بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
#سیدحسن_رستگار
▶️
بر در این خانه می آیم که این در بسته نیست
هر دری هم بسته باشد این در آخر بسته نیست
خانه ی موسای ی کاظم قبله ی حاجات ماست
چشمهایش بر گدای زار و مضطر بسته نیست
دست را وا کن بگیر از دستهایش کیسه را
چشم را وا کن ببینی غیر زر در بسته نیست
او کریم است و کریمان ریزه خوار خوان او
تا ابد این سفره ی دردانه پرور بسته نیست
کاظمین و مشهد و شیراز و قم در چار سمت
مرز ها در کشور موسی ابن جعفر بسته نیست
گندمی از گوشه ی صحنش برایم کافی است
در حریم قدسی اش بال کبوتر بسته نیست
از غل و زنجیر حرفی هم نباشد باز هم
روضه های رنج هایش آنچنان سربسته نیست
روضه تکرار گریزِ سوزناک کوچه است
دست موسی بسته یعنی دست حیدر بسته است
⏹
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
#مهدی_رحیمی
▶️
ارث از نبي برده پيمبر بودنش را
مانند زهرا مثل حيدر بودنش را
از يوسف مصري زنداني بپرسيد
از ماه رويان علت سر بودنش را
دارد فقط از نام فرزندان اين مرد
ايران تمام فخر كشور بودنش را
با اِبْنِ موسي ها فقط تثبيت كرده
شيراز با مشهد برادر بودنش را
آقا نبودي تا ببيني به برادر
معصومه ثابت كرده خواهر بودنش را
با اين همه زنجير خواهد برد در گور
مرگ، آرزوی بين بستر بودنش را
آن لنگه ی در كه تن او را به تن كرد
تاييد كرده مثل مادر بودنش را
هم درد مادر بودنش توجيه كرده
يك عمر در زندان پسِ در بودنش را
از باز تاب نور در اين شيشه ی سبز
فهميده ام عمق مُشَجَّر بودنش را
مي شد بفهمي در سكوت سرد زندان
از خش خش شلاق لاغر بودنش را
موسي بن عمران هم نمي آورد طاقت
يك لحظه از موسي بن جعفر بودنش را
⏹
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
مردی که نام دیگر او «آفتاب» است
بین غل و زنجیر هم عالیجناب است
حبلالمتین ماست یک تار عبایش
این مرد از نسل شریف بوتراب است
هنگام طیالارض و معراجش یقیناً ...
... روح الامین در محضرش پا در رکاب است
پیداست از باب الحوائج بودن او
هر کس از او چیزی بخواهد مستجاب است
با یک سؤالش بشر حافی زیر و رو شد
هر کس به پای او بیفتد کامیاب است
بدکاره ای را زود سجّادهنشین کرد
اعجاز او بالاتر از حدّ نصاب است
چیز کمی که نیست... آقا چارده سال
زیر شکنجه، کنج زندان در عذاب است
نامرد ، زندانبان ، یهودی زادهی شوم
دست و سر و پاهای آقا را چرا بست؟!
با ناسزا باب زدن را باز کرده
این بددهان بیحیا ذاتش خراب است
از حیدر و زهرای اطهر کینه دارد
هر صبح و شب دنبال تسویهحساب است
از بس که گلبرگ تن آقا خمیده
زندان تاریکش پر از عطر گلاب است
زخمی که در زیر گلوی او شکفته
یادآور زخم و غم طفل رباب است
با این غل و زنجیر و لبهای ترکدار
تنها به یاد زینب و بزم شراب است
چوب یزید و گریهی اطفال ای وای
حرف کنیزی و زبانم لال ای وای
شاعر: #محمد_فردوسی
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
زمین دست توسل زد به پایش آسمان حتی
ستاره در ستاره پیرو اش شد کهکشان حتی
اگر چه دور تا دورش در و دیوار زندان بود
نشد خاموش خورشیدی که بوده نیمه جان حتی
تجلی داشت در والکاظمین الغیظ طوری که
تجری داشت پیش صبر او زخم زبان حتی
معین کرد با یک گوشه چشمش رزق عالم را
کسی که لب نزد آسوده بر یک لقمه نان حتی
کریم است آنچنان که باورم خواهد شد آن دنیا
اگر گویند بخشیده به زندانبان امان حتی
امام و دست بسته قصه تا کی میشود تکرار
مدینه شام یا بغداد؟ ساکت شد زمان حتی
مسیحا بود یا یوسف؟ همان مردی که در زندان
هدایت شد ز انفاسش زن آوازه خوان حتی
همه دیدند از این گل نمانده غیر گلبرگی
بعید است اینکه بشناسد تنش را باغبان حتی
غریبی یعنی آن شاهی که بعد از رنج زندانش
نشد تشییع روی شانه های شیعیان حتی
شاعر: #احمد_حیدری
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود
چرا که رزق ما از سفرهی موسیبنجعفر بود
اگر بابالحوائج خوانده میشد علتش این است؛
که با قلب شکسته مرهم دلهای مضطر بود
زن بدکار و بشر حافی و مردان زندانبان
به لطف او برای هرکسی ایمان میّسر بود
عذاب شیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب از او
به دوشش بار جرم دوستان تا روز محشر بود
اسیری که تمام مدت آزادیاش تنها
زمان رفتن از زندان به یکزندان دیگر بود
امام مهربان مسلمین افطار هر روزش
به دست سندیبنشاهک ملعون کافر بود
اگرچه عاقبت آزاد شد، اما همه دیدند
که بر یک تختهپاره در غل و زنجیر، پیکر بود
به یاد مادرش افتاد هرکس دید جسمش را
به او گفتند؛ "صارت کالخیال" از بس که لاغر بود
شاعر: #مجتبی_خرسندی
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
#چهار_پاره
چهار گلدسته با دوتا گنبد
شش جهت نور کبریا دارد
هر که در آن حرم رسد گوید
جلوه ی مشهد الرضا دارد
چهار گلدسته چهار رکن بهشت
دو ضریح از دو حجت داور
یک ضریح از جواد اهل البیت
یک ضریحی ز موسیِ جعفر
ای مزارت مدار جود و کرم
دست حاجات خلق سوی شماست
مهری و چند تا ستاره ی فضل
معتکف در کنار کوی شماست
مثل فرهاد میرزا شده اند
خاکبوس تو بس امیر و وزیر
"کلبُهم باسطٌ ذِراعیهِ"
حک شده روی قبر خواجه نصیر
دلم از درد و غم به تنگ آمد
سر و پا رنج و غصه و دردم
سمت باب الحوائج آمده ام
رو به باب المراد آوردم
من جوانی گناه آلوده
رو به دیوار می کنم از شرم
دست بر روی شانه ام بگذار
دعوتم کن به یک نصیحت گرم
گرمی دست تو برات خداست
با شما توبه ام پذیرفته است
سفره ی تو دوای هر دردی است
مادر این راز را به من گفته است
ای ید الله دست تو باز است
گره از کار بسته ام وا کن
گوشه ی خانه بستری پهن است
درد بیمار من مداوا کن
آه ای یوسفی که زندان را
بوی پیراهن تو گلشن کرد
نور حقی و سجده های شبت
ظلمت آن محیط روشن کرد
دست زنجیر پایبندت شد
گریه ی زخم ها به حال تو بود
این شب و روز های آخر هم
گوئیا موعد وصال تو بود
بدنی در احاطه ی زنجیر
روی یک تخته ی در آوردند
پدری را چنین غریبانه
پیش چشمان دختر آوردند
آه، از این وصال درد آمیز
آه، از این وداع رنج آور
ماجرا را خدا بخیر کند
باز هم دختری و جسم پدر
شاعر: حجت الاسلام #سیدروح_الله_موید
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
کسی که طالب آنست تا خدا برسد
یقین کند که فقط از در شما برسد
بدون روی تو دنیا خموش و تاریک است
بدون روی تو مقصد به نا کجا برسد
خوش آن دمی که تو می خوانده ای نمازت را
خوش آن دمی که ز تو عطر ربنا برسد
( به آسمان رود و کار آفتاب کند )
کسی که از تو برایش شبی دعا برسد
گدا کنار تو باشد قرار خواهد داشت
همیشه نان تو بر سفره ی گدا برسد
تو باب حاجتی و کن روا تو حاجاتم
که پایم از حرمت تا به کربلا برسد
نشد که از تو خبر سوی دخترت ببرند
نشد که بر سر بالین تو رضا برسد
شکست پای تو اما تنت کفن دارد
گریز روضه دوباره به بوریا برسد
تن مقطع او بین بوریا جمع است
به جز سری که صدایش ز نیزه ها برسد
خدا کند که نبیند ز روی تل زینب
که کار سر نه ز حنجر که از قفا برسد
شاعر: #ناصر_شهریاری
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
ای ستونِ عرشْ مستحکم بر ایوان شما
چشمه سارِ بیکرانِ فیضِ حقّ، جان شما
عالَمِ ایجاد با نورِ شما ایجاد شد
نور دارد روشنا از روی تابان شما
کم نداری در شگفتی معجزاتِ بی شمار
مثل دریایی وُ پیدا نیست پایان شما
عرصه ی دنیا مجالِ اختیارِ تامّ نیست
در قیامت میشود معلومْ، میدان شما
با تو تنها در غریبستانِ دنیا اُنسِ ماست
ای پناهِ امن از هر غصّه، دامان شما
چَشم بر راهِ غُبارِ کاظمینت مانده ایم
«بو که بویی بشنویم از خاکِ بستان شما»
دستِ رأفت از ترحّم بر سرِ ما هم بکش؛
ما «فقیریم» و «اسیر» و «سائلِ» خوان شما
تا که از حکمت زبان را می گُشایی نزدِ خلق
عقلْ زانو می زند در پیشِ بُرهان شما
هرکجا تو دینِ حقّ را عرضه کردی گفته اند
کافر و گبر و یهودی شد، مسلمان شما
مصرعی زیباتر از نظمِ مرا حافظ سرود:
«ای فروغِ ماهِ حُسن از روی رخشان ِ شما»
.
.
از کدامین روضه یاد آرم که جانْ می سوزَدَم
می چکد از خامهْ خونْ در شرحِ زندان شما
پایت از زنجیر آزرده شد و ساقت شکست
شکرِ حقّ از خیزران نَشْکست دندان شما
شاعر: #وحید_دکامین
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
🏴اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ، وَصَلِّ عَلَىٰ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِيِّ الْأَبْرارِ، وَ إِمامِ الْأَخْيارِ، وَعَيْبَةِ الْأَنْوارِ، وَوارِثِ السَّكِينَةِ وَالْوَقارِ، وَالْحِكَمِ وَالْآثارِ، الَّذِي كانَ يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُواصَلَةِ الاسْتِغْفارِ، حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ، وَالدُمُوعِ الْغَزِيرَةِ، وَالْمُناجاةِ الْكَثِيرَةِ...
قصد سفر کردم که باشد مقصدم مشهد
عمری کبوتروار جلد مشهدم مشهد
امیدوارانه همیشه پر زدم مشهد
هربار بعد از کاظمینش آمدم مشهد
باب الحوائج خیرخواهانه دعایم کرد
موسی بن جعفر استان بوس رضایم کرد
دل های مشتاقان همیشه ارزومندش
در محشر فردا همه محتاج لبخندش
او نیست در بند کسی ؛ دنیاست در بندش
اولاد من قربان این بابا و فرزندش
عمری بدهکارم بدهکار رضاجانش
شد بهترین سلطان عالم طفل دامانش
سلطان هوای رعیت اش را بیشتر دارد
ارباب از حال دل نوکر خبر دارد
هرقدر که مهر و محبت این پسر دارد
این رافت اش را یادگاری از پدر دارد
شمسی که خود می پرورد شمس الشموس این است
در چشم خاص و عام " زین المجتهدین " است
موسای اهل بیت بود از هرکسی سر بود
گنجینه ی جمع کمالات پیمبر بود
او پنجمین ذریه ی زهرای اطهر بود
جانم به معصومی که خود معصومه پرور بود
مانند او اولاد او با ابرو هستند
سادات ایران بیشتر از نسل او هستند
از نسل زهرا از تبار " هاشم" اش خواندند
گاهی " وفیّ" گفتند و گاهی " قائم " اش خواندند
اهل ادب اهل تدبر عالمش خواندند
میدانی اصلا از چه بابت کاظمش خواندند ؟
عمری به روی غیظ کردن بست چشم اش را
حتی ندیده دشمن او نیز خشم اش را
دارد نسیم مهرورزی عطر خوشبویش
تنها تبسم می چکد از روی دلجویش
سنی و شیعه گوید از اخلاق نیکویش
هدیه فرستاده برای شخص بدگویش
در هر قنوت خویش مردم را دعا می کرد
با جمع بدگویان خود اینگونه تا می کرد
او با زبان حق در این عالم تکلم کرد
حتی به روی دشمن خود هم تبسم کرد
عمری به هر درمانده ای مولا ترحم کرد
در پیشگاهش بشر حافی دست و پا گم کرد
این دستگیری ها به یمن التفاتش بود
احیای دل ها هم یکی از معجزاتش بود
همراه علم و منطق و برهان امامت کرد
بی مزد و منت بارها قصد هدایت کرد
جای پدر از منظر اسلام صحبت کرد
از پاسخ او بوحنیفه نیز حیرت کرد
در کودکی تندیس درک و فهم کامل بود
از خردسالی نیز حلال مسائل بود
من خرج مدحش میکنم ابیات موزون را
وقف وجودش میکنم طبع دگرگون را
کی چشم پوشی میکنم اینگونه مضمون را؟
باید که یاداور شوم اقرار هارون را
جز او کسی آیینه ی موسی بن عمران نیست
میراث دار دانش جمع رسولان نیست
همچون پدر بر روی منبر درس دین می گفت
با لحن زیبای امیرالمومنین می گفت
تفسیری از فحوای آیات مبین می گفت
شیخ الائمه مدح او را این چنین می گفت :
قطعا رحیم است و علیم است و حکیم است او
مانند اجدادش کریم بن کریم است او
افسوس اسیر دست جمعی بی مروت شد
عمری از این زندان به آن زندان...اذیت شد
سهمش از این دنیا فقط درد و مشقت شد
در هر سیه چالی مکرر هتک حرمت شد
شلاق زندان بان او خیلی به او بد کرد
لعنت به سندی ؛ سندی بن شاهک نامرد
هردفعه که راهی زندان بلا می شد
از دخترش معصومه با حسرت جدا می شد
در دخمه ای با درد غربت آشنا می شد
از بی کسی هر روز دلتنگ رضا می شد
آزرده از تنهایی و رنج مصائب بود
شب تا سحر هم صحبتش تنها مسیب بود
یک عده با نامهربانی خسته اش کردند
با ضربه های ناگهانی خسته اش کردند
با چوب های خیزرانی خسته اش کردند
با ناسزا و بددهانی خسته اش کردند
هرصبح و شب وقتی به سمت قبله رو می کرد
بین قنوتش مرگ خود را آرزو می کرد
مانند زهرا مادر خود درد پهلو داشت
عمری نشان از تازیانه روی بازو داشت
در صورت نیلی خود زخمی به ابرو داشت
مرثیه در لفافه میگویم؛ دو زانو داشت
ساق شکسته در غل و زنجیر تا میخورد
سیلی شبیه مادر خود بی هوا می خورد
با اینکه رد سلسله بر پیکرش دارد
شکر خدا یک جای سالم در سرش دارد
حالا که جمعی بی حیا دور و برش دارد
الحمدلله جای امنی دخترش دارد
معصومه اش با چشم تر راهی زندان نیست
در هر دو پای دخترش خار مغیلان نیست
شاعر: #علیرضا_خاکساری
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_مناجات
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
من که جلد بام شاه مشهدم
دست بر دامان پُر مهرش زدم
نان خوبان میخورم گرچه بدم
(مَن اَراد الله) خواندم آمدم
سفره دار ما گدایان السلام
کاظمین الغیظِ قرآن السلام
هرکجا سخت آمده دنیا به ما
گوشه چشمی کردی ای آقا به ما
یک علی دادی ویک زهرا به ما
جور شد پس فیض دقُّ الباب ما
گرچه دورم ای صفای کاظمین
طوس و قم دارد هوای کاظمین
گریه آوردم که خوشحالم کنی
میشود آیا سبک بالم کنی..
گر نشد صَفْوانِ جمالم کنی..
راضیم براینکه حمالم کنی
دلخوشم حمال کوی دلبرم
بار زُوار شما را میبرم
تا نظر سمت کلافی میکنی
بر گلیمت عرش بافی میکنی
خوش بدیها را تلافی میکنی
بُشر مُطرب را تو حافی میکنی
کاش ای آقا که ذره پروری
یک سحر از کوچهی ما بگذری
بندهی نفسیم ایمانی بده
نسخهی فوری درمانی بده
یاد ما رسم مسلمانی بده
سفره را وا کن به ما نانی بده
انبیا هم مثل ما پشت درند
نان خشکت را تبرک میبرند
ای فدای اشکهای جاری ات
داغ بر دل شد شب از بیداری ات
بین آن بیتوته ی اجباری ات
دادْ زندانبان عجب دلداری ات
یا مُخَلِّص گفتی و دلْ زار شد
مادرت بالا سرت تبدار شد
هرکس آمد رد شد از روی عبا
وای من ماندی به زیر دست و پا
زیر لب گفتی امان از کربلا
ذبح شد جدِّ غریبم بی هوا
تا سواران بین خیمه تاختند
عمه جانم را زمین انداختند
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری
■خوب
■پرمحتوا
■وارزشمندگرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
خدا از ما نگیرد منت بابالحوائج را
غمِ او روضهی او صحبت بابالحوائج را
سر هر روضهای که گریه کردم سفرهای دیدم
خدا از ما نگیرد هیأت بابالحوائج را
سرِ راهش گرفتم کاسهام را کاسهام پُر کرد
گدا باید بداند عادت بابالحوائج را
کریمان چشم بر راهاند چیزِ کم نباید خواست
خدا پاینده دارد دولت بابالحوائج را
از این نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرهاست
اگر این خانه دارد برکت بابالحوائج را
سلامش کردم و دیدم رضایش هم جوابم داد
خدا را شکر دارم حضرت بابالحوائج را
برای قُرب لازم بود اگر ما سجدهای کردیم
نگیرید از سرِ ما عزت بابالحوائج را
وصیت کردهام آنروز بگذارند بر چشمم
کنارِ مُهرِ تربت ، تربت بابالحوائج را
تمام زندگی مدیون این آقای مظلومیم
نمیدانیم اما قیمت بابالحوائج را
**
خدا لعنت کند سَندیِ شاهک را ، به در بگذاشت
نگاهِ دخترِ بی طاقت بابالحوائج را
سیه چال است جای یک نفر ، یعنی که حس میکرد
یقینا زیر پایش قامت بابالحوائج را
سیه چال آنقدر تاریک زهرا هم نمیبیند
کبودیهای روی صورت بابالحوائج را
برای سقفِ کوتاهش شکسته ساق پایش را
حرامی کم نموده زحمت بابالحوائج را
دعاکن زیر این زنجیرها شلاقها غُلها
نبیند دختر او حالت بابالحوائج را
نمیشد پا شود اما زِ حالش خوب پیدا بود
کسی زخمی نموده غیرت بابالحوائج را
به روی تختهای اُفتاده گِردش چار حمال است، اما شُکر
نمیبیند رضایش غارت بابالحوائج را
شاعر: #حسن_لطفی
مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری
■خوب
■پرمحتوا
■وارزشمندگرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
🏴اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ، وَصَلِّ عَلَىٰ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِيِّ الْأَبْرارِ، وَ إِمامِ الْأَخْيارِ، وَعَيْبَةِ الْأَنْوارِ، وَوارِثِ السَّكِينَةِ وَالْوَقارِ، وَالْحِكَمِ وَالْآثارِ، الَّذِي كانَ يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُواصَلَةِ الاسْتِغْفارِ، حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ، وَالدُمُوعِ الْغَزِيرَةِ، وَالْمُناجاةِ الْكَثِيرَةِ...
قصد سفر کردم که باشد مقصدم مشهد
عمری کبوتروار جلد مشهدم مشهد
امیدوارانه همیشه پَر زدم مشهد
هربار بعد از کاظمینش آمدم مشهد
باب الحوائج خیرخواهانه دعایم کرد
موسی بن جعفر آستانبوسِ رضایم کرد
دلهای مشتاقان همیشه آرزومندش
در محشر فردا همه محتاج لبخندش
او نیست در بند کسی، دنیاست در بندش
اولاد من قربان این بابا و فرزندش
عمری بدهکارم بدهکار رضاجانش
شد بهترین سلطان عالم طفل دامانش
سلطان هوای رعیتاش را بیشتر دارد
ارباب از حال دل نوکر خبر دارد
هرقدر که مهر و محبت این پسر دارد
این رأفتاش را یادگاری از پدر دارد
شمسی که خود میپرورد شمسالشموس این است
در چشم خاص و عام " زین المجتهدین " است
موسای اهل بیت بود از هرکسی سر بود
گنجینهی جمع کمالات پیمبر بود
او پنجمین ذریهی زهرای اطهر بود
جانم به معصومی که خود معصومهپرور بود
مانند او اولاد او با آبرو هستند
سادات ایران بیشتر از نسل او هستند
از نسل زهرا از تبار " هاشم" اش خواندند
گاهی " وفیّ" گفتند و گاهی " قائم " اش خواندند
اهل ادب، اهل تدبر عالمش خواندند
میدانی اصلاً از چه بابت کاظمش خواندند؟
عمری به روی غیظ کردن بست چشماش را
حتی ندیده دشمن او نیز خشماش را
دارد نسیم مهرورزی عطر خوشبویش
تنها تبسم میچکد از روی دلجویش
سنی و شیعه گوید از اخلاق نیکویش
هدیه فرستاده برای شخص بدگویش
در هر قنوت خویش مردم را دعا میکرد
با جمع بدگویانِ خود، اینگونه تا میکرد
او با زبان حق در این عالم تکلم کرد
حتی به روی دشمن خود هم تبسم کرد
عمری به هر درماندهای مولا ترحم کرد
در پیشگاهش بُشر حافی دست و پا گم کرد
این دستگیریها به یُمنِ التفاتش بود
احیای دلها هم یکی از معجزاتش بود
همراه علم و منطق و برهان امامت کرد
بی مزد و منت بارها قصد هدایت کرد
جای پدر از منظر اسلام صحبت کرد
از پاسخ او بوحنیفه نیز حیرت کرد
در کودکی تندیس درک و فهم کامل بود
از خردسالی نیز حلّال مسائل بود
من خرج مدحش میکنم ابیات موزون را
وقف وجودش میکنم طبع دگرگون را
کی چشم پوشی میکنم اینگونه مضمون را؟
باید که یادآور شوم اقرار هارون را
جز او کسی آیینهی موسی بن عمران نیست
میراثدارِ دانش جمع رسولان نیست
همچون پدر بر روی منبر درس دین میگفت
با لحن زیبای امیرالمومنین میگفت
تفسیری از فحوای آیات مبین میگفت
شیخ الائمه مدح او را این چنین میگفت:
قطعاً رحیم است و علیم است و حکیم است او
مانند اجدادش کریم بن کریم است او
**
افسوس اسیر دست جمعی بیمروت شد
عمری از این زندان به آن زندان...اذیت شد
سهمش از این دنیا فقط درد و مشقت شد
در هر سیهچالی مکرر هتک حرمت شد
شلاق زندانبان او خیلی به او بد کرد
لعنت به سندی، سندی بن شاهک نامرد
هردفعه که راهی زندان بلا میشد
از دخترش معصومه با حسرت جدا میشد
در دخمهای با درد غربت آشنا میشد
از بیکسی هر روز دلتنگ رضا میشد
آزرده از تنهایی و رنج مصائب بود
شب تا سحر هم صحبتش تنها "مسیب" بود
یک عده با نامهربانی خستهاش کردند
با ضربههای ناگهانی خستهاش کردند
با چوبهای خیزرانی خستهاش کردند
با ناسزا و بددهانی خستهاش کردند
هرصبح و شب وقتی به سمت قبله رو میکرد
بین قنوتش مرگ خود را آرزو میکرد
مانند زهرا مادر خود درد پهلو داشت
عمری نشان از تازیانه روی بازو داشت
در صورت نیلی خود، زخمی به ابرو داشت
مرثیه در لفافه میگویم؛ دو زانو داشت
ساق شکسته در غل و زنجیر تا میخورد
سیلی شبیه مادر خود بی هوا میخورد
با اینکه رد سلسله بر پیکرش دارد
شکر خدا یک جای سالم در سرش دارد
حالا که جمعی بی حیا دور و برش دارد
الحمدلله جای امنی دخترش دارد
معصومهاش با چشمتر راهی زندان نیست
در هر دو پای دخترش خار مغیلان نیست
شاعر: #علیرضا_خاکساری
مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری
■خوب
■پرمحتوا
■وارزشمندگرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش
کسی که از خلیفه تا گدای کوچهگرد شهر
نمکپرورده بود از سفرههای فضل و احسانش
به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود
به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش
سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش
شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش
کسی از پشت این در دست خالی برنمیگردد
مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش
به عطر ربنای جاری بین قنوت خود
بهشتی آفریده گوشۀ تاریک زندانش
نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیباییاش این بس،
بگویم هست ماه آسمان آیینهگردانش
**
دلش آشفتهتر از تشنه کامیهای عاشوراست
عطش پشت عطش میریزد از لبهای عطشانش
گلو میداند این بغض نفسگیر صدایش را
که حتی کوه باشد، میکند این داغ ویرانش...
شاعر: #مهدی_حنیفه
مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری
■خوب
■پرمحتوا
■وارزشمندگرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود
چرا که رزق ما از سفرهی موسیبنجعفر بود
اگر بابالحوائج خوانده میشد علتش این است؛
که با قلب شکسته مرهم دلهای مضطر بود
زن بدکار و بُشر حافی و مردان زندانبان
به لطف او برای هرکسی ایمان میّسر بود
عذاب شیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب از او
به دوشش بار جرم دوستان تا روز محشر بود*
اسیری که تمام مدت آزادیاش تنها
زمان رفتن از زندان به یکزندان دیگر بود
امام مهربانِ مسلمین افطار هر روزش
به دست سندیبنشاهک ملعون کافَر بود
اگرچه عاقبت آزاد شد، اما همه دیدند
که بر یک تختهپاره در غل و زنجیر، پیکر بود
به یاد مادرش افتاد هرکس دید جسمش را
به او گفتند؛ "صارت کالخیال" از بس که لاغر بود
شاعر: #مجتبی_خرسندی
* امام کاظم علیه السلام فرمودند:
«إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي»
ترجمه: «خداوند متعال بر شیعه غضب کرد و مرا بین جان خودم و آنان مخیّر فرمود؛ پس به خدا قسم من با جان خودم شیعیان را حفظ کردم»
📚کافی، ج ۱، ص ۲۶۰
مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری
■خوب
■پرمحتوا
■وارزشمندگرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
موسای آل احمدم و برگزیده ام
جای وصال، غربت و دوری خریده ام
با اشتیاق جام بلا سر کشیده ام
چون زینبم، حماسه ی صبر آفریده ام
در قعر چاه، سِیر صعودی به من رسید
رخسار زرد و چشم کبودی به من رسید
از آن زمان که مرد یهودی به من رسید
قدر تمام عمر، مصیبت چشیده ام
امشب دوباره قلب مرا گردِ غم گرفت
از درد هجر فاطمه ام گریه ام گرفت
اصلا نباید آه مرا دستِ کم گرفت...
...چندی گذشته و پسرم را ندیده ام
زنجیرها از این همه آزار خسته اند
دیگر، تمام نافله هایم نشسته اند
هر صبح و شام حرمت من را شکسته اند
آن قدر، ناسزا من از این ها شنیده ام
خورشیدِ خاک خورده ی هفتم شدم اگر
این روزها به گریه تجسم شدم اگر
در لابه لای جامه ی خود گم شدم اگر
مانند شمع، در کف زندان چکیده ام
من را به زورِ سلسله بسیار می کِشند
تا آن سیاهچالِ دل آزار می کِشند
از ساق پای درهم من کار می کِشند
گودال تنگ و پیکر قامت خمیده ام؟!
شِکوه ز داغ مستمر خود نمی کنم
اصلا نظر به دردسر خود نمی کنم
گریه بر آتش جگر خود نمی کنم
گریان داغِ تشنه لبِ سر بریده ام
**
با جسم چاک چاک، سری در بدن نداشت
در زیر آفتاب، به تن یک کفن نداشت
یک عمر، یادِ این که لباسی به تن نداشت
با اشک و آه، جامه ی خود را دریده ام
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری
■خوب
■پرمحتوا
■وارزشمندگرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
ای امید همه ، ای چارهی حیرانیها
ای دوای همهی درد و پریشانیها
سفرهات کرد نمکگیر همه دنیا را
روضهات راه نجات همه زندانیها
سیدی دست مریزاد ! رسیده یک عمر
کرم ایل و تبار تو به ایرانیها
عاشقی در همه جا دردسری بود ولی
ما رسیدیم از عشق تو به آسانیها
نَفَس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد؟
که گذشت از همهی بی سر و سامانیها
قتلگاه آمدهای یا که به زندان آقا؟
ساق پایت چه شده؟ وای ازین جانیها
تازیانه، غل و زنجیر، جسارت، دشنام
چارده سال تو بودی و پریشانیها
یوسف فاطمه و تخته در و چار غلام
کرده تغییر چرا رسم مسلمانیها
پیکرت روی زمین ماند، نماندند اما_
دختر و خواهر تو بین بیابانیها
**
سر جدت که جدا شد، همگی شیر شدند
شمر آمد به حرم، کرد رجز خوانیها
شاعر: #محمدحسین_رحیمیان
مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری
■خوب
■پرمحتوا
■وارزشمندگرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
هر پاره سنگی در دِلِ دریا که گوهر نیست
بیچاره آن چشمی که از داغ شما تر نیست
زندان عقول ناقص این اهل دنیا بود
زندان مکانی هست که موسی ابن جعفر نیست
حتی زن بد کاره هم ایمان به او آورد
تا صورتش را دید فهمید او ستمگر نیست
هر، روزه اش با تازیانه می شود افطار
در قعر زندان های هارون چیز بهتر نیست؟
زنجیر ها با شوق جسمش را بغل کردند
آنقدر که جایی برای بوسه دیگر نیست
خورشید را بر تخته ای کوتاه می بردند
تابوت او دست کم از زنجیر و خنجر نیست
**
در روز عاشورا برای اشک ثارالله
قطعاً دلیلی بهتر از لبخند اصغر نیست
در آن هیاهو یک مسیحی گفت: ای مردم!
این جسم خونین جسم فرزند پیمبر نیست؟
اسلام را در روز روشن زیر پا بردند
شاید گُمان کردند در گودال مادر نیست
زینب نگاهی کرد سوی علقمه وقتی
می خواست در محمل رَوَد اما برادر نیست
شاعر: #علی_اصغر_یزدی
مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری
■خوب
■پرمحتوا
■وارزشمندگرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
رشتهی دلهای عاشق پشت این در بسته شد
بار ما از خانهی موسی ابن جعفر بسته شد
تا خبر آمد غروب از خانه بیرون میزند
با هجوم سائلان از صبح، معبر بسته شد
مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم
مشت مسکین درش با کیسهی زر بسته شد
**
آنکه از کار پیمبرها گره وا میکند
دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد
ای خدا آزاد بودن پیشکش، این ظلم چیست؟
در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد
یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد
یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد
تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت
تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد
آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست
بیش از این حرفی ندارم روضهها سربسته شد
شاعر: #سید_میلاد_حسنی
مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری
■خوب
■پرمحتوا
■وارزشمندگرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
او که عطر نفسش را به بهاران میداد
جام باران به لب خشک بیابان میداد
همچو طوبای بهشتی که پراز عطر خداست
شاخه اش جای گل سرخ، مسلمان می داد
با سکوتش به جهان درسِ حیا می آموخت
صبر او حوصله بر موسیِ عمران می داد
مثل خورشید که نورش همه جا می تابد
با نگاهش به زن مُغنیه ایمان می داد
صحن سجاده اش از غربت او بارانی
موجِ اشکش خبر از روضه یِ پنهان می داد
غل و زنجیر چه مستانه طوافش میکرد
او که دستور به زنجیره ی کیهان می
داد
باوجــودِ ســتمِ وافـرِ زنــدانبانَش
وقتِ افطار به او هم رطب و نان می داد
نفسش رفت و کریمانه نفس داد به ما
چه مسیحانه به این قوم عجم جان می داد
خواست خاک عجم از عطر تنش پربشود
همه ی هستی خود را که به ایران می داد
می شکست آینه در محبس و انوارش را
به قم و قبله ی شیراز و خراسان میداد
شاعر: #منصوره_محمدی_مزینان
مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری
■خوب
■پرمحتوا
■وارزشمندگرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_شهادت
دلْ مبتلای حضرت موسی بن جعفر است
دردْ آشنای حضرت موسی بن جعفر است
بر اهل آسمان و زمین سروری کند
هر کسی گدای حضرت موسی بن جعفر است
باب الحوائج است و دو چشمم همیشه بر،
دست عطای حضرت موسی بن جعفر است
شد بی نیاز از همه کس، هر که روزیاش
با بچههای حضرت موسی بن جعفر است
اصلا برات کرببلا، کاظمین، نجف
دست رضای حضرت موسی بن جعفر است
زهرا نظر نموده بر آنکس که سینهاش
ماتمسرای حضرت موسی بن جعفر است
من آرزوی روضهی رضوان نمیکنم
تا روضههای حضرت موسی بن جعفر است
حال زن یهودی بدکاره را ببین
محو دعای حضرت موسی بن جعفر است
بی حرمتی به ساحت زهرای مرضیه
اوج بلای حضرت موسی بن جعفر است
او را به روی لِنگه دری حمل میکنند
این در نه جای حضرت موسی بن جعفر است
روی فلک سیاه که زنجیر و غل هنوز
بر دست و پای حضرت موسی بن جعفر است
✍ #محمود_مربوبی
🔻مقدمتان را به این کانال 17 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