«۱۹. مدیریت مالی خانواده»
#م_حسینی
(مامان #محمدرضا ۱۲، #فاطمهزهرا ۸، #مریم ۵ و #علیرضا ۲ساله)
#قسمت_نوزدهم
عمدهٔ درآمد ماهانهٔ خانوادهٔ ما برای مسکن هزینه می شود. خودمان ساخت خانه را انجام میدهیم و بهدلیل افزایش شدید قیمت مصالح، هنوز موفق به تکمیل خانه نشدهایم. 🏠
هزینهٔ ماهانهٔ اقساط ساخت مسکن کمی بیشتر از هزینهٔ اجارهٔ یک واحد آپارتمان است، ولی خدا را شکر میکنم که درنهایت صاحب خانهای هستیم که بچهها میتوانند در آن بازی و زندگی کنند.🤸♂🤾♂🚴♂
بعد از مسکن، اولویت با نیازهای اصلی است.
خوراک، پوشاک، آموزش، تفریح و انفاق.
سعی میکنیم کمتر مصرف کننده باشیم! یک اصل مهم در خانهٔ ما، تولید و قناعت است. این اصل صرفاً از طریق گفتار در کودکان نهادینه نمیشود؛ بلکه میدانیم که باید با رفتارمان آنها را بهسمت تولیدکنندگی سوق دهیم.
علیرغم مشغلهٔ شغلیام، معمولاً مربا، ترشی، انواع رب و روغن شحم و دنبه را خودم درست میکنم. 🥫🫕 🌶🥕🌽
پسرم وقتی ۶ ساله بود بسیار مصر بود که تبلت داشته باشد. از آنجایی استفاده از تبلت را در آن سن مناسب نمیدانستیم، پیشنهاد جایگزین تلسکوپ یا میکروسکوپ را به او دادیم و پذیرفت.😊
یا مثلاً وقتی یاد گرفت در مسجد مکبر باشد، برایش دوچرخه خریدیم. هم نیازش را برطرف کردیم و هم رفتار درستش را تقویت کردیم. 🚴
درطدل این سالها فقط یکبار فرشهایمان را عوض کردهام! آن هم به این صورت که فرشهای رنگ روشن جهیزیه که مدام نگران کثیف شدنشان بودیم را فروختیم و چند فرش دست دوم لاکی رنگ گرفتیم. با این کار آنها در خدمت ما بودند، نه ما در خدمت تمیزی و لکهگیری از فرشها! 🪣🧽
خرید اقلام تمیز دست دوم یکی از راهکارهای ما برای صرفهجویی است.
وسایل برقی را نو و با گارانتی میخریم. از بین گزینههای ایرانی موجود، باکیفیتترین را انتخاب میکنیم، حتی اگر نیاز به پرداخت هزینهٔ بیشتری باشد. اما وقت نیاز به وسایلی مثل تخت، کمد، میز کامپیوتر، دوچرخه و ... از بین گزینههای دست دوم موجود، وسیلهٔ موردنظر را تهیه کردهایم. 🛏🪑🛋
لباس فرزندانمان را باکیفیت میخریم و در نگهداری از آنها دقت میکنیم، چون قرار است چند نفر از آنها استفاده کنند. 👕👖👟
با تعدادی از دوستان و اقواممان لباس بچهها را تبادل میکنیم و هر لباسی که کوچک میشود به بقیه میدهیم؛ خصوصاً لباسهای مهمانی و کاپشن که کمتر استفاده میشوند و معمولاً نو و تمیز میمانند.
بسیاری از اوقات لباسهای مورد نیاز بچهها را خودم میدوزم. حتی کوله پشتی مدرسهٔ دخترم را خودم دوختم. 🧥🎒
لوازمالتحریر و کتاب را معمولاً از نمایشگاهها و با تخفیف تهیه میکنیم.
هر فرزند رزق خودش را بههمراه خودش می آورد، چه مادی چه معنوی و ما هم در کنار آنها روزی میخوریم.
بعضی وقتها در زندگی دچار مشکلات مالی شدید شدهایم، ولی الحمدلله گذراندهایم و اجازه ندادیم کسی متوجه مشکل ما شود.
وقتی کمی احساس تنگنا میکنیم، از طریق صدقه دادن و دعوت مهمان از خداوند طلب روزی بیشتر میکنیم.
بهجز مهمانهای خیلی رسمی، از مهمانها را با یک نوع غذا و یک یا دو نوع میوه پذیرایی میکنیم. 🍇🍉🍎
برای مهمانیهای خودمانی مقید به پخت برنج و گوشت نیستیم. بسیاری از دورهمیها را میتوان با آش، خوراک لوبیا یا الویه برگزار کرد. 🥣🍵
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۹. چه غربتی داشتن...»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
شب سوم محرم بود که رفته بودیم حرم حضرت رقیه (سلاماللهعلیها). همسر حاج محسن هم اومده بودن. مداح شروع کرد به روضه خوندن. این خانم هم که خوزستانی و عربزبان بودن، شروع کردن به زبون گرفتن و قسم دادن حضرت رقیه (سلاماللهعلیها).😓
صدا و سوز ایشون جوری بود که مداح دیگه نتونست ادامه بده؛ تمام حرم، زن و مرد با ایشون هم نوا شدن؛ همه بلند بلند گریه میکردن.
کل حرم ناله شده بود، از اضطرار و التماس ایشون.
صحنهٔ بسیار عجیبی بود.
گذشت...
پنجم محرم بود که تصمیم گرفتن حاج محسن رو به ایران منتقل کنن. قرار شد خانوادهشون (همسر و بچهها و پدر و مادر ایشون که تازه اومده بودن) با پرواز اول برگردن و با پرواز بعدی خود ایشون.
ما هم لحظه به لحظه در جریان ماجرا بودیم.
وقتی خانوادهشون وارد هواپیما شدن، خبر آوردن که حاج محسن شهید شدن.😭
همهمون حس کردیم که انگار این چند روز تو کما بودن تا خیالشون از بابت همسر و فرزندان در غربتشون، راحت بشه. همینکه خانوم و بچهها راهی شدن، آروم گرفتن و دنیا رو ترک کردن.😔
به خاطر اوضاع حساس و بحرانی همسرشون، همون موقع بهشون خبر ندادن. خانواده شون رسیدن تهران و منتظر پرواز بعدی بودن که حاج محسن رو ببرن و تو بیمارستان بستری کنن. بی اطلاع از اینکه ایشون شهید شدن.😭
بالاخره تونستن ذره ذره تا شب این خبر رو بهشون بدن. تصمیم گرفتن پیکر شهید رو طواف بدن دور حرم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و بعد بفرستن تهران.
داخل حرم شدیم. من بودم و یه خانم ایرانی دیگه، همسرم و چهار پنج تا از همکارای خودشون. خیلی خیلی غریبانه.😭
چون خبر شهادت یک دفعه ای رسیده بود و فرصت هماهنگی برای اینکه ایرانیها بیان نبود. مخصوصا که حرم حضرت رقیه سلام الله علیها هم مراسم بود و بیشتر ایرانیها اونجا بودن.
پیکر شهید رو آوردن و مداح یک ساعتی کنار شهید، روضه خوندن. همه مون تمام این یک ساعت رو بالا سر پیکر گریه میکردیم.
انگار به جای همسرشون هم داشتیم نوحه میکردیم.
بعد همه رفتیم حرم حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) و پیکر شهید به تهران منتقل شد.
حاج محسن که اسم واقعیشون نادر حمید بود، منتقل شدن تهران و از اونجا با خانوادهشون رفتن خوزستان. الحمدلله اونجا مردم تشییع باشکوهی کردن و جبران غربت سوریه شد.😔
فقط خدا می دونه که به همسر ایشون چه گذشت.
این غربت و مظلومیت شهدای مدافع حرم واقعاً چیز عجیبی بود. تو دورهای که کشورمون امن و آروم بود، جوونهایی بودن که خودشون و خانوادههاشون از راحتی میگذشتن و جونشون رو فدا میکردن برای دفاع از حرم اهل بیت و اینکه جنگها به مرز کشور خودمون کشیده نشه.
#قسمت_نوزدهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif