eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با صدا ببینید🔉 مواد👇🏻 گوشت چرخکرده پیاز نمک و فلفل و زعفران سیب زمینی رب فلفل سبز برای سس 👇🏻 کمی رب و اب و ادویه جات توی کلیپ توضیحات داده شده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لوبیا پلو بدون گوشت😍😋 مواد لازم: برنج 🍙۴ پیمانه پیاز 🧅۱ عدد لوبیا سبز 🫘۴۰۰ الی ۵۰۰ گرم نمک و فلفل قرمز🌶🧂 کره 🧈۵۰ گرم زعفران حل شده💛 نصف لیوان گوجه🍅 ۵،۶ عدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آلو خشک فوق العاده خونگی😍😋 من ی شوک اب جوش میدم به الوهام این کار باعث میشه زودتر پوستش ترک بخوره تقریبا ۳۰ ثانیه بیشتر نذارید داخل اب جوش که یکی دو قاشق نمک اضافه کردید چون تایم بیشتر الوها پخته میشه و شکلش بهم میرزه وقتی الوها پوستش ترک خرد از صافی رد میکنم از حرارت که افتاد پوستشو میکنم من زیر نور افتاب روی الک میزارم خشک بشه تقریبا ۳ الی ۵ روز زمان میبره و تیره تر میشه توی خونه ممکنه زمان بیشتری ببره و احتمال داره کپک بزنه ولی رنگش روشن‌میشه و ی نکته اگر مبخواید الو شما براق تر بشه بعد اینکه الو ها خشک شد ی اب بشورید دوباره روی الک ها بچینید داخل خونه جلو باد کولر تا تمیز تر و خوشرنگ تر بشه بعضیا اصلا نمک نمیرنن یا پوست نمیگیرن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•شیرینی ترد عربی🍰• یه قرابیه ترد تقریبا مثل بامیه خودمون.خیلی تردوخوشمزه😋🥨 موادلازم: - 3 لیوان آرد سمولینا - یک لیوان آردگندم - شیر خشک 3 قاشق غذاخوری - شکر 3 قاشق غذاخوری - مخمر1ق.غ - 2 و1/2 لیوان آب گرم(کنترل شده) 🍡همه ی موادرومخلوط کرده تاخمیری مانند ویدیوبدست بیاد بعد یک دستمال تمیزروی خمیرمیکشیم وحدود1_1/5ساعت استراحت میدیم تاخمیرعمل بیاد 🍡وقتی عمل اومد کمی باقاشق هم میزنیم سپی داخل قیف میریزیم و داخل روغن داغ به شکل دلخواه پایپ میکنیم و پشت و رو میکنیم تاهردوطرف خوب طلایی بشن سپس داخل شربت ولرم میغلتونیم و توی سبدمیچینیم تاشربت اضافی خارج بشه. 🍡برای شربت هم‌ یکونیم لیوان شکر و یک ونیم لیون آب همرا دوعددهل می جوشونیم تاشکر حل بشه و میزاریم کنار تاسرد بشه.
