eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
#طفلان حضرت زینب سلام الله علیها بند اول طفلان زینبیم و به پایت فتاده‌ایم سر بر حریم قدسیت آقا نهاده‌ایم رگهایمان ز خون علی موج میزند ما از تبار جعفر طیار زاده‌ایم ما را به عشق، مادرمان شیر داده است حالا که جان به کف به رهت ایستاده‌ایم عالم تمام قد همه مدیون فاطمه‌ست ما جان به راه مادرتان هر دو داده‌ایم قربانیان عشق ولی تشنه لب شدیم ما تشنه‌ی زلال ولایت ز باده‌ایم ما را به جان مادرتان انتخاب کن خاک قدوم حضرت ختمی مآب کن بند دوم ما آمدیم تا که براهت سپر شویم ما آمده به عشق تو بی بال و پر شویم با اذن مادر آمده‌ایم سوی تو حسین ما آمده به نخله‌ی مادر ثمر شویم ما بیقرار عشق تو بودیم از ازل ما آمدیم تا که ز خون دیده تر شویم ما آمدیم در شب ظلمت برای خود در آسمان چشم غریبی قمر شویم ما را نگاه رحمتتان راه داده است ما آمده به راه تو بی پا و سر شویم بنما قبول تحفه‌ی خواهر که هدیه شد قربانیان عشق به راه تو فدیه شد بند سوم مادر بگوشمان غم عشق تو خوانده است بذر محبت تو به سینه نشانده است از بسکه روز و شب به‌لبش یا حسین بود وان اسم اعظم است که بر سینه مانده است لالایی شبانه‌ی ما بوده یا حسین گهواره شاهد است که نام تو رانده است ما گشته ایم بی سر و سامان تو حسین دشمن اگر به خون، تن ما را کشانده است قبله نمای کعبه‌ی توحید ما تویی ما را محبت تو به اینجا رسانده است خوشبخت آن کسی که فدای تو میشود خونهای ما حلال ولای تو میشود بند چهارم ما زاده‌های زینب و بیچاره‌ی توایم ما کو به کو دویده و آواره‌ی توایم ما همنشین اکبر و سقای تو شدیم داری تو ماه و ما همه مه پاره‌ی توایم خشکیده کام ما به فدای سرت حسین بی تاب شیرخواره به گهواره‌ی توایم ختم کلام، مادرمان خواهر شماست پس ما در این میانه دو مه پاره‌ی توایم در آسمان قرب شما آمدیم ما ما کوکبان سرسپرده‌ی سیاره‌ی توایم در خون خود به راه شما غوطه‌ور شویم شاید به بزم قرب ز عالم خبر شویم @rozevanoheayammoharramsoghandi شاعر : مرتضی محمودپور
#طفلان حضرت زینب سلام الله علیها دلشوره ام ملاحت طفلان زینب است قلبم پر از محبت طفلان زینب است بعد از علیِ اکبر و قاسم ، به طاق عرش نا باورانه صحبت طفلان زینب است هر روز در میان ملائک سخن به اشک از لحظه ی شهادت طفلان زینب است آن یک بگفت من نوه ی حیدرم ، بزن امروز روز غیرت طفلان زینب است این گفت مثل جعفر طیار ، پَر زدن پُر خون به عرش حاجت طفلان زینب است سر میدهیم و چشم و دل ، ای خیل دشمنان هر سو ، پُر از سخاوت طفلان زینب است آمد حسین سوی شهیدان خواهرش بشکسته از مصیبت طفلان زینب است با هم برد بسوی حرم بس که کوچکند صورت میان صورت طفلان زینب است دستان کوچکی و «رئوفی» و صد گره احسان همیشه عادت طفلان زینب است @rozevanoheayammoharramsoghandi
#حضرت حربن یزیدریاحی من خطا کارم جفا کردم به تو اما ببخش گرچه بد کردم – پشیمانم – مرا حالا ببخش راه بستم بر تو و ترسید از من دخترت علتِ دلشوره ی زینب شدم من را ببخش دل اگر سوزاندم از اهلِ حرم ، در آتشم یا مرا در آتش این غم بسوزان یا ببخش احترامِ مادرت را داشتم ، دیدی حسین این پشیمان را برای خاطرِ زهرا ببخش راه را بستم که حالا آب را هم بسته اند خیمه گاهت تشنه ماند و رفت اگر سقّا ، ببخش ساعتی دیگر به مقتل می روی ، شرمنده ام می روی منزل به منزل بر سرِ نی ها ، ببخش از تو دوری کردم و دور از خدا ماندم ببین هاربٌ مِنکم ولی برگشتم ای مولا ببخش تا مرا در خون نبینی راضی از خود نیستم حُر پشیمان آمده ای بهترین آقا ببخش شاعر : محسن ناصحی
با زمان عجل الله فرجه الشریف چهارم محرم راه را گم کرده ام آواره و تنها شدم یاد آقایم نبودم غرق در دنیا شدم دل سپردم به همه الا عزیز فاطمه حق من بوده دچار غصه و غم ها شدم روز و شب را طی کنم با معصیت های زیاد گریه کرد آقا برایم چون که بی تقوا شدم با تمام بی وفایی ها مرا رسوا نکرد در به رویم باز کرد و بین خوبان جا شدم تا زمین خوردم فقط آقا به فریادم رسید زود دستم را گرفت و از زمین من پا شدم دیدگانم تر شده حالا که بین روضه ام مطمئنم شامل لطف خود زهرا شدم آرزو دارم شب جمعه کنار علقمه من ببینم میهمان سفره ی سقا شدم صحن عباس و حسین اصلا بهشت نوکر است قطره بودم در حریم کربلا دریا شدم دختری با گوش پاره ناله میزد ای عمو نیستی در پیش من آواره ی صحرا شدم روح الله پیدایی @rozevanoheayammoharramsoghandi
با حسین علیه السلام منکه گرفتار توأم یا حسین حرِّ گنهکار توأم یا حسین آمده ام باز که حُرّم کنی سنگ شدم گوهر و دُرّم کنی ای نگهت برده دل از دست من گوشه ی چشم تو همه هست من حُرّ اسیر آمده اعجاز کن گوشه ی چشمی به رویم باز کن تشنه لبم آب حیاتم بده سیّدی العفو نجاتم بده عالم غم در دل تنگ تو بود لشگر من در پی جنگ تو بود دست عطایت همه را آب داد بر تن بیتاب همه تاب داد جز تو که بر تیر بلا تن دهد وز کرمش آب به دشمن دهد باب تو بر قاتل خود شیر داد از کرمش به خصم، شمشیر داد تو ثمر آن شجری یا حسین تو پسر آن پدری یا حسین از تو سزد ای پسر بوتراب تا که به دشمن بدهی جام آب ای به فدای تو و آقائی ات خصم تو شرمنده ی سقائی ات کاش فلک خانه خرابم کند هُرم لب خشک تو آبم کند گر چه خود از شطّ فرات آمدم در طلب آب حیات آمدم کاش می آرودم یک جرعه آب بر لب خشکیده ی طفل رباب العطش طفل تو کشته مرا دیشب از این غصّه نمردم چرا آه که هم گام به دشمن شدم باعث این سوزِ عطش من شدم یوسف زهرا! زگنه خسته ام بر کرم و لطف تو دل بسته ام تو پسر فاطمه ای یا حسین فُلک نجات همه ای یا حسین حال اگر من به تو بد کرده ام فاطمه را واسطه آورده ام مرا به صدّیقه ی کبری ببخش به محسن شهید زهرا ببخش خواست چو اسب خود آید فرود شاه به سویش درِ رحمت گشود کای شده از خود تهی از دوست پُر مادرت از روز ازل خوانده حُر حُرِّ ریاحی نسب اهل بیت گشته پر از تاب و تب اهل بیت گم شده ی فاطمه پیدا شدی وصل به ریحانه ی زهرا شدی ای به بلی گفته بلی مرحبا حرِّ حسین ابن علی مرحبا قبله ی عشّاق صلایت زده فاطمه امروز صدایت زده شیفته ی پُر زدنت بوده ام منتظر آمدنت بوده ام روح شو ای دوست به تن ناز کن با پسر فاطمه پرواز کن باغ گل یاس شدی، مرحبا وصل به عبّاس شدی، مرحبا در پی دیدار حبیب آمدی یا که به یاریّ غریب آمدی از ادب تو، به من و مادرم بود حسینی شدنت باورم بودی از آغاز طرفدار من پیش تر از بودن خود یار من این که دلت پُر زتجلاّی ماست عهد الست تو تولاّی ماست زندگی روح تو در روح ماست زخم تو زخم تنِ مجروح ماست گر چه مرا زخم فزون بر تن است بستن زخم سرِ تو با من است زخم تو و دست من و دستمال هر سه برای تو بود سه مدال تا نشود از تو مدال تو باز سر نَبُرد از تو کس ای سرفراز فرق تو را اهل ستم بشکنند رأس مرا بر سر نی می زنند چون تن مجروح تو افتد به خاک در برِ من جان دهی ای جانِ پاک قتلگهت را شرف علقمه است زائر تو مادر من فاطمه است تو نه حسینی که حسینی دگر فاطمه را نور دو عینی دگر هر که زما گردد، ما می شود بر سر این قاف، هما می شود حرّ، تو دگر کرب و بلایی شدی کرب و بلای نه، خدایی شدی ذات خداوند خریدار توست «میثم» ما شاعر دربار توست
عبدالله بن الحسن علیه السلام پنجم محرم شب پنجم شبِ یتیم یازده ساله ی امام حسن است. آن یتیمی که تحت کفالت و تربیت ابی عبدالله به گونه ‏ای تربیت شد که با وجودی که یازده سال بیشتر نداشت، اما در کربلا نشانی از خودش گذاشت برای همه ی ‏بشریت شد الگو و اسوه نه برای یازده ساله ها. برای همه ی بشریت که بناست در صرلط توحید قرار بگیرند. ‏خیلی سفارش ایشان را ابی عبدالله به زینب کبری کرده بودند که مبادا این یتیم برادر از خیمه ها بیرون ‏بیاید . اما وقتی استغاثه ی عمو را شنید نتوانست طاقت بیاورد . او به این مقام و معرفت امام رسیده. او میداند ‏که امام اولاء بمومنین أنفسهم هست. یعنی عالم باید پیشمرگ امام باشند. ‏ اما این کوفیان امام شناسی شان فقط در این حد است که امام بیاید شکم و شهوت آنها را سیر کند. امام ‏بیاید معیشت دنیای آنها را تضمین بدهد. لذا وقتی در محراب مسجد کوفه امیرالمومنین ایستادند به نماز ، ‏خب علی که در مسجد تنها نبودند خیلی ها نافله میخواندند به مولا اقتدا کردند، نماز را نماز صبح را. دیدند ‏ابن ملجم شمشیر را برد بالا. خب همه ی فقهای اهل سنت حتی این را اذعان دارند تو کتابهای فقهی شان ‏فعل کثیری که مبطل صلاة است در حفظ جان مبطل صلاة نیست. یعنی شما داری نماز میخوانی جانی در ‏خطر است. جان خودت هم نه جان اطرافیانت حتی. جان عزیزت . اینجا اجازه دادند فعل کثیر را انجام بدهی ‏و حفظ جان کنی. حتی مرتبه ای پایین تر از جان. ضرر متنابه ای دارد عارض میشود شما در نمازی، خانه ‏ای لباسی انسانی امکان دارد آتش بگیرد، هنوز هم جانی در خطر نیست اما ضرر ، ضررِ متنابه است. اینجا ‏فقها اجازه دادند شما فعل کثیر را انجام بدهی و آن ضر را مرتفع کنی نماز را ادامه بدهی. ‏ خب ضرری بالاتر از کشته شدن علی در عالم ما داریم؟ اینها دیدند ابن ملجم شمشیر را برد بالا حاضر نشدند ‏حتی فعل کثیر انجام بدهند. این امامی که حاکم بر صلاة است، حاضر نشدند حتی نمازشان را بشکنند ابن ‏ملجم را کنار بزنن جان امام زمانشان حفظ شود. این امام شناسیِ مردم کوفه بود. ‏ نانجیب ضربه را به همانجا زد که عمرابن عَبدوَد زده بود و علی با صورت زمین خورد. یک نفر دستش را جلو ‏نیاورد که اگر می آورد هم مبطل صلاة نبود. تازه اصلا أمر دایر بین اقامه ی نماز و جان امام. جان امام مقدم ‏است. ‏ اما بیا کربلا. این یتیم امام حسن، تو مدرسه ی امامت چجوری تربیت شده؟ میداند گودال گودال خون است ‏، میداند اینهایی که اینجا جمع شدند ارادتمندان به عمو نیستند ، فِرقَتٌ بالسُّیوف همه جمع شدند عمو را ‏بکشند. چون شهادت این نازدانه قرین ِ روضه ی گودال است. یعنی اول باید روضه ی گودال را بشنوی بعد ‏شهادت این آقا را بشنوی . میداند اینهایی که عمو را محاصره کردند هدفشان این است ابی عبدالله را إرباً إربا ‏کنند پس هیچ امنیت و سلامتی تو گودال نیست. اما این راهم میداند که امام اولاء بمومنین من انفسهم ‏هست. او شیر امام حسن و خونِ امام حسن تو رگهایش است. او تربیت یافته ی این مدرسه ی امامت است. ‏ پابرهنه از خیمه ها دوید ، چقدر زینب کبری تلاش کردحتی نوشتند ابی عبدالله می دید این بچه را . معلوم ‏است از بالای تَل دارد می آید. ابی عبدالله از تو گودال سفارش کرد به خواهر، خواهر إحبسی این بچه را نگه ‏دار. دستهایش را از دست زینب رها کرد ، این معرفت امام است. ‏ السلامُ علیک یا اباعبدالله وقتی از رو مرکب با صورت زمین خورد ، فَسَقَطَ الحسین فَرَسِه علی خَدِّ الایمن. ‏هنوز استقرار روی زمین کربلا پیدا نکرده بود ، فَحَملوا علیه من کلِّ جانب از چهار طرف محاصره اش کردند. ‏فِرقَتٌ بالسّیوف فِرقَتٌ بالرِّماء فِرقَتٌ بالنّبال تیراندازها هم آمدند فرقَتٌ بالحجارة سنگ اندازها هم آمدند. این ‏چهار گروه مشغول جسارت بودند . امام باقر فرمود : عده ی دیگری هم آمدند نزدیک، فِرقَت الخشَبَ و ‏العصَب حقِ یتیم امام حسن را امشب باید ادا کنی ها. کریم اهل بین جبران میکند برای همه تان. ‏ تو همچین زمانی که ابی عبدالله زیر شمشیر و نیزه و تیر و سنگ قرار گرفت، شروع کرد استغاثه کردن صدا ‏رسید به گوش این یتیم یازده ساله خودش را از عمه جدا کرد . لشکریان خیره سر چند نفر به یک نفر؟ ‏فاطمه گشته خون جگر ، چند نفر به یک نفر ؟ خواهر دلشکسته اش ،همره دختران او زند به سینه و به سر ‏‏. چند نفر به یک نفر؟ یاد مدینه زنده شد روضه ی رنج فاطمه که ناله زد به پشت در چند نفر به یک نفر؟ ‏ رسید کنار گودال دید یک ظالمی با شمشیر میخواهد عمو را بزند دستش را جلو آورد بی معطلی دست یتیم ‏امام حسن از بدن قطع شد. دیگر نتوانست طاقت بیاورد افتاد روی سینه ی عمو. یا صاحب الزمان. دیدند این ‏بچه مزاحم است ، دستشان به ابی عبدالله نمیرسد حرمله رسید فَرماح فَذُبِحَ فی حجرِ عمه آی حسین....‏ @rozevanoheayammoharramsoghandi
# روضه بن الحسن علیه السلام پنجم محرم محمودکریمی تا چشم وا کردم در این دنیا تو را دیدم غم را ندیدم در همه غم ها تو را دیدم در خانه تو در کنارت اکثر شب ها با قصه ات خوابیدم و فردا تو را دیدم یک ساله بودم رفت بابا خوب یادم نیست هر گاه گفتم زیر لب بابا تو را دیدم هر گاه برگشتی ز راه دور یادم هست من زود تر از اکبر لیلا تو را دیدم دوش عمو عباس از هر کوه بالا تر شرمنده ام یک بار از بالا تو را دیدم از منظر عباس بر روین نظر کردم از عرش بالا تر فقط تنها تو را دیدم ای نام شیرین تو از هر نام نامی تر حسین ای نازنین بابای از جانم گرامی تر حسین من جلوه ای از جلوه های پنج تن هستم تو نیستی حس می کنم دور از وطن هستم تو شمع جمع افرینش بین عشاقی پروانه ام اماده پرپر شدن هستم یا سوختن یا سر سپردن هر دو تا عشق است من تشنه لب تشنه دست و پا زدن هستم گیرم میان ما و فرزندان تو فرق است قاسم چه شد من نیز فرزند حسن هستم شمشیر دستم نیست عیبی نیست با این دست لحظه شمار یک نبرد تن به تن هستم از غربتت چشمان عمه اشک می بارید گفتم رها کن دست هایم عمه من هستم بی من عمویم راهی افلاک شد عمه در بین ان گودال گرد و خاک شد عمه تا لحظه افتادنت از اسب را دیدم دستی که دستم را گرفته بود بوسیدم منت کشیدم التماس عمه را کردم گفتم که من رفتم عمو افتاد من دیدم با دست خالی امدم اما مگر میشد شاید بترسی که بترسم من نترسیدم دیدم که غارت کرد دشمن جوشن و خودت من هم همینطور امدم جوشن نپوشیدم دنبال تیغی تکه تیری نیمه شمشیری از پشت سیل اشک ها چیزی نمی دیدم هر کس که صد راه شد با مشت کوبیدم ناله زدم نفرین نمودم خاک پا شیدم هر چند دستان پلیدی کند مویم را گفتم که ای نا مرد ها کشتید عمویم را ای وای بر من می چکد خون از سر و مویم ای کور باشم تا نبینم خاک بر مویم از خیمه میدیدم جهان تاریک شد اما شق القمر دیدم به ضرب سنگ بر رویت برخیز برگردیم سمت خیمه تا عمه با تکه چادر ببندد زخم بازویت از لا به لای دست و پای دشمنان دیدم افتاده دست شمر پیچ و تاب گیسویت شمشیر بالا رفت بالا رفت دستانم دستان عبد الله شد هدیه به ابرویت در بازوی من نیست زور بازوی عباس تا نیزه بیرون اورم از بین پهلویت بر زخم هایت می فشارم دست و غم دارم که دست کم صد زخم داری دست کم دارم ******* @rozevanoheayammoharramsoghandi
#عبدالله بن الحسن علیه السلام پنجم محرم السلامُ علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.‏ فدای آن آقایی که بار همه ی مارا برداشت ، آن لحظه ای که کار سخت شد غروب عاشورا ، وقتی پیک الهی ‏آمد فرستاده الهی آمد که همه چیز را به شما برمیگردانیم هیچی هم از مقامت کم نمی کنیم ، به خدا ‏عرضه داشت که من پای عهدم ایستادم. بَذَلَ مُهجتهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عبادَکَ مِنَ الجهالَةَ و حیرةِ الضَّلالةِ . ‏ السلامُ علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.‏ ایام عزای سیدالشهداست . والا نباید این روضه های سنگین همیشه خوانده شود . و أصبَحَ فَرَسُکَ شاردا إلی ‏خیامکَ قاصداً مهمهماً باکیاً. تو خیمه نشستند پرده ی خیمه را انداختند حضرت بهشان فرمود دیگر از خیمه ‏بیرون نیایید محرمی برایتان نمانده . یک بیابان نامحرم است. طول کشید ساعتی دیگر صدای امام حسین از ‏میدان نمی آید. نگرانندخدایا چه اتفاقی افتاده چرا دیگر رَجز نمی خواند؟ چرا صدذای ذکر گفتنش تکبیر ‏گفتنش به خیمه ها نمی رسد؟ ناگهان صدای ذوالجناح به گوش رسید ، امیدوار شدند گفتند امام حسین ‏یکبار دیگر آمده خداحافظی کند وداع کند. وقتی پرده ی خیمه را کنار زدند ، یا اباعبدالله دیدند ذوالجناح ‏آمده اما غرق در خون است. زین واژگون شده ، متوجه شدند چه اتفاق افتاده ، فهمیدند یک جا ذوالجناح ‏حضرت را روی زمین گذاشته. تعبیر ناحیه ی مقدسه این است : دیگر نتوانستند صبر کنند ، برزنَ مِنَ ‏الخُدور ناشرات الشُعور علی الخُدود ترجمه نمیکنم این فراز زیارت ناحیه را لاطِماتِ الوُجوه سافرات و ‏بالعَویل داعِیات. و بعدَ العزِّ مدلّلات احساس کردند سایه ی امام حسین از سرشان رفته و إلی مَسرَعِکَ ‏مبادرات به سرعت به طرف قتلگاه آمدند. از یک طرف این اهل آمدند به سمت قتلگاه ، از یک طرف لشکر ‏عمرسعد هجوم آورده بودبه سمت امام حسین. حضرت را در حلقه ی محاصره خودشان قرار داده بوند. فرقتٌ ‏بالسُّیوف و فرقتٌ بالرماح و فرقتٌ بالحجاره شمشیر بود نیزه بود بر بدن حضرت فرود می آمد. عده ای ‏دامنهایشان را پر از سنگ کرده بودند سیدالشهدا را سنگباران می کردند. اینجا بود اهل حرم تصمیم گرفتند ‏بروند سپر امام حسین بشوند. نگذارند دشمن به بدن حضرت سنگ بزند. نگذارند شمشیر به حضرت اصابت ‏کند. ‏ به طرف قتلگاه میرفتند سیدالشهدا به بی بی زینب دستور داد خواهرم برگرد اهل حرم را هم برگردان. بی ‏بی زینب کمر بست نمبدانم چه کرد ؟ چجوری دختر امیرالمومنین این زن و بچه را تو این بیابان جمع کرد ‏؟ به طرف خیمه ها برگرداند. همه را برگردانمد. فقط گفتند یک نفر از دست بی بی زینب خودش را رها ‏کرد ، آمد تو گودیِ قتلگاه سپر امام حسین شد . خوشا بحالش تو آخرین لحظه ی امام حسین تو بهترین ‏صحنه ی درگیریِ امام حسین سپر شد. آقازاده ی امام مجتبی عبدالله خودش را رسانید به امام حسین . ‏هرچه عمه تلاش کرد او را برگرداند نشد. آمد تو گودیِ قتلگاه دست را سپر کرد تنش را سپر کرد ، تو ‏بهترین حالات سیدالشهدا تو آغوش امام حسین داغ رو دل امام حسین گذاشت ولی خودش از دامن امام ‏حسین تو گودیِ قتلگاه به معراج رفت. ‏ صلی الله علیکَ یا ابا عبدالله طولی نکشید بی بی زینب دید دشمن تکبیر میگوید هلهله میکند. زمین کربلا ‏میلرزدو آسمان تیره و تار شده. آمد محضر امام سجاد، آقاجان چه اتفاق افتاده؟ فرمود عمع پرده ی خیمه را ‏کنار بزن . نگاه کرد بیرون خیمه سری به نیزه بلند است. در برابر زینب ، خدا کند که نباشد سر برادر زینب ‏‏. ‏ ‏ السلامُ علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.‏ ‏ ‏ @rozevanoheayammoharramsoghandi