#پویش_مادرانه
این روزها قرار است صفحهی دیگری از تاریخ کشورمان رقم بخورد. صفحهای که آیندگان خواهند پرسید که تک تک ما برای ساختن این صفحه چه کردهایم؟
رهبرمان از ما میخواهد بعد از آن حادثهی تلخ؛ با آرای بالا، انعکاس فوقالعادهای در دنیا داشته باشیم و «حماسهی انتخابات» را «مکمل حماسهی بدرقهی شهدا» رقم بزنیم.
در ماجرای غدیر از تاریخ طلبکاریم... نکند که هماکنون بدهکار تاریخ شویم. پس نیّت کنیم و اینبار جمعهای صمیمیِ دوستانه و فامیلی و همسایگیِمان را گره بزنیم به عید بندگی و عید ولایت که به ما یادآور میشود:
*برای رسیدن به بندگی باید همه حول ولایت؛ پای کار بیاییم و دست در دست هم برای تعیین تاریخ کشورمان با مشارکتی بالا، رئیس جمهوری از جنس خادم جمهور را برای ایران اسلامیمان انتخاب کنیم.*
🖊روایت گفتگوهایتان را با ما به اشتراک بگذارید.
@haniekrm
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
-19128576_362674948.pdf
1.51M
#پویش_مادرانه
#بستهی_گفتگوی_انتخاباتی
این ماه در پویش مادرانه با کمک این بستهی انتخاباتی، میتوانیم در جمعهای صمیمیِ دوستانه و فامیلی و همسایگیِمان، در پارک و مسجد، همه با هم صفحهی مهمی از تاریخ کشور عزیزمان و به دنبال آن دنیا را، طراحی کنیم تا با مشارکتی بالا رئیسجمهوری از جنس خادم جمهور برای ایران اسلامیمان انتخاب شود.
*ما همه خادم جمهوریم*
🖊روایت گفتگوهایتان را با ما به اشتراک بگذارید.
@haniekrm
#رویای_آینده
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
بعد شهادت آقای رئیسی، پنجشنبه جمع شدیم در پارک محلهمون و مراسم یادبود گرفتیم برای شهدا. پوسترهای منتخب کتاب سید محرومان، پوستر عکس شهدا چاپ کردیم و نصب کردیم.
یک سری دستاوردهای دولت شهید رو هم سایز کوچک (۹تا تو یه آ۴) چاپ کردیم. حلوا و خرما و رزقها رو به مردم تعارف کردیم و دور هم نشستیم قرآن خوندیم. طرحهای رنگآمیزی رو هم بزرگ چاپ کردیم و گذاشتیم بچهها با همکاری هم رنگ کنند. گفتگوی آنچنانی هم نداشتیم، جز تسلیت که اکثریت هم داغدار بودند و واقعا همدلی اتفاق افتاد.
همونجا تصمیم گرفتیم حداقل تا چهلم که انتخابات هم هست، هر هفته بریم و با مردم گفتگو کنیم. برنامههامون کم و زیاد داشته، ولی کمکم راه گفتگو برامون بازتر شد و دیشب هم گفتگوها رفت به سمت رفتارها و تفکرات کاندیداها یه کم صریحتر جهت میدادیم، اما نمیگفتیم که برید به فلانی رای بدید. خودشون معمولا اسم میاوردند.
چندتا نکته و تجربه هم بگم، مردم چند دستهاند: یک عده قاطعانه میخوان رای ندن و با هیچ حرفی قانع نمیشن. اینها رو کاری نداریم. یک عده هم قاطعانه میخوان رای بدن و انتخابشونم کردند، حالا فارغ از اینکه کیه انتخابشون، اینها رو هم خیلی کاری نداریم. البته که به این دسته میگم، بارکالله، حالا که خودت وظیفهات رو شناختی، حتما بقیه رو هم در حد توانت تشویق و ترغیب کن بیان رای بدن. دسته سوم مرددها هستند که کم هم نیستند. همینها هم البته چند دستهاند. یک عده بین رای ندادن و رای دادن به پزشکیان موندند. اینها رو باید تشویق کرد به رای دادن، حتی به پزشکیان. بعد اگر فرصت بود از مزایای بقیه کاندیداها گفت تا برای پزشکیان هم بیفتند به شک. البته وارد این فاز نشیم بهتره، چون ممکنه دوباره برگردند سر خونه اول و بگن عه این خوب نیست، باشه پس من اصلا رای نمیدم. یک عده دیگه میگن نمیشناسیم کاندیداها رو و نمیدونیم به کدومشون رای بدیم. اینا مهمترین مخاطب ما هستند. اینها اگر تا روز انتخابات راه شناخت کاندیداها و ملاکها رو نفهمند و به نتیجه نرسند، ممکنه خیلی راحت نرن پای صندوق یا برن رای سفید و باطله بدن. اینها واقعا جای کار دارند و شبهاتشون ساده و دمدستی و جوابدادنی هست. خیلی لازمه همه ما در حد توانمون در حد چند دقیقه با این افراد گفتگو کنیم. برای گفتگو با ملت هم یک نقطه شروع و قلاب خوب لازم هست. رزق نوشتاری، یادبود عید، رزق خوردنی حتی، گفتگو درمورد بچهها، اینها قلابهای معمولیاند. از پیشنهاداتتون برای قلابهای خوب و جذابتر استقبال میکنیم.
این رو هم میخواستم در مورد پارک محلهمون بگم که ما فقط دو سال عید غدیر اونجا جشن گرفته بودیم و برای بازی بچهها اونجا نمیرفتیم معمولا. مدتی بود قصد داشتیم و داشتیم بهش فکر میکردیم که یک قراری بذاریم بچههامون رو ببریم و کنارش میز کتاب بذاریم و کمکم دامنه نفوذی شکل بدیم که برای انتخابات ۱۴۰۴ دستاویزی داشته باشیم برای کار. که خب با شهادت شهید رئیسی و انتخابات فوری، برنامه تغییر کرد. البته از اول روی تشکیل دامنه نفوذ و جذب مخاطب هم تمرکز کردیم تا حدودی.
🖊نفیسه گلناری
#انتخابات
#مادرانه_اصفهان
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
هر لیوانی که آب میزدم و توی سبد میگذاشتم، به آن رهگذری که چند ساعت پیش داشت توی آن شربتی که تعارفش کرده بودیم را میخورد و حرفهایمان را میشنید فکر میکردم. یکبار لیوانها را شمردم و سعی کردم تعداد آدمها را تخمین بزنم. شاید ۱۵۰ نفری شده بودند. باورم نمیشد.
صبح که با خانم همسایه وسایل شربت و پذیرایی را بردیم دم در خانه، کلی دست و دلمان میلرزید. مخصوصا که خانه، کنار دادگستری و بانک بود و دیده بودیم آدم ها چقدر کلافه و عصبانی آنجا تردد میکردند. بماند که همسایه دوست داشتنیام ویار هم داشت آن هم از نوع ویار حرف زدن با آدمها که حالش را بد میکرد. اما دل را زدیم به دریا.
برای تبریک عید غدیر و دنبالهاش در روزگارمان یعنی دعوت به مشارکت حداکثری و انتخاب آگاهانه، بساط یک موکب جمع و جور خانگی را بردیم دم در. شربت گلاب و شکلات و کاغذهایی برای تشویق به رای دادن. بچههای قد و نیم قدمان هم آمدند و شاید از پاقدم آنها بود که آن روز پر شد از حرفهای خوب. از استقبال مردم. از درد دلهایشان. از نگرانیهایشان برای انتخابات و گپ و گفتی که باعث شد به فکر فرو بروند. قرار گذاشتیم جمعه مثل یک خانواده بیایم پای صندوق رای و اسم کسی را توی صندوق بیندازیم که راه شهید جمهور را ادامه دهد.
شربتمان ته کشید و وقت برگشتن به خانه شد و کام ما شیرین بود از همکلامی با مردمی که روزهای قبل، مثل غریبهها از جلوی خانهمان رد میشدند.
🖊زهره علوی
#انتخابات
#مادرانه_کرمان
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
«عهد میبندم، که میمونم، پای کار این نظام...»
عهدی بسته بودیم و حالا وقت عمل بود. غروب روز یکشنبه ۳ تیر رفتیم به یکی از بوستانهای اطراف به همراه یک مادر دغدغهمند دیگری چون عهدمان، حرف رهبر عزیزمان، آیندهی کشورمان و... همه برایمان مهم بود. با روی خوش و یک ظرف شکلات. اول سلام و تبریک عید و بعد سوال میکردیم که در انتخابات شرکت میکنند یا خیر؟ در کنار عده زیادی که موافق مشارکت در انتخابات بودند، عدهای هم گله داشتند و فکر میکردند که رای دادن شون بی تاثیر هست و ما بیشتر شنونده بودیم برای درد دلها و بعد سوال میکردیم که با رای ندادن مشکلاتشون حل میشود یا خیر و بعد توضیح اینکه راه حل چیست؟!
-از دستاوردهای دولت خدمتگزار گفتیم و عملکرد دولتی که مشکلات را به تحریم گره بزنه.
-از سرکوب گسترده و خشونتبار دانشگاهیان آمریکا توسط پلیسشون.
-و آخرین خبرها دربارهی هواپیمای اوکراینی و مقصر شناخته شدن اوکراین در آن حادثه جانسوز.
-از آینده کودکان خود که این رایها سازندهی آینده آنهاست.
-از امنیتی که داریم.
مطرح شدن یکسری از این مباحث در توضیح اطلاعات ناقص و یا اشتباه برخی از مخاطبانمان بود. در پایان به عنوان یک هموطن که تحولات و اتفاقات کشورمان به همه مربوط است برای هم آرزوی بهترینها رو کردیم و ما در دلها مون با استعانت از خدا، خواستیم که این حرکت ما و سخن ما منجر بشه به رای دادن این عزیزانمون و تکمیل حماسهی بدرقهی شهدای خدمت و إنشاالله نتیجهی این انتخابات تعجیل در امر فرج باشد.
🖊فاطمه مشرقی
#انتخابات
#مادرانه_شمالشرق
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
#مادرانه_شهرک_شهید_محـلاتی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
من تا الان که بیست تماس با بیست کال داشتم، مردمی که باهاشون صحبت کردم اصلا اکثرشون نمیدونستن که تفاوت آقای جلیلی و پزشکیان چیه! یکم که براشون باز میکردی پزشکیان همون دولت سوم روحانی هست و پیامدهای مخرب دولت روحانی رو میگفتی و کلا تفکر سرمایهداری و عدم رسیدگی به مستضعفین و... تازه میفهمن جلیلیه که مثل شهید رئیسیه! و اکثریت هم سریع نظرشون برمیگرده به جلیلی.
ربات بیستکال هم انگار فقط شمارههای مناطق محروم رو در اختیار میذاره که خیلی از سیاست عقب هستن. الان توی بعضی کانالها زده که نصف روستاییها رای ندادن...
من تجربهم رو بگم که واقعا تا الان از تماسهایی که گرفتم خیلی راضی هستم و انرژی گرفتم. توی خونه نشستی کنار بچهها و به راحتی به نقاط محروم زنگ میزنی. تا آخر هفته اگر همهمون بشینیم زنگ بزنیم مناطق محروم، کلی میتونیم روستاهای مختلف رو پوشش بدیم.
🖊فاطمه سادات حسینی
#انتخابات
#مادرانه_قزوین
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
ربات پویش جهت دریافت شماره:
https://ble.ir/bistcall_jalily_bot
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
از تجربه شخصی بخوام بگم، این هست که عدهای که معروف به قشر خاکستری هستند، امروز از این رفتار محبت آمیز ما خیلی خوش شون اومد. ولی بهطور کلی بخوام بگم، انگار اکثر مردم نظرشون روی نامزد جبهه مقابل هست. یک خانوم تا ما بروشور رو پخش کردیم، با صدای بلند که چند نفر هم شنیدن گارد گرفت اومد گوشیش رو نشون داد که ببین این کسانی که طرفداری میکنین، همه چی رو فیلتر کردن. باید پول بدیم فیلترشکن بخریم. آروم گفتم بیا با هم صحبت کنیم اما رفت و اصلا صبر نکرد. ولی بچهاش داشت بازی میکرد. یک مدت که گذشت، شروع کردیم هندوانه پخش کردن. دیدم آروم شده، رفتم سمتش با لبخند و خنده گفتم خانوم قشنگ من، چند دقیقه اجازه هست؟ نگاهم کرد، شروع کردم حرف زدن و از راه همدلی وارد شدم و چه قدر جواب داد این همدلی کردن. شروع کرد گفت بچههای مردم رو کشتن، سال ۸۸ تقلب کردن توی شهرستانها، من میخوام به پزشکیان رأی بدم و همه چیز فیلتر شده و کلی باید پول فیلترشکن بدم و... زدم توی خط شوخی و گفتم چرا پول؟ رایگانش هم هست.
بعد که بیشتر باهاش حرف زدم، بهم اعتماد کرد. یهو گفت تو به کی میخوای رأی بدی؟ و بعد فکر کرد به حرفهایی که بهش زدم. گفتم تو یه مادری منم یه مادرم. به خاطر آیندهی بچههامون باید رأی بدیم، به اصلح هم رأی بدیم. دوباره پرسید تو به کی میخوای رأی بدی؟ که سادات جمعمون هندوانه آورد. سری قبل نگرفته بود هندونه رو، اما این بار برداشت تا آخر هم خورد و مجدد باهم حرف زدیم. میگفت آقای رئیسی رو دوست داشته و ازش راضی بوده. گفتم خب کسی رو انتخاب کن که حداقل اگر مثل ایشون نیست، راه شون رو بره. گفت از روحانی بدم میاد! گفتم خب پس چرا میخوای دوباره برگردی به اون سالها با رای اشتباهت؟! میرفت توی فکر و باز سوال میپرسید. خلاصه صحبتها خوب بود و به جایی ختم شد که گفت حتما رای خواهد داد. و گفت بیشتر تحقیق میکنم، بیشتر فکر میکنم، دو دل شدم نکنه من آیندهی بچهم رو نابود کنم... بعد گفت بازم میتونم ببینمت؟ به شوخی گفتم نه باید وقت قبلی بگیری بعد. کلی خندید.
#انتخابات
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
وانتها پشت هم، سرِ زمین میایستادند و کارگرانی که عمدتا زن بودند از پشت وانت پیاده میشدند. پشت هر وانت یازده_دوازده زن نشسته بودند، دو نفر هم شاید جلو و کنار راننده.
سر هر گلستان دو_سه وانت ایستاده بود. دامنهی کوه را که نگاه کردم پر بود از ردیفهای بوتهی محمدی! بوتههایی که انبوهِ گلهایِ صورتی رنگش بر بستر برگهای سبز، مثل چراغهای درخت کریسمس در دل شب میدرخشیدند! نفس که میکشیدم بوی گل و چمن بود که مدهوشم میکرد. چه چهِ بلبل و جیرجیرِ، جیرجیرکها همراه با نجوای نوازشگونهی نسیم بر قامت سپیدارها، آرامش بخش ترین سمفونی دنیا را مینواخت.
هنوز خورشید از پشت کوهها خودش را بالا نکشیده بود. گنجشکها، همصدا، از این درخت به آن درخت میپریدند. کمکم، صدای زنهای گلچین فضای گلستان را پر کرد. کمی صبر کردم، هنوز اول صبح بود و با انرژی تمام گلهای چیده شده از سر بوته را داخل کیسههایی که مثل دامن بر کمر گره زده بودند میریختند. قبلا هم اینجا امده بودم، میدانستم کمی که بگذرد و خورشید به بالای قله صعود کند، آفتابِ تیز کوهستان، نفسشان را میبرد. به کلمن داخل صندوق عقب ماشین فکر کردم و به لقمههای نان و حلوای کنارش. با پایم لیوانهای کنار فلاکس را کمی عقب دادم. منتطر بودم خسته شوند و به سایههای سپیدار و آلبالو پناه ببرند! نصفِ گلستان چیده شده بود. میدانستم باقی را برای خنکای هوا میگذارند. از ماشین پیاده شدم. قدم اول را با دلهره گذاشتم، کلوخهایِ شخم خوردهی زمینِ زیر پایم با صدایی خورد شدند.
رسیدم و سلام کردم. روستایی و مهربان بودند؛ میانشان زنان و دختران بلوچی که برای کار آمده بودند دیده میشد! شروع کردم به گلچینی و گفتم: میشه کمکتون بدم؟ گل چیدن رو دوست دارم. زنی که به نظر میرسید سنش از بقیه بیشتر است گفت: دستت پر از خار میشه خاله. بیا بهت گل بدم ببر! با خنده گفتم: چیدنش رو دوست دارم. خودشان دستکش و کلاه و تمام امکاناتشان جور بود. همینطور که گلها را میچیدم پرسیدند اهل کجایی؟ گفتم: بافتی هستم اما کرمان زندگی میکنم. از اینکه ازدواج کردم یا نه پرسیدند، از تعداد فرزندانم، تحصیلاتم، شغلم و... حالا نوبت من بود! ازشان پرسیدم لالهزار مدرسه دارد؟
هرکدامشان جوابی دادند. یکی گفت بچهها را باید بفرستند شهر. یکی از نگرانیهایش، یکی گفت: نکنه میخوای بیای اینجا زندگی کنی؟ بحث رسید به پزشک، به سردی زمستان و نبود امکانات...
درد دلها را که کردند پرسیدم صبحانه خوردید؟ گفتند: صاحبکار صبحانه نمیدهد. دعوتشان کردم به نشستن، همسرم حصیر را پای ردیفِ سپیدار، پهن کرده بود. فلاکس و کلمنها را بیرون آورده بود و سبد لقمهها پای درختِ کوچک آلبالو چشمک میزد.
زنها را مهمان سفرهمان کردم. دو سه مرد کارگر هم آن سوی حصیر کنار همسرم نشستند. چای ریختیم و صبحانه خوردیم! صبحانه که تمام شد گفتند برای چه آمدهاید؟ گردشگرید؟ گردشگرها به سایت و کنار سد میروند اینجا نمیآیند. نمیدانستم چه بگویم، چطور شروع کنم اصلا! کلی وقت هدر داده بودم و فقط درد دل کرده بودم و درد دل شنیده بودم. صادقانه جواب دادم: نگران انتخابات بودیم با همسرم اومدیم اینجا تا شاید بتونیم مردم رو قانع کنیم رای بدن. سکوت شد! رختشور خانهی دلم راه افتاد!
زن گفت: اینقدر گرفتار گلچینی هستیم که اصلا به رای دادن نمیرسیم. از گلچینی و حقوق کم و ارزان خریدن گل و گران فروختن گلاب شروع کردیم تا رسیدیم به سیستم حدف واسطه و راه اندازی کارگاههای خانگی و صنعتیِ گل و گلاب. به بیمه کارگرها. رسیدیم به ضرورت رای دادن، به اینکه انتخاب نکنیم کسی میآید که دردمان را نمیفهمد، که کار بلد نیست، که دلش نمیسوزد. رسیدیم به کار درست!
بعداز صحبتها، وقتی که داشتیم فرشها را جمع میکردیم، از پای بوتههای گل صدایشان میآمد که رقیه را مامور نوشتن رایشان کردند. سواد نداشتند و دنبال امینی برای نوشتن رای میگشتند. غنچههای گلستان دلم یکییکی باز میشدند، خندهی رضایت بر لبهایم بود، دلم میخواست فاصلهی ردیف سپیدارها تا ماشین را به یاد بچگی ها و ذوقهایش بپر بپر کنم. باصدای رقیه از خیال شیرین بپر بپر بیرون آمدم! تا برگشتم دستهایم پر از گل محمدی شد...
🖊طاهره سلطانی نژاد
#انتخابات
#مادرانه_کرمان
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#روایت_در_متن
دیروز رفتم حرم امام رضا جانمان، یه زیارت مختصر و حدیث کساء، توسل کردم و دست دخترک ۶ سالهام رو گرفتم و راه افتادم.
دروغ چرا اولش استرس داشتم. از امام رضا خواستم خودشون به دلم بندازند سراغ کی برم و بیشتر روی یک قشر تمرکز کردم: دختران جوان با ظاهری کمی متفاوت که حدس میزدم در معرض هجوم رسانهای باشند.
از زیارت قبول و عصرتون به خیر شروع میکردم و میرسیدم به این جمله که خانمی جمعه انتخابات شرکت میکنید دیگه...
برخوردهای جالبی دیدم از زائرهای مختلف با لهجههای شیرین و متفاوت که بعضاً نمیشد تشخيص داد برای کدام استان هستند.
همانطور که حدس میزدم قشر حاضر در حرم خوشبختانه اکثریت هوادار آقای جلیلی بودند ولی خب بودند عزیزانی که اصلاً تمایلی به صحبت نداشتند و التماس دعا میگفتم و رفع مزاحمت میکردم، یا کسانی که قصد عدم شرکت یا رأی به نامزد مقابل را داشتند.
وقتی بهشون میگفتم بزرگترین دلیلتون برای رأی به آقای پزشکیان و عدم رأی به آقای جلیلی چیه، واقعاً هیچ پاسخی نداشتند و شروع میکردند از مشکلات گفتن و اینکه همه مثل هم هستند در نهایت فرقی ندارند. منم خوب گوش میدادم و میگفتم خب خداییش دولت شهید رئیسی هیچ فرقی با هشت سال روحانی نداشت؟ اینجا بود که ترمز مقاومت رو میکشیدند و میگفتند خب چرا فرق که زیاد داشت...
در کل تجربه خوبی بود و به لطف امام رضا امروز و فردا هم به حرم میرم و تبلیغ چهره به چهره خواهم کرد.
اینارو نوشتم که إنشاالله همگی ترس و استرس رو بذاریم کنار و از هر راهی که به ذهنمون میرسه، فرقی نمیکنه تلفنی یا حضوری این دو روز باقیمانده رو دریابیم که اگر فردا روزی از مون پرسیدند برای نظام جمهوری اسلامی ایران و زمینهسازی ظهور چه کردی، پیش وجدان خودمان شرمنده نباشیم.
🖊ر.اسفندیاری
#انتخابات
#مادرانه_محله_امام_خمینی
#مکـمل_حمـاسـهی_بـدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#روایت_در_متن
امروز طبق قرار دوشنبهها در مسجد پاتوق کتاب داشتیم. از یکی از دوستان مادرانهای که در فن بیان تبحر داشت دعوت کردم که در کنارم باشند و در کنار امانت کتاب، برای مخاطبینی که در مسجد هستند درباره انتخابات صحبت کنند. بعد از اتمام جلسهی تدبر در قرآن، دوست عزیزم از خواهران حاضر در مسجد خواستند که چند دقیقهای به حرفهاشون گوش کنند. ایشون سعی کردند بدون تعصب و با دلیل، تفاوت دیدگاه دو کاندید رو بیان کنند و علت تاکید بر اصلح بودن آقای جلیلی رو، تجربه و تخصص چندین ساله در دولت سایه و داشتن برنامههای راهبردی برای مسائل مختلف کشور میدونستند و از ماجرای اخراج سفرای فاقد کارآمدی، توجه به موقعیت هپکو، اهمیت سفرهای استانی دکتر جلیلی و توجه به منابع طبیعی و موقعیت ارضی و کشاورزی و منابع انسانی استانها و برنامههای دکتر جلیلی برای استخراج نفت و جلوگیری از هدر رفت سرمایه ملی و همچین نقش دکتر جلیلی در صادرات تراکتورها به ونزوئلا و دهها مورد دیگر صحبت کردند.
ایشون از مادرها خواستند تو این چند روز باقی مونده، اگر به روستاها و یا شهرستانها میرند حتما برای کسانی که میشناسند علت اصلح بودن آقای جلیلی رو توضیح بدند. و از برنامههایی که آقای جلیلی برای روستاییان و مسائل مربوط به کشاورزی و دامداری دارند صحبت کنند. ایشون «نرمافزار هوش مصنوعی دکتر سعید جلیلی» رو هم به خانمها معرفی کردند و گفتند هر سوالی از برنامههای دکتر جلیلی دارید بنویسید و بعد از چند ثانیه جوابتونو دریافت میکنید و این برای خانمها خیلی جالب بود و اکثرا از این همه برنامه و طرحی که آقای جلیلی داره بی خبر بودند و این باعث تعجبشون شده بود. بیشتر خانمهایی که امروز در مسجد بودند، اقوام زیادی در روستاها و حاشیه شهر داشتند و با مطالب خوب و پربار دوست عزیزم قبول کردند برای حفظ این انقلاب و به عقب برنگشتن اوضاع زندگی مردم این کار رو خودشون هم انجام بدن. عدهای از خانمها هم قبول کردند که برای روشنگری چهره به چهره به پارک مادر و کودک برن. خداروشکر امروز هم پاتوق کتاب پر بار و پر برکت بود و از این موقعیتی که مادرانه برامون فراهم کرده تونستیم نهایت استفاده رو داشته باشیم.
من و دوستان مادرانهای تو این چند روز باقی مونده سعی میکنیم نهایت تلاشمون رو بکنیم چون معتقدیم ما مادرها میتونیم سرنوشت این انقلاب رو رقم بزنیم. إنشالله که تلاشهامون مورد قبول حضرت بقیه الله قرار بگیره.
🖊وجیهه توسلیان
#انتخابات
#مادرانه_مشهد
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#روایت_در_متن
شنبه که نتایج انتخابات رو شنیدم، حال درونیم خیلی بهم ریخت، ضربان قلبم به شدت بالا رفت و استرس تمام وجودمو گرفت که نکنه این هفته با کمکاری خودم و دوستانم مدیون خون شهید عزیزمون شهید رئیسی بشیم. برای همین سریع جلسه گرفتیم وبرنامهریزی کردیم که کجاها بریم برای تبلیغ. امشب من و یکی از مامانها سمت مسجد محله رفتیم، محل رفت و آمد ملائکه مملو از جمعیت بود. بعد از نماز یه بسم الله گفتیم و رفتیم سراغ خانمهای جوان یا خانمهایی که پوشش شون معمولی بود.
یکیشون که سفت و سخت گفت رای نمیدم بخاطر حزب بازی، بخاطر اینکه ۴۰سال هیچ اتفاقی تو مملکتمون نیفتاد، هرچی هم دلیل میاوردی قبول نمیکرد چون گوش شنوایی نداشت، حتی گفت مملکتمون هم به دست تجزیه طلبا بیفته برام مهم نیست!
رفتیم سراغ خانم دیگه. ایشون هم از مشکلات زندگیشون گفتن از اینکه انقدر درگیر گرفتاریهای زندگیشون هستن که انتخابات جایی تو زندگیشون نداره، از تفاوت آقای پزشکیان و جلیلی گفتیم از اینکه منتخب اصلاح طلبها هیچ برنامهای نداره و اینکه آقای جلیلی برای تمام مشکلات برنامه دارن. اما توجیه نشدن و گفتن رای ما هیچ تاثیری نداره. در لحظهی خداحافظی گفتم بهشون اگه تاثیری نداره پس چرا دولتهای مختلف با نگاهها وعملکردهای متفاوت اومدند تو این چند سال سرکار؟
ولی حرف دیگهای برای جواب نداشتن.
با چند نفر دیگه هم گفتگو کردم که راحتتر قبول کردن به رای دادن به آقای جلیلی. یه بنده خدایی هم گفت من شوهرم ارتشی هست، چرا باید مستاجر باشیم چرا نمیتونیم جهیزیه دخترم را فراهم کنیم، برای اینکه کسی به فکر ما نیست رای نمیدیم.
دو نفر دیگه غیر از مادرانه هم توی مسجد داشتن تبلیغ انتخابات میکردن، باهاشون طرح دوستی دادیم. بسیار فعال بودن طوری که بیرون از مسجد همراهشون شدم و جالب بود نوع تبلیغشون. توی پیادهروها جلوی مردم رو میگرفتن و با لبخند میگفتن عیدتون مبارک همون موقع هم دستشون رو باز میکردن و شکلات توی دستشون رو تعارف میکردن، واکنشها خیلی خوب بود. بعد از تعارف شکلات، میگفتن حالا که کامتون شیرین شد بهمون بگید به کی رای دادید، یکی از مخاطبها که کمی شل حجاب بود گفت معلومه آقای جلیلی، چون برنامه داره، اونایی که هرطور دلشون میخواد توی خیابون راه برن به پزشکیان رای میدن، آخر صحبتم گریهش گرفت. گفت من از پیش دکتر میام و این شکلات رو که از طرف خداست را به فال نیک میگیرم. سراغ دو نفر دیگه هم که چادری معمولی بودن یعنی یکم موهاشون بیرون بود رفتیم گفتن طبیعتا نمیخوایم به دوران روحانی برگردیم و رایمون جلیلی هست.
یکی از مامانهای محله هم عصر توی پارک محله رفتن برای تبلیغ. سراغ یک خانم مسن رفتن که مخالف رای دان بودن بخاطر وضعیت بد معیشت. دوستمون خوب گوش شنوا بودن برای این خانم. در همون حین گوش دادن به صحبتهای مخاطب، خانمی میاد کنار صندلیشون میشینه و به حرفهاشون گوش میده، که همون موقع یه سناریویی طراحی میکنن رفیقمون و میگن خب ما که رایمون تاثیری نداره اما نمیدونم چرا این خانم میخوان به آقای جلیلی رای بدن، و اون خانم هم که رایشون جبههی انقلاب بوده، شروع به تعریف کارای آقای جلیلی میکنن وخداروشکر خانم مسن ۸۰ درصد قانع میشن برای رای دادن.
سراع یک نفر دیگه میرن که خانم بخاطر مشکلات پسرشون حوصلهی انتخابات رو نداره و دوستمون زیاد باهاشون گفتگو نمیکنن. بعدش سمت خانم شل حجابی میرن که رایشون آقای جلیلی بوده بخاطر داشتن برنامه. مسجد هم که خواهرمون بعد پارک رفتن خانمهای مسن پرسیدن حالا بگین باید به کی رای بدیم.
🖊نجمه قاسمی
#انتخابات
#مادرانه_اصفهان
#محله_هشت_بهشت
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary