eitaa logo
پویش‌کتاب‌‌مادران‌شریف🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
653 عکس
54 ویدیو
49 فایل
مهلت شرکت در پویش کتاب «حوض خون» مرداد و شهریور ۱۴۰۴ 🏆 ۲۰ جایزه ۲۰۰ هزار تومانی به قید قرعه🏆 نذر فرهنگی کتاب: 6104338631010747 به نام زهرا سلیمانی ارتباط با ما: @Z_Soleimani تبلیغات: @xahra_rezaei23
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان گل ❤️ یه خبر خوب و ویژه براتون داریم😍 فراکتاب یه چالش جالب راه انداخته که هدیه‌ی خوبی هم داره🏆 می‌تونید درباره کتاب‌های خوبی که می‌خونید، یادداشت(مرور) بنویسید و برای فراکتاب بفرستید و جایزه بگیرید. ✅ جزئیات اینکه چطوری مرور بنویسید و کجا بفرستید رو از این لینک بخونید: B2n.ir/m63165 فراکتاب برای ۵ تا یادداشت یک شارژ ۲۰۰ هزارتومنی خرید کتاب بهتون هدیه میده. و یه خبر خوب برای خانواده مادران شریف اینکه: اگه هر پنج تا یادداشتتون مربوط به کتاب‌هایی باشه که توی پویش کتاب مادران شریف خوندیم یا معرفی کردیم، این هدیه میشه ۲۵۰ هزار تومن😍 کافیه علاوه بر توضیحاتی که توی وبلاگ فراکتاب هست، این تگ رو هم اضافه کنید: اینطوری ما اهالی مادران شریف، یادداشت‌های همدیگه رو راحت‌تر پیدا می‌کنیم. 🥰 بسم الله از همین الان شروع کنید به نوشتن. توی لینک بالا، سه تا فیلم آموزشی هم هست که بهتون کمک می‌کنه بهتر مرور بنویسید. ولی با سلیقه خودتون هم می‌تونید بنویسید و دیدن فیلم‌ها ضروری نیست. اگر خواستید فیلم‌های آموزشی رو تهیه کنید، کد تخفیف ۵۰ درصدی madaran رو هم بزنید. 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌🖌🖌 اول اینکه خدا رو شکر میکنم که با خوندن این کتاب با این شهید بزرگوار و همسرشون آشنا شدم. من کتاب‌های زیادی در مورد شهدا خوندم اما این کتاب و همسر این شهید برام نمونه‌ی تقوا، شجاعت و ایثار بودن. یک خانواده آسمانی و انتظاری که از همسر یک شهید در ذهنم داشتم رو عالی انجام دادن و خداوند بخاطر این تقوا و صبر شون فرزندان پاک و مومنی بهشون عطا کرده. اینکه بانو خانم ماه با همه سختی‌های مالی و اجتماعی هیچ وقت ناشکری و گلایه نمیکنن و به اهداف و وصیت همسرشون وفادار هستن برای من بسیار قابل احترام است. به نظر من اینکه بعد از چهل سال هنوز مردم برای زیارت این شهید میرن و بهشون احترام میذارن، به جز جایگاه شهید بخاطر زحمت‌ها و فداکاری و عشقی است که همسر شهید داشتن. راستش الان یکی از آرزوهای من دیدن این بانو و زیارت قبر این شهید است. إن شاالله که دعای خیرشون شامل ما فرزندان‌مون بشه 🤲 🖌🖌🖌 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و درود خدمت دوستان عزیز 🌹 به لطف خدا تو دی ماه بیستمین همخوانی رو هم برگزار کردیم و با شهید دوست‌داشتنی 🌙 آشنا و رفیق شدیم. 📘 ۱۳۰ نفر از دوستان کتاب رو کامل مطالعه کردن ۱۲۰ نفر نسخه الکترونیک و ۱۰ نفر نسخه چاپی و اما برنده‌‌های جوایز ۱۰۰ هزارتومانی: 🥳 خانم‌ها: ۱. فاطمه شیرازی ۲. مریم مرادی ۳. زهرا جهانی ۴. الهه سلیمانی ۵. فاطمه خانی ۶. زینب جمالی ۷. الهه سادات عطری ۸. سمیرا جوکار ۹. مریم اسعدی ۱۰. فهیمه امیر کاشانی مبارکتون باشه 🌹🌸🌹 به زودی جوایز برندگان تقدیم‌شون میشه 🎁 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
شهید فخری‌زاده را زیاد نمی‌شناختم، در همین حد که یکی از شهدای هسته‌ای کشورمان بودند. تا اینکه یک روز شنبه‌ آرام را دست گرفتم، تصمیم داشتم نگاهی کلی به کتاب کنم، اما به خودم که آمدم دیدم کتاب رو به اتمام است و من حالا یک دوست شهید جدید دارم که بی‌نهایت دوستش دارم. 🥺 کتاب سرشار از حس عاشقانه‌ی بانو فرشته است. حسی که در حصارهای سخت امنیتی شکوفاتر می‌شود و شنبه‌ی آرامِ اسرائیل برای او بی‌قرارترین شنبه‌ی زندگی‌اش می‌شود. کتاب را که شروع می‌کنید به نیت دانستن از یک شهید هسته‌ای‌ست اما وقتی تمامش می‌کنید با یک شهیدِ فیلسوفِ عارفِ دانشمند آشنا شده‌اید. کسی که حاج قاسم درباره‌اش می‌گوید: «امثال من زیادن ولی مگه چند تا فخری‌زاده داریم» و اینگونه خودش قبل از فخری‌زاده می‌رود و آن‌وقت که فخری‌زاده خبر شهادت سردار را می‌شنود فقط یک جمله می‌گوید: «بعد حاج قاسم نوبت منه». 😭 و ما چه قدر مدیون آدم‌هایی هستیم که به خاطر پیشرفت کشور و سربلندی ایران اسلامی حسرت یک کربلا در دلشان ماند، حسرت یک مسجد رفتن، یک نماز جماعت خواندن 💔 📝📝📝 سلام بر کتاب دوستان 😌 این ماه در پویش کتاب مادران شریف، قصد داریم دو تا کتاب تقریبا کوتاه رو با هم بخونیم. معرفی اولین کتاب رو با هم خوندیم. 📗 کتاب زندگی دانشمند شهید محسن فخری‌زاده به روایت همسر شهیدتا ۳۰ بهمن برای شرکت در این پویش فرصت دارید. 🏆 در پایان ماه ۷ جایزه ۱۰۰ هزارتومانی به قید قرعه تقدیم برنده‌های عزیز میشه. 🔅 برای اطلاع از روش‌ تهیه نسخه‌های الکترونیک و چاپی کتاب با تخفیف ویژه تشریف بیارین کانال پویش کتاب مادران شریف: 👇 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab ✅ برای دریافت اطلاعات بیشتر و همین‌طور عضویت تو گروه همخوانی کتاب حتما پیگیر کانال پویش باشین 😉 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
در شهرک شهید محلاتی، سپاه خانه‌ای به ما داد که اقساط آن را ماهیانه از حقوق محسن کم می‌کردند. بعضی از ماه‌ها حقوقش صفر می‌شد و دیگر هیچ پولی نداشتیم. مجبور بود اضافه کار زیاد بماند تا بلکه بتواند برخی از مشکلات مالی‌مان را حل کند. گاهی هم با ژیان سفید رنگی که داشت، شب‌ها مسافرکشی می‌کرد تا درآمد بیشتری داشته باشیم. اکثر شب‌ها حدود ساعت دوازده به خانه می‌آمد و من از همان در ورودی می‌دیدم که از زور خستگی، پلک‌هایش مدام روی‌ هم می‌افتد و سفیدی چشم‌هایش به خون نشسته. سعی می‌کردم در کنار او، من هم با قلاب‌بافی و گل‌دوزی کمک‌خرج خانه بشوم. وقتی می‌دید در کنار خانه‌داری، مشغول کارهای دیگر هستم، می‌گفت: «خانوم! من شرمنده‌ی محبت تو هستم.» با لبخند نگاهش می‌کردم: «شرمندگی نداره. من و تو باید با هم زندگی رو بسازیم.» -آخه تو علاوه‌ بر زحمت بچه‌ها و خونه، اضافه بر سازمان کار می‌کنی. - تو هم ساعت دوازده برمی‌گردی. -من مرد خونه‌ام. - منم زن خونه‌ام و باید کمک‌کار تو باشم. می‌دانست در این بحث راه به‌جایی نمی‌برد و من از کمک کردن به او کوتاه نمی‌آیم. همیشه دست‌هایش را به نشانه‌ی تسلیم بالا می‌آورد و از عمق قلبش لبخند می‌زد. با تمام این اوصاف و مضیقه‌های مالی، خدا شاهد است که یک‌ بار هم نشد خسته شوم و بگویم دیگر بس است و از او بخواهم این رشته‌ی درسی و کارکردن را رها کند تا ما هم مثل باقی مردم راحت زندگی کنیم. می‌دانستم محسن با اعتقاد در این راه قدم گذاشته و با عشق و علاقه کار می‌کند و من با تمام وجودم باید مشوق و محرکش باشم. علاقه محسن به درس، تحصیل و پروژه‌های تحقیقاتی کم‌نظیر بود، حداقل من مثل او ندیده بودم. از همه لذات و تعلقات دنیوی‌اش می‌گذشت تا درس و بحث را سر و سامان بدهد. هر بار که می‌دیدم مشکل مالی مانع ادامه مسیرش شد، با او حرف می‌زدم و با کمک هم مشکل را حل می‌کردیم. یک‌بار که دیگر توان خرید کتاب‌های درسی‌اش را هم نداشت، گفتم: «محسن جان! نگران خرید کتابات نباش. من طلاهام رو می‌فروشم، تو هم برو کتابایی که لازم داری رو بخر.» نگاهی از سر ناراحتی کرد: «خانوم جان! اینکه نمی‌شه تو مدام انگشتر ازدواج و طلاهات رو برای من بفروشی که من راحت‌تر درس بخونم. » سعی کردم قانعش کنم: «اتفاقاً من بهترین کار رو انجام می‌دم. اینم خودش نوعی جهاده.» بغض صدایش را لرزاند. -این محبتای تو رو هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم… 📚 کتاب صفحات ۱۸۲ و ۱۸۳ 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خرید نسخه الکترونیک کتاب با کد تخفیف ۵۰ درصد: madaran 👇 http://www.faraketab.ir/b/185832?u=82039 خرید نسخه چاپی کتاب با کد تخفیف ۲۰ درصد: madaran 👇 B2n.ir/shanbearam