ من ..
*امروز فقط باید بشینی زبون بگیری ... حسین ..*
خدایا ، لالۀ من یاسِ من کو ؟
کسی کز مهر دارد پاسِ من کو
همه اطرافِ من نامحرمانن
گلِ اُم البنین عباسِ من کو ..
*یه لشگرِ پیروز اومدن کربلا .. چندتا دخترِ کتک خورده .. نمی دونم اینجا معجر دارن یه ندارن .. آروم آروم اومدن .. فرماندۀ این لشکر یه خانمیِ که اسمشُ گذاشتن زینب .. وقتی گفتن این کاروان میخواد بره کربلا همه از هم سوال میکردن ، بویِ بابامُ دارم استشمام میکنم .. اومدن پیشِ عمه جانشون ، عمه چه خبره ؟! ولوله تو کاروان افتاده .. گفت بچه ها خودتونُ آماده کنید برید سرِ قبرِ باباتون حسین .. وقتی آماده شدن ، معجرهاشونو درست کردن نامحرم نبینه .. چادراشونُ درست کردن گفتن بابا حساسِ .. اومدن بالا سرِ قبرِ حسین .. همه نشستن منتظرِ زینبن .. ببین عمه جانشون چه جوری روضه میخونه .. (تا حالا روضه عمه جانشونُ نشنیده بودن) اما اینجا فرصت شد روضه ی زینبُ بشنون .. آخه یزید ملعون گفت با اینا با مهربانی رفتار کنید تاریخ نوشته بشیر ابن جزلم رو فرستاد با این کاروان از محبینِ اهل بیتِ رسیدن نزدیکِ کربلا فرمود برید کنار .. این زن و بچه تا الان عزاداری نکردن .. میخوان بشینن با باباشون حرف بزنن همه منتظرن ببینن زینب چی جوری حرف میزنه : *
سرت را پس گرفتم
همان عمامه ی پیغمبرت را پس گرفتم
به چه سختی ولیکن
ز دست حرمله انگشترت را پس گرفتم
بیا بنشین و بنگر
ببین خلخالِ پایِ دخترت را پس گرفتم
ز دستِ نیزه داران
لباسِ دست دوزِ مادرت را پس گرفتم
*داداش بلند شو .. همه چیزایی که به غارت برده بودن پس گرفتم .. اما داداش از تو یه تقاضا دارم ..*
دلم خوش کن برادر
بگو آرامِ خواهر معجرت را پس گرفتم
*یه عده کتک خورده اومدن کربلا .. هر کی دنبالِ چیزی میگرده .. گفتن عمه ما بریم برا بابامون آب بیاریم .. دیگه آب آزاد شده .. اما گوش دادن دیدن زینب یه جورِ دیگه داره حرف میزنه .. گفت داداش تا الان نمی تونستم موهامُ نشونت بدم .. داداش دیگه اینجا نامحرم نیست ... فقط یه پرده کنار زد .. گفت داداش موهام سفید شد .. *
حسین ...
____
#حاج_محمدرضا_غلامرضازاده
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#اربعین #اسارت #حضرت_زینب
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
👇👇
|⇦• #روضه و توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله علیه اجرا شده شب هفتم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
کاش می شد با لالا آرومت کنم
یا که بی سر صدا آرومت کنم
تو همین جا بمون و هی گریه کن
نکنه نیزه ها آرومت کنن
خیمه خیمه با شتاب رفتم علی
هر طرف خونه خراب رفتم علی
هفت دفعه هاجر دوید به آب رسید
صد دفعه دنبالِ آب رفتم علی
راستی خندون شدنت مبارکه
مَردِ مِیدون شدنت مبارکه
گریه کردی و همه کِلْ کشیدن
آخْ رجز خون شدنت مبارکه
یه خبر فقط برام بیاد بسه
خیلی نه ! یه خط برام بیاد بسه
حالا که بابات می ره پشت خیام
بند قنداقت برام بیاد بسه
کاش بشه تیرُ یه گوشه چال کنم
زبون سپاه شام و لال کنم
من اگه که ببخشم همه رو
محاله حرمله رو رها کنم
*زن تکیه اش به مردِ .. اول کسی که تو حوادث متزلزل میشه زنِ .. خدا نیاره برای مردی جلوی زنش گریه کنه ....
آی مردم ، دیدن حسین داره میاد داره گریه میکنه .. تا تیر خورد گلوی اصغر فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ ..
خون هارو با مشتش گرفت به آسمون پاشید ... یه نگاهی عقب سرش کرد دید رباب داره گریه میکنه.. یه مرتبه بچه رو زیر عبا پنهان کرد رباب نبینه ..*
اومدم پشت حرم خاکت کنم
یه گوشه با قد خم خاکت کنم
بابا میگه دیر شده خاک و بریز
چه کنم نمیتونم خاکت کنم
یا حسین ...
#حاج_محمدرضا_غلامرضازاده
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
•┄┅══༻○༺══┅┄•
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه و توسل اجرا شده شب ششم محرم ۹۸
او میدوید و من میدویدم
او سوی قاتل من سویِ مقتل
او می کشید و من می کشیدم
او از کمر تیغ من آه باطل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من غیر از او دل
أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ ..
حسین ، آرام جانم روح و روانم ..
حسین ، دردت به جونم ..
حسین ، غریب گیر آوردنت ..
وقتی اومد بالایِ بلندی دستاشُ رو سرش گذاشت صدا زد یا جَدا ببین سر برادرمُ دارن میبرن ..
گریه کن برا مادری که تنها گیرش آوردن بچه ها ، اگه تو مدینه مادرشو نمیزدن ، تو کربلا چادر زینبشُ نمی کشیدن .. بچه های حسین اینجوری آواره ی بیابون ها شدن .. میگفت دامنش آتش گرفته دویدم آتش دامنشُ خاموش کنم ، تا منو دید گفت: نزن .. نزن .. دستاش میلرزید پاهاش میلرزید .. گفتم من نمیخوام بزنمت میخوام آتش دامنتُ خاموش کنم، اومدم پایین آتش دامنشُ خاموش کردم .. یه نگاهی کرد به من گفت آی مرد اگه آب داری بهم بده ، گفتم واسه خودت میخوای؟ گفت نه میخوام ببرم برا بابام لبایِ خشکش بهم میخورد ...
شیخ عبدالزهرا سی شب چهل شب روضه خواند ، شب آخر ماه صفر رفت خونش خوابید تو عالم رویا امام حسن و دید گفت شیخ عبدالزهرا دستت درد نکنه ممنونم جلسه ی مارو محکم برگزار میکنی ممنونم اقامه ی عزا میکنی اما شیخ عبدالزهرا هنوز روضه ی مارو نخوندیا،گفتم آقاجون قربونت بشم من چهل شبه دارم روضه میخونم چطور میشه روضه ی شما رو نخونده باشم !..
فرمود روضه ی ما اینا نیست روضه ی من اون لحظه ای بود که تو کوچه ها دنبال مادرم میرفتم انچنان نامرد سیلی تو صورت مادرم زد .. کوچه ی بنی هاشم باریک ، خورد به دیوار رو زمین افتاد .. دیدم مادرم دیگه چشماش جایی رو نمیبینه ...
شبی ای کربلایی پیش ما باش
میون گریه ها و روضه ها باش
شبی شالی بکش روی چشامون
شبی هم جای ما کرببلا باش ..
رفیقم هم رفیقایِ قدیمی
رفاقت خوبه اما با کریمی
بیا امشب غریبونه بخونیم
یتیمی آی یتیمی آی یتیمی ..
خدا میدونه بی تو ما یتیمیم
اگه بابا داریم اما یتیمیم
بزار امشب یتیمونه بخونم
بیا آقا .. بیا آقا .. یتیمیم ..
مزاری محترم میسازیم آقا
برا صاحب کرم میسازیم آقا
برای حضرتِ قاسم مدینه
ورودیِ حرم میسازیم آقا
حسین آرام جانم ...
حسین روح و روانم ...
حسین دردت به جونم ...
#حاج_محمدرضا_غلامرضازاده
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام