نه نهههه
فقط احمدعلی نیری ...
به خاطر اینکه تونست ، رو نفسِ خودش پا بذاره ..
تونست یه بار به خاطر خدا گناه نکنه ...
احمدعلی نیری باید صدا رو بشنوه ..
عاقبت کار چیشد ؟؟؟
احمدعلی نیری با دوستاش میومدن جمکران
توی جمکران ( اون زمان مثه الان انقدر وسیع نشده بود ... )
احمدعلی نمازِ عشقشو که میخوند ، سرمیذاشت به بیابونااا
یه وقت احمدعلی برگشت ، یه نگا به ما کرد
گفت رفقا !!!
کجا دارید میاید ؟
گفتیم احمدعلی !! ما نگرانت میشیم توو این بیابون میری نصف شبی
میترسیم خدای نکرده سگی گرگی چیزی بهت بزنه ..
گفت ؛ گفتم که دارم میرم پیش رفیقم ..
یه بار ما تصمیم گرفتیم احمدعلی رو تعقیبش کنیم
این رفیقش کیه ؟؟؟
چرا ما نمیشناسیمش ؟
رفقاش میگفتن ، احمدعلی
کجا داری میری ؟!
میشه به ما بگی
کجا
داری
میری ؟؟!!
احمدعلی ! میشه ما رو هم ببری پیش رفیقت ؟!🙏
گفت ؛ اگه گفتم اسم رفیقم چیه ، اگه گفتم رفیقم کیه ، اگه گفتم رفیقم اسمش چیه ..
حاضرید شما هم با من راه بیاید بریم پیش رفیقم ؟؟؟
گفتیم احمدعلی ، حالا اسم رفیقت چیه ؟!
احمدعلی گفت : رفیقم ، اسمش
مهدی صاحب الزمانِ ..
.
میاید بریم ... ؟؟؟!