«من تکانی»
#ف_حسام پور
(آقا #اسدالله ۵ساله و آقا #علی ۵ماهه)
چیزی به سال نو نمانده و من تا جای ممکن کار میکنم. شبیه یک ربات از قبل برنامهریزیشده!😅
با وسواسی مالیخولیایی به جان در و دیوار و پنجره و کف و سقف و همهجا میافتم، مبادا سال تحویل شود و مکانی دستمالکشی نشده جا مانده باشد!
طبق یک باور بیمارگونهٔ ارثی که ژنتیکی در من هم نهادینه شده، انگار باورم شده که در لحظهٔ تحویل سال در هر حالتی باشیم، تا پایان سال همانطور میمانیم.🤭
خانه را تکاندم و تکاندم و تکاندم.
اما آنچه دستی بر سر و رویش نکشیدهام، خودم هستم.😢
خانهٔ روح و روانم سالهاست آبنکشیده و گردگیرینشده، رها شده است...
تلنباری از غم، غصه، حسرت، بغض، کینه، شادی، خاطرات دور و نزدیک، تلخ و شیرین چون کوهی سنگلاخی بر پیکرهٔ ظریفم سنگینی میکند.😞
و چه خوب شد ماه رمضان قبلتر از نوروز آمد.
ماه خدا، ماه بهار قرآن.
زیاد مذهبی نیستم.
قرآن سوره و دعاهای زیادی هم بلد نیستم.
ولی خدایا میدانم یک آیه در قرآن داری
که میگوید: «ارجعی الی ربک راضیة مرضیه»
کمکم کن تا زندهام اینگونه باشم و اینگونه بمیرم:
به سویت بیایم درحالیکه تو از من خشنودی و من از تو خشنودم.
سنگینی سینهام را سبک کن،
خانه تکانی دلم را آسان کن.
و همیشه همراهم باش، ای دوست کسی که جز تو هیچ دوستی ندارد.
حالا در فکرم...
از کجا باید شروع کرد؟
تار و غبار کدام گوشهٔ جانم را اول بزدایم؟
*از ویترین پر از خاک «منیتهایم» شروع کنم یا از «دلخوریهایی» که گرد آنها جام بلوری قلبم را کدر کرده؟
ترسها، اضطرابها و حسادتهایم را چگونه از ریشه در بیاورم؟
چگونه نهال آشتی و مهربانی را در باغ جانم بکارم؟
منزلم تمیز است، پاکیزه به استقبال نوروز میرود.
خانهٔ جانم چطور؟
برای عید فطر، «من تکانی» کردهام؟* 😓
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«عالمی از نو...»
#ف_حسام پور
(آقا #اسدالله ۵ساله و آقا #علی ۵ماهه)
چند ساعتی مانده به تحویل سال و من انگار دوی ماراتن شرکت کرده باشم... بدو بدو کنان مشغول انجام کارهای خانهام که منزل را هر چه ترتمیز تر به سال نو تحویل بدهم، باشد که تا سال دگر همچنان از تمیزی برق بزند.😉
هم پای من، تلوزیون، یار غار همیشگی هم ساعت به ساعت برنامه عوض میکند.
همه چیز بوی بهار و عیدی میدهد.
نماهنگهای شاد پخش میشود.
ویژه برنامههای نوروزی.
اخبار و مصاحبه با مردمی که در بازار مشغول خرید عید هستند، تنگهای ماهی، سبزه، آدمک حاجی فیروز و در بین این همه حس شاد و مسرتبار
ناگهان،
تصویر کودک غزهای که روی تخت بیمارستان از شدت گرسنگی سوءتغذیه گرفته و در حال ضجه زدن است.😢
گمان نمیکنم تا پایان عمر از جلوی چشمانم پاک شود.
پسرک سه یا چهار ساله، باموی طلایی، تیشرت سبز زیتونی و شلوار جین آبی پر رنگ.
روی شکم خوابیده بود و با شدت تمام از ته حنجره گریه میکرد برای غذا.😭
لباسش بالا رفته بود و دندههایش که به پوستش چسبیده بودند، نمایان شده و دستهای کوچکش باد کرده بود.
هنوز این صحنهٔ دلخراش به پایان نرسیده، که خبر مرگ کودکی دیگر در اثر گرسنگی و تصویر نوزاد دیگری که در اثر حمله ی موشکی کشته شده بود، را پخش کردند.
تاب نیاوردم. دستکشهایم را درآوردم و درون سینک انداختم.
به سمت فرزندم رفتم. در آغوش کشیدمش و بغضم را قورت دادم.
اول شاکی شدم.
«بیعقلا، شب عیدی این چیه میذارن مردم رو ناراحت میکنن؟😏😢»
کمی بعد خودم را ملامت میکنم.
«تو مسلمونی؟
ادعات هم میشه زیادی!
فرض کن خودت بودی، بچهٔ خودت بود. اصلاً، تو انسانی؟»
دلشکستهام.
بهار میآید و هستند کسانی که نه تنها غم نان، بلکه غم جان دارند.😞
امشب از دست ناتوان من هیچ برنمیآید.
نمیتوانم جوانهای از امید در دل دردمند کودکی درغزه بکارم.
نمیتوانم نوروز و بهار را مهمان قلب زمستانیشان کنم.
امشب من مستأصل ماندهام که اگر این اتفاق برای ایرانجان من بیفتد و دوربین، کودک من را نشان خانوادهای در غزه بدهد که دارد از گرسنگی میمیرد، آیا آنان هم سرخوش و خندهکنان در تکاپوی خانه تکانی گم می شوند؟!
دستانم ناتوان است از کمک دادن، اما بارالها، دعایم را بپذیر.
بهار حقیقی ما را برسان، تا زیر پرچمش همه برای دمی هم که شده معانی امنیت و آرامش را بفهمیم.
ظهور موعود ما را نزدیک بگردان و دل مومنانت را به برکت حضورش شاد بگردان.🤲🏻
ای امام زمانم، برگرد، نه بخاطر من و امثال من، به خاطر کودکان مظلومی که در آتش شیاطین انساننما، بیگناه و بیدفاع جان میدهند.
«بیا و عالمی از نو بساز و آدمی از نو.»
اللهم عجل لولیک الفرج.
#نوروز_غزه_ظهور
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«کشتی شکستگانیم...»
#ف_حسامپور
(مامان آقا #اسدالله ۵ ساله و آقا #علی ۵ ماهه)
به عنوان یک مادر، یک همسر، یک زن، یک انسان معمولی در نقطهای از این کرهٔ خاکی، من به زندگی با روالی مشخص عادت کردهام.
هر روز صبح بیدار میشوم میروم به سمت آشپزخانه، بعد کتری را پر از آب میکنم میگذارم روی گاز، صبحانه حاضر میکنم، هنوز صبحانه نخورده به فکر ناهار و شاممان هستم.☺️
لباسهای نشسته را میشویم، پهن می کنم.
شستهها را تا میزنم یا اتو میکنم.
جارو میزنم.
گردگیری میکنم.
به بچهها و اموراتشان رسیدگی میکنم.
و همینطور در حال دوندگی هستم تا آخر شب.
گاهی لابهلای اینهمه کار، به سر اهالی خانه نیمچه غرولندی🤭 هم میزنم، که «خسته شدم، خونه رو به هم نریزید و...»
همپای من، تلوزیون هم صبح تا شب کار می کند.
چه کنم که مرد خانه جانش به جان شبکهٔ خبر و اخبار نیمروزی شبکه یک بسته است.🤪
اما من از این اخبار فراریم.😥
چارهای نیست، خواهی نخواهی از اوضاع و احوالات جهان باخبر میشوم.
ماههاست تیتر یک خبرها شده غزه
و ماههاست که هیچ اتفاقی نیفتاده.😢
کودکان غزه واژهٔ پر رنگ ذهنیام هستند.
تصاویر پیکرهای بیجانشان، رنجشان، اشکشان، گرسنگیشان، یتیم شدنشان، ازدست دادن همبازیشان، ضجه زدن هایشان، زخمهایشان، زیر آوار ماندنشان و هزار تصویرِ .... چه بگویم؟!
دلخراش!
نه کم است
جان خراش...
این هم کم است
روح خراش...
بازهم کم است.
روزانه در اخبار صدها تصویر غیر قابل بیان از کودکان غزه پخش میشود و هیچ اتفاقی نمیافتد.
بچههای غزه در نطفه میمیرند.
خیلیشان درشکم مادر، خیلیترها در آغوش مادر.😭
اخبار را دوست ندارم.
چون مرا از خودم خجالت زده میکند.
از اینکه ابراز خستگی کنم.
از ناسپاس بودنم.
من خانهای دارم و سقفی.
کودکم بگوید گرسنه است، برایش غذا فراهم میکنم.
کنار هم دراز میکشیم و کتاب میخوانیم، میخندیم.
یادم میآید تصویر بچههای گرسنهٔ غزه.
مادران بیبچهٔ غزه.
خندهام میخشکد، اشک میشود.
چه از من برمیآید جز دعا؟😓
جز طلب صبر برای مادران و کودکان غزه؟
در جهانی که خیلی واژهها بیفایدهاند، تهیاند.
مثل چه؟
مثل سازمان صلح جهانی، صلیب سرخ، یونیسف.
یک جای کار بشر میلنگد.
جای خالی یک نفر بسیار پیداست.
آنکه همه میدانیم کیست.
صاحبمان است، اماممان است.
کاش این جمعه بیاید.
مولای من، سرور من، از منی جز دعا بر نمیآید.
تو خود شاهد و ناظری.
به امت خودت رحم کن.
ظهور بفرما.
*«کشتی شکستگانیم، ای باد شرطه برخیز»*
آمین یا رب العالمین
#غزه
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif