eitaa logo
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده‌
2.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
575 فایل
💕در روزهای سخت و شیرین مادری همراه تان هستیم ارتباط با ما @MotherboonAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
268.mp3
6.46M
سلام من مادر پسر یک سال و هشت ماهه ای هستم که از همون روزی که به دنیا آمد مادربزرگش هر روز دو سه ساعت میبردش پیش خودش ، خانه هامون تو ی حیاط هست ، مخالفت کردم باهاشون محترمانه ، اما انگار نه انگار ، به قول خودشون از خدا میخواستن که بچه منو رها کنه و بره خونه اونا ، پسرم خیلی اذیتم میکنه دنبال همه گریه میکنه ، تو خانه واینمیسته ، درصورتیکه هر روز میبرمش بیرون ، باهاش بازی میکنم ، غذا خوب نمیخوره ، هر بریز و بپاش و بشکنی هم تو خانه داره ،جاروبرقی ازم میگیره نمی ذاره جارو کنم ، برای هر چیزی هم گریه میکنه ، من با بچه م سعی میکنم محترمانه برخورد کنم ، با شوهرم همینطور ، اما خانواده شوهرم با هم درگیرن سه تا بچه 15 ،19،10 ساله دارن،حرف زشت میزنن ،داد و بیداد میکنن ،ی مدتی مادر شوهرم میآمد دم در که پسرم فرار کن بیا بیرون ، ی مدت دیگه پدرشوهرم در و براش باز میکرد که بیا بیرون فرار کن ، الانم که خودش در و بازمیکنه بیرون میشه،من به شخصه خیلی دنبال آرامش هستم،هر کاری میکنم جلو بچه مو بگیرم اما نمیشه، همش گریه میکنه بره بیرون،شوهرم حوصله بچه نداره،میگه بذار بره بیرون، بااین اوضاع تصمیم گرفتم همین بچه بسه،برم درس بخونم،بچه رم بذارم خانه مادرشوهرم،چون اینجوری خودم دارم نابودمیشم،یا اینکه نقل مکان کنیم به تربیت بچه م برسم و هم درس بخونم ، الانم میخوام از شیر بگیرمش ، خیلی اذیت میکنه ، همش شیر میخواد ، لطفا راهنمایی بفرمائید @madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده‌
#با_هم_کتاب_بخوانیم #من_مادر_مصطفی ۵۵ من مصطفی را مرد میخواستم(قسمت دوم) دو - سه ماه آخر را یک جو
۵۶ من مصطفی را مرد میخواستم (قسمت سوم) روز یکشنبه بود. برخلاف همیشه که سه - چهار روز اول هفته را نطنز بود، صبح شنبه رفت شب برگشت. به من زنگ زد. گفت:《 می خوام بیام خونتون. زنگ میزنی به عروست بگی بچه رو برداره بیاد، منم بیام؟》 گفتم: باشه. زنگ زدم، فاطمه هم قبول کرد. ساعت سه بود که فاطمه تماس گرفت، گفت:《 حاج خانم! مصطفی اومده خونه، ما با هم می آییم.》 گفتم: باشه مادر. بیاین. چی میخورین درست کنم؟ مصطفی خیلی قورمه سبزی دوست داشت. گفت:《 قورمه سبزی.》 بلند شدم، برایش درست کردم. همیشه شام را که می خورد، ساعت نُه مجبور بود برگردد. چون بچه صبح می‌خواست برود مهد. باید زود میخوابید. خودش هم چهار صبح مجبور بود برود نطنز. ساعت هفت و نیم شد، دیدم نیامد. زنگ زدم، گفتم: کی میایی؟ گفت:《 حول و حوش هشت و نیم.》 گفتم: بچه مگه میای رستوران که هشت و نیم میخوای بیای؟! اصلا نمیخواد بیای! گفت:《 چته مامان جون؟! حالت خوب نیست؟!》 واقعاً هم خوب نبودم. دو - سه ماه بود خیلی به هم ریخته بودم. گفتم: آره. اصلا حالم خوب نیست. قطع کردم. خیلی دوستش داشتم. خیلی به او محبت می‌کردم. ولی خوب، هر وقت هم لازم به برخوردی بود، برخورد می‌کردم. اینجور وقتها بعد قطع تلفن، پنج دقیقه طول نمی کشید، او زنگ می زد و دیگر راجع به آن بحثی که داشتیم، حرف نمیزد. خوش و بش می کرد، حرف دیگری پیش می کشید. آن روز تا قطع کردم، دلم تاب نیاورد. حتی یک ثانیه هم فرصت ندادم. خودم سریع زنگ زدم. او هم طبق عادت خندید و گفت:《 شاکی نشو. تا ده دقیقه دیگه اونجام.》 ساعت هشت نشده بود، آمدند. غذا را کشیدم، خوردیم. یک خورده با بچه‌ها گفت و خندید. بچه‌های خواهرش فکر کنم علی را اذیت کرده بودند. مصطفی شاکی شد. البته به حالت شوخی. چون می‌دانست آنها علی را خیلی دوست دارند. گفت:《 مامان جون! بچه های دخترت بچمو زدن. دیگه نمیام خونتون.》 من اصلاً دلم یک جوری شد. به او گفتم: خودت که میدونی، پسرتو شرّ و شوره، اینارو میزنه. این بیچاره ها که کاری نمی‌کنن. گفت:《 حالا گفته باشم. نوه هات بچمو زدن.》 کلی شوخی کرد و خندید.(راوی: مادر شهید) 📚@madaran_e_delvapas ❌کپی رمان در ایتا ممنوع❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼امام جعفر صادق علیه السلام🌼 🌺هنگامی که مرد با خانواده اش برخورد می کند، [به آنان] سلام کند و هنگام ورود با صدای کفش و با سرفه کردن، خانواده اش را از آمدن خود با خبر کند، تا اینکه چیزی نبیند که او را ناخوش آید .🌺 ❤️@madaran_e_delvapas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 بله دوستان، موجوداتی وجود دارند که بچه‌هاشون رو میدن به یه مشت بی‌ادب و بددهن که باهاش کلیپ ضبط کنن و اون طفل معصوم رو هم به فحش دادن وادار می‌کنن | ⭕️ پ.ن: این بچه پیج داره و پدر و مادرش هم این پیج رو مدیریت می‌کنن و با این قبیل کلیپ‌ها می‌خوان از این بچه یه سلبریتی بسازن | 🔞 @madaran_e_delvapas
✅ لباس پوشیدن والدین در خانه از دو، سه سالگی بچه ها، بایستی پدر و مادر در حرف ها، رفتارها و نوع لباس های خود رعایت های لازم را انجام دهند. 🔴 مخصوصا درمورد فرزند پسر، که مادر و خواهر باید در لباس پوشیدن بیشتر رعایت کنند. از پوشیدن لباس های چسبان، نازک، با یقه های باز، ساپورت، دامن های کوتاه و ... باید جدا خودداری شود 🔴 تفکر برخی مادران که گمان می کنند، اگر به این شکل لباس بپوشند این تحریکات عادی خواهد شد، نادرست می‌باشد. برخی چیزها هیچ وقت عادی نمی شود خصوصا در دوران فشار جنسی یک پسر تازه بالغ شده. 🔴 همچنین دختری که دوران پس از بلوغ را سپری می‌کند و خواهش های دخترانه مانند: جلوه‌گری و جلب محبت و ... در او بیدارتر شده است، باید علاوه بر محبت به او و تامین نیازهای عاطفی اش، به او اجازه داد در فضای دخترانه با پوشیدن لباس های مورد علاقه اش و رسیدن به ظاهر خود و.... این نیاز دخترانه خود را تامین کند. 🙏 لطفاً به عزیزانتان ارسال کنید ✅ برگرفته از کتاب نوشته ✅ برای کسب اطلاع و تهیه کتاب عدد 1 را به شماره 09306468535 ارسال کنید ⚠️ استفاده تنها با ذکر منبع اینستاگرام 👇 https://www.instagram.com/armanainstitute?r=nametag 🔞 @madaran_e_delvapas
برای از بین رفتن بوی بد یخچال تمام فضای داخل یخچال را با دستمال نمدار آغشته به جوش شیرین تمیز کنید. 🏠@madaran_e_delvapas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☔️من بارانی برداشته ام☔️ حسین پسر امام موسی کاظم می گوید:  روزی آفتابی همراه ⭐️امام رضا علیه السلام⭐️ از شهر بیرون آمدیم تا به جایی سر بزنیم. امام فرمودند: «آیا با خودتان بارانی آورده اید؟»  گفتیم: «نه؛ هوا آفتابی است،☀️ از باران هم خبری نیست، چه نیازی به بارانی؟!»🤔  امام فرمود: «من که بارانی برداشته ام...» 😊☔️ هنوز اندکی نرفته بودیم که هوا ابری شد☁️ و باران شدیدی باریدن گرفت🌧 و همه ی ما خیس آب شدیم! 😅 🧒@madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده‌
#با_هم_کتاب_بخوانیم #من_مادر_مصطفی ۵۶ من مصطفی را مرد میخواستم (قسمت سوم) روز یکشنبه بود. برخلاف
۵۷ من مصطفی را مرد میخواستم(قسمت چهارم) یک ماشین آزرا داشت. ماشینش را خیلی دوست داشت، ولی گفت:《 دیگه ازش سیر شدم. می خوام اگه بشه، یه وامی چیزی بگیرم. پول اینم بزارم. یه خونه کوچولو همین اطراف شما بخرم که بچه ها راحت باشن.》 گفتم: قول؟ یعنی دیگه نمی خوای ماشین بخری؟ گفت:《 نه مامان جون. بهت قول میدم.》 ماشینش به اسم من بود. چون اصلا وقت نمی کرد دنبال کارهای محضری برود. گفتم: پس اگه ماشینت رو ببرم، سندش رو بزنم، چک رو بهت نمی دم آ! نگه می دارم تا یه خونه بخری. توافق کردیم که خانه را به جای مهریه به اسم همسرش بزند. فردا بعد از ظهر، ماشین را برداشتم با آقا رحیم رفتیم محضر. ولی معامله جوش نخورد. با خوشحالی آمدم. در راه به او زنگ زدم، گفتم: مصطفی! ماشینت رو پس گرفتم. مالی که رفته، وقتی برگرده میگن شگون داره. خندید گفت:《 باشه مامان جون، اشکالی نداره. حالا یه مدت دست نگه میدارم. تا ببینم خدا چی میخواد.》 روزی که درباره اش صحبت می‌کنم، دوشنبه است و مصطفی رفته به نطنز. از طنز با من حرف می زد. دوشنبه و سه‌شنبه گذشت. میدانستم سه شنبه، آخر شب بر می گردد. صبح چهارشنبه به بچه ها گفتم: بچه ها دلم یه جوری شور میزنه. هوایی شدم. می خوام برم داداشی رو ببینم. هرکدامشان گفتند:《 میخوای ما ببریمت؟》 گفتم: نه. خواهر بزرگش؛ مرضیه پروژه داشت. خواهر کوچکش؛ فاطمه هم آزمایشگاه. گفتم شما به کارتون برسید. امروز با باباجونی میرم.(راوی: مادرشهید) 📚@madaran_e_delvapas ❌کپی رمان در ایتا ممنوع❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 حس خوب خوشبختی🌸 در حرف زدن با مرد هدف رو تعیین کنید . موضوع رو تعیین کنید زمان و محدوده حرفتان را هم تعیین کنید. اقایان دوست دارن شما سریع برین سر اصل مطلب ... در صحبت با اقایان خیلی از جزییات و حاشیه نگویید... ❤️ 💖 ❣@madaran_e_delvapas
