.
#پ_بهروزی
(مامان محمد ۵.۵ ساله،علی ۳.۵ ساله)
ما هم راهی شدیم...😍
از اولین باری که من هم قاطی زائرای اربعین بُر خوردم و رفتم تو مسیرِ عشق، یعنی سال ۹۳، تا الان
یا خودم تو مسیر بودم...یا هرچی تلاش کردم، نشد... جاموندم و منتظر موندم به امید سال بعد و اربعین بعد.
لابد میگید خب از این دو حال که خارج نیست!
آدما یا میرن، یا جا میمونن!
منم همین فکرو میکردم!
ولی امسال حسی رو دارم تجربه میکنم که باور کردم گزینهٔ سومی هم هست.
اینکه نری ولی جامونده نباشی!
نری ولی یه حس درونی بهت بگه خیالت راحت تو هم تو مسیری!
اما چون قراره یه مسافر جدید سوار کنی، با یه کم تأخیر میرسی! مثلاً یکسال تأخیر! ولی میارزه!
میارزه که تاخیر داشته باشی، ولی به جاش یه سرباز اضافهتر با خودت ببری تو مسیر.
شیرینیِ این حس برام کمتر از حال و هوای پیادهروی تو بهشت نجف تا کربلا نیست...
راستش سالهای قبل هم از قول آیتالله جوادی آملی شنیده بودم:
«کسی که قلب و روحش رفته، جامانده نیست. جامانده کسی است که عشق و شور و طلب «زیارت اربعین» به ذهنش هم نرسیده و علاقه ندارد. اگر به هر دلیلی اشتیاق رفتن هست و شرایطش نیست، خیری بوده و ثواب نیت را بردهاید، شاکر باشید و نگویید جاماندهایم.»
خلاصه که
آقاجان ما هم راه افتادیما، یه وقت فکر نکنید خسته شدیم یا از گرما ترسیدیم!
شما امضا کنید سال بعد پنج تایی عرض ارادت میکنیم، انشاءالله.😍
#الحمدلله
#اربعین
#کربلا
#خانوادگی_قشنگتره...
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_زمانیان
(مامان مشکات ۹ساله، زهرا ۷ساله، محمدحسین ۵ساله، فاطمه بشری ١/۵ساله )
کودکی نوجوانی و حتی سالهای اول ازدواجم... چقددددر خجالتی، مظلوم، ساکت و وابسته بودم!
حتی برای نیازهای اساسی خودم هم روم نمیشد با کسی صحبت کنم.😒
مثلا ابتدایی بودم رفتیم خونه مادربزرگ خدابیامرزم
سر سفره، مادربزرگم دید توی خورش قاشق نیست و قاشق خودشم استفاده شده بود. قاشق منو برداشت و باهاش خورش کشید و فراموش کرد قاشقم رو برگردونه.🤨
خلاصه منم روم نشد بگم قاشقم رو بده یا خودم بردارم!
و دقایقی بعد...
گفتن چرا نمیخوری؟!
و باز روم نشد بگم قاشق ندارم.😕
گفتم میل ندارم
با وجود اصرار فراوانشون دیگه خجالت کشیدم بیام سر سفره.😢
همچین دختر عجیبی بودم!😕🤣
یا مثلا اوایل ازدواج، هرروز با دوستم میرفتیم حوزه و مسیرمون یکی بود.
بلد نبودم حتی از خیابون رد بشم!
نمیدونستم چطور با کارت اتوبوس هزینه رو بپردازم.😬
تلفن صحبت کردنم که داغون بود
مثلا یهبار زنگ زدم ۱۱۸که شماره تلفن خونه دوستم رو بگیرم.
گفتم ببخشید آقا ...
هی اون منتظر
منم سکوت....😶
دوباره میگه بفرمایید!
گفتم شماره خونه سارا رسولی رو میخوام.
میگه سارا رسولی خونه به نام خودشه که من بتونم شماره بدم؟😏
گفتم نه بعیده، حتما به نام باباشه🤓
طفلی کامل مشخص بود داره پشت تلفن خودشو میزنه.🤕
اصلا هم بلد نبودم پشت تلفن احوالپرسی کنم!
برای همین تا کسی زنگ میزد من میپریدم داخل محل استراحت و تفکر(مستراح خودمون) و میگفتم من دستم بنده!😂
یا اوایل ازدواجم هرکی زنگ میزد دعا میکردم اشتباه گرفته باشه.😜
کارنامه روابط اجتماعیم:
دوست یابی: صفر
صحبت در جمع با ارفاق(بابت سلام و خداحافظی): 2
شنوندگی: 3
خلاصه اصلا اهل تعارفات و زبون ریختن و هم صحبتی نبودم.
تا اینکه خدای مهربان در حق من لطف کرد و من رو به روز رسانی کرده و یه نسخه جدید از من تحویل خانواده، همسر، اقوام، دوستان و آشنایان داد.😅
حالا یه جوری شدم ملت باید منو جمع کنن!
توی مجالس نوبتی کنار افراد میشینم و تخلیه ی اطلاعاتیشون میکنم.😎
همسرم هم که میگه اگه به خودت باشه دیگه باید بگردم پیدات کنم بس که کالسکه برمیدارم با بچه ها میزنیم بیرون، خونهی این و اون.😄
چطور شد اینطور شد؟!
ادامه دارد...
#ترس
#استقلال
#سبک_مادری
#مادری_به_توان_چهار
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#ف_زمانیان
(مامان مشکات ۹ساله، زهرا ۷ساله، محمدحسین ۵ساله، فاطمه بشری ١/۵ساله )
ماجرا از روزی شروع شد که فهمیدم یه مهمون تو راه دارم... یه فرشته کوچولو😍
از حوزه برمیگشتم و میدونستم چیزی تو خونه نداریم!
اگه پای بچهم در میون نبود قطعا تا شب گرسنه میموندم تا آقای خونه خرید کنه!
اما مجبور شدم با ترس و لرز برم و یه کم خرید کنم.
پول کم نیارم؟
چطور قیمت رو بپرسم؟
ضایع نشم؟
برای اولین بار خوب بود و ترسم ریخت
و الحمدلله کم کم با ورود تک تک بچهها گسترش پیدا کرد👌
خیلیها مثل من تو یه شهر غریبن،
یا شوهرشون خیلی سرشلوغه😞
و مجبورن برن تو اجتماع و یه سری کارا رو انجام بدن.
مرکز بهداشت
درمانگاه
کارهای اداری و...
یه بانوی مستقل، حاوی مقادیر زیادی اعتماد به نفس هست.😄
که سر بزنگاه
ازش به خوبی استفاده میکنه
که من اصلاً نداشتم.😞
اما سعی کردم کمکم هرکاری رو بلد نیستم بپرسم و یاد بگیرم!
یا اگه واقعا نتونستم و کمک لازم داشتم خیلی راحت بیان کنم.😊
اینطور نیست که مجبور باشم تنهایی از پس همهٔ کارا بربیام!
بچه ها هم ازم یاد گرفتن👌
اولین بار موقع استفاده از کارتخوان خیلی احساس نیاز به حضور یه همراه میکردم.😅
اما اعلام کردم که آقا من تا حالا با این دستگاه کار نکردم!
لطفا راهنماییم کنید!
موقع رد شدن از خیابون، صبر کردم تا خیابون خلوت بشه و بعد از یکی کمک گرفتم:😁👌🏻
ببخشید من نمیتونم ۴ تا بچه رو باهم رد کنم، میشه لطفاً شما دست 2تاشون رو بگیرید؟
این قبیل کمک گرفتنها برای من ننگ نیست😉
و در ضمن هر کاری یه بار اول داره👌🏻 که تا انجام نشه ادامهدار نمیشه، پس برای بار اول قدم برداشتم💪🏻
تا کمکم راه و چاه رو یاد بگیرم.
یه روز که با همسرم دم عابربانک توقف کردیم تا مبلغی واریز کنن منم سرک کشیدم تا یاد بگیرم!
شاید یه روز به کارم بیاد!
البته گفتم فکر نکنی این کارا رو از این به بعد میتونی به من بسپریا!😜
یه بار تلاش کردم خودم اسنپ بگیرم و آدرسها رو از روی نقشه پیدا کردم و تمرین کردم تا به مشکل نخورم.
فاکتورهای خرید رو با دقت میدیدم تا از قیمتها سر در بیارم و مثل غارنشینان گرامی نباشم.😅
تلاش کردم بخشی از کارهای اداری یا نوبت گرفتن از دکتر رو خودم بهعهده بگیرم
و روی ذهن خودم کار کردم تا از سوال پرسیدن برای یادگیری، خجالت نکشم.
و اینجوری روزانه تلاش کردم بخش کوچکی از این وابستگیم رو کمرنگ کنم...
با کارهایی مثل پیادهروی بدون همسر،
قیمت گرفتن اجناس و درخواست تخفیف (البته فروشنده خانم باشه😉) تا کمی دست و پا دار بشم.
پ.ن: امام علی(علیهالسلام):
إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِيهِ فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ.
(حکمت ١٧۵نهجاابلاغه)
هنگامى كه از چيزى (زياد) مىترسى خود را در آن بيفكن، چرا كه سختى پرهيز از آن، از آنچه مىترسى بيشتر است.
#استقلال
#سبک_مادری
#مادری_به_توان_چهار
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#ر_نوروزی
(زهرا ۱۱ ساله، زینب ۸ ساله، فاطمه ۵ ساله، کوثر ۲ساله و یه فسقل توراهی)
کتابخونه شون چند وقت بود بهم ریخته میشد.😕
با اینکه هر دفعه کتابها رو مرتب و دسته بندی شده میچیدم،
ولی وقتی یک کتاب رو برمیداشتن،
یا بالای کتابها میذاشتن یا هرجا که راحت تر بود.😰
و همیشه یه حجم کتاب درهم برهم خوره اعصابمون میشد.😢
کمد وسایل مدرسه شون...
اصلا گفتن نداره!
میومدن سریع کیف رو خالی میکردن و برنامه ی فردا رو آماده میکردن، سریع بهم میریخت.😩🤕
وقتی میگفتم برو کتاب فارسیت رو بیار دیکته بگم، پیدا نمیشد🥴
خودم که میگشتم، لای کاربرگ ها و جای دیگه پیدا میشد.😏
داشتم فکر میکردم خب حالا باید واسه هرکدوم یه کتابخونه جدا بگیرم؟
اینجوری کی میخوان استفاده درست از وسایل مشترک رو یاد بگیرن؟
تا اینکه گشتم و از ایده قفسه سازی استفاده کردم.🤩
با هم نشستیم این جعبه ها رو درست کردیم.
میشد آماده هم خرید اما مزه نداشت دیگه😉
بچه ها اینجوری یاد میگیرن که همهی نیاز هاشون لازم نیست سریع و مستقیم خریده بشه.
میشه با یکم تلاش خودمون تهیه کنیم.🙃
اینجوری قسمت کتابخونه، موضوعات نزدیک بهم تو یک قسمت هست.
موقع برداشتن کتاب جاش گم نمیشه و چون راحت میتونن بذارن سرجاش دیگه کتابها هرجایی رها نمیشه.
رها بشه دیگه جریمه داره!!
کمد مدرسه هم دیگه مرتب میمونه و کتاب دفتر ها ایستاده کنار هم و مرتب آمادهی خدمت هستن.🤓
حتی اگه بخوان از گیر دیکته در برن نمیشه و کتاب خودش داد میزنه من اینجام😆.
هر کدوم از بچه ها یه قسمت هم برای کلاسور و پوشه دارن.
که کاربرگها و برگهها میرن داخل پوشهی دکمهدار که سلامتی شون تضمین بشه.🤪
اینجوری با آرامش بیشتر میتونن از وسایل مشترک استفاده کنن.😊
#سبک_مادری
#مادری_به_توان_چهار
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
دوستان و همراهان عزیز
سلام🌷
باتوجه به توقف فعلی فعالیت ما در اینستاگرام
و برای هماهنگی محتوای کانالها و صفحه،
تا رفع انسداد اینستاگرام
محتوایی در کانالها بارگذاری نخواهد شد.
از صبوری و همراهی شما مادران شریف ایران زمین،
صمیمانه متشکریم🌸
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 وبینار رایگان قصّۀ من و خدا 🔴
استاد عباسی بعد از سالها تجربۀ مشاوره، میگن:
"راه حل بزرگترین مشکلای زندگی رو خیلی ساده و راحت میشه تو قصّۀ ما و خدا پیدا کرد".
👨👩👧👦 این جلسه برای همه افراد ۱۳ سال به بالا، قابل استفاده هست.
📆 پنجشنبه، ۲۱ مهر ماه
⏰ ساعت ۱۵:۳۰
✅ برای شرکت تو این وبینار رایگان، کافیه روی لینک زیر کلیک کنید و شمارتون رو ثبت کنید👇
https://ktft.ir/gh2
(اطلاعات بیشتر در 👈 کانال تربیتکده)
#محسن_عباسی_ولدی | عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1676214274C1c9e6cb731