eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.3هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
20.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستانی زیبا از نجات یک هندی محکوم به اعدام توسط امام زمان (عج) 🔹جالبه شخص هندی به امام زمان (عج) میگه با وجود شما چرا شیعیان کلی گرفتاری دارن؟! آقا بهش میگه کدوم شیعه تا حالا مثل تو از من کمک خواسته و کمکش نکردم؟
🔰اشاره یاب می خواهد « ولی » در وسط میدان است می شناسند اما به ظواهر نه به عنوان حجت و نائب امام عصر علیه السلام ! چنانکه یوسف را عزیز مصر می شناختند نه حجت ، حتی برادرانش . ولی شناس از ظاهر و اشاره ی بیان او باید به عمق منتقل شود ، نکته اصلی را گرفته و حواشی را کنار بزند . این دو عامل مهم لازم دارد : 1⃣ بصیرت 2⃣ طهارت غیر این ولایت مداران واقعی ، طبق آیات و روایات مکتب ناب محمدی ، بقیه به هلاکت می رسند . معاندین به کنار ، خودیها مراقب باشند اشاره یاب داشته آخر منویات رهبر معظم انقلاب را بخوانند و یا از خود « ولی » رهنمایی و رهیابی داشته باشند ، پنهانی یا آشکار . برای حفظ دین حداکثری و ارتقای ایمان دینداران ، جهادی سخت باید کرد . همین . ✍ مجید ملک خواه
‍ پلان اول : مختار: میخواهم فرماندهی سپاه را در جنگ با زبیریان خود بر عهده بگیرم. کیان: این کار را نکنید امیر مختار: برای چه؟ کیان: چون وقتی شما وارد عرصه ی نبرد شوید، دشمن میفهمد که ما برای مقابله با او با تمام قوا به میدان آمده ایم و این روحیه آنها را بالا میبرد[و ضعف ما را نشان میدهد] پلان دو : عمار در میانه های جنگ صفین به شهادت میرسد . علی علیه اسلام تنها شده ، در میان لشکریان قدم میزند ،  اشک میریزد و ندا میدهد : «أین عمار؟ ...... أین عمار؟» عمار کجاست؟ عمار کجاست تا تنهایی علی را در بین این همه حیله و نیرنگ معاویه و عمروعاص از بین ببرد . تا وقتی عمار بود ، با خطبه ها و روشنگری هایش راه را بر گزافه گویی های سپاه نفاق میبست ، اما حالا .. پلان سه : چند سال قبل حضرت آقا حمله دشمن را اعلام میکنند ؛ 💥حمله فرهنگی ، 💥ناتو فرهنگی ، 💥شبیخون فرهنگی ، همه را میگوید اما ما فقط نگاه میکنیم . ⚡️کار به جایی میرسد که ندای «أین عمار» شان به آسمان میرود ، اما باز هم فقط نگاه میکنیم . حالا خودش یک تنه به میدان می آید ، حرف های اشتباه همه را بیان میکند و پاسخ میدهد ، برجام دو و سه و چهار ، دنیای گفتمان . همه را رد میکند ، ما هم کلی ذوق میکنیم که آقا دارد روشن گری میکند . اما .... حواسمان نیست ، که وقتی «ولی» خودش به میدان آمده یعنی دیگر از وجود «عمار» در بین ما ناامید شده . تنها شده ، خودش یک تنه به جنگ میرود . خودش میگوید من سالهاست دارم شمشیر میکشم . میدانی وقتی فرمانده ، ولی ، خودش به  میدان می آید یعنی چه ؟ یعنی حال و اوضاع لشکر خراب است . کاش به جای خوشحالی از حرف های این چند مدت حضرت آقا ، کمی گریه میکردیم که به خاطر بی حالی و بی  عرضگی ما و تنها شدن رهبر ، دیگر خودش مجبور است جواب اراجیف نااهلان را بدهد ... أينَ عَمّار ؟ تکرار تاریخ* *معلم تاریخمان میگفت:* *که امیرالمومنین (ع) جنگ را در صفین برده بود ...* ❗️❗️در دقیقه 90 برخی شعار تعامل و اعتدال سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است !!! ❗️❗️علی (ع) را به پای میز "مذاکره" کشاندند !!! ❗️❗️و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند !!! ❗️👈هر چه علی (ع) گفت "مذاکره" خدعه دشمن است، اینها میخواهند جنگ باخته را دوباره ببرند ... کسی گوش نکرد !! ❗️📌تازه حاضر نشدند ابن عباس و حتی مالک را که نماینده علی (ع) بود به مذاکره بفرستند !!! ❗️👈گفتند مالک جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است !!! ❗️👈بلاخره پایشان را در یک کفش کردند که حتما باید ابوموسی اشعری !!! برای مذاکره برود ... 📌علی (ع) گفت من به ابوموسی مطمئن نیستم... ❗️👈آنها گفتند شما بدبین هستی. ابوموسی خوب و انقلابی ست !!! 📌علی (ع) گفت:من به نتیجه این مذاکرات خوشبین نیستم. شما به هدفی که از این مذاکرات دارید نمیرسید. ❗️👈گفتند در مذاکرات خوشبینی و بدبینی معنا ندارد !!! 📌علی (ع) گفت باشد ... مذاکره کنید، این هم تجربه ای میشود برای مردم ... که بفهمند به ترسوها و آنها که پای مقاومت ندارند نباید اعتماد کرد ... 👈مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد ❗️👈تا مدتها متن مذاکرات محرمانه بود !!! علی (ع) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است... ❗️👈ابوموسی ابرو در هم کشید و به مالک گفت: شما توهم توطئه دارید !!! عمروعاص مودب و باهوش است. اگر او به من قولی دهد به او اعتماد میکنم !!! ❌⭕️👈روز اعلام نتیجه مذاکرات حکمیت فرا رسید 👈در مذاکرات محرمانه البته به طور شفاهی تعهد کرده بودند که هر دو نفرشان ، علی (ع) و معاویه را عزل کنند و امر را به رای عمومی بگذارند. ❗️👈در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت تو بزرگ مایی !!!! ❗️👈ابوموسی خندید و بالای منبر رفت ❗️❗️و گفت: چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی ع را از خلافت عزل میکنم !!!! بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد ❗️👈عمروعاص بالا رفت و گفت چنانچه این انگشتر را از دست در میآورم علی ع را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب مینمایم !!! ❗️❗️ابوموسی خشکش زده بود ...فایده ای هم نداشت ... خود کرده را تدبیر نیست .... 🌑🌑 👇👇👇👇👇 📌امام علی (ع) از همان ابتدا خوشبین نبود ... چون دشمن شناس بود ... . . ❗️❗️👈 اینچنین بود که معاویه جنگ باخته نظامی را تبدیل به پیروزی سیاسی کرد...... *باشد که از تاریخ  درس گیریم* البته از تاریخ درس نگرفتیم و به روحانی رای دادیم از عملکرد روحانی درس نگرفتیم و دوباره به روحانی رای دادیم از عملکرد دوباره روحانی درس نگرفتیم و به پزشکیان یعنی دولت سوم روحانی رای دادیم ما حتی از زمان حال هم درس نمی گیریم چه برسد به تاریخ
. ♻️ قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را / دو حکم متفاوت برای دو موضوع شبیه به هم در دولت شهید رئیسی و پزشکیان 🔰 حمید رسایی: اینکه رهبر معظم انقلاب پس از شهادت رییس جمهور فقید، فرمودند هر روز ابعاد تازه‌تری پیدا می‌کند. آخرین نمونه آن رفتار عجیب دیوان عدالت قوه قضائیه با یک مسأله در دو دولت است. سال گذشته شخصی به نام سجاد پاشاکی، شکایتی را علیه معاون اداری استخدامی دولت شهید رییسی ثبت کرد که دیوان عدالت این شکایت را پذیرفت و رأی به برکناری لطیفی داد. پس از صدور حکم معاونت راهبردی آقای پزشکیان برای ظریف در حالی که فرزندانش تابعیت کشور آمریکا را دارند و قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس از انتصاب چنین فردی در جایگاه حساس معاونت منع کرده است، ۴۵ نماینده مجلس به این موضوع اعتراض کردند. کمیسیون امنیت ملی موضوع را بررسی و گزارش این تخلف در حال حاضر در نوبت قرائت و رأی‌گیری نمایندگان است تا پرونده به قوه قضاییه ارجاع شود. در همین ایام مجددا همان فرد شاکی در دولت شهید رئیسی (سجاد پاشاکی) ابن بار شکایتی علیه حکم معاونت راهبردی رئیس جمهور برای ظریف، تنظیم کرد که در کمال تعجب این بار این شکایت با ایراد شکلی (اینکه فرد شاکی در این موضوع ذی‌نفع نیست) رد شد! آیا فرد شاکی در پرونده دولت شهید رئیسی، ذی‌نفع بود! دیوان عدالت قوه قضائیه باید به این دوگانگی پاسخ دهد. علت صدور دو حکم متفاوت برای دو موضوع و پرونده شبیه به هم با یک شاکی چیست؟ پشت پرده این رفتارهای متناقض چیست؟ قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را
سلام مضطرِ غریب... روز های نیامدنت طولانی شد رو به قبله امن یجیب می خوانم و می گویم: يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ... می‌خواهم برای سلامتی و فرج شما دعا کنم، امّا ... گفته‌اند گناهان مانع استجابت دعاست و من سرتاپا غرق در گناهم! و نیز گفته‌اند راه، هیچ وقت بسته نیست ... و اگر حر هم باشی، و رو در روی امام زمانت هم بایستی، می‌توانی برگردی تا امام زمانت دستت را بگیرد و توبه‌ات را قبول کند! و این دلم را روشن می‌کند! یا صاحب‌الزّمان! به شما پناه می‌آورم، از خودم، از نفسم و از شدّت گناهام! و به درگاه خداوند توبه می‌کنم! از عصیانم، از این که دل شما را شکستم و از بدی‌هایم! یا صاحب‌الزّمان! حر نیستم، امّا راه را بر شما که نبسته‌ام! و شما تنها پناهگاه امن من هستید! مرا بپذیرید! یا صاحب‌الزّمان!
کسی که بیخود غصه می‌خورد شایستۀ سرزنش است در این جلسه یک‌کمی در مورد غم صحبت کنیم، إن‌شاءالله در جلسۀ بعد دربارۀ رکن دیگر حال خوب، یعنی «نداشتن ترس» صحبت خواهیم کرد. ما از غصه خوردن نهی شده‌ایم. من کمتر در کلام معصوم(ع) دیدم که کسی را سرزنش کنند. به شدت هم اولیاء خدا از اینکه یک کسی، شخص دیگری را سرزنش بکند ناراحت می‌شوند و نهی کرده‌اند. البته ممکن است یک جاهایی سرزنش جا داشته باشد یا یک جاهایی به صورت کلی سرزنش بیان شود اما کلاً سرزنش کردن خوب نیست. در ارتباط با غم و غصه، لااقل دو روایت دیدم که به یک صورتی، غمگین‌ها را سرزنش می‌کنند؛ مثلاً امام کاظم‌(ع) می‌فرماید: «مَنِ اغْتَمَّ کَانَ لِلْغَمِّ أَهْلًا فَیَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَکُونَ بِاللَّهِ وَ بِمَا صَنَعَ رَاضِیاً» (التمحیص/ص59) کسی که غصه بخورد شایستۀ غصه خوردن است -این یک سرزنش و نهیب سنگین است! - برای مؤمن لازم است که از خدا و کار خدا راضی باشد. در روایت دیگری أمیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «مَنْ قَلَّ سُرُورُهُ کَانَ فِی الْمَوْتِ رَاحَتُه‏» (بحارالانوار/ج75/ص12) کسی که شادی‌ و حال خوبش کم باشد فقط با مرگ به راحتی می‌رسد. مثل این است که آدم به کسی بگوید «برو، تو فقط با مرگ از این وضعیت فلاکت‌بار نجات پیدا می‌کنی» از این روایت هم سرزنش را می‌شود استشمام کرد. اولیاء خدا، با بیانات دیگری هم ما را از غمگین شدن ترسانده‌اند. خیلی باید از غم فاصله گرفت. ادامه دارد....
🔘 داستان کوتاه در روزگاران قديم دو دوست بودند که کارشان خشتمالي بود . از صبح تا شب براي ديگران خشت درست مي کردند و اجرت بخور و نميري مي گرفتند. آنها هر روز مقدار زيادي خاک را با آب مخلوط مي کردند تا گل درست کنند ، بعد به کمک قالبي چوبي ، از گل آماده شده خشت مي زدند .يک روز ظهر که هر دو خيلي خسته و گرسنه بودند ، يکي از آنها گفت : " هرچه کار مي کنيم ، باز هم به جايي نمي رسيم . حتي آن قدر پول نداريم که غذايي بخريم و بخوريم . پولمان فقط به خريدن نان مي رسد . بهتر است تو بروي کمي نان بخري و بياوري و من هم کمي بيشتر کار کنم تا چند تا خشت بيشتر بزنم . " دوستش با پولي که داشتند ، رفت تا نان بخرد . به بازار که رسيد ، ديد يکجا کباب مي فروشند و يکجا آش، دلش از ديدن غذاهاي گوناگون ضعف رفت . اما چه مي توانست بکند ، پولش بسيار کم بود . به سختي توانست جلوي خودش را بگيرد و به طرف کباب و آش و غذاهاي متنوع ديگر نرود .وقتي كه به سوي نانوايي مي رفت ، از جلوي يک ميوه فروشي گذشت . ميوه فروش چه خربزه هايي داشت! مدتها بودکه خربزه نخورده بود . ديگر حتي قدرت آن را نداشت که قدم از قدم بردارد . با خود گفت : کاش کمي بيشتر پول داشتيم و امروز ناهار نان و خربزه مي خورديم . حيف که نداريم . تصميم گرفت از خربزه چشم پوشي كند و به طرف نانوايي برود. اما نتوانست. اين بار با خود گفت: اصلا ً چه طور است به جاي نان، خربزه بخرم. خربزه هم بد نيست، آدم را سير مي کند. با اين فکر ، هرچه پول داشت، به ميوه فروش داد و خربزه اي خريد و به محل کار ، برگشت.در راه در اين فكر بود كه آيا دوستش از او تشکر خواهد کرد؟ فکر مي کرد کار مهمي کرده که توانسته به جاي نان، خربزه بخرد. وقتي به دوستش رسيد ، او هنوز مشغول کار بود . عرق از سر و صورتش مي ريخت و از حالش معلوم بود که خيلي گرسنه است . او درحالي که خربزه را پشت خودش پنهان کرده بود ، به دوستش گفت : " اگر گفتي چي خريده ام؟ "دوستش گفت : " نان را بياور بخوريم که خيلي گرسنه ام . مگر با پولي که داشتيم ، چيزي جز نان هم مي توانستي بخري؟ زود باش . تا من دستهايم را بشويم، سفره را باز کن."مرد وقتي اين حرفها را شنيد ، کمي نگران شد و با خود گفت: " نکند خربزه سيرمان نکند. " دوستش که برگشت ، ديد که او زانوي غم بغل گرفته و به جاي نان ، خربزه اي درکنار اوست.در همان نگاه اول همه چيز را فهميد . جلوي عصبانيت خودش را گرفت و گفت:" پس خربزه دلت را برد؟ حتما ً انتظار داري با خوردن خربزه بتوانيم تا شب گل لگد کنيم و خشت بزنيم ، نه جان من ، نان قوت ديگري دارد . خربزه هر چقدر هم شيرين باشد ، فقط آب است. "آن روز دو دوست خشتمال به جاي ناهار ، خربزه خوردند و تا عصر با قار و قور شکم و گرسنگي به کارشان ادامه دادند .از آن پس ، هر وقت بخواهند از اهميت چيزي و درمقابل ،بي اهميت بودن چيز ديگري حرف بزنند ، مي گويند : " فکر نان کن که خربزه آب است . " ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحها که ازخواب بیدار می شوید دستگاه عیب سنج و ایراد گیر وجودتان را خاموش کنید قول میدهم خورشید درخشان تر پرندگان خوش آواز تر مردم مهربان تر و حتی کسب وکارتان پر برکت ترخواهد شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼خدایا هر "گره اى" که به دستِ تو باز شد من به شانس نسبت دادم! هر گره اى که به دستم کور شد مقصر تو را دانستم من کمکم کن تا بفهمم تو کنار منی نه روبروی من💐
: حزن، جسم انسان را هم منهدم می‌کند بعضی‌ها واقعاً فکر می‌کنند که غصه‌خوردن هیچ اشکالی ندارد و مجاز هستند که بنشینند غصه بخورند اما امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: «الْحُزْنُ یَهْدِمُ الْجَسَد» (غرر الحکم/ص40) حزن -که یک وجهِ حال بد است - جسم انسان را منهدم می‌کند. در روایت دیگری می‌فرماید غم و غصه آدم را پیر می‌کند. (کَثْرَةُ الْهَمِّ یُورِثُ الْهَرَم‏؛ تحف‌العقول/403) (الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَم‏؛ من‌لایحضره‌الفقیه/ج4/ص416) البته این در ضرب‌المثل‌های ما هم هست، و اهل‌بیت(ع) هم این برداشت عمومی را تأیید می‌کنند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید «الْغَمُّ مَرَضُ النَّفْس‏» (غرر‌الحکم/ص31) غم بیماری نفس است، اگر کسی غصه خورد، می‌توانید بگویید که او بیمار است، چرا آدم باید بنشیند غصه بخورد؟ غصه یک نوع بیماری است. می‌توانیم کلام حضرت را به زبان روانشناسی ترجمه کنیم. در روانشناسی ممکن است هر حال بدی را بیماری تلقی نکنند، مگر اینکه آسیب‌های جدی بزند. اینجا أمیرالمؤمنین علی‌(ع) می‌فرماید غم و غصه خوردن بیماری است و این یعنی برای انسان آسیب جدی دارد. ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡مادرت♡ را فراموش نکن کسی که گهواره ات را تکان داد؛ میتواند با دعايش دنیایت را هم تکان بدهد مراقب گرانبهاترين المـــــاس زندگيتان باشید كه براي خوشبختي تان محتاج دعاي خيرش هستين♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش امروز اُمیدواری در خانه‌ات را بزند کاش زمین بر وفق مرادت بچرخد و همان آرزویی که برایش تلاش می‌کنی، درست روی شانه‌هایت بنشیند الهی لبخند بیاید و از خانه‌ات نرود غصه‌ها بگریزند و قناری‌ها بخوانند که دیگر غصه از این دیار پر کشیده است❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁گاهی بی توجه باش... به تمام آدم های اطرافت همان هایی که از موفقیت ‌چیزی نمی دانند و تو را از تلاش منع می کنند... این ها را نادیده بگیر... راهت را ادامه بده... گام هایت را محکم تر بردار... خدا با توجه به ظرفیت و توان تو در دلت آرزو و در سرت هدف میگذارد... حتما لیاقتش را داشته ای... خودت را به نشنیدن بزن ارزشِ تو خیلی بیشتر از این حرف هاست... 🍁باورکن هیچ چیز برای تو غیر ممکن نیست ...
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنج ۴پیمانه قارچ ۶عدد فلفل دلمه یک عدد ذرت ۴قاشق غذاخوری لوبیاسبز یک لیوان سینه مرغ نصف یک عدد پیازیک عدد گوجه ۴عدد رب گوجه یک قاشق غذاخوری نمک وادویه به میزان لازم حتما امتحان کنید خیلی خوشمزست ‎‌‌‌‌‌‌‌
43.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مواد لازم برای۴ نفر :۴۰۰ گرم فیله مرغ ۵۰ گرم گردو پودر شده زردچوبه فلفل نمک ۳ .۴ قاشق رب انار یک لیوان آب سرد یک عدد پیاز رنده شده طرز تهيه: همه مواد بالا رو مخلوط کن بریز تو تابه بزار رو حرارت ملایم به مدت یکساعت و بعد نوش جونتون طعم و مزه ی فسنجون رو یکساعته تجربه کنید.
15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاگینه ماست قاشقی😍 🍰🍰🍰🍰🍰 خاگینه ماست خاگینه قاشقی مواد لازم تخم مرغ دو عدد ماست شیرین سفت ۲ ق غ سرپر نمک ۱ پینچ آرد (من آرد قنادی استفاده کردم) ۳ ق غذاخوری کاملا سرپر بکینگ پودر ۲ ق چ زعفران کمی
🌠☫﷽☫🌠 🔹بوسیدن کودک چه فایده ای دارد؟ فرزندانتان را زیاد ببوسید؛ پیامبر اکرم فرمودند: "هر کس فرزندش را ببوسد ، خداوند عزوجل براى او حسنه مى نویسد" 💋 بوسیدن فرزند پرخاشگری او را کاهش میدهد! 💋 بوسیدن فرزند انرژی های اضافی او را تخلیه میکند! 💋 بوسیدن فرزند باعث میشود رابطه عاطفی و روانی بین و تقویت شود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 ابراز محبت سردار قاآنی به فرزند یکی از شهدای مقاومت در حاشیه همایش بین المللی مکتب نصرالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان عنایت سلام الله علیها به یک جوان گنهکار🥺 😭 دلتون شکست و اشکتون جاری شد، التماس دعای فرج🤲 الهی مورد عنایت بی بی واقع بشیم، برای هدایت جوونا دعا کنین👌 🎙استاد دانشمند 🏴 👌
چه عملی ما را نجات میدهد 11.mp3
9.75M
نجات دهنده 🌾قسمت [یازدهم] 🍃🌸افضل اعمال هر کس چیه؟؟ حاجیه خانم رستمی فر
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 ۲۱ آبان | عقرب ۱۴۰۳ 🗓 ۹ جمادی الاول ۱۴۴۶ 🗓 11 نوامبر 2024 🌹 متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 📆 روزشمار: ▪️4 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️24 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️34 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️41 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️50 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه: یا قاضیَ الحاجات "ای برآورنده ها" ❇️ این که مختص روز می‌باشد خواندنش موجب افزایش مال می‌شود ذکر روز دوشنبه به نام امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام می‌باشد روایت شده است آن دو بزرگوار در این روز خوانده شود بسیار بالایی دارد. ❇️  (یا ) ۱۲۹ مرتبه بعد از نماز صبح موجب می‌شود. ⛔️ برای و دادن روز مناسبی نیست. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست. ✅ برای گرفتن روز مناسبی است. ✅ برای روز مناسبی است‌. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌. ✅ امشب برای خوب است. ⛔️ برای رفتن روز مناسبی نیست. 🔰زمان : از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر. 🔸امروز روز خوبی است. 🔸امروز برای شروع کارها مناسب است. 🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان پسندیده است. 🔸کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد. 🔹کسی که امروز گم شود زود پیدا میشود. 🔹قرض دادن و قرض گرفتن انجام شود. 🔹برگزاری مجالس عروسی و جاری ساختن صیغه ی عقد، نیکوست. 🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔹خرید و فروش و تجارت بلامانع است. 🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز متولد شود، سعادتمند خواهدشد، اگر خدا بخواهد. 🔸رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔸صدقه دادن خوب است. 🔹حجامت وفصد(فصد=رگ زنی)، در این روز باعث درد اعضاء میشود. 🔹 امروز،سر تراشیدن، موجب درد است. 🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « پشت » است.👈🏻باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔹مسیر رجال الغیب میان شرق و جنوب میباشد : بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب👈🏼و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. 🌹 🌹 1: هنگامیکه برای کاری حرکت می کنید بگویید:(می خواهید کاری را انجام بدهید ومی خواهید با موفقیت انجام شود): حَسبِیَ اللهُ تَوَکَّلتُ عَلَی اللهُ اَللهمَّ اُنُّی اَسئَلُکَ خَیرَ اُموری کُلَّها وَاَعوذُ بُکَ مُن خِزیِ الدُّنیا وَعَذابِ الاخِرَ ةِ 2: امام صادق (ع) فرموده است :برخی دعاهاست که اگر کسی خواندن ان را در وقت خود فراموش کند سزاوار است ان را قضا نماید وان این است که هر روز پس از بامداد ،ده مرتبه دعای زیر خوانده شود: لااِلهَ اِلَّااللّهُ وَحدَهُ لاشَریکَ لَه،لَهُ المُلکُ وَلَهُ الحَمدُ یُحیی وَیُمیتُ وَیُحیی وَهُوَ حَیُّ لایَموتُ بِیَدِهِ الخَیروَهُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر ☜ صبح 5:10:35 طلوع آفتاب 6:36:49 ☜ ظهر 11:48:28 غروب خورشید 17:00:07 ☜ مغرب 17:19:19 نیمه شب شرعی 23:05:21 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی ۱۱:۴۴ 🤲 خواندن در زمان میشود.
چه عملی ما را نجات میدهد 12.mp3
9.65M
نجات دهنده 🌾قسمت [دوازدهم] 🍃🌸حرمت مومن🍃🌸 حاجیه خانم رستمی فر
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_نود_سوم🎬: چندین ماه از جشن باروری زمین گذشته بود، بعضی مردم اعتق
🎬: کاهنه که مستاصل شده بود بعد از تعویض لباسش به سمت اتاق کاهن اعظم رفت، تقه ای به در زد، کاهن اعظم که در زدن کاهنه را خوب می دانست، صدایش را بلند کرد و گفت: بیا داخل کاهنه... کاهنه داخل اتاق شد، اتاقی بزرگ با وسایلی زیبا که کمتر کسی در عمرش دیده بود، سرش را پایین انداخت و بعد از یک سلام آهسته با من و من گفت: ببخشید جناب کاهن اعظم که بی موقع مزاحم شدم، آخه...آخه... کاهن اعظم از روی صندلی چوبی خود که پشتی بلند داشت برخاست و همانطور که دورا دور کاهنه قدم میزد گفت: آخه چی؟! چه می خواهی کاهنه؟! رنگ رخسارت چرا اینگونه است، به نظرم بیمار شده باشی... کاهنه آب دهنش را قورت داد و گفت: من هم درست برای همین خدمتتان آمدم، مدتی ست که حالم دگرگون است، احساس می کنم باید تنها باشم، تنهای تنها...یعنی جایی باشم که فقط خودم باشم و ایشتار بزرگ، باید تمام توانم را صرف عبادت و تقدیس ایشتار کنم تا روحیه ام باز شود و این التهاب روحی کمی آرام گیرد... کاهن اعظم که انگار همه چیز را می دانست و با نگاه تیزش تا عمق جان کاهنه را می دید ، روبه روی کاهنه ایستاد و‌ همانطور که دست پهن و بزرگش را روی شانه کاهنه می گذاشت گفت: آری می دانم! انسان گاهی به تنهایی نیاز دارد، خصوصا کاهنه که روحی لطیف دارد، گاهی باید خودش باشد و ایشتار و بعد لبخندی مرموزانه زد و ادامه داد: نگران چیزی نباش، باغ باصفایی بیرون شهر است، از آن معبد است و کسی در آن نیست و فقط گهگاهی من برای تلطف روح به آنجا می روم، تو را همراه کنیزکی معتمد به آنجا می فرستم، تا هر وقت که خواستی بدون مزاحمت دیگران، در آنجا بمان و هر روز کنیزک را به شهر بفرست تا مایحتاجت را از معبد بستاند و برایت آورد و هر وقت احساس کردی که روحیه آمدن به معبد را داری، من بی صبرانه منتظر آمدنت هستم و بعد صدایش را آرام تر کرد و ادامه داد: در ضمن، تندیسی از خدایگان ایشتار در آنجا هست، تو باش و خدایت، دیگر چه می خواهی؟! و بعد سر درگوش کاهنه برد و ادامه داد: اگر موضوع دیگری هست به من بگو، من رازدار خوبی هستم... کاهنه که انگار باری گران از دوشش برداشته باشند در حالیکه دستپاچه شده بود گفت: نه....نه...خدایگان ایشتار سایه شما را از سرمان کم نکند که اینقدر به فکر من هستید. کاهن اعظم سری تکان داد و گفت: به اتاقت برو و وسایلت را جمع کن، تا ساعتی دیگر تو به همراه کنیز و یک غلام که راهنمای تو خواهد بود به باغ می روید. کاهنه باز هم تشکر کرد، حسی به او می‌گفت که کاهن اعظم کاملا بر آبرو ریزی که او به بار آورده واقف است و چون می داند در این مورد پای خودش هم مانند دیگر کاهنان گیر است، شرایط را جوری مهیا کرده که کسی از این داستان بویی نبرد. کاهنه و کنیزک به همراه غلامی که راهنمای آنها بود، در حالیکه روی خود را پوشانیده بودند بر اربه ای نشستند و به سمت خارج از شهر حرکت کردند ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: ماه ها بود که کاهنه ساکن باغ باصفایی که پر از انواع درختان میوه بود و بیرون شهر قرار داشت، شده بود و تنها ندیمه اش، کنیزکی بود که کاهن اعظم همراه و ملازمش کرده بود. کاهنه سعی می کرد با طلا و لباس و زر و زیورهایی که به کنیزک می داد، دهانش را ببندد تا او که رابط کاهنه با دنیای خارج بود، به کسی از وضعیت کاهنه چیزی نگوید و خبر این بارداری ناخواسته و بچه ای که پدرش مشخص نبود کیست، به بیرون درز پیدا نکند و البته کنیزک هم هرازگاهی به کاهنه اطمینان خاطر می داد که راز او را در سینه نگه می دارد ولی کاهنه همیشه با دیده شک به کنیزک نگاه می کرد. زمان به سرعت می گذشته و بالاخره وقت وضع حمل کاهنه رسید و کاهنه نفهمید دو زنی که در زمان وضع حمل به کمک کنیزش آمده بودند چه کسی بودند، زنانی که انگار کاهنه را نمی شناختند و شاید برایشان مهم هم نبود که او چه کسی هست. کاهنه پسری گوشت آلود با صورتی که رنگش به کبودی میزد به دنیا آورد و فردای روزی که پسرش به دنیا آمد، کاهنه درباره آن دو زن قابله از کنیز سوال پرسید و کنیز به او اطمینان داد که آن دو زن چیزی از هویت کاهنه نمی دانند و با طلا دهانشان را بسته است، اما کنیزک نگفت آنهمه طلا از کجا آورده که به قابله ها بدهد؟! و اصلا چرا کنیزک باید چنین فداکاری در حق کاهنه انجام دهد و هر چه که کاهنه در این مورد، سوال می کرد،کنیز جواب را به آینده موکول می نمود. حالا نزدیک دو ماه از زایمانش گذشته بود و کاهنه هنوز اسمی برای پسرش انتخاب نکرده بود، پسری که آنقدر پستان مادر را در دهان میمکید که شیر پستان کم میشد و به خون می نشست و او خونابه را انچنان با اشتها می خورد که انگار از شیر مادر لذیذتر به جانش می نشست و کاهنه از این رفتار کودک که بسیار متفاوت با کودکان دیگر بود غرق تعجب میشد. در یکی از همین روزها، صبح زود که کاهنه مشغول شیردادن به طفل بود، کنیزک با هول و ولا داخل ساختمان سنگی باغ شد و یک راست به طرف اتاق کاهنه آمد و گفت: بانوی من! خودتان را مرتب کنید و‌لباسی در خور بپوشید که میهمانی عالیقدر داریم... کاهنه اخمهایش را در هم کشید و گفت: میهمان؟! آنهم برای من؟! چه کسی ست این میهمان؟! کنیز لبخندی زد و گفت: اندکی صبر کنید، تا لحظاتی دیگر خودتان او را میبینید. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: کاهنه از جا بلند شد، طفل را روی تخت گذاشت و دستی به موهایش کشید و لباسش را مرتب کرد و می خواست خودش را در آبگینه ای که دوره اش از نقره بود و روی طاقچه اتاق بود نگاه کند که صدای سرفه کسی از پشت سرش آمد، با دستپاچگی به عقب برگشت و هیکل درشت کاهن اعظم را در چارچوب در دید. کاهن اعظم با لبخندی که بر دهان گشادش نشانده بود، نگاهی به کاهنه کرد و سپس نگاهش به سمت طفل روی تخت افتاد. کاهنه با لحنی لرزان گفت: س...سلام...خوش آمدید...م...من نمی دانستم.... کاهن اعظم بدون اینکه حرفی بزند به سمت تخت رفت و گفت: اوه اوه، پس این پسر پهلوان معبد اینجاست... لحن کاهن اعظم طوری بود که تمام احساس شرمساری کاهنه بابت داشتن چنین فرزندی را بر باد داد و گفت: غلام شماست! نمی دانستم که شما هم خبر دارید.. کاهن اعظم قهقه ای زد و گفت: تمام مدت دورادور زیر نظرت داشتم و مراقبت بودم تا سلامتت به خطر نیافتد. کاهنه با حالتی خجالت زده تشکر کرد، کاهن اعظم روی تخت کنار بچه نشست و بچه را روی دست گرفت و گفت: اسمی برایش انتخاب نکردی؟! کاهنه سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: هنوز نه! اما خودم نامی برایش... کاهن اعظم اجازه نداد حرف کاهنه تمام شود و گفت: نامش را«ساراگن» می گذارم، من نوری عظیم در چهره ساراگن میبینم او آینده ای درخشان دارد و بعد صدایش را بالا برد و گفت: آهای غلام! صندوقچه را داخل بیاور... کاهنه با تعجب حرکات کاهن اعظم را نگاه می کرد، غلامی با صندوقچه ای در دست که مشخص بود سنگین است داخل شد، صندوقچه را گوشه اتاق گذاشت و با اشاره کاهن اعظم بیرون رفت. کاهنه که کلا دهانش باز مانده بود می خواست چیزی بگوید که کاهن اعظم گفت: شما هم بیرون بروید، باید برای ساراگون مراسمی در تنهایی اجرا کنم، دایه ای هم برای شیر دادن به او همراه آورده ام و شما ای کاهنه، از امروز به معبد برمی گردید و ساراگون بدون اینکه کسی از وجودش با خبر شود در همینجا پرورش می یابد و زمانی که به قدرت تشخیص رسید باید تحت تربیت مستقیم خودم مناسک معبد را آموزش ببیند. کاهنه باور نداشت که اینچنین لطف خدایان شامل حالش شده و نمی دانست اینهمه لطف کاهن اعظم از کجا نشأت می گیرد اما بی شک این لطف زیر سر ابلیس بود... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
‍ ‍ و شب محفل انس دوستان خدا و تماشاگه راز عارفان است. به نیمه شب که همه مست خواب خوشند/ من و خیال تو و ناله های درد آلود در حدیث قدسی آمده است که: ای داوود! هر که شب نماز گزارد فقط به خاطر من، آنگاه که مردم در خوابند، پس به فرشتگانم دستور می دهم تا برای او استغفار کنند و بهشت من مشتاق او گردد. منبع: ، ص۱۲۹.
🌱بین الطلوعین ساعتی از ساعات بهشت در آیه 39 سوره ق می‌فرماید: فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ؛ و بر آنچه مى‏گويند صبر كن، و پيش از برآمدن آفتاب و پيش از غروب، به ستايش پروردگارت تسبيح گوى. خداوند در آیات قرآنی از فرشتگانی یاد می‌کند که مسئولیت‌های خاصی دارند. برخی از فرشتگان برای بارور کردن ابر‌ها و آدم‌ها و گیاهان هستند، برخی مسئول جا‌به‌جایی ابرها، برخی مسئول پخش روزی(ذاریات، آیه 1)، حاملان دانه‌های باران(همان، آیه 2 )، تقسیم کنندگان امور و کارها(همان، آیه 4) و مانند آنها هستند. بر اساس برخی از روایات تقسیم روزی که فرشتگان انجام می‌دهند و کار‌ها و امورات مردم را مشخص می‌کنند، در این ساعات از روز انجام می‌گیرد.
برکات عجیب نماز شب خواندن آیت الله حق شناس (ره): ●صورتت نیکو می‌شود، ●اخلاقت خـوب می‌شود، ●رزقت زیاد می‌شود، ●دُیون وقرض‌هایت ادا می‌شود، ●رایحه خوب پیدا می‌کنی، ●غـصـه‌های شما بـرطـرف می‌شود، ●چشمتان باز می‌شود و جـلاپیدا می‌کند؛ این‌ها همه نـتـیجه نمازشب خواندن است✅ ___