روزهای عجیبی است
این روزها مادران بسیاری تن بیجان فرزند خردسال خود را در آغوش میکشند،
و دستهای کوچک بسیاری، به دنبال آغوش مادر شهیدشان می گردند..
درد امانمان را بریده
این روزها، بی تفاوتی طاقت میخواهد.
گرد هم جمع شویم، با کودکانمان ...
شاید نزدیک شدن به یکدیگر، ما را از بی تفاوتی نسبت به چنین جنایاتی، دور کند.
شاید با زبان بین المللی مادری، بتوانیم با مادران و کودکان غزه، سخن بگوییم ...
این دعوتی است از طرف مادران شریف برای تمام مادران و کودکان
قرار ما پنجشنبه ساعت ۱۳ مقابل سردر دانشگاه شریف
https://ble.ir/madaran_sharif_for_gaza
#من_هم_مادرم
#غزه
#بیمارستان
#مادران_شریف_ایران_زمین
#گردهمایی_مادر_و_کودک_شریف
#sut_stands_with_palestine
مادران شریف ایران زمین
روزهای عجیبی است این روزها مادران بسیاری تن بیجان فرزند خردسال خود را در آغوش میکشند، و دستهای
گردهمایی برای همدردی با مادر و کودکهای غزه ❤️💔
به همت جمعی از دوستان دغدغهمند 👆🏻
«پای شکسته و دل سوخته»
#ف_زمانیان
(مامان #مشکات ۱۱، #زهرا ۹، #محمدحسین ۷، #فاطمهبشری ۳ساله)
تجربهٔ بیماری و مریضی فرزندان، یکی از تجارب نسبتاً دردناک و تلخِ بچه داریه.
تمام زحمات بچهداری یک طرف، تحمل بیماری و حوادث ناگواری که براشون اتفاق میافته یک طرف!😓
تقریباً سه هفته پیش بود که هفت صبح آقامحمدحسینم رو برای چکاپ سالانه بردیم آزمایشگاهِ نزدیک مدرسهاش.
بعد از انجام آزمایش در مسیر برگشت به سمت مدرسه، در دو طرف کوچه ماشین پارک بود و ماشینهای زیادی از این کوچه به سمت خیابان اصلی تردد داشتند.
همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. سپر ماشینی که از روبهرو، با سرعت تقریباً پایینی داشت میاومد، به ساق پای پسرم برخورد کرد و آقامحمد حسین روی زمین افتاد.😢
علاوه بر شکستگی استخوان ساق پا، این شکستگی گوشت و پوست رو هم پاره کرد.😔
تحمل چنین دردی هم برای خودش هم برای من و تمام اعضای خانواده خیلی سخت بود.😭
الحمدلله خدا کمک کرد و پا به عمل نیازی نداشت و با دو بار جا انداختن (که بماند پسرم چه دردی متحمل شد😭) استخوان در جای خودش قرار گرفت و پارگی پا هم بخیه زده شد.
روزهای اول بعد از مرخصی از بیمارستان به گریهها و بیقراریهای پسرم گذشت و همه آماده به خدمت بودیم تا مبادا تک پسرمون اذیت بشه.
کمکم درد که کم شد، بیکاری و یکجا نشستن روی تخت به شدت حوصلهٔ شازده رو سر میبرد.😩
باتوجه به اینکه پزشک معالج حق جابهجا کردن و تکان دادن پا رو نداده بود، حتی برای دستشویی هم همون سر جاش روی تخت لگن میگذاشتیم و این ثابت ماندن روی تخت کلافهاش کرده بود.😓
کمکم برای گذراندن وقت، روزانه بخشی از کتابهای مدرسه را (پسرم کلاس اوله) مرور و تمرین میکرد. کمی نقاشی، کمی هم با تفنگ و اسباببازیهای خودش، سرجا و در حالت خوابیده بازی میکرد.
خوردن خوراکی روی تخت، پرتاب آجر بازی به سمت خواهرانش از روی تخت، اوامر ریز و درشت پسرم و اطاعت کردنهای ما و... کمی اوضاع رو بهتر کرد.
حالا چند روزیست که میتواند نشسته از روی تخت پایین بیاید و خودش را روی زمین بکشد تا به همه جا سرک بیندازد!😂
هر چند همه مخصوصاً خودش در این حادثه خیلی اذیت شدیم، ولی الحمدلله اتفاق بدتری نیفتاد و در ضمن این حادثه برای همهٔ ما تلنگری بود تا قدر عافیت را بدانیم.
لازم به ذکر است مدتی که ناچارا پسرم روی تخت بود و توانایی جابهجایی نداشت، از بازیگوشیهای پسرانهاش در امان بودیم.🙈
حالا که از تخت پایین میاید، فاطمه بشری خانم، به شدت از پای گچ گرفته شدهاش میترسد😫 و طبیعیست که آقامحمدحسین از این امر سوء استفاده کند و همانطور حالت نشسته با پاهای دراز و یک پا در گچ، دورتادور خانه، دنبال خواهرکوچکش میکند و جیغ دخترم و صدای خندهٔ پسرم کل خانه را پر میکند.
پ.ن: زمانی که تصادف اتفاق افتاد، چون تجربه نداشتیم همه هُل شدیم و از سر دلسوزی، پسرم را بغل کردیم و با همان ماشینی که تصادف کرده بود، به نزدیکترین بیمارستان بردیم.
هیچکدام از ما آموزش امداد و کمکهای اولیه رو نگذراندهایم و بدون اینکه آگاهی داشته باشیم که کدام عضو چه آسیبی دیده، پسرم را از زمین بلند کردیم و این جابهجایی قطعاً شدت جراحت را بیشتر کرد.
در صورت بروز چنین حوادثی لطفاً با اورژانس تماس بگیرید و تا رسیدن نیروهای امدادی، به هیچ عنوان بیمار را جابهجا نکنید.
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
«کتاب عشق هرگز نمیمیرد» روایت یک عشق نابه...
عشقی که با یک نگاه در قلب پروینخانم و میرزا محمد جوانه زد و توی سالهای سخت دفاع مقدس و بعدش سالهای جانبازی و تا آخرین روزهای قبل از شهادت میرزا، روز به روز قویتر و عمیقتر شد...
این ماه میخوایم یک کتاب لطیف و دوستداشتنی و زیبا رو باهم بخونیم. 🥰
داستان زندگی بانویی که توی سالهای جنگ، دو تا از نزدیکترین عزیزانش به شهادت رسیدند و همسرش جانباز شد و پاهاش رو در راه خدا فدا کرد.
پروینبانوی صبور و مهربان و فداکاری که سالها برای میرزا و هفت فرزندشون مادری کرد...
📚 کتاب «عشق هرگز نمیمیرد...»
زندگینامه پروین سلگی
همسر جانباز شهید سردار حاج میرزا محمد سلگی
⏰ مهلت شرکت در پویش کتابخوانی:
۱ تا ۲۳ آذر
🏆 جوایز: ۷ جایزه ۱۰۰ هزار تومانی
🔅 امکان تهیه نسخه صوتی کتاب با تخفیف ۵۰ درصد
#پویش_کتاب_مادران_شریف
✅ اگر دوست دارید توی پویش شرکت کنید و عضو گروه همخوانی بشید، بفرمایید اینجا 👇🏻
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
پسر آن بالا روی بام بود. پیراهن جین به تن داشت و یقهاش تا دکمهی دوم و سوم باز بود.
همان اول که نگاهش کردم و نگاهم کرد، در دلم گنجشکی شروع به بال و پر زدن کرد. صدای قلبم را میشنیدم. انگار روی تابی نشسته، بالا رفته بودم و یکباره فرود میآمدم.
اطرافیان حرف میزدند. دستم را میکشیدند و من نگاهشان میکردم.
لبهایشان تکان میخورد؛ اما نمیفهمیدم چه میگویند. فقط آن گره خوردن نگاه توی سرم میرفت و میآمد. دلم میخواست شاهمحمد، که بغلدست پسر ایستاده بود، باز حرف بزند و به بهانهی او دوباره نگاهش کنم.
اقباله آمد بیرون. شاهمحمد را بالای پشتبام دید و گفت: «سِلام میرزا، خُوویی؟ چَشِت روشن بَرارِت اُما… »
_ میرزا؟!
اسمش میرزا بود. میرزا یعنی مرد بزرگ؛ یعنی حس جدیدی که تجربه نکرده بودم. چیزی شبیه قورت دادن یک تکه یخ.
📚 متن پشت جلد کتاب «عشق هرگز نمیمیرد…» 👆🏻
زندگینامه پروین سلگی
همسر جانباز شهید سردار حاج میرزا محمد سلگی
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
❓چطور میشه از آزادی دادن به بچهها احساس خوبی داشته باشیم؟ 🤗
❓پاداش مادر به خاطر تحمل آزار و اذیتهای بچهها چقدره؟ 😇
✅ پاسخ کتاب من دیگر ما رو بخونید.👆🏻
#من_دیگر_ما
#از_لابهلای_کتابها
☘️☘️☘️
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
28.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری از گردهمایی که پنجشنبه به همت جمعی از دوستان فارغ التحصیل شریف برگزار شد.
#مادران_غزه
مادران شریف ایران زمین
روزهای عجیبی است این روزها مادران بسیاری تن بیجان فرزند خردسال خود را در آغوش میکشند، و دستهای
بیانیه مادران شریف-فسطین.pdf
690.2K
✅ بیانیه گردهمایی همدردی با مادران غزه ❤️