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت همه دور هم جمع شده بودند و در هوا خنک چایی می نوشیدند،کمیل مشغول صحبت با محمد و محسن بود،سمانه با بچه ها کنار حوض نشسته بود،و به حرف هایشان گوش می داد،کمیل که نگاه خیره آرش را بر روی سمانه دید،رد نگاهش را گرفت با دیدن سمانه که با لبخند مشغول بچه ها بود،لبخند بر لبانش رنگ گرفت،اما صدای بلند تیراندازی لبخند را از لبان همه پاڪ کرد. صدای جیغ طاها و زینب و همهمه بلند شد،سمانه ناخوداگاه نگاهش به دنبال کمیل بود، صدای محمود آقا بلند شد: ــ همتون برید تو ،صدا نزدیکه حتما سرکوچه تیراندازی شده عزیز زیر لب ذکر میگفت وهمراه بقیه به طرف ساختمان می رفت،محسن و یاسین بعد از اینکه بچه ها را داخل بردند همراه محمدو آقا محمود به خیابان رفتند،کمیل کفش هایش را پوشید و سریع به طرف در حیاط رفت که سمانه سریع دستانش را گرفت،کمیل از سردی دستان سمانه شوکه شد. برگشت و دستانش سمانه را محکم در دست گرفت. ــ کمیل کجا داری میری ? ــ آروم باش سمانه،میرم ببینم چی شده برمیگردم سمانه به بازویش چنگ زد و گفت: ــ نه توروخدا،کمیل نرو جان من نرو با صدای دوباره ی تیراندازی،کمیل سریع مادرش را صدا کرد و روبه سمانه گفت: ــ سمانه صدا تیراندازی نزدیکه ،زود برو داخل،تا برنگشتم از اونجابیرون نمیای فهمیدی؟ سمیه خانم سریع به سمتشان آمد و نگران به هردو نگاه کرد: ــ جانم مادر ــ مامان سمانه رو ببر داخل سمیه خانم بازوی سمانه را گرفت و گفت: ــ بیا بریم عزیزم،رنگ صورتت پریده بیا بریم تو ــ نه خاله نمیام،کمیل نرو بخدا دلم شور میزنه حس میکنم یه اتفاق بدی قرار بیفته توروخدا نرو کمیل بوسه ای بر سرش نشاند و گفت: ــ صلوات بفرست،چیزی نیست خانمی و بدون اینکه فرصت اعتراضی به سمانه بدهد سریع به طرف در حیاط رفت. سمیه خانم با چشمان اشکی ونگران عروسش را در بغل گرفت و زمزمه کرد : ــ آروم بگیر عزیزم،برمیگرده چیزی نیست یه چندتا تیر هوایی بوده حتما ،الان همشون برمیگردن. *** همه ی خانم ها در پذیرایی نشسته بودند،نگران بودند اما لبخند میزدند و با هم حرف میزدند تا نگرانیشان را فراموش کنند، اما مگر می شد؟ صدای زنگ خانه پشت سرهم به صدا درآمد،همه وحشت زده نگاهشان به سمت در چرخید. ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------•○◈❂
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت زهره خانم بلند آرش را صدا زد: ــ آرش بیا درو باز کن مادر صدای آرش از طبقه بالا به گوش رسید: ــ مامان نمیتونم بچه هارو تنها بزار تازه آروم شدن،آجی سمانه درو باز کن سمانه باشه ای گفت و با پاهای لرزان از جایش بلند شد ،ناخوداگاه سمیه خانم و زهره همراهش بلند شدند،نگاهی به آن ها انداخت و گفت: ــ شما براچی بلند شدید؟؟ همه به هم نگاه کردند،زهره آرام گفت: ــ نمیدونم چرا یه حس بدی به جونم افتاده سمیه خانم هم تایید کرد. عزیز بلند صلوات فرستاد و از جایش بلند شد و گفت: ــ مادر به دل منم بد افتاده،بیاید باهم بریم همه ترسیده بودند،خودشان هم دلیلش را نمی دانستند،به حیاط رفتند،تا سمانه میخواست به طرف در بروند،سمیه خانم دستش را گرفت: ــ مادر بزار من درو باز کنم ــ لازم نیست خودم باز میکنم ،شاید برگشتن به سمت در رفت،زنگ پشت سرهم نواخته می شد،فضای ترسناک و وحشت زده ای بر خانه حاکم شده بود،همه به سمانه و در خیره شده بودند،نبود مردی در خانه همه را به اندازه کافی ترسانده بود و لرز بر بدنشان نشانده بود. سمانه چادرش را مرتب کرد و در را آرام باز کرد،اما با دیدن قامت درشت مرد مشکی پوشی که صورتش را پوشانده بود،وحشت زده قدمی به عقب برگشت،اما مرد مشکی پوش سریع شیشه ای را باز کرد و مایعی را بر روی صورت سمانه ریخت و اورا هل داد،با صدای فریاد آرش که میگفت: ـــ اسید ریخت روش بدبخت شدیم صدای جیغ ها بلند شد،سمانه که به عقب پرت شده بود و سرش به زمین خورده بود و از شدت ضربه گیج شده بود،همه ی خانم ها بالای سرش نشسته بودند و ضجه میزدند،اما او فقط سایه محو و صدای مبهمی را می شنید. صدای اسید ارش در گوشش میپچید،احساس سوزشی را بر صورتش احساس می کرد،اما جرات نداشت که دستش را بلند کند و صورتش را لمس کند. آرش بیخیال بچه ها شد و سریع از خانه خارج شد و به طرف خیابان اصلی دوید ،همه ی راه را نفس نفس می زد،زیر لب میگفت: ــ غلط کردم غلط کردم کمیل و بقیه را از دور دید،با تمام توانش فریاد زد: ــ کمیل کمیل کمیل با شنیدن فریاد کسی که او را صدا می زند،برگشت بقیه هم کنجکاو به آرش نگاه کردند،کمیل چند قدم به سمتش رفت،آرش روبه رویش ایستاد و با گریه گفت: ــ سمانه،سمانه نفس نفس می زد و نمیتوانست درست صحبت کند،با شنیدن اسم سمانه همه نگران به او نزدیک شدند،کمیل بازوانش را گرفت و شدید تکان داد و فریاد زد: ـــ سمانه چی؟حرف بزن آرش ــ روی صورت سمانه اسید ریختند و بدون خجالت بلند گریه کرد،صدای یا حسین همه بلند شد و در کمتر از چند ثانیه همه با شتاب به سمت خانه دویدند. ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت کمیل با شتاب در را باز کرد و به طرف سمانه که بر روی زمین افتاده بود رفت،صغری را کنار زد و سر سمانه را در آغوش کشید،با صدای بلند صدایش کرد و روی صورتش می زد. ــ سمانه خانمی،سمانه صدامو میشنوی جوابمو بده سمانه رد خون بر روی پیشانی اش را که دید دیوانه شد ،نمی دانست چه کاری بکند تا قلبش آرام بگیرد،پشت سرهم با صدای بلند سمانه را صدا می زد و خدا را قسم می داد که اتفاقی برای او میفتد. صدای زمزمه آرام سمانه را که شنید به او نزدیک شد و گفت: ــ جانم ،بگو سمانه ، سمانه با درد و مقطع گفت: ــ درد دارم کمیل ــ کجا قربونت برم کجات درد میکنه ــ سرم،صورتم داره میسوزه کمیل کمیل دستی به صورت سمانه کشید به شدت داغ بود و سرخ بود می دانست اسید نیست اما همین هم او را نگران کرده بود،صدای لرزان سمانه او را نابود کرد دوست داشت از دردی که در سینه اش نشسته فریاد بزند. ــ کمیل صورتم میسوزه، آرام از درد گریه کرد ،کمیل سرش را در آغوش فشرد و بدون اهمیت به اطراف پیشانی اش را بر سرش گذاشت و اجازه داد اشک هایش پایین بیایند،همسرت با این حال ،ترسیده و پر درد در بین بازوانت گریه کند،بدتر از این درد مگر برای یک مرد وجود دارد؟؟؟ **** دکتر لبخندی زد و گفت: ــ نگران نباشید حالش خوبه،فقط ترسیده ــ این ماده ای که روی صورتش ریختن چیه؟میدونم اسید نیست اما اثراتی داشته ــ اسید نیست چون اگه اسید بود کاملا صورتشون از بین میرفت،ماده ی شیمیای هست که سوزش و التهاب روی صورت ایجاد میکنه،و چون از نزدیک روی صورتشون ریختن ،سوزش و التهابش بیشتر شده،نمیگم خطرناک نیست اتفاقا اگه چشماشونو به موقع نمیبستن ممکن بود بینایی خانمتون مشکل پیدا کنه ولی خداروشکر به خیر گذشت ــ سرش چی؟ ــ زخم شده ،پانسمانش کردم، الان سرم بهشون وصله،به خاطر امنیتش الان از خانه خارج نشه بهتره،مشکلی پیش اومد بگید خودم میام کمیل با او دست داد وبعد از تشکر به اتاق رفت،سمانه با دیدنش دستش را به سمتش دراز کرد،کمیل دستش را گرفت و آرام بوسید،کنارش روی تخت نشست و موهایش را که بر روی چشمانش افتاد را کنار زد. ــ گریه کردی کمیل؟ ــ نه مگه مرد هم گریه میکنه ــ چشمای سرخت چی میگن پس؟ کمیل نگاهی به صورت سرخ سمانه و موژه های خیسش کرد و گفت: ــ گریه کمترین چیز بود،اون لحظه از درد قلبم نزدیک بود سکته کنم ــ خدانکنه ــ لعنت به من که تورو به این حال انداختم ــ کمیل چه ربطی به تو داره آخه؟ ــ ربط داره خانمی،الان ذهنتو درگیر نکن بخواب ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------•○◈❂
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت در باز شد،کمیل سرش را بالا آورد و با دیدن امیرعلی که با شرمندگی او را نگاه می کرد،سری تکان داد ومشغول برسی پرونده شد. ــ سلام بیا تو چرا اونجا ایستادی؟ امیرعلی در را بست و روی صندلی روبه روی میزکار کمیل نشست. ــ کمیل،شرمندم ــ برا چی؟ ــ دیشب کمیل اجازه نداد حرفش را ادامه بده ــ هرچی بود برای دیشب بود،موضوع تموم شد دیگه ــ به مولا شرمندتم دیشب خونه پدر خانوم بودیم ،گوشیم هم تو خونه مونده بود کمیل که می دانست امیرعلی چقدر از این اتفاق ناراحت است،لبخند زدو گفت: ــ شرمندگی برا چی آخه،مگه عمدا جواب ندادی؟امیر اومد کارا هم انجام شد. ــ آره پرونده رو ازش گرفتم ــ خب؟ امیرعلی پرونده را به سمت کمیل گرفت و گفت: ــ اونایی که اومدن دم در خونه مادربزرگت دو نفرن،روی موتور هم بودن،معلومه از ریختن این ماده شیمیایی فقط میخواستن همسرتو بترسونن ،اما قضیه دعوا واقعی بوده،اوناهم از این موقعیت استفاده کردن، کمیل متفکر به پرونده خیره شده بود،امیرعلی آرام گفت: ــ کمیل میدونم به چی فکر میکنی،من مطمئنم این کارِ تیمور و آدماشه،والا کی میدونه تو مامور اطلاعاتی ـــ چیز دیگه ای نیست ؟ ــ نه ــ خب خیلی ممنون با صدای گوشی ،کمیل گوشی خود را از کتش بیرون آورد،چند تا عکس برایش ارسال شده بود،تا عکس ها را باز کرد،از شدت خشم و عصبانیت محکم مشتش را برروی میز کوبید،امیرعلی سریع از جایش بلند شد ،با نگرانی گفت: ــ چی شده کمیل؟ نگاهی به دستان مشت شده ی کمیل و چشمان به خون نشسته اش انداخت. ــ بگو چی شده کمیل کمیل بدون هقچ حرفی گوشی را به طرف امیرعلی گرفت و از جایش بلند شد،پنجره را باز کرد و سرش را بیرون برد ،احساس می کرد کل وجودش در حال آتش گرفتن است. امیرعلی با دیدن عکس ها چشم هایش را عصبی بست،دوباره صدای گوشی کمیل بلند شد،امیرعلی با دیدن شماره ناشناس گفت: ــ کمیل فک کنم خودشون باشن؟ کمیل به سمت گوشی خیز برداشت، ــ کمیل صبر من بزار ردیابی کنیم کمیل سری تکان داد و منتظر امیرعلی بود،با جواب بده ی امیرعلی سریع دکمه اتصال را لمس کرد: ــ الو ــ به به جناب پاسدار،سرگرد،اطلاعاتی،اخوی،بردارد،چی بهت بگم دقیقا کمیل و شروع کرد بلند خندیدند ــ عکسا چطور بودن؟؟ ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------•○◈❂
هفتاد و پنج فایده 😍👇 1. نماز شب، باعث نابودی گناهان در روز است. 2. نماز شب، سبب نور در قیامت است. 3. نماز شب، افتخار مؤمن در دنیا و آخرت است. 4. ثواب همه چیز در قرآن بیان شده به جز نماز شب، به خاطر زیادی ثواب آن. 5. نماز شب، خلوت با خداوند است. 6. نماز شب خوان در بهشت با اسبهای بالدار پرواز می کند. 7. بهشتیان به نماز شب خوان غبطه می خورند. 8. شریف ترین افراد امت پیامبر صلی الله علیه و آله نماز شب خوانان هستند. 9. شرافت هر فردی به قیام شبانه و شب زنده داری اوست. 10. خداوند به خاطر نماز شب خوانان، عذاب نازل نمی کند. 11. نُه صف از فرشتگان در پشت سر نماز شب خوان می ایستند که به تعداد آنان خداوند به نماز شب خوان، مقام و درجه می دهد. 12. خداوند به نماز شب خوان، افتخار و مباهات می کند. 13. نماز شب موجب زوال وحشت قبر می شود. 14. نماز شب، نور در قبر است. 15. نماز شب، انیس و مونس در قبر است. 16. انسان با خواندن نماز شب جزو بهترین مردم می شود. 17. نماز شب موجب شادمانی مؤمن در دنیاست. 18. نماز شب، زینت آخرت است. 19. نماز شب، نسیم و رایحه ای است از خداوند به سوی مؤمن. 20. نماز شب، موجب صحت و سلامتی بدن است. 21. نماز شب، باعث رضایت پروردگار است. 22. نماز شب، سبب نزول رحمت خداوند است. 23. نماز شب، تمسک به اخلاق پیامبران و امامان است. 24. حضرت ابراهیم علیه السلام به خاطر نماز شب خواندن، خلیل خدا شد. 25. نماز شب، انسان را از انجام گناهان باز می دارد. 26. مغبون کسی است که نماز شب نخواند. 27. نماز شب، سبب نورانیت صورت می شود. 28. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله : دو رکعت نماز خواندن در دل شب برای من از دنیا و مافیها بهتر و دوست داشتنی تر است. 29. نماز شب، سیره مستمره پیامبران و امامان و صالحان است. 30. نماز شب، بوی خوشی در نماز شب خوان به وجود می آورد که همه از معاشرت با او خوششان می آید. 31. شبهای بلند، بهار مؤمن است برای نماز شب خواندن و تهجد. 32. نماز شب، باعث وفور نعمت و برکت است. 33. نماز شب، سبب رفع فقر و ناداری است. 34. نماز شب، اخلاق نماز شب خوان را نیکو می کند. 35. نماز شب، دین و قرض نماز شب خوان را ادا می کند. 36. نماز شب، غم و اندوه را برطرف می کند. 37. نماز شب، نور چشم را زیاد می کند. 38. از خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده می شود، نوری به اهل آسمان متصاعد می شود، همانند نوری که از ستارگان آسمان برای اهل زمین می تابد. 39. دروغ می گوید کسی که ادعا دارد نماز شب می خواند اما فقیر و گرسنه و نادار است. 40. نماز شب، ضامن روزی نماز شب خوان در روز است. 41. طولانی بودن وقوف در حال نماز وتر، موجب کوتاهی توقف در قیامت است. 42. نماز شب، قبر نماز شب خوان را تبدیل به باغی از باغ ها و نخلستان های بهشت می کند. 43. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را مکررا سفارش به نماز شب می کردند. 44. کسی که برای نماز شب بلند شود و خانواده و بچه هایش را هم بلند کند و با هم نماز شب بخوانند، همه آنان جزو ذاکران خداوند نوشته می شوند. 45. نماز شب، باعث داخل شدن به بهشت می شود. 46. خداوند از نور خودش به نماز شب خوان می پوشاند. 47. نماز شب، سبب دوستی ملائکه و انبیا است. 48. نماز شب، سبب ناراحتی شیطان است. 49. نماز شب، باعث ازدیاد ایمان است. 50. نماز شب، موجب قبولی اعمال است. 51. نماز شب، سبب برکت رزق و روزی است. 52. نماز شب، باعث معرفت و شناخت خداوند است. 53. نماز شب، اسلحه مؤمن است بر ضد دشمنان (رزمندگان با نماز شب، بر دشمنانِ تا بن دندان مسلح، غالب و پیروز شدند). 54. نماز شب، شفیع نزد ملک الموت است. 55. نماز شب، سبب اجابت دعاست. 56. نماز شب، سبب راحتی جان کندن است. 57. نماز شب، چراغ و فرشِ قبر است. 58. نماز شب، جواب نکیر و منکر در قبر است. 59. نماز شب، سایه بالای سر انسان در قیامت است. 60. نماز شب، تاجی است بر سر انسان در قیامت. 61. نماز شب، لباسی است بر بدن انسان در قیامت. 62. نماز شب، نوری است در جلو پای نماز شب خوان در قیامت. 63. نماز شب، ساتری است بین نماز شب خوان و سایر مردم در قیامت. 64. نماز شب، دلیل و حجت مؤمن است در پیشگاه پروردگارش. 65. نماز شب، باعث سنگینی میزان اعمال انسان است در قیامت. 66. نماز شب، سبب عبور از پل صراط است. 67. نماز شب، کلید درب های بهشت است. 68. نماز شب، باعث رهایی از آتش جهنّم است. 69. نماز شب، موجب طولانی شدن عمر است. 70. نماز شب، سبب گشایش و وسعت زندگی است. 71. به فرموده امام صادق علیه السلام : نماز شب خوان، جزو شیعیان ماست. 72. نماز شب، به انسان عزّت و آبرو می دهد (و قرب و منزلت او را نزد مردم بالا می برد). 73. بهترین قیام ها، قیام برای نماز شب است. 74. بهترین بیتوته ها و شب زنده داری ها، مشغ ول شدن به نماز در دل شب است. 75. خداوند در بهشت بر نماز شب خوانان تجلّی می کند و پاداش آنها را خودش می دهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁آنان که به بیداری خدا ✨اعتقاد دارند شبها 💫خواب آرامتری دارند! ✨یک زنـدگی پراز خوبی 💫یک شب پراز آرامـش ✨و کلی دعـای خیـر 🍁نصیب لحظـه هاتون شبتون سرشاراز آرامش 🌙 🍁🍂
@nightstory57(4).mp3
14.23M
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: مغرور نباشیم ❤️
✴️ یکشنبه 👈19 آذر/ قوس 1402 👈26 جمادی الاول 1445👈 10 دسامبر 2023 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. ⛔️قمر در عقرب است. 👼 مناسب زایمان و نوزاد عمری طولانی دارد و متوسط الحال است. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است : ✳️درمان بیمارب های عفونی. ✳️مرحم گذاشتن بر زخم. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️آبیاری. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️جراحی چشم. ✳️کشیدن دندان. ✳️درختکاری. ✳️و جابجایی و نقل و انتقال نیک است. 🔵امور نگارش ادعیه و حرز و نماز آن خوب نیست. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث رهایی از بلا می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری،باعث خلاصی از مرض می شود. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد. 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزش بارها شنیدن وپخش کردن داره🌷 خانم بد حجابی که او را گشت ارشاد گرفته، اما تصمیم گرفت به خودش بیاید و برای خودش و جامعه مفید باشد و از گناه و خلاف توبه کند .... حرف های او و شوهرش را بشنوید برنامه بدون تعارف حتما ببینیدوببینانید
من مى خواهم براى تو از مادر مظلوم مدینه سخن بگویم، همسفر من باش! بیا به مدینه سفر کنیم و از حوادثى که بعد از وفات پیامبر در آن شهر روى داد، باخبر شویم. به راستى چگونه شد که مردم مدینه، عهد و پیمان خود را شکستند و مظلومیّت دختر پیامبر را رقم زدند؟ من مى خواهم تو را با حماسه اى که حضرت فاطمه(س)، آن را آفرید، آشنا کنم. حماسه یارى حقوحقیقت! حماسه اى به بلندى تاریخ آزادى وشرافت! من مى خواهم مظلومیّت مادرم فاطمه(س) را بیان کنم و تو را از ماجراى خانه اى باخبر کنم که در آتش کینه سوخت! دوست من! بیا با هم دفترِ تاریخ را باز کنیم و در ده ها کتاب پژوهشى - تاریخى به جستجوى حقیقت بپردازیم تا بدانیم بر مادرِ مظلوم شیعه چه گذشته است.
سنگ هم باشم! نگاهِ تو مرا دُر می‌کند لطف تو هر طِیّبی را عاقبت حُر می‌کند رزق چشمم کربلا را دیدن است، اما فراق نان چشمان مرا هربار آجر می‌کند یک سلام از پشتِ بام خانه دادم، فُطرست جای خالی مرا در کربلا پُر می‌کند در زیارت بُعد منزل نیست، پس هر عاشقی پشتِ بام خانه را مَرقد تصور می‌کند "آسمان" روضه گرفت و "ابر" گریه می‌کند "رعد" سینه می‌زند، «زهرا» تشکر می‌کند مُهرِ تُربت را که بوسیدم، دلم آرام شد سنگ هم باشم نگاهِ تو مرا دُر می‌کند
تنها نه این که داده رزق نوکران را بخشیده آب و نانِ بنده پروران را معشوق‌ها، دلداده‌ی حب الحسین‌اند عشقش مُسَخَّر کرده قلبِ دلبران را هرکس که مشمولِ نگاهِ رحمتش شد هرگز نمی‌خواهد عطای دیگران را گریه برایش خیرِ بی مانند دارد حتی مقرب می‌کند پیغمبران را نامش که زینت‌بخشِ عرش و اهل آن است تا اوج مستی می‌بَرد نوحه‌گران را دیوانگیِ ما در این میخانه، لطف است بخشیده زهرا این جنونِ بیکران را یک عمر داغ سینه‌ی عریان ارباب آتش زده جان و دلِ جامه‌دران را * * باید چگونه با پَر زخمی، عقیله پیدا کند در دشت و صحرا، دختران را؟! باید چگونه زینب کبری ببیند در شام، بر کام امامش، خیزران را؟! ✍
آخرین نافله های سحرت کشت مرا درد دل کردن تو با پدرت کشت مرا ای قیامت قد و بالات ، قیامت کردی این چه حالی است ؟ هلال کمرت کشت مرا نبض من با تپش قلب تو همسو گشته غصه داری دل پر شررت کشت مرا فاطمه ، عمق نگاه تو ز غم لبریز است غربت مخفی چشمان ترت کشت مرا همسفر ، لحظه ی معراج تو نزدیک شده دردمندانه وداع سفرت کشت مرا ای پرستوی بهشتی مدینه ، زهرا این که سوزانده عدو بال و پرت کشت مرا فاتح خیبرم و صاحب تیغ دو سرم غصه ی کوچه و اشک پسرت کشت مرا یاس نیلی شده ی گلشن توحیدی من ! گل زخمی که نشاندی به برت کشت مرا اولین دادرسی صف محشر از توست دادخواهی تو از دادگرت کشت مرا
انگار باید غصه تا آخر بماند چشمان زینب تا همیشه تر بماند یادت می‌آید که به من گفتی: عزیزم اصلاً نباید خانه بی مادر بماند؟ می‌میرم از این غُصه بابایم چگونه تنها بدون تو در این سنگر بماند بس بود سیلی تا که تو از پا بیفتی دیگر غلاف و دود و میخِ دَر بماند وقتی نمی‌مانی! مگیر از ما رُخت را تا صورتت در خاطرم بهتر بماند تو می‌روی و بغض سنگینی که باید یک عمر در این خانه با دختر بماند * * می‌ترسم از ظهری که می‌گویی قرار است جسم حسینت بین خون بی سر بماند دلواپسم، آه از غروبی که ببینم برخاک، بی انگشت و انگشتر بماند این شعر دیگر طاقت غم را ندارد اندوهِ دستِ آتش و معجر بماند ✍
موجی رسید و هیبت دریا تکان نخورد آتش گرفت دامنش اما تکان نخورد او قول داده بود فدای علی شود از پشت درب خانه ی مولا تکان نخورد زهرا خودش علیست چرا کم بیاورد چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد طوری که آب از دل مولا تکان نخورد آن ضربه غلاف خدایا مگر چه کرد از آن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد
همپایه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) به صورت، یک بشر و یک زن، آن هم زنی جوان است؛ اما در معنا، یک حقیقت عظیم و یک نور درخشان الهی و یک بنده‌ی صالح و یک انسان ممتاز و برگزیده است. کسی است که رسول اکرم به امیرالمؤمنین(علیهم‌‌السّلام) فرمود: «یا علی... انت قائد المؤمنین الی الجنّة... و فاطمة قد اقبلت یوم القیامة... تقود مؤمنات امّتی الی الجنّة». یعنی در روز قیامت، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مردان مؤمن را و فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها)، زنان مؤمن را به بهشت الهی راهنمایی می‌کنند. او، عِدل و همپایه و همسنگ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است. ۱۳۶۸/۱٠/۲۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی... ارزش پیدا کرد... وقتی دل‌گرم به شما شدم! هراس از محشر ندارم... وقتی شما را دارم! قیامت به لحظه است... وقتی محبّتِ شما... در دلم، جاخوش کرده! چه هراس از رستاخیز... وقتی دل به محبّتِ شما -اهل‌بیت- خوش کرده‌ام! من... پُشتم به علی و اولادش گرم است! آی مردم! بلند بگویید... بلند بگوییم... که عاشق زهراییم؛ دل‌بسته‌ی فاطمه(سلام‌الله‌علیها)
اهای بعضی ازدولتمردان عرب! اگر دین ندارید، اگر آزاده هم نیستید، لااقل حیوان باشید! حیوانات نیز در لحظه خطر از همنوع خود دفاع می کنند يا رجال بعض الدولة العرب إذا لم يكن لديك دين، إذا لم تكن حراً، على الأقل كن حيواناً. تدافع الحيوانات أيضًا عن نوعها في لحظة الخطر
گل بودی اما بوی خاکستر گرفتی آه ای فرشته بین شعله پر گرفتی با این سرانگشتی که تاول زد در آتش امشب گره از موی این دختر گرفتی با من غریبی می کنی در خانه وقتی چشمت به من افتاده چادر سر گرفتی ای کاش می مردم نمی دیدم چه زخمی از ضربه های محکم این در گرفتی پروانه ها را با تب و تابت مسوزان با لاله هایی که بر این بستر گرفتی با دستمال بستۀ دور سر خود جان مرا ای جان من دیگر گرفتی دلواپس گلبرگ هایت مانده ام من حالا که ای گل بوی خاکستر گرفتی
حرمت شکسته اند و نوشتند ملال نیست کشتند اهل خانه و گفتند قتال نیست اصحاب هر کدام به دنبال خویشتن حتی به گوش شهر صدای بلال نیست از کوچه از حسن و بغض در گلوش خانم بیا بگو که دیگر مجال نیست حرف اهالی است در این هفته اخیر زهرا به گردن علی آیا وبال نیست؟ حورای آسمانی خاکی نشین تورا با این همه سپاه توان جدال نیست وقتی که بیت وحی به آتش کشیده شد آتش زدن به خیمه زینب محال نیست