eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
573 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
149 ویدیو
67 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. 🔰 از طریق شناسه‌ی زیر @madaremadari در «پیام‌رسان‌ بله» با ما مرتبط شوید. ble.ir/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
توی راه که می‌رفتم با خودم می‌گفتم استغفار رو چطور با جشن جمع کنم؟ بگم هم شادیم هم از خدا معذرت می‌خوایم به خاطر کار خوبی که کردیم ،ازش بخوایم ما رو ببخشه به خاطر کاری که چهل و پنج ساله منتظرش بودیم. برگه‌ای رو در توضیح لزوم استغفار بعد از پیروزی با خط درشت نوشتم با عنوان دستور قرآن برای بعد از پیروزی و دو خط هم از مطلب رهبر با عنوان پیروزی چه تناسبی دارد با استغفار؟ خب، کم‌کم مادرها از راه می‌رسیدند و با شکلات یک پذیرایی کوچولو می‌شدند. یکی می‌گفت استغفار برای آمرزش گناهانه که... یکی دیگه گفت: من نمی‌فهمم آدم تو خوشحالی واسه چی استغفار کنه؟ و خب که چالشی شد، با همه این عزیزان آیه قرآن رو مرور کردیم و در مورد حکمت دستور خدا صحبت کردیم و همینطور سه خط صحبت رهبری رو هم پیرو بحث بیان کردیم و اینکه چقدر جالبه به این مطلب رسیدیم که چه در شادی و چه در غم و شهادت سرداری و چه در فتنه و توطئه به سخنان رهبر و پدر جامعه توجه کنیم. به این رسیدیم که استغفار بعد از پیروزی برای توبه از گناهی که در دل‌مون پنهان بوده و یا هنوز نیومده بود یعنی همان عجب و غرور، یعنی همونی که بنی اسرائیل دچارش شدند. به این رسیدیم که شکست و پیروزی همه از جانب خداست یکی برای تمرین صبر و یکی برای تنبیه نفس. به این رسیدیم که جامعه با این استغفار در شادی به بلوغ فکری می‌رسه و برای از خدا دیدن و این ما رو مهیا تر می‌کنه برای اومدن صاحب اصلی امت. و در آخر گفتند که حالا قشنگ‌تر می‌بینیم آیه‌ی وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ رو. و چه حکیمانه اومده این آیه برای پیروزی، فسبح بحمد ربک. البته همه اینها در بین گفتگو با مخاطب‌ها صورت گرفت که در اخر دیدیم تک به تک صحبت کردن وقت گیره، یه صحبت جمعی هم برای مخاطبین انجام شد. برخی‌ها از برگه عکس می‌گرفتند تا اون رو در گروه‌های خودشون هم منتقل کنند. و قشنگ‌تر این بود که معرفی کتاب ماه رو هم کنارش داشتیم و برام سوال شد چرا اکثرشون اسم شهید تهرانی مقدم به گوش‌شون نخورده بود؟ چرا هنوز گمنام هستند ایشون؟ 🖊شهربانو هماورد * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
امروز خوانش کتاب به پایان رسید. خیلی کتاب عالی و جذابی بود و در عین کوتاه بودن، هر صفحه‌اش درسی از مردانگی داشت. این کتاب رو در قرارگاه روز دوشنبه (میز کتاب) *وقف در گردش* کردم و با زبان ساده ویژگی‌های خوبی که از این شهید عالی‌قدر در کتاب اومده بود رو برای مادران بچه‌های مهدکودک و بقیه مخاطبان تعریف کردم و با استقبال بی‌نظیری مواجه شدم. حاج حسن عزیزم؛ فکر می‌کنم دیگر لازم نباشد روی سنگ قبرت بنویسیم "اینجا مزار کسی است که آرزو داشت..." چرا که بیش از هر زمانی، فرزندان نامشروع انگلیس و آمریکا، خطر محو شدن از صحنه روزگار را بوسیله موشک‌های‌ شما احساس می‌کنند. کاش بودی و این وعده صادق رو می‌دیدی... حاج حسن طهرانی مقدم؛ یاد و خاطره‌ات، همیشه در وجودمان هست و انگشت اشاره‌ات که محو اسرائیل را نشان می‌دهد، سرلوحه زندگی‌مان. امیدوارم از نسل حسن طهرانی‌مقدم‌ها فرزندانی به وجود بیان و راه این شهید بزرگوار رو ادامه بدند و نابودی کامل اسرائیل رو در قدس شریف جشن بگیریم. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
یاعلی گویان وارد مسجد شدم، خانم‌ها دور تا دور مسجد نشسته بودند و سخنران مشغول صحبت. گویا امروز جلسه تبیینی اعضای محترم بسیج محله بود. روزهایی که مسجد شلوغ‌تر بود انگیزه بیشتری برای ادامه دادن این کار داشتم. همینطور که کتاب‌ها رو روی میز می‌چیدم به سخنرانی هم گوش می‌دادم. بیشتر صحبت حول محور جهاد تبیین در امر به معروف و نهی از منکر و سخنان رهبر عزیزمون بود. انصافا جلسه عالی و پر محتوایی بود. برای منی که قبلا زیاد در مسجد حضور نداشتم این قرار کتاب باعث شد توفیق حضور دورادور در جلسات روزهای دوشنبه مسجد رو داشته باشم. یکی از کسانی که هفته گذشته کتاب امانت گرفته بود نزدیک شد و بعد از کلی عذرخواهی گفت پرنده خونگیش قسمتی از جلد کتاب رو پاره کرده واسه همین دوجلد از همون کتاب خریده بود و علاوه بر اون یه کتابم اهدا کرد منم به خاطر حس وظیفه‌شناسی کلی ازشون تشکر کردم. تقریبا تمام کسانی که دوشنبه‌ها به مسجد رفت و آمد می‌کردند من رو می‌شناختند و در این چند هفته‌ای که توفیق حضور در مسجد رو داشتم تقریبا بیشتر کتاب‌های ماه مادرانه و همچنین کتاب‌های مفید در حوزه هویت‌سازی چندین بار به امانت رفت. از خدا می‌خوام تو این راه کمکم کنه تا بتونم با انرژی بیشتری به کارم ادامه بدم و مادرهای بیشتری رو جذب کتاب کنم. آمین. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
معمولا روزهای دوشنبه قبل از رفتن به مسجد می‌رم باشگاه. هر هفته تو باشگاه کلی تبلیغ می‌کنم و خانوم‌ها رو دعوت می‌کنم که به مسجد بیان و از کتاب‌ها دیدن کنند. ولی متاسفانه تعداد کمی از بچه‌های باشگاه برای امانت کتاب میان. امروز تو باشگاه خانمی گفت: هر هفته میز کتاب داری؟ منم گفتم: آره. گفت: سخت نیست؟ واسه این کار دستمزدی دریافت می‌کنی؟ منم با خوش‌رویی گفتم: دستمزد من اول رضای خداست و دوم اینه که مادرها کتابخون می‌شند و لابه‌لای این کتاب‌ها هویت حقیقی‌شون رو پیدا می‌کنند. واژه‌ی هویت برای کسانی که داشتند صحبت مارو گوش می‌دادند واژه‌ی غریبی بود. یکی از خانوم‌ها با تمسخر گفت هویت؟ حالا حواس‌تون باشه هویت‌تون گم نشه با این کتاب‌ها. مربی‌مون گفت: انشالله که تو زندگی از این کار خیر ببینی. برادرهای من چندین سال عمر و جوونی‌شونو واسه هیات امام حسین گذاشتند و کلی پول خرج کردند ولی تو زندگی خیری ندیدند. منم در جواب گفتم: اولاً نیت و اخلاص مهمه، انشالله که نیت برادران‌تون خالص بوده دوماً مگه همه خوشبختی ختم به همین دنیا می‌شه؟ انشالله امام حسین به وقتش جزاشونو میده البته اگر واقعاً نیت‌شون خالص بوده. مربی‌مون دیگه سکوت کرد و چیزی نگفت. امروز خیلی با خودم فکر کردم که آیا من که حرف از خلوص نیت می‌زنم واقعا تو این راه اخلاص داشتم؟ این که هر هفته بخوای با بچه بیای شاید این کار در نظر خیلی‌ها سخت باشه ولی وقتی هدف رضای خدا باشه همه‌ی این سختی‌ها آسون می‌شه. خداروشکر امروز هم مردم از کتاب‌ها استقبال کردند و نذاشتند خستگی این کار تو تنم بمونه. چند نفر از بچه‌های باشگاه هم به مخاطبینم اضافه شدند. به امید روزی که بقیه دوستان مومن هم‌محله‌ای روزهای دوشنبه بیان مسجد و با حضورشون برام قوت قلب باشند. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
امروز هم طبق روال در مسجد میز کتاب داشتم. تو راه با خودم گفتم انشالله امروز اتفاقات خوبی برام رقم بخوره و بتونم مخاطب‌های جدیدی رو جذب کتابخوانی کنم. با کیسه کتاب‌ها وارد مسجد شدم. طبق معمول در مسجد جلسه تدبر در قرآن برگزار شده بود و معلم جوان و انقلابی مشغول تدریس بود. صحبت‌ها برام خیلی آشنا بود چون صبح موفق شدم قبل از بیرون اومدن، قسمتی از کتاب «طرح کلی اندیشه امام» رهبری رو مطالعه کنم. چقدر حس خوبی بود مرور مطالبی که یک بار خوندی. بعد از چند دقیقه از پنجره مسجد نگاهم به بیرون افتاد، یکی از دوستان مادرانه‌ایم رو دیدم که با فرزندش داره وارد مسجد میشه. واقعا خوشحال شدم و انرژی مضاعف گرفتم. همیشه بودن یک دوست در کنار آدم باعث اطمینان خاطر و قوت قلب میشه. خوشحالیم وقتی چند برابر شد که دوست عزیزم مجموعه پنج جلدی «نقش و رسالت زن» رو به من اهدا کرد. چند وقتی بود که خیلی دنبال این مجموعه بودم. امروز دیگه دختر کوچولوم تو مسجد تنها نبود و کلی با دختر دوستم بازی کردند. بعد از اتمام جلسه تدبر در قرآن، جاذبه کتاب‌ها باعث شد مردم دور میز جمع شوند، به گوشم می‌خورد کسانی که تا به حال کتاب امانت گرفته بودند از کتاب‌ها تعریف می‌کردند و دوستان‌شان رو تشویق به امانت گرفتن کتاب مورد علاقه‌شون می‌کردند. امروز از کتاب‌ها استقبال زیادی شد و اکثراً به جای یک جلد، چند جلد امانت می‌گرفتند. چند نفری راجع به موضوع کتاب‌ها می‌پرسیدند و وقتی از هدف مادرانه در انتخاب این مدل کتاب‌ها برای هویت بخشی مادران به عنوان بخش اصلی خانواده صحبت می‌کردم، بیشتر مشتاق می‌شدند که در این حوزه کتاب امانت بگیرند. خداروشکر سه جلد کتاب ‌«خاطرات سفیر»، «منم یه مادرم» و «خانم مربی» به امانت رفت. یکی از مادران دغدغه‌مند برای پسر نوجوانش کتاب «مردی با آرزوهای دور برد» و کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» رو امانت گرفت. بعد از خلوت شدن میز، معلم تدبر نزدیک شد و کلی برای این اقدام مادرانه تشکر کرد و کتابی رو به امانت گرفت. خداروشکر امروز هم برام بهترین‌ها رقم خورد و تونستم افراد زیادی رو جذب کتابخوانی کنم و شعاع دامنه نفوذم رو افزایش بدم. امیدوارم از لابه‌لای این کتاب‌ها مادران سرزمینم هویت گمشده و اصیل‌شون رو پیدا و شرایط جامعه رو برای ظهور حضرت حجت آماده کنند. آمین. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
چند روزی بود دنبال ایده بودم. دوست داشتم از فرصتی که مادرانه در اختیارم گذاشته برای تبیین، حداکثر استفاده رو داشته باشم. اما متاسفانه بودجه‌ای نداشتم و نمی‌دونستم از کجا باید شروع کنم. قضیه‌ی «ایده خوب» رو بین دوستان مادرانه‌ای مطرح کردم. هر کدوم نظری داشتند. تا اینکه یکی از عزیزان پیشنهاد داد که ما تعدادی برگه از کتاب «سید محرومان» و از سخنان رهبری در مورد شهید رئیسی برای روضه‌ها مون چاپ کردیم اگر برات سخت نیست بیا ببر. متاسفانه مسافت منزل‌شون تا منزل ما خیلی زیاد بود، بر حسب اتفاق همون شب نزدیک همون منطقه به مهمونی دعوت شدم فرصت رو غنیمت شمردم و همسرم رو راضی کردم و رفتیم و عکس‌ها رو گرفتیم. امروز به همراه عکس‌ها به مسجد رفتم. کتاب‌ها رو روی میز چیدم و عکس‌ها رو هم به پرده‌ی پشت سرم وصل کردم. خداروشکر مسجد شلوغ بود و هرکسی که رد می‌شد چند ثانیه‌ای توقف می‌کرد و به عکس‌ها خیره می‌شد و بعد میومد سراغ کتاب‌ها. امروز برام روز پرباری بود. با عنایت شهدا تونستم چند خانم دغدغه‌مند و انقلابی رو جذب هیات‌های مادرانه و گروه کتابخونه کنم. روزهای دوشنبه با تمام روزهای هفته برام فرق می‌کنه و احساس می‌کنم دارم قدم کوچیکی برای رشد مادران محله برمی‌دارم. خداروشکر هر هفته مخاطبین جدیدی به کتابخانه سیارم افزوده می‌شه و دوسه نفر به دامنه نفوذم اضافه می شه. امروز چند نفر از دوستان مادرانه‌ای هم با حضورشون کتابخانه سیار هیات انصار الزهرا رو منور کردند و کتاب امانت گرفتند. در کنار این عزیزان بودن واقعا لذت بخشه. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
امروز طبق قرار دوشنبه‌ها در مسجد پاتوق کتاب داشتیم. از یکی از دوستان مادرانه‌ای که در فن بیان تبحر داشت دعوت کردم که در کنارم باشند و در کنار امانت کتاب، برای مخاطبینی که در مسجد هستند درباره انتخابات صحبت کنند. بعد از اتمام جلسه‌ی تدبر در قرآن، دوست عزیزم از خواهران حاضر در مسجد خواستند که چند دقیقه‌ای به حرف‌هاشون گوش کنند. ایشون سعی کردند بدون تعصب و با دلیل، تفاوت دیدگاه دو کاندید رو بیان کنند و علت تاکید بر اصلح بودن آقای جلیلی رو، تجربه و تخصص چندین ساله در دولت سایه و داشتن برنامه‌های راهبردی برای مسائل مختلف کشور می‌دونستند و از ماجرای اخراج سفرای فاقد کارآمدی، توجه به موقعیت هپکو، اهمیت سفرهای استانی دکتر جلیلی و توجه به منابع طبیعی و موقعیت ارضی و کشاورزی و منابع انسانی استان‌ها و برنامه‌های دکتر جلیلی برای استخراج نفت و جلوگیری از هدر رفت سرمایه ملی و همچین نقش دکتر جلیلی در صادرات تراکتورها به ونزوئلا و ده‌ها مورد دیگر صحبت کردند. ایشون از مادرها خواستند تو این چند روز باقی مونده، اگر به روستاها و یا شهرستان‌ها می‌رند حتما برای کسانی که می‌شناسند علت اصلح بودن آقای جلیلی رو توضیح بدند. و از برنامه‌هایی که آقای جلیلی برای روستاییان و مسائل مربوط به کشاورزی و دامداری دارند صحبت کنند. ایشون «نرم‌افزار هوش مصنوعی دکتر سعید جلیلی» رو هم به خانم‌ها معرفی کردند و گفتند هر سوالی از برنامه‌های دکتر جلیلی دارید بنویسید و بعد از چند ثانیه جوابتونو دریافت می‌کنید و این برای خانم‌ها خیلی جالب بود و اکثرا از این همه برنامه و طرحی که آقای جلیلی داره بی خبر بودند و این باعث تعجب‌شون شده بود. بیشتر خانم‌هایی که امروز در مسجد بودند، اقوام زیادی در روستاها و حاشیه شهر داشتند و با مطالب خوب و پربار دوست عزیزم قبول کردند برای حفظ این انقلاب و به عقب برنگشتن اوضاع زندگی مردم این کار رو خودشون هم انجام بدن. عده‌ای از خانم‌ها هم قبول کردند که برای روشنگری چهره به چهره به پارک مادر و کودک برن. خداروشکر امروز هم پاتوق کتاب پر بار و پر برکت بود و از این موقعیتی که مادرانه برامون فراهم کرده تونستیم نهایت استفاده رو داشته باشیم. من و دوستان مادرانه‌ای تو این چند روز باقی مونده سعی می‌کنیم نهایت تلاش‌مون رو بکنیم چون معتقدیم ما مادرها می‌تونیم سرنوشت این انقلاب رو رقم بزنیم. إن‌شالله که تلاش‌هامون مورد قبول حضرت بقیه الله قرار بگیره. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
خیزش مادرانه مشهد برای ایستادن در کنار فلسطین، مظلوم مقتدر... مجموعه مادرانه مشهد، پنج شنبه پنجم مهرماه ۱۴۰۳، در ۸ محله‌ی مختلف با برگزاری تجمع خودجوش حمایتی و جمع کردن امضا، صدای خودشان را به مادران غزه رساندند. آنها با در دست داشتن پرچم‌های ایران و محور مقاومت، شعارهای ضد استکباری سر دادند. شعارهایی از قبیل مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل. همچنین مادران و کودکان پلاکاردهایی با این عناوین در دست داشتند: دفاع از فلسطین موجب عزت ماست. پیروزی بدون مقاومت به دست نمی آید. هرکس صدای مظلومی را بشنود و او را یاری نکند مسلمان نیست. الهی بدم المظلوم اللهم عجل لولیک الفرج غزه تنها نیست... در این تجمعات که در مساجد و پارک‌ها برگزار شد، مادرانی از محله‌های مطهری، قرنی، ابوطالب، قاسم آباد، وکیل آباد، رازی، طبرسی و صیاد شیرازی حضور داشتند. "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
17.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جمع کردن امضا در جهت حمایت از جبهه مقاومت و معرفی کالاهای اسرائیلی، توسط مادرانه مشهد در «بازارچه مردمی جبهه مقاومت». "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
جشن پایان دوره قرآنِ دخترم ریحانه، با پویش تکریم سیدحسن نصرالله (انّا علی العهد) همزمان شده بود. توی گروه جشن پُر شده بود از پیام‌های مختلف واریز وجه جشن و تقسیم کار برای تهیه کیک و شکلات و ژله و... این همه زحمت حیف بود بدونِ یاد کردن از سید مقاومت تمام شود. ظهر که دخترم از مدرسه برگشت با مامانِ دوتا از هم کلاسی هاش هماهنگ کردم برای تمرینِ سرود خونه ما بیان. متن و آهنگ سرود (سیدنا القائد) رو از قبل تقریبا حفظ بودند و فقط باید تسلط پیدا می‌کردند. اما یک چیزی کم بود! آها! یک متن انگیزشی صاف و پوست کنده و تووی دل برو که بخواد یاد این شهیدِ عزیز رو برای پنجاه مادر و فرزند حاضر در جشن زنده کنه. یک مقدار فکر کردم و دیدم من استعداد متن ادبی ندارم حالا چه کنم؟! خب الحمدلله به برکت کار تشکیلاتی این خلأ خودم رو هم در دوستی یافتم! سَری به گروه محله زدم و دیدم یک متن عالی تازه از مغز تکتم، تراوش کرده بود. همون رو برداشتم و در انتها یادآوری نوشتم: «وعده دیدار ما؛ یکشنبه ۵ اسفند ماه ۱۴۰۳». نفری یک عکس دلچسب از این شهید عزیز هم دست بچه‌ها دادم و شروع به خوندن کردند. در نهایت؛ یک شعر حماسی، متن ادبی و تشکر صمیمی کودکانه از زحمات سید حسن نصرالله و اشتیاق مادران از همدلی با ملت لبنان سبب شد اشک چشم مادران را گواه بر زنده بودنِ عشق به مقاومت در میان بانوان ایران زمین بدانم. 🖊عاطفه ذاکر "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
وقتی شهید، روضه‌خوان شد… نزدیکی‌های اربعین بود؛ دل‌هایمان بی‌تابِ مسیر بودند. بی‌تابِ خاک‌های جاده، صدای قدم‌هایی که کنار هم ذکر می‌گفتند و دلتنگی‌هایی که تنها میان راه نجف و کربلا سبک می‌شدند. اما سهم ما امسال، خانه‌های ساده‌مان بود؛ روضه‌های بی‌تکلف، با استکانی چای و نوای آرامِ گریه و حلقه‌ای خواهرانه که آن را "مادرانه" می‌نامیم. آن روز، محفل روضه در خانه‌ی خواهر اعظم برپا بود. از عصر، دلهره داشت. خانه را مرتب می‌کرد و زیر لب صلوات می‌فرستاد. همه می‌دانستیم که اگر قرار باشد حال دل دگرگون شود، همین روزهاست، همین نزدیکی اربعین. دور هم نشستیم؛ صمیمی و بی‌تکلف. روضه‌مان، مانند همیشه، بر مدار حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) می‌چرخید، اما این بار فضایی متفاوت حاکم بود؛ بغضی همگانی، شوقی ناتمام. اواسط روضه، خواهر زینب دفترچه‌اش را باز کرد و گفت: «امروز جمله‌ای شگفت از آقا خواندم و می‌خواهم با شما به اشتراک بگذارم…» همه ساکت شدیم. صدایش لرزید وقتی خواند: «دشمن با دین و دانش جمهوری اسلامی مشکل دارد؛ نه با هسته‌ای و غنی‌سازی… با مکتب ما مشکل دارد.» با شنیدن بیانات تیری به قلب همه‌مان خورده بود. یکی سرش را پایین انداخت، دیگری زیر لب "الله‌اکبر" گفت، و یکی فقط اشک ریخت… بی‌صدا. یکی از خواهرا با لبخندی بغض‌آلود گفت: «بچه‌ها، امروز حلوا پختم…» همه سر چرخاندیم و نگاهش کردیم. گفت: «برای شهید مرتضی میثمی نذر کرده بودم.» همه صلواتی فرستادیم. آن شهیدی که بی‌سر و صدا، با دلی پر و با فهمی عمیق، رفت… اما هنوز نفسش لابه‌لای همین روضه‌ها جاری است. روضه که به پایان رسید، دل‌هایمان همچنان سیراب نشده بود. برخی زودتر رفتند، برخی ماندند و در جمع‌آوری کمک کردند. شب شهید میثمی آمده بود به خواب خواهر اعظم. آرام و ساده آمده بود همان‌جا، روی زمین، همان‌جایی که برایش حلوا گذاشته بودند. شهید همان‌جا نشسته بود، سرش پایین بود، بعد با صدایی که از دل آتش برمی‌خاست گفته بود: «اجازه می‌دید امشب من روضه بخونم؟» و شروع به خواندن کرده بود. نه با بلندگو، نه با شور، با صدایی لرزان… روضه‌ی حضرت علی‌اصغر خوانده بود… صبح، وقتی خواهر اعظم خواب را تعریف کرد، هیچ‌کس نگفت "واقعیه؟" هیچ‌کس نگفت "عجب!" یا "چقدر عجیب است!" تنها همه، بی‌کلام، با دل، با نگاه‌های خیس و دلهره‌دار، گفتند: «پس روضه‌هایمان رسیده…». روضه‌ی فراق حاج مهدی رسولی در دلم غوغایی به پا کرد و خواب خواهرم اعظم، دلم را گرم‌تر... 🖊 راوی: وجیهه توسلیان (س) "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary