مادران شریف ایران زمین
«۵. نقطه عطف مادریام، آشنایی با گروه مادرانه بود.» #م_مولایی (مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی
سلام مامانای عزیز 🌿
با عرض شرمندگی ما متوجه شدیم که قسمت ششم تجربیات خانم مولایی در کانال ایتای مادران شریف جا افتاده و منتشر نشده😔
ضمن عرض پوزش بابت ناهماهنگی پیش اومده، این قسمت رو تقدیمتون میکنیم.
👇
«۶. ضحی وسط این روزهای سخت دنیا آمد.»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
ما زندگیمان را دانشجویی و با حداقل حقوق شروع کرده بودیم و سختیهای مالی از ما انسانهایی صرفهجو و قانع ساخته بود.
بعد از تولد دومین فرزند و استعفای من از کار، گشایش عجیبی در رزق و روزی برایمان پیش آمد که بیسابقه بود... ما توانستیم خانه بخریم و ماشین را ارتقا دهیم و...💛🤲🏻
اما همیشه مراقب بودیم آن روزهایی را که به نیمهٔ ماه نرسیده موجودی حسابمان به صفر میگرایید، فراموش نکنیم. من خیلی دغدغه داشتم مراقبت کنم بچهها مصرفگرا بار نیایند؛ سخت است ولی ممکن.
گشایش مالی گاهی امکانات و آرامشی به زندگی میدهد که اگر حواس انسان به این نباشد که دارایی فینفسه ارزش چندانی ندارد و آن امکان و آرامش همه از خداست؛ وابسته میشود و از دست دادن برایش مثل مرگ سخت میشود...😔
ما استادی داشتیم که دائماً به ما یادآوری میکرد که مال اصالت ندارد مراقب باشید وابستهاش نشوید..
اگر این توصیهها نبود چقدر سخت بود روزگاری که همهٔ رشتههای همسر در کار پنبه شد😓 و شیب درآمد و امکانات مالی نزدیک به صفر شد.
ضحی وسط این روزهای سخت دنیا آمد و نوری تازه تابید به زندگی ما...
من شاکر خدایم هستم برای آن روزهای سخت، که درسهای بزرگی داشت.🤲🏻
میدانستم من باید محور آرامش خانه باشم و مخارج زندگی را طوری مدیریت کنم که اقتدار همسر حفظ شود و بچهها حس کمبود نکنند... برایم همیشه مهم بود حس فراوانی که واقعاً در عالم هست به بچهها منتقل شود. خداوند واسع علیم است و رزق دست اوست، کم و زیاد کردن دریچهٔ رزقرسانی هم به دست اوست برای رشد و قوی شدن بشر.
من دوست داشتم این را بچهها بفهمند ولی از بابت تنگ شدن روزی نگران و مضطرب نشوند.
موتور خلاقیت ذهنم در کاهش مخارج به کمک آمده بود... از مسافرتهای طبیعتگردی😍 و شاد و کم هزینه تا مهمانیهایی ساده ولی پر از حس خوب😉.
یادم هست که تولد چهار سالگی محمد حسن را با یک هندوانه و کیک خانگی و ساندویج الویه به صرف کلی بازی دستهجمعی خانوادگی گذراندیم.
تا اینکه کمکم دوباره کار همسرم جان تازه گرفت و گشایش مالی ایجاد شد.
ولی تجارب آن دوران چقدر به ما کمک کرد و میکند.
برای مدرسه فرستادن بچهها خیلی فکر و بررسی کردیم. انتخاب ما مدرسهٔ غیر انتفاعی مذهبی بود.
به خاطر محلی که در آن زندگی میکنیم (که اغلب سبک زندگی غیر اسلامی دارند) برایم قابل قبول نبود پسرم مدرسهٔ دولتی محل برود. خدا هم هزینههایش را جور کرد؛ یک سال راحت و یک سال سخت و سال بعد سختتر!🫣
یکی از بزرگترین نگرانیها برای درس خواندن بچههایم در مدارس غیر انتفاعی، همزیستی با بچههاییست که از خانوادههای بسیار متمول هستند و از این جهت رفاهزده و ناز پرورده بار آمده اند.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«درس زندگی، قهرمان یا پهلوان»
#پ_بهروزی
(مامان #محمد ۷، #علی ۵، #آیه ۱ ساله)
کتاب «قهرمان یا پهلوان» را از قفسه بیرون آورد.
«مامان اینو تا حالا نخوندی، امشب اینو بخون.»
کتاب را گرفتم، همین که عنوانش را بلند گفتم؛ قهرمان یا پهلوان، محمد جابهجا شد و به دیوار روبهرو خیره شد، گویی یاد اتفاق مهمی افتاده باشد.🤔
گفتم: میدونستی این کتاب برای بچگی بابا بوده؟ به همین خاطر قدیمی و کهنه شده.
محمد صدایم را نمیشنید، انگار روی دیواری که به آن چشم دوخته بود، پروژکتور انداخته باشند و محمد سرگرم دیدن صحنه جذابی شده باشد!😇
پاسخ سوالی که در ذهنم ایجاد شده بود، ولی هنوز به زبان نیاورده بودم را فوری داد.
«مامان امروز ورزش داشتیم، امیررضا و عمران داشتن مسابقه میدادن، عمران خورد زمین. امیررضا وایساد، تا عمران بلند بشه بعد مسابقه رو با هم ادامه دادن. آقامعلم گفت بچهها برای امیررضا دست بزنید که جوانمردی کرد!😍
جوانمرد یعنی همون پهلوان!»
فهمیدم صحنهای که پروژکتور خیالیاش روی دیوار انداخته بود، همین خاطرهٔ زنگ ورزش امروز بوده!
***
یک اسکناس از کیفم بیرون افتاده بود، محمد برداشت و بعد از چانهزنی که پول را برای خودم بردارم یا نه و با اینقدر پول چه چیزی میتوانم بخرم و... یاد خاطرهٔ جذابی افتاد. با هیجان شروع به تعریف کرد.
«مامان ما نباید پول ببریم مدرسه، علی امروز پول آورده بود، آقامدیر اومد تو کلاس و گفت علی پولتو بیار بده من که گم نشه. علی اومد جلو، دستاشو اینجوری گرفت جلوی آقامدیر و گفت بفرمایید. نگفت بیا! گفت بفرمایید!»😌
آقامعلم گفت بچهها علی رو تشویق کنید که با ادب پول رو داد!☺️
محمد هم مثل اغلب پسربچهها به ندرت از مدرسه خاطره تعریف میکند! حتی وقتی بازپرسگونه، سوال پیچش میکنم تا بالاخره خاطرهای یادش بیاید و تعریف کند، باز هم چیزی دستگیرم نمیشود.
ولی این دو صحنه پررنگ و زنده در ذهنش نقش بسته بود.
صحنهای که اگر چه نقش اولش را امیررضا و علی بازی کردند، ولی با تایید و تشویق به موقعِ آقامعلم به یک درس مهم برای زندگی محمد و بقیهٔ بچههای کلاس تبدیل شد.🥰
اصلاً شاید مهمترین درس کلاس اولشان همین باشد!
درسی که با راهکار ویژهٔ امیرالمومنین آموزش داده شد:
وَ قَالَ (علیهالسلام):
«اُزْجُرِ الْمُسِيءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ»
و درود خدا بر او، فرمود:
«بدكار را با تشویق نيكوكار تنبیه کن!»
#درس_زندگی
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند:
«عمه جان شما بحمدالله عالمهای هستی بدون اینکه معلم داشته باشی و شما فهمیدهای هستی بیآنکه کسی مطالب را یادتان داده باشد.»
«يَا عَمَّةِ أَنْتِ بِحَمْدِ اَللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ»
(بحارالانوار،جلد۲،صفحه ۳۰۲)
🌱زینت خانهٔ مهتاب به دنیا آمد
زینب حضرت ارباب به دنیا آمد
چهرهاش منعکس از طلعت روی زهراست
عشق بازیش از آن حال و هوایش پیداست
حضرت زینب کبری خودش اقیانوسیست
گرچه چشمان پر از گوهر نابش دریاست
اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست
از ازل تا به ابد پرچم زینب بالاست
مادری کرد برای سه امامش زینب
پس ولایت به پرستاری او پا برجاست🌱
🌸ولادت حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بر تمامی شیعیان مبارک باد🌸
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«رنگی به رخسار دیوارها»
#صائبی
(مامان #فاطمه ۱۴، #حسین ۱۲، #علی ۱۰ ، #قاسم ۲ ساله)
هفت هشت سالی بود خونه رنگ نخورده بود و نیاز به رنگ داشت.
قیمت از نقاش گرفتیم و خیلی گرون بود.🤯
برای همین تصمیم گرفتیم خودمون با بچهها دست به رنگ بشیم.😊
قبلاً تجربهٔ رنگ کردن روی دیوار گچی رو داشتیم و این بار روی دیوار رنگ روغن میخواستیم رنگ بزنیم.
ملزومات رنگ رو تهیه کردیم.
بتونه آماده
کاردک بتونه کاری
سنباده
غلطک (برای رنگ کردن کل دیوار)
قلمو (برای رنگ کردن گوشهها)
پرایمر (برای زیر رنگ)
رنگ اکرولیک نیمهبراق
ظرف رنگ
چسب کاغذی (برای پوشاندن قرنیزها و پریزها)
که مجموع اینها شد ۴ میلیون تومان.😌
خوب برای شروع کار اول با چسب کاغذی پهن پریزها و قرنیز رو پوشوندیم
و جاهایی که میخواستیم رنگ کاری کنیم زیر انداز پهن کردیم.👌🏻
و بعد جاهایی که نیاز داشت رو پسرا با کمک پدرشون بتونه زدن و البته بعد که یاد گرفتن خودشون به تنهایی انجام دادن.
خصوصاً اتاق بچهها که انگار دیوار رو گاز زدن🤣 بیشتر نیاز به بتونه کاری داشت.
بعد که بتونهها خشک شد، پسرا روی بتونهها رو سنباده کشیدن،
و بعد برای اینکه رنگ قشنگ رو دیوار بشینه، پرایمر زدیم.
پرایمر بو داره ولی بوش زود از بین میره و خشک میشه.
بعد از خشک شدن پرایمر، رنگ اکرولیک رو به دیوار زدیم.
رنگ اکرولیک بو نداره و زود خشک میشه.
تا ۵ بار به فاصلهای که رنگ خشک بشه، دیوار رو رنگ زدیم تا خوب رنگ به دیوار بشینه.😊
و البته بیشتر این کارها رو بچهها انجام دادن، کیف کردن، بازی کردن و انرژیشون هم تخلیه شد.😄
رنگ کردن دیوار با رنگ اکرولیک، کثیفکاری نداره و نیازی نیست کل خونه زندگی رو جمع کنید.
بهترین جنس رنگ اکرولیک، رنگ کاپارول هست که پوشانندگی عالی داره و بعد پیکوکالر.
این وسط نقش من و دخترم این بود که پسر کوچیکه رو سرگرم کنیم که خرابکاری نکنه.😅
تجربهٔ شیرین و خوب و راحتی بود.
و به این صورت بالای بیست میلیون تومن در هزینهٔ رنگ صرفهجویی شد.☺️
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
چطور گشنه نمونیم؟ .mp3
33.9M
🔸 گفتگوی دورهمی مامانا
با موضوع چطور گشنه نمونیم و چی بپزیم؟ 🙃
❓شما چطور خونوادتون رو سیر میکنید؟ 😀
❓چه چالشهایی برای غذا دادن به بچهها دارید؟🤪
❓وقتی بچه میگه این غذا رو نمیخورم، چیکار میکنید؟🥴
❓چه میان وعدههایی توی خونه و مدرسه به بچهها میدید؟😋
❓چندتا غذای فوری و ساده برای لحظات بغرنج گرسنگی نام ببرید.🤓
💭 مامانایی که توی این گفتگو شرکت کردن:
#ف_اردکانی مامان ۵ فرزند
#ز_شفیعی مامان ۵ فرزند
#ز_سلیمانی مامان ۳ فرزند
#پ_شکوری مامان ۳ فرزند
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
🔸 گفتگوی دورهمی مامانا با موضوع چطور گشنه نمونیم و چی بپزیم؟ 🙃 ❓شما چطور خونوادتون رو سیر میکن
چی بدمینگا به این دخترینگا و پسرینگا 🤔
این دوتا بچهاینگا همش دعوا داشتینگا 😱
من میدونینگا اینا همه اش گشنه اینگا 🥴
حالا چی بپزمینگا...؟!!!😪
چیه؟ 🙃
یه مامان غارنشین در سالهای دور داره با خودش حرف میزنه😁
یعنی از زمان مامان بزرگهای اولیهمون، تااااااا خودِ خودمون، مامانها وقتی بچهشون غذا نخورده، انگار تمااااام غمهای دنیا رو دوششون سنگینی میکنه. 🥲
دیگه نگم براتون اگر بچه بدغذا هم باشه که غم و غصه به توان شیش و هفته، وقتی هم بچهشون غذا خورده باشه سبکبار و با خیالی آسوده میتونن به کارهای دیگهشون برسن.😂
نه؟
ما هم تو یک دورهمی مجازی اومدیم در مورد چطور بچه هامونو سیر کنیمینگا صحبت کردینگا!!
پادکستینگا تقدیمینگا🥰
گوش کنینگا و نظراتتون رو برامون بگیدینگا به ایشونینگا:
@moh255
ایناهاشینگا👆🏻
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
روزهای عجیبی است
این روزها مادران بسیاری تن بیجان فرزند خردسال خود را در آغوش میکشند،
و دستهای کوچک بسیاری، به دنبال آغوش مادر شهیدشان می گردند..
درد امانمان را بریده
این روزها، بی تفاوتی طاقت میخواهد.
گرد هم جمع شویم، با کودکانمان ...
شاید نزدیک شدن به یکدیگر، ما را از بی تفاوتی نسبت به چنین جنایاتی، دور کند.
شاید با زبان بین المللی مادری، بتوانیم با مادران و کودکان غزه، سخن بگوییم ...
این دعوتی است از طرف مادران شریف برای تمام مادران و کودکان
قرار ما پنجشنبه ساعت ۱۳ مقابل سردر دانشگاه شریف
https://ble.ir/madaran_sharif_for_gaza
#من_هم_مادرم
#غزه
#بیمارستان
#مادران_شریف_ایران_زمین
#گردهمایی_مادر_و_کودک_شریف
#sut_stands_with_palestine
مادران شریف ایران زمین
روزهای عجیبی است این روزها مادران بسیاری تن بیجان فرزند خردسال خود را در آغوش میکشند، و دستهای
گردهمایی برای همدردی با مادر و کودکهای غزه ❤️💔
به همت جمعی از دوستان دغدغهمند 👆🏻
«پای شکسته و دل سوخته»
#ف_زمانیان
(مامان #مشکات ۱۱، #زهرا ۹، #محمدحسین ۷، #فاطمهبشری ۳ساله)
تجربهٔ بیماری و مریضی فرزندان، یکی از تجارب نسبتاً دردناک و تلخِ بچه داریه.
تمام زحمات بچهداری یک طرف، تحمل بیماری و حوادث ناگواری که براشون اتفاق میافته یک طرف!😓
تقریباً سه هفته پیش بود که هفت صبح آقامحمدحسینم رو برای چکاپ سالانه بردیم آزمایشگاهِ نزدیک مدرسهاش.
بعد از انجام آزمایش در مسیر برگشت به سمت مدرسه، در دو طرف کوچه ماشین پارک بود و ماشینهای زیادی از این کوچه به سمت خیابان اصلی تردد داشتند.
همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. سپر ماشینی که از روبهرو، با سرعت تقریباً پایینی داشت میاومد، به ساق پای پسرم برخورد کرد و آقامحمد حسین روی زمین افتاد.😢
علاوه بر شکستگی استخوان ساق پا، این شکستگی گوشت و پوست رو هم پاره کرد.😔
تحمل چنین دردی هم برای خودش هم برای من و تمام اعضای خانواده خیلی سخت بود.😭
الحمدلله خدا کمک کرد و پا به عمل نیازی نداشت و با دو بار جا انداختن (که بماند پسرم چه دردی متحمل شد😭) استخوان در جای خودش قرار گرفت و پارگی پا هم بخیه زده شد.
روزهای اول بعد از مرخصی از بیمارستان به گریهها و بیقراریهای پسرم گذشت و همه آماده به خدمت بودیم تا مبادا تک پسرمون اذیت بشه.
کمکم درد که کم شد، بیکاری و یکجا نشستن روی تخت به شدت حوصلهٔ شازده رو سر میبرد.😩
باتوجه به اینکه پزشک معالج حق جابهجا کردن و تکان دادن پا رو نداده بود، حتی برای دستشویی هم همون سر جاش روی تخت لگن میگذاشتیم و این ثابت ماندن روی تخت کلافهاش کرده بود.😓
کمکم برای گذراندن وقت، روزانه بخشی از کتابهای مدرسه را (پسرم کلاس اوله) مرور و تمرین میکرد. کمی نقاشی، کمی هم با تفنگ و اسباببازیهای خودش، سرجا و در حالت خوابیده بازی میکرد.
خوردن خوراکی روی تخت، پرتاب آجر بازی به سمت خواهرانش از روی تخت، اوامر ریز و درشت پسرم و اطاعت کردنهای ما و... کمی اوضاع رو بهتر کرد.
حالا چند روزیست که میتواند نشسته از روی تخت پایین بیاید و خودش را روی زمین بکشد تا به همه جا سرک بیندازد!😂
هر چند همه مخصوصاً خودش در این حادثه خیلی اذیت شدیم، ولی الحمدلله اتفاق بدتری نیفتاد و در ضمن این حادثه برای همهٔ ما تلنگری بود تا قدر عافیت را بدانیم.
لازم به ذکر است مدتی که ناچارا پسرم روی تخت بود و توانایی جابهجایی نداشت، از بازیگوشیهای پسرانهاش در امان بودیم.🙈
حالا که از تخت پایین میاید، فاطمه بشری خانم، به شدت از پای گچ گرفته شدهاش میترسد😫 و طبیعیست که آقامحمدحسین از این امر سوء استفاده کند و همانطور حالت نشسته با پاهای دراز و یک پا در گچ، دورتادور خانه، دنبال خواهرکوچکش میکند و جیغ دخترم و صدای خندهٔ پسرم کل خانه را پر میکند.
پ.ن: زمانی که تصادف اتفاق افتاد، چون تجربه نداشتیم همه هُل شدیم و از سر دلسوزی، پسرم را بغل کردیم و با همان ماشینی که تصادف کرده بود، به نزدیکترین بیمارستان بردیم.
هیچکدام از ما آموزش امداد و کمکهای اولیه رو نگذراندهایم و بدون اینکه آگاهی داشته باشیم که کدام عضو چه آسیبی دیده، پسرم را از زمین بلند کردیم و این جابهجایی قطعاً شدت جراحت را بیشتر کرد.
در صورت بروز چنین حوادثی لطفاً با اورژانس تماس بگیرید و تا رسیدن نیروهای امدادی، به هیچ عنوان بیمار را جابهجا نکنید.
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
«کتاب عشق هرگز نمیمیرد» روایت یک عشق نابه...
عشقی که با یک نگاه در قلب پروینخانم و میرزا محمد جوانه زد و توی سالهای سخت دفاع مقدس و بعدش سالهای جانبازی و تا آخرین روزهای قبل از شهادت میرزا، روز به روز قویتر و عمیقتر شد...
این ماه میخوایم یک کتاب لطیف و دوستداشتنی و زیبا رو باهم بخونیم. 🥰
داستان زندگی بانویی که توی سالهای جنگ، دو تا از نزدیکترین عزیزانش به شهادت رسیدند و همسرش جانباز شد و پاهاش رو در راه خدا فدا کرد.
پروینبانوی صبور و مهربان و فداکاری که سالها برای میرزا و هفت فرزندشون مادری کرد...
📚 کتاب «عشق هرگز نمیمیرد...»
زندگینامه پروین سلگی
همسر جانباز شهید سردار حاج میرزا محمد سلگی
⏰ مهلت شرکت در پویش کتابخوانی:
۱ تا ۲۳ آذر
🏆 جوایز: ۷ جایزه ۱۰۰ هزار تومانی
🔅 امکان تهیه نسخه صوتی کتاب با تخفیف ۵۰ درصد
#پویش_کتاب_مادران_شریف
✅ اگر دوست دارید توی پویش شرکت کنید و عضو گروه همخوانی بشید، بفرمایید اینجا 👇🏻
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
پسر آن بالا روی بام بود. پیراهن جین به تن داشت و یقهاش تا دکمهی دوم و سوم باز بود.
همان اول که نگاهش کردم و نگاهم کرد، در دلم گنجشکی شروع به بال و پر زدن کرد. صدای قلبم را میشنیدم. انگار روی تابی نشسته، بالا رفته بودم و یکباره فرود میآمدم.
اطرافیان حرف میزدند. دستم را میکشیدند و من نگاهشان میکردم.
لبهایشان تکان میخورد؛ اما نمیفهمیدم چه میگویند. فقط آن گره خوردن نگاه توی سرم میرفت و میآمد. دلم میخواست شاهمحمد، که بغلدست پسر ایستاده بود، باز حرف بزند و به بهانهی او دوباره نگاهش کنم.
اقباله آمد بیرون. شاهمحمد را بالای پشتبام دید و گفت: «سِلام میرزا، خُوویی؟ چَشِت روشن بَرارِت اُما… »
_ میرزا؟!
اسمش میرزا بود. میرزا یعنی مرد بزرگ؛ یعنی حس جدیدی که تجربه نکرده بودم. چیزی شبیه قورت دادن یک تکه یخ.
📚 متن پشت جلد کتاب «عشق هرگز نمیمیرد…» 👆🏻
زندگینامه پروین سلگی
همسر جانباز شهید سردار حاج میرزا محمد سلگی
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
❓چطور میشه از آزادی دادن به بچهها احساس خوبی داشته باشیم؟ 🤗
❓پاداش مادر به خاطر تحمل آزار و اذیتهای بچهها چقدره؟ 😇
✅ پاسخ کتاب من دیگر ما رو بخونید.👆🏻
#من_دیگر_ما
#از_لابهلای_کتابها
☘️☘️☘️
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
28.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری از گردهمایی که پنجشنبه به همت جمعی از دوستان فارغ التحصیل شریف برگزار شد.
#مادران_غزه
مادران شریف ایران زمین
روزهای عجیبی است این روزها مادران بسیاری تن بیجان فرزند خردسال خود را در آغوش میکشند، و دستهای
بیانیه مادران شریف-فسطین.pdf
690.2K
✅ بیانیه گردهمایی همدردی با مادران غزه ❤️
«تفریح بیبچهای که خیلی بهش نیاز داشتم.»
#پ_شکوری
(مامان #عباس ۶، #فاطمه ۴.۵ و #زینب ۱.۵ ساله)
دو هفتهای میشه که مامان و بابام از مشهد اومدن خونهمون، تهران. و خداروشکر من توی همین مدت به کلی کار و برنامهٔ عقب موندهم رسیدم.😍
بیناییسنجی بچهها و گرفتن عینک برای عباس، ویزیت دکتر متخصص برای سرفههای فاطمه، کارهای دندون پزشکی خودم و...
همین انجام کارهای عقب موندهای که همیشه روی ذهنم سنگینی میکرد، حس خیلی خوبی بهم میده.
و از همه مهمتر اینکه با حضور مامان و بابام، اوقات فراغت بیشتری دارم و میتونم به تفریح فکر کنم.😁
البته قبلاً هم تفریحهایی در حد بخور و نمیر🤪 داشتم. مثلاً همسرم به جای ۸ شب، یکی دو روز در هفته ۷ شب میاومدن خونه و بچهها رو یک ساعتی نگه میداشتن و من یه سر تا پارک سر کوچه و کتابفروشی میرفتم و نفسی تازه میکردم.
توی این دو هفته که تونستم به تفریحات بدون بچهها فکر کنم، تازه فهمیدم که با بحران تفریح مواجهم!🤦🏻♀️
یعنی دقیقاً نمیدونم از چه کاری بیشتر لذت میبرم و این زمان محدود تنها و بیبچه بودنم رو صرف چه تفریحی کنم برام بهتره.🙃
چند باری طبق معمول رفتم سراغ راستهٔ کتابفروشیهای خیابون انقلاب و کتابگردی با خیال راحت و بدون محدودیت زمانی.🤓
البته چون کتابِ نخونده زیاد دارم، چند وقتیه که سعی میکنم کتاب جدیدی نگیرم و کتابگردیم در حد دیدن کتابها و عکس گرفتن از کتابهای تازه چاپ شده ست و معمولاً بدون خرید، برمیگردم و خیلی لذت خاصی نمیبرم!
چند روز پیش بعد از یک سال و نیم، رفتم پارک بانوان، برای اسکیت سواری!
اینم جالب و لذت بخش بود.
فقط از قضا همون روز هوا سرد و باد و بارونی بود و خیلی نتونستم بمونم و زود برگشتم.😬
اما جذابترین تفریحم که فکر نمیکردم اینقدر برام لذت بخش باشه و خیلی وقت بود تجربهش نکرده بودم، زیارت گلزار شهدای بهشت زهرا بود.😍
چقدر دلم برای فضای معنوی گلزار و برای تک تک شهدایی که میشناختمشون، تنگ شده بود و چقدر یادم نبود که به این تفریح نیاز دارم.🥺
آرمان علی وردی، علی بلورچی، سید حسن کریمیان، علی صیاد شیرازی، منصور ستاری، سید مرتضی آوینی، روح الله قربانی، غلامرضا رضایی، محسن وزوایی، محمد بروجردی، مصطفی چمران، حسن باقری، علی خلیلی، حسن طهرانی مقدم، عبدالحمید دیالمه، محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر و سید محمد حسینی بهشتی...
همین نفس کشیدن توی فضای معنوی این بهشت زمینی کلی حال خوب برام داشت.
و بهم انرژی داد برای مادر بودن،
به امید روزی که تک تک این شهدا دست بچههامونو بگیرن و به سمت مسیر مستقیم خودشون هدایت کنن و همون طوری که توی دنیا از زیارت مزارشون لذت بردیم، توی آخرت هم از همنشینی و دیدارشون بهرهمند بشیم.
یه تابلوی رومیزی عکس آرمان عزیز رو هم یادگاری گرفتم و آوردم گذاشتم جلوی چشمم که یادم نره چقدر به این تفریح محتاجم و هر چند وقت یک بار باید تجدیدش کنم.🥰
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمودند:
«بهترین حالت برای زنان این است که آنان مردانِ نامحرم را نبینند و مردانِ نامحرم آنها را نبینند.»
«خَیْرٌ لِلِنّساءِ اَنْ لایَرَیْنَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ»
(بحارالانوار، جلد۴۳، صفحه۵۴)
گفت : در میزنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا، نه صدای طوفان است
مَزَن، این خانهٔ مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما...
گفت: آرام ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضهای به پاداریم
پدرم رفته ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر، اما...
آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشانکشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر، اما...
بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد
🖤شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) تسلیت باد.🖤
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif