«مامان بیا ویژگیهای منو پیدا کن»
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۷، #حسین ۴ و #یحیی ۱ ساله)
یکی از معماهای مادری، کشف کردن تفاوت بچههاست👧🏻👦🏻.
مثلاً میفهمی یکی قدرت تجزیه و تحلیل و پردازشش بالاست و راحت سوالات ریاضی رو حل میکنه➕🤔➖.
و اون یکی حافظهی خیلی خوبی داره و قرآن و شعر رو زود حفظ میکنه😎.
یا یکی اهل جنگ و بازیهای رزمیه🗡🔫!
و اون یکی آرام و مهربان و حساس👼🏻... با اینکه هر دو پسرن🤭.
و تازه بعد این کشفهاست که تفاوت رفتارهاشون برات جالب میشه😍.
اولی که عاشق بازیهای جنگیه، دوست داره تفنگ دستش بگیره و با بچههای دو سال بزرگتر از خودش کشتی بگیره🤼♂.
و دومی از این حرکت برادر بزرگش، رنجیده میشه و دوست داره با بچههای کوچکتر از خودش، یک جا آروم بشینه، یا نهایت دنبال بازی کنه👦🏻🏃🏻.
اینجاست که میفهمی چرا این دومیِ حساست میگه، مامان بازم اینجا مهمونی بیایم☺️. (چون یک بچه آروم و کوچکتر از خودش دارن که همبازی خوبیه براش)
یا با لبهای آویزان میگه مامان بیا بریم خونه! (چون بچههای بزرگ پر جنب و جوش دارن و بین کشتیهاشون، مشتی هم نثار این پسرکت میکنن😅👊🏻)
#معماهای_مادری
#لذت_کشف_تفاوتها
#روزنوشت_های_مادری
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«آن سفر جان بخش...»
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۷، #حسین ۴ و #یحیی ۱ ساله)
#قسمت_اول
ساعت ۸ شب، درحالیکه که از دور، شاید از بلندگوهای ایستگاه راه آهن شهید رئیسی مشهد، صدای «اللهم صل علی علی ابن موسی الرضاالمرتضی...» به گوش میرسید، قطارمون راه افتاد.
«الإمام التقی النقی و حجتک علی من فوق الأرض...»
صدا کم کم محو میشد...
قطار میرفت و با سرعت هرچه تمامتر، من رو از این شهر و از حرم آقا دور میکرد.🚝
باورم نمیشه همین دو سه ساعت پیش، نزدیکترین کس بودم به ضریح مبارک آقا.
وقتی که برای بار آخر، با ۳ تا بچه، و «چرا اینا رو تو این شلوغی آوردی» و «عزیزم بیا این طرف بچهها له نشن» و همراهی مادرم که از پشت بچهها رو اسکورت میکرد، و لطف بعضی زوار که حتی یکیشون پسر وسطیمو بغل کرد، دل و جان رو به این دریا زدیم.
اینقدر که الان دلم برای اون لحظات ضعف میره و چشام رو اشکی میکنه، همون لحظه اینجوری نبودم.
نگرانی از بابت بچهها و زحمت اونها از یه طرف،
و نگرانی از ضیق وقت و نزدیک شدن به زمان حرکت قطار از طرف دیگه، حسابی بهم فشار عصبی آورده بود.
با این حال سعی میکردم حتی شده لحظهای، دلم رو، هرچند با ضعف و ناله متوجه آقا کنم.
«آقا قربونتون برم...
میدونم پر ضعفم...
میبینید حال و روزمو....
آقا میشه دستمونو بگیرید و ببرید و بلند کنید ما رو هم؟
آقا کمکم کنید جوری باشم که خدا و شما ازم راضی باشید...
میشه آقا؟🥺»
قطار میرفت...
یک لحظه چشمم برای بار آخر، حرم و گنبد طلایی مولا رو نوشید.
انگار دنیا برام لحظهای متوقف شد.
چرا قبلا که تو حرم بودم قدرشو نمیدونستم؟
چرا به جای جان دادن از شوق، از بپوش و دربیار کلی رقم لباس گرم برای سه تا بچه خسته و ناراحت بودم؟ چقدر هم هوا این چند روزه کولاک کرده و سرما به جانمون میریخت.
دنیا دوباره به جریان افتاد.🥺
آن یک لحظه چه زود رد شد و رفت
و رفت...
بعد از اون، همه تاریکی شب بود و چراغهایی که هیچ کدوم، چراغ بارگاه مولا نبودن...
ادامه دارد...
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
«بازی مشقی و کار خونه» #ه_محمدی (مامان #محمد ۶ساله، #حسین ۳ساله و #یحیی ۶ ماهه) آقامحمد ما امسال پ
پارسال برای اینکه پسرم حوصلهش بکشه تکالیفشو انجام بده، خیلی از این بازی مشقیها میکردیم.
امسال خیلی بهتر شده؛ اما بازم لازمه گاهی.
یه دفتر داره که خیال پردازیهاشو توش مینویسه. یعنی من براش مینویسم.
اما برای نوشتن اونا، باید شارژم کنه.
که شارژ شدنم، با نوشتن مشقاشه.
این روزا که درسا مجازی شده، دوباره نیاز به این بازی مشقی احساس میشه.
چون الان، تکالیفی رو که تو مدرسه انجام میدادن هم باید تو خونه انجام شه؛😵💫
بدون انگیزهی رقابت با دوستان یا تشویق معلمش
دیروز، یه بازی مشقی جدید به ذهنمون رسید.💡
این بازی قدیمی که دو تا دست میکشیدیم و شماره توش مینوشتیم و بعد به نوبت یکیشو میگفتیم و پیدا میکردیم.
اما وسطش، بعد اینکه چند تا شماره پیدا میکردیم، دوتا دونه کلمه هم از تکلیفش مینوشت.
و اینطوری خیلی دلنشین، تکالیفش تموم شد.🥳
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۷، #حسین ۴ و #یحیی ۱ ساله)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«چالش انتخاب اسم»
#امالبنین
(#محمد ۱۲، #علی ۱۰، #عقیل ۸ و #حنیف ۳ ساله و #یحیی ۱ ماهه)
خانواده دو نفره ما از همان اوایل تشکیل، به یک تصمیم عجیب مغایر با فرهنگ مرسوم رسید و آن هم اینکه در صورت امکان به داشتن یک یا دو فرزند اکتفا نکنیم😍!
به همین دلیل در انتخاب نام بچهها دستمان کمی باز بود🤗!
برای یافتن نام نیکو برای فرزندان که در روایات تاکید زیادی شده ابتدا به سیره معصومین سری زدیم تا بلکه الگویی پیدا کنیم🔍.
به جز اسمهای محمد، علی و فاطمه که اکثر ائمه برای نام فرزندان خود انتخاب کردن، باقی اسامی از الگوریتم خاصی پیروی نمیکردن.
پس به جز این اسامی یک سری قوانین برای انتخاب نام فرزندان قرار دادیم🤔!
1⃣ قانون اول : نام انتخابی مورد توافق هر دو طرف باشد.
2⃣ قانون دوم : اسم انتخابی با هدف نامگذاری که همان شناختهشدن فرد در یک جمع است، همخوانی داشته باشد. یعنی تا حد ممکن جزء اسمهای پرتکرار نباشد.
3⃣ قانون سوم : نام انتخاب شده دارای معنی خوب و با صبغه دینی مذهبی باشد.
به علاوه یک سری خرده قوانین و تبصرههای دیگر😅!
به جز دو پسر اول که بدون بحث و درگیری و خون و خونریزی، محمد و علی بودن، دو پسر دیگه با همین قوانین که مانند قوانین اداری دست و پاگیر شده بودن، به سختی نامهای عقیل و حنیف برگزیده شدن🥳.
اما سر پسر پنجم تا آخر ماه هشتم تقریباً تمام گزینههایی که به عقل جن و انس می رسن، بررسی شده و هر کدام به دلیلی رد شده بودن🧐!
تا روز شهادت یحیی سنوار😭...
همسرم به واسطه شغلش از قبل طوفانالاقصی هم تا حدی سیدهاشمصفیالدین و یحیی سنوار را میشناخت و با شهادت تک تک فرماندهان مقاومت به هم میریخت🇱🇧😢🇵🇸...
اما با شهادت یحیی سنوار حالش خیلی دگرگون بود و در سکوت فرو رفته بود.
آخر شب سکوتش را با این جمله شکست که اسم پسرمون رو یحیی بذاریم!
یحیی را من هم خیلی دوست داشتم،
قوانین اصلی ما را دارا بود🌹.
سر فرزند قبلی به یکی از گزینههای جدیمان تبدیل شده بود ولی به دلیل همان خورده تبصرهها در نهایت حذف شده بود و به همین علت این دفعه بحثی در موردش شکل نگرفته بود👏🏻.
اما فیلم شهادتش که پخش شد دیگر نگران خورده تبصرهها نبودم، دلم میخواست پسرم که بزرگ شد، بگویم من دو یحیی میشناسم که اگر سعی کنی ذرهای به هر کدام شبیه شوی، موجب افتخار منی 😍.
اولی پیامبری که در کودکی به پیامبری رسیده و خیلی مهربان و پاک و پرهیزکار بوده و حتی همین نام یحیی را خود خدا برای اولین بار بر وی نهاده😇...
و دومی کسی که طراح عملیاتی بوده که موجب سرشکستگی اسرائیل شده و شهادتش به گونهای رقم خورد که شجاعت و جهادش زبانزد عام و خاص شود👊🏻🇵🇸.
پ.ن:
از خوشبختی های هر انسانی داشتن دوستانی بهتر از آب روان هست😊
این کیک رو یکی از دوستانم برام آورد که خواهرش زحمتش رو کشیده🌸🌸🌸
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«غربالگریای که نرفتم»
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۷، #حسین ۴ و #یحیی ۱ ساله)
تابستون سال ۹۶ بود. تازه دو سه ماهی بود که مادر شده بودم و داشتم با حالم بدهها کنار میومدم.
با «خدایا قراره ۹ ماه اینجوری باشم؟»
و «شیر رو خودت بجوشون، پنجرهی آشپزخونه رو هم باز کن، در اتاقم ببند بو نیاد»
و تازه با زور دمیترون سرپا شده بودم که با بحث جدیدی روبرو شدم
«غربالگری»
دکتر برام نوشت و گفت: همین روبرو سونوگرافی هست. برو امروز همینجا انجام بده،
و رفتم.
پرسیدم، دکتر خانم نداشتن🤦🏻♀.
هوا داشت تاریک میشد. گفتم خب پس یه روز دیگه و یه جای دیگه میرم.
قبلاً از بعضی دوستانم شنیده بودم که میگفتن ما غربالگری رو نرفتیم. چون درمانی نیست و راهکاری جز سقط نداره؛ که اونم بعضی مراجع اجازه سقط نمیدن.
با این حال فرداش بیمارستانی نزدیک خونهمون رفتم. بعد یکی دو ساعتی معطلی بالاخره رفتم که پذیرش بشم.
و تازه با قیمت سرسامآورش روبرو شدم.
قیمتش اندازه نصف اجاره ماهانه خونمون بود😨،
حقیقتاً به حساب و کتاب افتادم.
برگشتم خونه و تصمیم گرفتم با همسرم در این مورد مشورت کنم. در کنارش تحقیقهای لازم رو کردم🧐؛
فقط برای سنجش بیماری سندروم داونه. نه هیچ بیماری دیگه. نه بیماریهای قلبی و کلیوی و...
🍂هیچ درمانی نداره و راهکارش جز سقط نیست که اونم به هیچ وجه دلمون نمیخواست سقط کنیم. مخصوصاً که بعد کلی انتظار و دوا درمون باردار شده بودم. بماند که از نظر مراجع هم نمیشد به این راحتی گفت عزیزم بیا بکشمت..😓😱
و البته درصد خطاش خیلی زیاده و به اصطلاح مثبت کاذب زیادی داره. یعنی خیلی از بچهها سالمن و به اشتباه مشکلدار گزارش میشن.
و باید با صرف هزینههای بیشتر و استرس فراوان، برن سراغ مراحل دوم و آمنیوسنتز. که خودش احتمال سقط جنین رو داره. حتی ممکنه جنینی به خاطر همین آزمایش سقط بشه و بعد نتیجه، مشخص بشه که سالم بوده طفل معصوم 😭😭😭.
خلاصه با همسرم تصمیم گرفتیم تو این راه خطرناک از اول وارد نشیم. بخشی از اون پولی که قرار بود صرف غربالگری کنیم رو صدقه دادیم و از خدا خواستیم خودش فرزند سالم و صالحی بهمون بده و برای سربازی امام زمان، در پناه خودش حفظش کنه.
🪴🪴🪴
برای فرزند دوم و سومم هم از ابتدا و با اطمینان، به دکتر درمورد رفتن به غربالگری جواب «نه» میدادم.
مخصوصاً که با خانم دکتر موحدینیا هم آشنا شده بودم و فهمیده بودم به هیچ وجه غربالگری ضرورتی نداره و خدا خبر داره از گردش مالی مافیای پزشکی که سالها غربالگری رو تو ایران اجباری کرده بودن.
حتی برای فرزند دومم (اون موقع غربالگری اجباری بود) مجبور شدم امضا و اثر انگشتم بدم که اگه خدای نکرده بچهم مشکلدار بود، مسئولیتش پای خودمه😕
و شکر خدا برای فرزند سومم دیگه این اجبار برداشته شده بود. هرچند که بعضی دکترها هنوز هم با ترسوندن مادر، اصرارشون رو دارن🙄🤷🏻♀️.
پینوشت:
دو سه هفته پیش، از طرف خیریه فردای سبز بهم زنگ زدن که یکی از خانوادههای تحت پوششمون که فرزند توراهی دارن، اصرار دارن که غربالگری رو برن و ما رومون نمیشه بهشون توضیح بدیم (آقا هستن مسئول خیریه). اگه میشه شما زنگ بزنید صحبت کنید.
خلاصه زنگ زدم و از تجربیات خودم و دوستانم و نکاتی که از خانم دکتر موحد یاد گرفته بودم، بهشون گفتم. باهاشون همدلی کردم و تا حدودی خیالشونو راحت کردم که نیازی به غربالگری نیست.
چون بندگان خدا، با وجود پولی که نداشتند، به خاطر اصرار دکتر، مونده بودن چیکار کنن. آخر سر گفت باشه اگه دکتر خیلی اصرار نکرد نمیرم.
پینوشت۲:
همین اخیراً خانم موحد پستهایی کامل و جامع در مورد غربالگری گذاشتن. میتونید از اینجا ببینید:
https://eitaa.com/hejrat_kon/5949
#روزنوشت_های_مادری
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سر صبحونه پسرم میگه مامان شکمم میگه من تن ماهی میخوام!
میگم الان صبحانه میخوریم. تن ماهی باشه برای ناهار
برمیگرده به شکمش دست میکشه و میگه: متاسفم! الان نمیتونی تن ماهی بخوری😅😂
#مزه_های_زندگی
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۷، #حسین ۴ و #یحیی ۱.۵ ساله)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
میگه عجب سیب زمینی بول خیکری (غول پیکر)
انگاری مامانه رو تخماش نشسته🐔
تخمشم ترک برداشته میخواد به دنیا بیاد😁
#مزه_های_زندگی
#ه_محمدی
( مامان #محمد ۷، #حسین ۴ و #یحیی ۱.۵ ساله)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«از کالابرگ استفاده کنید»
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۷، #حسین ۴، و #یحیی ۱.۵ ساله)
اومدم در مورد #کالابرگ بگم. شاید شما هم مثل من ندونید.
دیروز برای اولین بار، رفتم و با کالابرگ خرید کردم.🛒
هم به فروشگاههای زنجیرهای بزرگ، و هم تعدادی از فروشگاههای دیگه که رو درشون دو سه تا کاغذ کالابرگ کالابرگ چسبوندن، میتونید برید و تا سقف معینی از اقلام ضروری رو بخرید.📃
از اونجایی که معمولا همسرانمون سرپرست خانوارن، اگه میخواین خودتون خرید کنید، نرم افزار #شما رو از کافه بازار نصب کنید و با شماره همراه و کد ملی همسرتون، وارد بشید.📲
بعد اون هر بار موقع خرید، میزنید دریافت رمز خرید، و با رمز ۸ رقمیای که میده، از اقلام ضروری خرید میکنید. (برنج، ماکارونی، حبوبات، گوشتهای بستهبندی تنظیم بازار، مرغ، تخم مرغ، ماست، شیر و پنیر، روغن و قند و شکر)🍗🥩🍜🍚
اعتبار استفاده از کالابرگ، ۱۲۰ روز هست و بعد از اون منقضی میشه.
و نکته جالب اینکه این مقدار، مازاد بر یارانهای هست که واریز میشه. یعنی استفاده نکنیم از جیبمون میره.
مبلغ کالابرگ برای دهک های ۱ تا ۳، به ازای هر عضو خانواده ۵۰۰ هست
و برای دهکهای ۴ تا ۷، نفری ۳۵۰.
تو همین نرمافزار شما میتونید موجودی کالابرگ و همینطور طرح یسناتون رو هم ببینید.
حالا طرح یسنا چی هست؟
طرحی شبیه کالابرگ، که برای کودکان ۶ تا ۵۹ ماه هست.👶🏻🧒🏻
هرکدوم حدودا به مبلغ ۶۰۰ هزار تومن.
مثلا ما که دو تا بچه این سنی داریم میشه دوبرابر این مقدار.
با این هم میتونید از همین اقلام بخرید. میگن پوشک هم میشه ولی من هنوز موفق نشدم.
🍀🍀🍀
مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«کالابرگ و طرح یسنا»
اومدم با اطلاعات تکمیلیتر
امروز صبح ما رفتیم فروشگاه افق کوروش محلمون، و متوجه شدیم گوشت گرم گوسفندی تنظیم بازار هم میتونیم با کالابرگ و طرح یسنا بگیریم. (حدودا کیلویی ۳۱۶ هزار تومن)
البته صبح باید برید که تموم نشده باشه. ما پرسیدیم گفتن روزهای تعطیل ۹ به بعد و روزهای غیرتعطیل ۷ به بعد میارن.
پوشک هم پرسیدیم با طرح یسنا میشد خرید.✅
طرح یسنا زمانی قابل برداشته که کالابرگ رو صفر کرده باشید.
اینم بگم طرح یسنا، در واقع طرح مادران شیرده هست. و به خانوادههای دارای بچه زیر ۲ سال تعلق میگیره.
البته احتمالا باید تو مرکز بهداشت پرونده داشته باشید.
برای دیدن موجودی کالابرگ و طرح یسناتون، هم میتونید برنامه شما رو نصب کنید، و هم به این سایت برید.(با شماره موبایل، کدملی و تاریخ تولد سرپرست خانواده)
https://kala.sfara.ir
اگه سه تا خط زده یعنی بهتون تعلق نگرفته.
وگرنه موجودیشو نشون میده.
البته اگه همسرتون نیروهای مسلح هستن، اینجا احتمالا چیزی نشون نمیده. ولی میتونید برید فروشگاههای اتکا و خرید کنید👌🏻.
هم میتونید با کارت بانکی سرپرست خانواده خرید کنید و هم رمز خریدی که همین سایت یا برنامه شما بهتون میده.
ولی ظاهرا سوپرمارکتهای معمولی نمیتونن با رمز خرید بهتون کالا بدن و حتما باید کارت همسر باشه. (اگه کسی تجربهای داره تو این زمینه بگه)
اما میتونید فروشگاه های بزرگ زنجیرهای برید. (اگه گفتن حتما باید کارت همسر باشه بگید برو قسمت فارا اونجا رمز ۸ رقمی میدم بزن😁. بعضی کارمنداشون آشنا نیستن)
نکتهی جالب اینکه اگه یه بار تو این سایت (و برنامه شما)، با مشخصات یک نفر وارد بشید، همیشه یادش میمونه و میتونید هرموقع خواستید، درخواست رمز خرید بدید و خرید کنید.
من برنامه شما رو با مشخصات همسرم وارد شدم و سایت رو با مشخصات پدرشوهرم. و تونستیم کالابرگ اونا رو هم براشون بگیریم.
(اگه تو قسمت پروفایل، خروج از حساب کاربری رو بزنید میتونید با مشخصات یک نفر جدید وارد بشید)
البته میتونید از چند مرورگر مختلف هم استفاده کنید و هرکدوم رو با مشخصات یک نفر وارد بشید.✅
خلاصه اگه پدرو مادر یا آشنایانتون توانایی نداشتن برن خودشون بگیرن، شما اینطوری براشون بگیرید.👌🏻🙂
#کالابرگ
#طرح_یسنا
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۷، #حسین ۴.۵ و #یحیی ۱.۵ ساله)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
گفتم تا غذا حاضر نشده، یه کم سیب بدم به بچهها
محمد یه تیکه سیب و یه نصف هویج خورد.
چند دقیقه بعد موقع پریدن، زمین خورد.
اومده پیشم؛ مامان ببین قرمز شده؟
حسین: نه نشده (الحمدالله نیازی به اظهار نظر من نیس. خودشون جواب همو میدن😁)
محمد: اوه.😮💨
خدا رو شکر سبزیجات خورده بودما
وگرنه حتما تا الان گریه کرده بودم😂
#مزه_های_زندگی
#ه_محمدی
مامان (#محمد ۷ ساله، #حسین ۴ ساله، #یحیی ۱.۵ ساله)
سیب زمینی لازم داشتیم🥔
رفتم ترهبار کیلویی ۴۵ بود. میخواستم یه کیلویی بردارم که دیدم یکم اونورتر با کمتر از نصف قیمت هم سیب زمینی هست.
چرا اینقدر تفاوت قیمت؟
چون صرفا ریز بودن یا اینکه زخمی بودن و چاله چوله داشتن. همین.😌
با خوشحالی از همونا دو سه کیلو برداشتم. یه کم زحمت استفادهش بیشتره؛ ولی نه به اندازه دو برابر قیمت
همین کار رو تو جمع کردن سیب هم کردم.🍎
سیبهای خیلی خوشگل و سالم، کیلویی ۶۸ بود.
و سیب هایی که در حد یه لوبیا جای زخم یا خرابی داشتن ۳۵ تومن. یعنی نصف قیمت!
با افتخار از همونا برداشتم😌
با خودم گفتم نصفش خراب نیس که به نصف قیمت میدن
برای مصرف روزمره، چه اشکالی داره😏
#از_راهکارهای_اقتصادی
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۷، #حسین ۴.۵ و #یحیی ۱.۵ ساله)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«فقط همین یه کارو...»
#ه_محمدی
( مامان #محمد ۷.۵، #حسین ۴.۵، #یحیی ۲ ساله)
فقط همین یه کار رو هم انجام بدم، برای بعدش رو اصلاً فکر نکن!
تصمیم گرفته بودم برای شهادت پیغمبر اکرم و امام حسن مجتبی (علیهمالسلام)، حلوای نذری درست کنم و ببرم مسجدمون.
بعد نماز صبح بود.
خیلی سختم بود شروعش کنم. میل شدیدی داشتم که فعلاً بخوابم ببینیم حالا چی میشه😴🤭.
با چشمای خوابآلود به تابهٔ کثیف نگاه کردم و گفتم حالا اینو بشورم فعلاً،
شستم و خشکش کردم.
دوباره سنگینی دورنمای کار جلو چشمم اومد😅.
اول آرد رو تفت بدم؟
شیرهش چی اونو نباید آماده کنم که سرد بشه؟🧐
قبل از اینکه بیخیال بشم و برم بخوابم، گفتم حالا فقط آرد بریز تو تابه، به بقیهشم فکر نکن😜. میذارم بمونه بعداً یه فکری برای شیرهش میکنم.
ریختم تو تابه و شروع کردم به تفت دادنش، دیگه سرازیری بود و ادامه ندادنش سختتر از ادامه دادنش بود.
به همین ترتیب تا آخرش رو رفتم و سلفون روی دیس حلوا رو هم کشیدم و رفتم خوابیدم.
خیلی وقتا شروع یه کار برام سختترین مرحلهٔ کاره. چون از دور نظاره میکنم و مثل یه غول به نظرم میاد😩.
مثل وقتی که لباسشویی لباسا رو شسته و مونده پهن کردنش،
اینجور وقتا گفتن اینکه
«فقط این یه تیکه رو هم پهن کنم» کار رو راه میندازه و یه وقت دیدی همهشون تموم شدن.
یا جمع کردنشون وقتی خشک شدن.
یا حتی موقعی که دوست دارم زودهنگام شروع کنم به پختن شام و اون حسه میگه حالا وقت هست چه عجلهایه و عقله میگه نه الان آماده کنی بهتره؛ میگم فقط پیازشو تفت بدم... (یا حتی خم شم دو تا پیاز بردارم😅)
و میبینم یکی دو ساعت بعد، غذام کامل پخته شد.
مثالهای دیگه هم داره؛
مثلاً وقتی میخوای یه درس یا کتابی رو بخونی و اصلاً حال نداری، کافیه بگی فقط ۵ دقیقه یا فقط یه صفحه میخونم و پا میشم.
همین شروع باعث میشه حسش هم بیاد و آدم دوست داشته باشه بیشتر ادامه بده🥰.
پ.ن: انجام یه قدم خیلی کوچیک، اونقدر ساده و راحته که انرژی و ارادهٔ زیادی نمیخواد و نمیشه بهونهای برای انجام ندادنش پیدا کرد🤭.
ولی اون انرژی فعالسازی اولیه رو تامین میکنه.
اگه ادامه دادن کار آسونتر از ادامه ندادنش بود، بازم ادامه میدم با یه قدم کوچیک،
وگرنه همون قدم کوچیکی هم که برداشتم، کافیه و من برندهم😉.
#روزنوشت_های_مادری
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif