.
روضه متنی #فاطمیه
#روضه_بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
تو آه می كشی و...
گفت: هرنفسی كه بی بی می كشید ، از دهنش خون جاری می شد،
تو آه می كشی و خون چكد ز پیروهنت
تو راه می روی و سرخ می شود حسنت
زهرا💔 جان
تو نان نمی پزی و سفره ی شبم خالی است
تو نان نمی پزی و سفره ی شبم خالی است
نه آب می خوری و آب می شود بدنت
وای وای وای
علی می گه: گفت فاطمه
بگیر پرده ، ببینم چه آمده به سرت
بگیر پرده ، ببینم چه آمده به سرت
بلندتر شده این روزها نفس زدنت
مادر مادر مادر
چگونه در به رُخم باز كرده ای تنها
كه غرق خون شده پا در مسیر آمدنت
تو گریه می كنی و من به سینه می كوبم
برای زخم دو چشمت ، برای زخم تنت
امام زمان
زگیسوان پریشان زینبم پیداست
كه مانده نقش غلافی به دست شانه زنت
بس سوخته باغ ما دگر سر نزنید
این خانه ی آتش زده را در نزنید
مادر مادر
از ما كه گذشت مادری را دیگر
در خانه به پیش چشم دختر نزنید
آخ مادر مادر مادر مادر...
خدا مادراتون براتون نگه داره،
دیدید خونه ای كه،اون خونه مادر از دست داده،
یازهرا
اگر اون خونه دختر و پسر داشته باشه، تا وارد خونه بشه، جای خالی مادرش و ببینه، اون پسر كم میاره، از خونه می زنه بیرون، بمیرم برات
یه وقت ،ابی عبدالله وارد خونه شد، دید خانم زینب چادر مادرشو سر كرده، داره نماز می خونه، جای خالی مادرشو كه دید، كم آورد از خونه زد بیرون، اومد تو شهر مدینه، اومد،تو كوچه های مدینه ،صدا زد، ای مردم نامرد شهر مدینه !!!حالا راحت شدید مادرمو كشتید؟ بذار معرفی كنم كیم،
حسینم این همه بر سینه آذرم نزنید
نمك به زخم دل، درد پرورم نزنید
چرا؟
در این مدینه همین جا سر مرا ببرید
وای وای وای ..چی می خواد بگه
در این مدینه همین جا سر مرا ببرید
چرا؟
اما غلاف تیغ به بازوی مادرم نزنید
آ ی زهرا... آ ی زهرا... آ ی زهرا....
یه وقت یه عده اراذل ریسمان به گردن علی انداختند،
غیرتی ها كجا نشستند، باید ناله بزنی ، امام زمان میون شما داره گریه می كنه،
علی رو دارن می كشن،می کشن !!!
میون این مردم مدینه كه وایستاده بودن تماشا می كردند، یه مرد یهودی بر علی و زهرا گریه كرد،
ای وای ای وای، ای وای
مادر ..مادر ...مادر
گفت: نه اون علی كه من می شناسم، این علی نیست، آخه اون علی در خیبرو از جا كند، من باورم نمیشه، ریسمان به گردنش انداختند، جلو خانمش دارن می زنن،
یا زهرا،
حقشو ادا می كنی بگم،؟
ای وای ای وای،
همین طوری كه دارن مولا رو می كشن،
غیرتی ها،
آخه مولا غیرت الله،
یه وقت خانم خودشو كشوند رو زمین،گفت : كجا می بری علی مو ؟
صبر كن، یه وقت مولا صبر كرد،
سرشو پایین گرفت، نگاه نكرد فاطمه شو،
یا زهرا...
گفت: مولا جان سرتو بالا بگیر، نذار اهل مدینه به ما بخندند،
ای وای غیرتیا
مولای یا مولای، سرت رو بالا بگیر تو مرد خونمی، تو مرد عالمی، گفت: فاطمه، غیرتم اجازه نمی ده، نمی تونم سرم رو بالا بگیرم، گفت: علی!!! این دفعه رو به خاطر دل زهرا سرت رو بالا بگیر، یه بار دیگه ببینمت، آقا جیگرش آتیش گرفت، تا سرش رو آورد بالا دید سینه و صورت زهرا خونیه، گفت: فاطمه جای پنجه ی كیه رو صورتت؟
در خونه ی فاطمه رو آتیش زدند، شعله اش كشید كربلا،
ساکت نباشی،ای وای ای وای....
یه وقت خیمه های حسین رو آتیش زدند، اموالشو به غارت بردند، یه وقت زینب اُمد، گفت حسین،
حسین، حسین ،حسین...
مادرم وصیت كرده، زیر گلوتو ببوسم،
آقا جان حسین حسین،
این جا تو مدینه مادرو زدند، ریسمان به گردن علی انداختند، بی حرمتی كردند، كربلا، خود آقایی كه صاحب حرمت بود، جلوی زن و بچه اش حرمت شو ریختند،
اسباشونو نعل تازه زدند بر بدن حسین تازوندند، نیزه دارا اُمدند،
ای وای
یكی با شمشیر می زد،
یكی با نیزه می زد،
اونایی كه حربه ایی نداشتند، دامناشونو پر سنگ كردند، به. سرو بدن حسین،می زدن
ای وای
ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی
ای وای ای وای...
ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی
گویا غریب بودی و مادر نداشتی
حسییییین
هرکی میخواد بره کربلا...این دستاتو نشون بده به حسین،بگو آقا جان این دستا خالیه..
این سیاهی که تنم کردم آبروی منه....
آقا آبروم نره....
شب جمعه اس شب زیارتی حسینه..
دوست داری بین الحرمین باشی..این دستاتو بیار بالا
طوری صدا بزن حسینو ،که صدات برسه حرم حسین
آقا بگه جان حسین
از سویدای دلت صدا بزن
یاحسیییین.......
#بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
.
.
#روضه متنی و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
#بعد_از_شهادت
___
علی رو حلال کن ، ورم داره بازوت
علی رو حلال کن ، که بشکسته پهلوت
علی رو حلال کن برا لحظه ای که
تو افتاده بودی در افتاده بود روت ..
علی رو حلال کن .. علی رو حلال کن ..
علی رو حلال کن ، عدو بی حیا شد
علی رو حلال کن ، که غوغا به پا شد
علی رو حلال کن برا لحظه ای که
برا اولین بار که پایِ مغیره به این خونه وا شد
علی رو حلال کن .. علی رو حلال کن ..
___
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم با شکوه بگیرم برای تو ...
از دست گریه های تو راحت شد این محل
شِکوه نمی کنند به من از صدایِ تو
*هر شب میومد کنارِ قبر زهراش .. یکی ازین شبا تا خواست در و ببنده دید صدا گریه میاد .. دید صدا صدایِ حسینِ ... میگه بابا امشب میری میشه منم ببری ؟.. من دلم برا مادر یه ذره شده .. نیمه شب دست حسینُ گرفت . با هم قدم قدم زنان اومدن کنارِ قبرِ بی بی ، چند قدم مونده به قبرِ بی بی دیدن حسین پا برهنه شد .. آروم آروم خودشو رسوند کنارِ قبرِ مادر .. دست به سینه گذاشت سلام داد .. یه وقت خودشو انداخت رو قبر مادر ، صورت به قبر گذاشت .. گفت مادر دلم برات تنگه ... مادر رفتی دیگه خبر از بچه هات نمی گیری .. ( کجا نشستن گریه کنا ، گفتمو التماسِ دعا ...) اینجا یه جا بود نیمه شب حسین صورت به قبرِ مادر گذاشت ... یه نیمه شبی هم بعدِ کربلا ، زینب اومد کنارِ قبرِ مادر ... صورت رو قبرِ مادر گذاشت ... گفت مادر ، یادته یه پیراهن بهم دادی به حسین بدم ؟ .. مادر هر دختری بره سفر ، سوغات می آره ، منم سوغات آوردم ... این پیراهن پاره پاره و خونی رو گذاشت رو قبرِ مادر ... مادر اینم سوغاتِ سفرِ زینب ... *
____
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
.
#روضه_بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
عمّار میگوید: به خانه آقا و مولایم امیرالمومنین رفتم و از ایشان اجازه ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را در حالی که محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیهالسلام نگاه میکرد و میگریست و گاهی به حسن علیهالسلام.
هنگامیکه به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشکهایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامیکه آرام شدم عرضه داشتم: اجازه سخن به من می دهید فرمود: بگو ای ابا الیقظان!
عرضه داشتم: شما امر بر صبر کردن در مصیبت می نمایید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالی که شیعیان شما به خاطر خانهنشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آنها سخت است. میگوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود:
ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست داده ام بسیار سخت است.
من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم.
او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامیکه سخن میگفت در گوش من صدای رسول خدا می پیچید و هنگامیکه راه می رفت مثل رسول خدا راه میرفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است.
هنگامیکه او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانه ها سیاه شده و او آن را از من مخفی می نمود که می ترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمی نگرم مگر اینکه اشک راه گلویم می گیرد و به زینب گریان نگاه نمیکنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در می آید. سپس حضرت با عمار از منزل خارج شدند و شیعیان به یکدیگر بشارت آن را دادند.
📚منابع:
انوار العلومة، ص ۲۱۴
👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۰
#بعد_از_شهادت
#حضرت_زهرا #فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا