#شعر_آئینی
#حضرت_رقیه_س_
دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند
از کربلا به کوفه و شام بلا زدند
تا دینشان ادا شود و نذرشان قبول
بابا مرا برای رضای خدا زدند
از هر کجا که قافله ی غم عبور کرد
ما را به اسم خارجی آنجا صدا زدند
بر پیکر تو نیزه و شمشیر و سنگ خورد
ما را به تیغ زخم زبان ، ناسزا زدند
با او نگفته ام تو هم اصلا به او نگو
دور از نگاه عمه مرا بارها زدند
از دست «زجر» ، زجر فراوان کشیده ام
دستور می رسید از او هرکجا زدند
سنگین شده است گوش من و درد می کند
از بس میان راه مرا بی هوا زدند
در قلبشان نبود مگر کینه از علی
تنها به جرم فاطمه بودن مرا زدند
مثل تو راضی ام به رضای خدا پدر
یکبار هم گلایه نکردم چرا زدند
ﮐﻤﯿﻞ کاشانی
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
#شعر_آئینی
#غزل
#حضرت_رقیه_س_
خرابه بی تو ندارد صفا بیا بابا
بپرس حال من درد آشنا بابا
نمانده در تن آزرده ام رمق دیگر
شکسته خسته و افتاده ام ز پا بابا
سلام ، همسفر کربلا به کوفه و شام
فراز نیزه نبودی ز ما جدا بابا
کبود گشته تنم بسکه تازیانه زدند
به جرم اینکه تو را می زنم صدا بابا
چقدر زجر در این طول راه زجرم داد
که کرده ام طلب مرگ از خدا بابا
سپرد سهم غذای خودش به من عمه
و خورد در عوضش غصه ی مرا بابا
به طرح روی لبت نقش بوسه ی چوب است
که خیزران به لبت خورده بارها بابا
کنون که آمده ای می بری مرا همراه ?
نمی کنم به خدا دامنت رها بابا
کمیل را به نگاهی تفقدی فرما
نشسته منتظر لطف تو گدا بابا
کمیل کاشانی
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
#شعر_آئینی
#غزل_مثنوی
#حضرت_رقیه_س_
کنج خرابه خاطره ها را مرور کرد
آن لحظه های سخت بلا را مرور کرد
از ماجرای شام غریبان که دیده بود
پای برهنه در دل صحرا دویده بود
رنج سفر به کوفه و اندوه قافله
روی کبود و پای پر از نقش آبله
از کوفه تا به شام که چشم انتظار بود
دلواپس خرابه و دیدار یار بود
در ازدحام سنگ لب بام گریه کرد
هی خورد تازیانه و دشنام گریه کرد
دیگر دلش برای پریدن بهانه داشت
بسیار شکوه ها که ز دست زمانه داشت
آشفته بود و همنفس آه می گریست
بر آن همه غریبی جانکاه می گریست
می گفت یک نفر پدرم را خبر کند
تا لحظه ای به کنج خرابه سفر کند
بابای من بیاید و در این هجوم درد
از کودکان غم زده رفع خطر کند
روشن کند چراغ امید دل مرا
شام غم مرا به نگاهی سحر کند
در قحطی محبت و احساس و عاطفه
مثل نسیم بر سر گل ها گذر کند
ای وای بر یتیم اسیری که بیقرار
شب را به اشک و ناله و اندوه سر کند
موی سفید و سوخته ام فرش راه او
بیدار مانده ام به امید نگاه او
ناگاه شد خرابه چراغان ز نور حق
سر زد فروغ عاطفه از مشرق طبق
خورشید در خرابه شکفت و سحر رسید
فریاد زد رقیه که عمه پدر رسید
کمیل کاشانی
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
#شعر_آئینی
#حضرت_رقیه_س_
دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند
از کربلا به کوفه و شام بلا زدند
تا دینشان ادا شود و نذرشان قبول
بابا مرا برای رضای خدا زدند
از هر کجا که قافله ی غم عبور کرد
ما را به اسم خارجی آنجا صدا زدند
بر پیکر تو نیزه و شمشیر و سنگ خورد
ما را به تیغ زخم زبان ، ناسزا زدند
با او نگفته ام تو هم اصلا به او نگو
دور از نگاه عمه مرا بارها زدند
از دست «زجر» ، زجر فراوان کشیده ام
دستور می رسید از او هرکجا زدند
سنگین شده است گوش من و درد می کند
از بس میان راه مرا بی هوا زدند
در قلبشان نبود مگر کینه از علی
تنها به جرم فاطمه بودن مرا زدند
مثل تو راضی ام به رضای خدا پدر
یکبار هم گلایه نکردم چرا زدند
ﮐﻤﯿﻞ کاشانی
*آدرس کانال مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ*
#شعر_آئینی
#غزل_مثنوی
#حضرت_رقیه_س_
کنج خرابه خاطره ها را مرور کرد
آن لحظه های سخت بلا را مرور کرد
از ماجرای شام غریبان که دیده بود
پای برهنه در دل صحرا دویده بود
رنج سفر به کوفه و اندوه قافله
روی کبود و پای پر از نقش آبله
از کوفه تا به شام که چشم انتظار بود
دلواپس خرابه و دیدار یار بود
در ازدحام سنگ لب بام گریه کرد
هی خورد تازیانه و دشنام گریه کرد
دیگر دلش برای پریدن بهانه داشت
بسیار شکوه ها که ز دست زمانه داشت
آشفته بود و همنفس آه می گریست
بر آن همه غریبی جانکاه می گریست
می گفت یک نفر پدرم را خبر کند
تا لحظه ای به کنج خرابه سفر کند
بابای من بیاید و در این هجوم درد
از کودکان غم زده رفع خطر کند
روشن کند چراغ امید دل مرا
شام غم مرا به نگاهی سحر کند
در قحطی محبت و احساس و عاطفه
مثل نسیم بر سر گل ها گذر کند
ای وای بر یتیم اسیری که بیقرار
شب را به اشک و ناله و اندوه سر کند
موی سفید و سوخته ام فرش راه او
بیدار مانده ام به امید نگاه او
ناگاه شد خرابه چراغان ز نور حق
سر زد فروغ عاطفه از مشرق طبق
خورشید در خرابه شکفت و سحر رسید
فریاد زد رقیه که عمه پدر رسید
کمیل کاشانی
*آدرس کانال مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ*
#شعر_آئینی
#غزل
#حضرت_رقیه_س_
خرابه بی تو ندارد صفا بیا بابا
بپرس حال من درد آشنا بابا
نمانده در تن آزرده ام رمق دیگر
شکسته خسته و افتاده ام ز پا بابا
سلام ، همسفر کربلا به کوفه و شام
فراز نیزه نبودی ز ما جدا بابا
کبود گشته تنم بسکه تازیانه زدند
به جرم اینکه تو را می زنم صدا بابا
چقدر زجر در این طول راه زجرم داد
که کرده ام طلب مرگ از خدا بابا
سپرد سهم غذای خودش به من عمه
و خورد در عوضش غصه ی مرا بابا
به طرح روی لبت نقش بوسه ی چوب است
که خیزران به لبت خورده بارها بابا
کنون که آمده ای می بری مرا همراه ?
نمی کنم به خدا دامنت رها بابا
کمیل را به نگاهی تفقدی فرما
نشسته منتظر لطف تو گدا بابا
کمیل کاشانی
*آدرس کانال مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ*
#شعر_آئینی
#حضرت_رقیه_س_
دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند
از کربلا به کوفه و شام بلا زدند
تا دینشان ادا شود و نذرشان قبول
بابا مرا برای رضای خدا زدند
از هر کجا که قافله ی غم عبور کرد
ما را به اسم خارجی آنجا صدا زدند
بر پیکر تو نیزه و شمشیر و سنگ خورد
ما را به تیغ زخم زبان ، ناسزا زدند
با او نگفته ام تو هم اصلا به او نگو
دور از نگاه عمه مرا بارها زدند
از دست «زجر» ، زجر فراوان کشیده ام
دستور می رسید از او هرکجا زدند
سنگین شده است گوش من و درد می کند
از بس میان راه مرا بی هوا زدند
در قلبشان نبود مگر کینه از علی
تنها به جرم فاطمه بودن مرا زدند
مثل تو راضی ام به رضای خدا پدر
یکبار هم گلایه نکردم چرا زدند
ﮐﻤﯿﻞ کاشانی
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
#شعر_آئینی
#غزل_مثنوی
#حضرت_رقیه_س_
کنج خرابه خاطره ها را مرور کرد
آن لحظه های سخت بلا را مرور کرد
از ماجرای شام غریبان که دیده بود
پای برهنه در دل صحرا دویده بود
رنج سفر به کوفه و اندوه قافله
روی کبود و پای پر از نقش آبله
از کوفه تا به شام که چشم انتظار بود
دلواپس خرابه و دیدار یار بود
در ازدحام سنگ لب بام گریه کرد
هی خورد تازیانه و دشنام گریه کرد
دیگر دلش برای پریدن بهانه داشت
بسیار شکوه ها که ز دست زمانه داشت
آشفته بود و همنفس آه می گریست
بر آن همه غریبی جانکاه می گریست
می گفت یک نفر پدرم را خبر کند
تا لحظه ای به کنج خرابه سفر کند
بابای من بیاید و در این هجوم درد
از کودکان غم زده رفع خطر کند
روشن کند چراغ امید دل مرا
شام غم مرا به نگاهی سحر کند
در قحطی محبت و احساس و عاطفه
مثل نسیم بر سر گل ها گذر کند
ای وای بر یتیم اسیری که بیقرار
شب را به اشک و ناله و اندوه سر کند
موی سفید و سوخته ام فرش راه او
بیدار مانده ام به امید نگاه او
ناگاه شد خرابه چراغان ز نور حق
سر زد فروغ عاطفه از مشرق طبق
خورشید در خرابه شکفت و سحر رسید
فریاد زد رقیه که عمه پدر رسید
#کمیل_کاشانی
مقدمتان رابه این کانال 27هزارنفری گرامی می داریم
■■■■■■■همه کانالها
┏━━☘🌺☘━━┓
http://www.mesf.ir/s
┗━━☘🌺☘━━┛
■■■■■■■■کانال ایتا
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
#شعر_آئینی
#غزل
#حضرت_رقیه_س_
خرابه بی تو ندارد صفا بیا بابا
بپرس حال من درد آشنا بابا
نمانده در تن آزرده ام رمق دیگر
شکسته خسته و افتاده ام ز پا بابا
سلام ، همسفر کربلا به کوفه و شام
فراز نیزه نبودی ز ما جدا بابا
کبود گشته تنم بسکه تازیانه زدند
به جرم اینکه تو را می زنم صدا بابا
چقدر زجر در این طول راه زجرم داد
که کرده ام طلب مرگ از خدا بابا
سپرد سهم غذای خودش به من عمه
و خورد در عوضش غصه ی مرا بابا
به طرح روی لبت نقش بوسه ی چوب است
که خیزران به لبت خورده بارها بابا
کنون که آمده ای می بری مرا همراه ?
نمی کنم به خدا دامنت رها بابا
(کمیل) را به نگاهی تفقدی فرما
نشسته منتظر لطف تو گدا بابا
#کمیل_کاشانی
مقدمتان رابه این کانال 27هزارنفری گرامی می داریم
■■■■■■■همه کانالها
┏━━☘🌺☘━━┓
http://www.mesf.ir/s
┗━━☘🌺☘━━┛
■■■■■■■■کانال ایتا
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