۲ "این کتب توسط معرفی می‌شود." در راستای چگونگی رفتار با فرزندان و روش‌های مشاوره کتاب "سه گفتار درباره راهنمایی و " مؤلف: شکوه نوایی‌نژاد ناشر: انجمن اولیاء و مربیان 📚 @madaran_e_delvaps
😎😍جستجوی اشیای مخفی شده😍😎 می‌توانید فهرستی تهیه کنید از اشیایی که پیداکردن آنها برای کودکتان جالب و هیجان‌انگیز باشد؛ از سکه‌ها و عکس‌های قدیمی گرفته تا چیزهای ساده‌ای مثل نوارهای لاستیکی و خلال‌دندان. اینها را در خانه، مخفی کنید و از کودکتان بخواهید پیدایشان کند. ۹ 💡@madaran_e_delvapas
🍮 کارامل شکلاتی 🍮 شیر دولیوان شکر یک لیوان سر خالی پودر کاکائو دو قاشق پر نشاسته نصف لیوان وانیل نوک قاشق کره پنجاه گرم شیر سرد رو با نشاسته قاطی میکنیم بهش پودر کاکائو وشکر و کره و وانیل ویه ذره شکلات تخته ای اضافه میکنیم با حرارت خیلی ملایم مدام هم میزنیم تا غلیظ بشه گاز رو خاموش میکنیم کمی که خنک شد میریزیم توی قالب میگذاریم یخچال تا ببنده. 👩‍🍳@madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده‌
#با_هم_کتاب_بخوانیم #من_مادر_مصطفی ۵۷ من مصطفی را مرد میخواستم(قسمت چهارم) یک ماشین آزرا داشت. ما
۵۸ من مصطفی را مرد میخواستم(قسمت پنجم) تو افکار و خیالات خودم فکر می‌کردم؛ این دیدارها دیگر آخرین دیدار هاست. وقتی می آمد منزل ما، من نگاه به این بچه می کردم، یک جوری دلم میلرزید که یک وقت اگر اتفاقی برایش بیفتد، من چه کار کنم؟ بعد خودم را شماتت می کردم که این چه فکری است می کنی؟ حالا نگو مادرش هم چنین فکرایی میکرده، ولی هیچکدام به روی هم نمی آوردیم. ما اعتقاد داریم خداوند تبارک و تعالی می خواسته ما را آماده کند برای مواجهه با این اتفاق. (راوی : پدر شهید) ساعت هشت و دوازده دقیقه؛ صبح روز چهارشنبه بیست و یکم دی ماه ۹۰ بود که به موبایل مصطفی زنگ زدم. می خواستم مطمئن شوم تهران است. هیچ وقت از او نمی پرسیدم کجایی؟ زنگ میزدم، می‌گفت شرکتم. می‌دانستم منظورش از شرکت، تهران است. زنگ زدم، گفت:《 دارم میرم شرکت.》 گفتم: امروز میتونم ببینمت ؟! جلسه ای چیزی نداری؟! همیشه او ساعت را تعیین می‌کرد. آن روز من گفتم: ساعت یازده میام. گفت:《باشه مامان جون. اشکالی نداره. ولی قبل از اینکه بیای، به من یه زنگ بزن که نیای علاف بشی.》 گفتم: باشه. کلاس ورزش می رفتم. دو - سه ماه بود. خیلی بهم ریخته بودم. بچه ها گفتند:《 شاید ورزش بری حالت بهتر بشه.》 یک ربع به یازده با آقا رحیم قرار گذاشتم که بیاید مرا برگرداند. آقا رحیم برگشت خانه، تا ماشین را ببرد کارواش. نبرده بود. خودش در کوچه مشغول تمیز کردن ماشین بود که این اتفاق حول و حوش هشت و نوزده دقیقه افتاد. یعنی آخرین تماسی که با گوشی مصطفی گرفته شد، تماس خود من بود. گوشی‌اش را آوردند اینجا چک کردیم.(راوی: مادر شهید) 📚@madaran_e_delvapas ❌کپی رمان در ایتا ممنوع❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله🌻 🌹مرد حقی بر زنش دارد [و آن حق این است که] چنانچه او را صدا زند پاسخ دهد، و هنگامی که او را دستوری دهد سرپیچی نکند و پاسخ مخالف ندهد و با او مخالفت نورزد .🌹 ❤️@madaran_e_delvapas
🔹 چرا صدا و سیما و سینما خانواده موفق را تک‌فرزند یا بی‌فرزند نشان می‌دهد؟ 🎙 رسول ساکی | دبیر مجمع ملی فعالان جمعیت 🔻 وظیفه رسانه ملی این است که موضوع جمعیت را به ثمر بنشانند نه اینکه لزوماً آن را تکرار کنند! نیاز نیست به‌طور مستقیم سریال‌های جمعیتی بسازیم، باید در سریال‌هایمان پیوست‌های مختلف جمعیتی را لحاظ کنیم. 🔻 همین که خانواده موفق در سریال‌های ما خانواده‌های پرجمعیت باشند، یک نمونه از کارهای خوب است؛ این موضوع از لحاظ علمی و روانشناسی نیز اثبات شده است که خانواده‌های تک‌فرزند بیش از ۲۰ آسیب به فرزندانشان وارد می‌شود؛ چطور می‌شود قشر فرهیخته و دانشمند را آدم‌هایی تک‌فرزند نشان می‌دهیم و به آسیب‌های روان‌شناختی همچون حسادت، عدم‌تعادل، آسیب در روابط اجتماعی و... توجه نمی‌کنیم! 🔻 با این توضیح، اگر ما به‌صورت ضمنی موضوعات پیرامونی درجه‌یک جمیعتی را که اثر مستقیم در جمعیت دارند، در سریال‌ها بگنجانیم، اثربخش خواهد بود؛ زیرا حقیقت زندگی این نیست که خانواده‌ها یک یا دو فرزند داشته باشند! خیلی از خانواده‌های پرجمعیتی که متولدین دهه ۵۰ هستند، زندگی شاد و خوبی دارند، اما از دهه ۶۰ به این طرف، تبلیغات جدی رسانه‌ها فرهنگ تک‌فرزندی را اشاعه داده است؛ برای مثال دیگر می‌توانیم به زندگی متولدین دهه ۵۰ پرداخته و با تصویر کردن خانواده‌های پرجمعیت آنها باعث شویم که نسل امروز راحت‌تر با موضوع جمعیت ارتباط برقرار کند. 🔻 اما در زمان حاضر ما به‌نوعی خانواده‌های پرجمعیت را از سریال‌ها و برنامه‌های نمایشی حذف کرده‌ایم و گفته‌ایم این خانواده‌ها وجود ندارند و حتی به خانواده‌های با تعداد فرزند متوسط نیز پرداخته نشده است!در اکثر سریال‌های ما، خانواده‌ها تک یا دو فرزند هستند، خواسته یا ناخواسته تلویزیون این باور را در ذهن مردم پرورش داده است که خانواده موفق بی‌فرزند یا تک‌فرزند است! این موضوع به‌طور غیرمستقیم به‌روی فرهنگ جامعه اثر گذاشته است. 🔻 برای مثال می‌توانیم از سریال "وضعیت سفید" نام ببریم که در آن یک خانواده دهه ۴۰ و ۵۰ را معرفی می‌کرد که در زمان بمباران‌های تهران در یک باغ جمع شده بودند؛ شاید تهیه‌کننده و کارگردان این سریال به‌طور مستقیم به موضوع فرزندآوری و خانواده توجه نداشته‌اند، اما این بازنمایی از یک خانواده پرجمعیت، شیرینی‌ها و تأثیرات خوبی را روی مردم گذاشت و نفس خانواده‌ای که دور هم جمع می‌شدند به‌صورت ضمنی اهمیت فرزندآوری را برجسته می‌کرد. 👶 @madaran_e_delvapas