#پ_بهروزی
(مامان محمد ۴ساله و علی ۲ساله)
موقع تولد محمد خیلیا فکر میکردن برای زایمان میرم تهران پیش خانوادهی خودم و همسرم.
اما نرفتم و زحمتش افتاد گردن مادرم که اومدن پیشمون.😍
مامانم هم نمیتونستن زیاد بمونن. پدر و برادرم تهران تنها بودن.😐
خیلی زود سعی کردم کارهایی مثل شستن بچه رو در حضور مامانم تمرین کنم تا یاد بگیرم.
محمد ۱۱ روزه بود که برای اولین بار من و گل پسر صبح تا شب رو با هم گذروندیم و زندگی سه نفره آغاز شد.👪
اگر تهران میرفتم قطعا به این زودی برنمیگشتم!
برای دختری که کلا استعداد خانهداری نداشته (و نداره😅) و تعاملش با بچه در حد نگهداری چند ساعته از بچههای فامیل بوده، تجربه ترسناکی می نمود!!😟
سر علی که اعتماد به نفسم بیشتر هم شده بود، فقط یک هفته مادرم پیشمون بودن.👧
همیشه شنیدیم که آخی! فلانی تو غربت دست تنها بچههاشو بزرگ کرده!
اما من یکی از امکاناتی که برای بزرگ کردن بچهها داشتم رو «دور بودن از خانوادهها» میدونم!🙃😮
حتی تو اوج بحرانها هم پیش نیومده که بگم کاش نزدیک هم بودیم!
البته اشتباه نشه ها!
محمد و علی شکرخدا #پدربزرگها و #مادربزرگهای خیلی خوبی دارن و وقتی با اونها هستیم خیلی بهمون خوش میگذره.😍 انشاءالله خدا عمر باعزت بهشون بده.🌷
ولی این تنهایی خیلی زود منو تبدیل به یه #مامان_توانمند کرد!
نه به این معنی که همیشه خونه مرتبه
یا غذا به موقع آمادهست!
و نه حتی به این معنی که با بچهها دعوامون نمیشه!
بلکه یاد گرفتم موقع #مشکلات به جای متلاطم شدن، دنبال #راه_حل بگردم!
از دلدرد بچه، شب بیداریهای مادرپسری و زخم شدن دست و پا... تا بحرانهای جدیِ خانوادگی!
خیلی زود با #رنجهای طبیعی مسیر زندگی مأنوس شدم.🧡
شاید اگر نزدیک خانوادهم بودم هیچوقت ضرورت #سحرخیزی رو درک نمیکردم!چون هر ساعتی میشد بچهها رو بسپردم و به کارهام برسم.😅
احتمالا اگر نزدیک بودم ترجیح میدادم به جای روشهایی که از کتب تربیت دینی بهش رسیدم، شبیه اطرافیانم بشم تا کمتر دچار تعارض بشم باهاشون و این یعنی گاهی از ایدهآلهام باید صرف نظر میکردم.
اگر نزدیک بودیم همسرم کمتر درگیر نگهداری از بچهها میشدن! ولی الان مجبوریم دوتایی بچههامونو بزرگ کنیم و این برای همهمون یه مزیت خیلی بزرگه!❤️
پ.ن:برای من این دوری لازم بوده و هست چون با استقلال، آرامش بیشتری دارم☺️هرچند هیچ وقت منکر سختی هاش نمیشم.
#مادران_شریف_ایران_زمین
#روزنوشت_های_مادری
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ط_اکبری
مامان #رضا ۶سال و ۴ماهه، #طاها ۵سال و ۲ماهه، #محمد ۲.۵ساله)
کمکم احساس ضعف تو پاهام کردم
اما قنوتش همچنان ادامه داره!
خدایا خاله بیتا... عمو... خاله شیرین... مامان جون... پرستارا...
قرار شده هر وقت دعاهاش تموم شد بلند صلوات بفرسته تا همزمان بریم رکوع.
محمد کوچولو میاد تو اتاق و با ماشینش از رو پای رضای دست به قنوت، رد میشه!
پقی میزنه زیر خنده و سریع خودشو جمع و جور میکنه.😅
تو سجده هم میشینه رو سرش!
بازم تلاش میکنه همچنان مودبانه به نمازش ادامه بده...
نماز تموم شد.
پهن زمین شد و بلند بلند خندید و کلی محمد رو قلقلک داد😁
بغلش کردم و بهش گفتم ایول مرد!
چقدر بهش افتخار کردم❤️
چقدر به نمازش حسرت خوردم...
چه خوب موهاش و لباسشو مرتب میکنه واسه نماز.
همون رضا که چند دقیقه پیش تو خاک قل میخورد😆
چه زود گذشت...
دیدن بزرگ شدن رضا تحمل سختی و اذیتهای کوچیکترا رو برام آسونتر میکنه،
منو امیدوارتر میکنه،
امیدوار به لطف و عنایت خدا
که انشاءالله در آینده هم بتونم بهشون افتخار کنم.
یادمه اون اوایل وقتی "مامانِ رضا" صدام میکردند بهم برمیخورد!
مگه من خودم اسم و هویت ندارم؟!
اما الآن از خدااامه یکی بیاد و بهم بگه "مامانِ رضا" 😍
پ.ن: برای اینکه نماز برای فرزند ملکه بشه بهتره از ۷ سالگی با رعایت اصول شروع کنیم.
من و رضا به لطف خدا، مدتیه باهم نماز میخونیم.😊
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_پازوکی
(مامان زهرا ۲ ساله)
خواهرم چند ساعتی بیرون کار داشت. پسر کوچولوش رو گذاشت پیشم. تجربهای بود برای اینکه بفهمم برای بچهی دوم چند مرده حلاجم.😃
همهچیز ابتدا خوب پیش میرفت. سعی کردم بدون استرس نسبت به کارای خونه و درس، از بچهها مراقبت کنم.
زهرا اولش از دیدن علی خیلی خوشحال بود.
با نظارت من کلی با هم بازی کردند.( زهرا دو سال و علی تازه یک سالش شده)
کمکم علی از بازی خسته شد و مدام سراغ من میاومد و دستای کوچولوش رو به سمتم دراز میکرد.
من هم باید براشون غذا حاضر میکردم! دستهاشو گرفتم و تاتیتاتی اومدیم تو پذیرایی. بادکنک رو گذاشتم جلوش و برگشتم و همین داستان چندینبار تکرار شد.
غذا آماده شد ولی...ای دل غافل! زهرا بیموقع خوابش برد.😩
نیم ساعت بعد، صدای گریهی زهرا که از خواب بیدار شدهبود بلند شد.
بیحوصله و زودرنج شدهبود.
علیکوچولو از سر محبت میخواست بیاد پیشش و باهاش بازی کنه ولی زهرا انگار به علی آلرژی پیدا کردهبود!
زد زیر گریه...
علی هم شروع به بیتابی کرد!
همسرجان هم که ساعت ۸ شب، هنوز نرسیدهبود.
بیتاب شدم.
سر علی داد زدم.
علی گریه نکن😡
و بدتر زد زیر گریه...
خودمو آروم کردم. کتاب آوردم و مشغول قصهگفتن شدم.
علی دستاشو روی صفحات میکشید و زهرا سرش داد میزد، نکن.😬
دیدم فایده نداره باید بریم بیرون تا حال و هوای بچهها عوض بشه.
زدیم از خونه بیرون.
انگار دنیا برا جفتشون گلستان شدهبود. بالاخره خواهرجان از راه رسید.
برگشتیم خونه و رفتم تو فکر...
من اصلا جنبهی بچهی دوم رو ندارم.
من بیظرفیتم و زود عصبانی میشم.
فقط تو حرف خوبم...😢
از خودم ناامید شدم.
فکرم رفت سمت دو سه تا از دوستام که نینی سوم و چهارم تو راه داشتن...
ته دلم یاد حاجقاسم افتادم...
تو یه روز به خانوادههای شهدا سر میزد.
محور مقاومت عراق و سوریه و...رو که درگیر صدها هزار داعشی بودند جلو میبرد.
فکر آهوهای گرسنهی پشت پادگان بود.
از پدر و مادرش احوال میپرسید...
آرامش هم داشت...
کی بهش این همه توفیقات رو دادهبود؟ کسی جز خدا؟!...
و ما توفیقی الا بالله
اگر من ظرفیتم کمه، باید همینطوری کمظرفیت بمونم؟
یا بگم گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را👌🏻...
خدایا چشم امیدم به خودته.
اگه دست رو دست بذارم تا ۱۰سال دیگه هم ممکنه ظرفیت و پختگی کافی برای بچهی دوم که هیچ، همین بچهی اول رو هم نداشتهباشم!
ولی اگه تو بخوای و توفیقم بدی چه میشود.
پ.ن: البته جنس مسائل بچهی دوم با مهمون یه روزه، خیلی فرق داره، اما تو افزایش سعهی صدر و مدیریت مادر، مشترک هستند.
#سبک_مادری
#گرتو_نمی_پسندی_تغییر_ده_قضا_را
#اللهم_وفقنا_لما_تحب_و_ترضی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
🔵 مسابقه 🔵
.
همراهان عزیز مادران شریف سلام ☺️
.
یه مسابقهی جذااااب داریم. ❤️❤️
.
به بهانه سالروز شهادت #سردار_آسمانی میخوایم وصیتنامهشون رو باهم بخونیم.📚
.
فایل پی دی اف وصیتنامه رو میذاریم توی کانال.
.
برای شرکت در مسابقه :
.
۱. اول متن وصیتنامه رو #کامل بخونید.
۲. بعدش یکی از جملات وصیتنامه رو که بیشتر به دلتون نشسته، برامون بفرستید و آخرش هم #حتما بنویسید: (کامل مطالعه کردم.)
پاسخ هاتون رو به آیدی زیر بفرستید:
@a_tavana76
نهایتاً قرعهکشی میکنیم و به ۵ نفر از عزیزان جوایزی متبرک به نام و یاد #سردار_آسمانی تقدیم میکنیم.❤️
⏰ مهلت این مسابقه تا یکشنبه شب ساعت ۲۱ هست.
.
به دوستانتون هم خبر بدید که بیان توی این مسابقه شرکت کنن.😍
.
#مسابقه
#مادران_شریف_ایران_زمین
☘️☘️☘️
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه #پادکست شنیدنی از حال و روز این روزهای مادرها...
بعد شهادت حاج قاسم سلیمانی بود که فهمیدم مراحلِ بزرگتری از زندگیِ یک مادر هم میتونه وجود داشته باشه...
وقتی فرزندی که اون #مادر با همهی سختیها و شیرینیها بزرگ کرده، تبدیل میشه به یه #قهرمان_بینالمللی
این بخش ماجرا میتونه پایانی خوب، لذت بخش و پرافتخار باشه برای تلاشها و خستگیهای #یک_مادر... ✋
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#از_لابهلای_کتابها
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif