eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
quran-momenoon-23.pdf
892.5K
PDF📝 ✳️ پی دی اف سوره مبارکه مؤمنون
HEZB 096.mp3
2.52M
🟢👈سوره فصلت، آيه 37، جزء 24 سجده واجب دارد🔺 🛑 بر فرد جنب و حائض حرام است خواندن کلمه یا آیه ای از این سوره ؛ چه آیه سجده باشد یا آیات دیگر سوره ➖➖➖➖➖➖➖➖ سوره فصلت آیات 9 الی 46 🌸 صفحه 477 الی 481 ✳️ سجده واجب دارد ✳️
مهارتهای کلامی_27.mp3
12.57M
۲۷ چه حق باشد، چه ناحق؛ عمل کثیفی‌ست که ؛ ۱ـ شعله‌ی کینه را در دل دیگران روشن می‌کند! ۲ـ آنان را از شما وحشت‌زده و متنفر می‌کند! محال است، اهل سرزنش باشید؛ اما خودتان به آن درد، که دیگران را سرزنش کرده‌اید، مبتلا نشوید! .. 🎤
مهارتهای کلامی_26.mp3
13.33M
۲۶ ✘ ← همیشه درّندگی زبان، با خنجر پرخاش و تندی نیست! • گاهی زخمِ شوخی‌های زشت و بیهوده، • و یا دست انداختن و تمسخر دیگران، که ظاهراً با خنده و شادی همراهند؛ چنان برّنده‌اند که انسان را از چشم خداوند ساقط می‌کنند. 🎤
مهارتهای کلامی_25.mp3
12.44M
۲۵ ⚠️ تمایل به دانستن زیر و بَم زندگی، شغل، مشکلات، روابط و علاقه‌مندی‌های دیگران، یک بیماری بزرگ روحی است! روح و ، مانع بزرگ ماست؛ در حرکت به سمت کسب باطن انسانی.. تا دیر نشده، به داد خودمان برسیم. 🎤
بخشی از بعدازعاشورا را بدانیم⬇️👇👇👇👇👇👇👇
🔹عمر بن سعد ملعون زنان و حرم امام حسین علیه‌السلام را بر شتران بی‌جهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سخت‌ترین مصائب و هُموم کوچ داد... س 🔹اسراى اهل بیت (ع) در زندان کوفه  🔸پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت (ع) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند. 🌹 🌹
سلام الله علیها 🔹امام سجاد (ع) فرمود:  ▪️«ان عمتی زینب کانت تؤدی صلواتها، من قیام الفرائض ▪️و النوافل عند مسیرنا من الکوفة الی الشام وفی بعض ▪️منازل کانت تصلی من جلوس لشدة الجوع والضعف» 🔸عمه ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب 🔸و مستحب را اقامه می نمود و در بعضی منازل به خاطر 🔸شدت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف می کرد. 📚ریاحین الشریعه (پیشین)، ج 3، ص62 س 🌹 🌹
امام سجاد علیه السلام از کیفیت این سفر میگوید: 🔻{الإقبال عن کتاب المصابیح بإسناده عن جعفر بن مُحَمَّد عن أبیه مُحَمَّد بن علیّ [الباقر] علیهما السلام: سَأَلتُ أبی عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام عَن حَملِ یَزیدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَنی عَلى بَعیرٍ یَطلُعُ بِغَیرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفی عَلى بِغالٍ اکُفٍ 3، وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَینٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: یا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبایا أهلِ البَیتِ ....}. 📚الإقبال به نقل از کتاب المصابیح،به سندش از امام صادق(ع)،از پدرش امام باقر(ع): 🔺از پدرم على بن الحسین(ع)درباره ی بردن او به سوى یزید پرسیدم. 😭فرمود:مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز سوار کردند و سر حسین(ع)بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان،پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان سوار بودند. 😭کسانى که ما را می بردند،از پشت سر و گرداگردمان با نیزه ما را احاطه کرده بودند و آزار می دادند. 😭اگر اشکى از دیده یکى از ما فرو می ‏چکید با نیزه به سرش می ‏کوبیدند تا آن که وارد شام شدیم. 😭جارچى جار زد:اى شامیان!اینان،اسیران اهل بیتِ ملعون اند". 📚الاقبال،ج۳،ص۸۹ 📚 ،ج۴۵،ص۱۵۴،ح۳ ع
✅ کوفه تا شام... 🔻سید بن طاووس می‌‏گوید: چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیه‏‌السلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد. 🔺ابن زیاد محفر بن ثعلبه را خواند و آن سرهای پاک و اهل بیت آن حضرت را به او سپرد، و او آنان را 😭همانند اسیران کفار در حالی که اهالی شهرها به تماشای ایشان و سرهای مبارک می‏‌پرداختند، به شام برد(۱). 🔺امام محمد باقر(ع) فرموده است: 🔹از پدرم علی‌بن‌الحسین علیه‏‌السلام پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟! 😭فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین علیه‏‌السلام را بر نیزه‏‌ای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائی که زیراندازی نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهی با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکی از ما می‏‌گریست با نیزه به سر او می‏‌زدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم(۲). 📚منبع: ۱- الملهوف 71. ۲- بحار الانوار 45/145. علیه السلام علیه السلام 🌹
کاروان در مسیر شام 🔻ابن لهیئه می گوید:روزی نزدیک کعبه رفته بودم که دیدم مردی پرده کعبه را گرفته و از خدا طلب بخشش دارد.او خطاب به خدا می گفت:هر چند می دانم مرا نخواهی بخشید اما باز تقاضا دارم از گناه من بگذری! 🔹ابن لهیئه میگوید آن مرد را بعداً هم دیدم و به او گفتم:تو دیوانه ای؟!خدا بخشنده و مهربان است،حتی اگر گناهانت به تعداد قطره های باران هم باشد تو را می آمرزد. 🔸آن مرد پاسخ داد:من جزء کسانی بودم که سرِ بُریده امام حسین را از کوفه به شام بردند.شب که شد و خواستم استراحت کنیم،سر را بر زمین گذاشتیم و 😭مشغول نوشیدن شراب شدیم. ✳️شبی که من نگهبان بودم و همراهانم به خواب رفته بودند،عده ای را دیدم که در میان هاله ای از نور ظاهر شدند و به دورِ سر امام حسین طواف کردند.من از ترس نتوانستم کاری کنم و سکوت اختیار کردم. 🔺آن جمع گریه می کردند و شیون می نمودند،یکی از آنها می گفت:ای محمد!خدا به من دستور داده است تا مطیع تو باشم، اگر دستور بدهی زمین را به لرزه در می آورم و همان طور که قوم لوط را از بین بردم،این مردم را هم از بین می برم. حضرت محمد(ص)به او فرمود: "ای جبرئیل[صبر داشته باش]من در روز قیامت،در پیشگاه الهی از آنها شکایت خواهم کرد". 🔺من با دیدن این منظره فریاد زدم:یا رسول اللّه الأمان!.فرمود:"برو!خدا تو را نیامرزد،آیا با این جنایتی که کردی انتظار داری خدا تو را ببخشد؟". 📚 ،ص۴۰۷_۴۰۸ 📚 ،ص۹۷
تنور خولی 🔻عمرسعد ملعون سر مبارك امام حسين عليه السلام را همان روز كه روز عاشورا بود با خولي بن يزيد و حميد بن مسلم ازدي نزد عبيدالله بن زياد فرستاد، و دستور داد سرهاي بقيه ياران و خاندان حضرت را جدا كنند (كه به روايت مفيد رحمه الله ۷۲ سر بودند) و آنها را بهمراه شمر بن ذي الجوشن و قيس بن و عمرو بن حجاج روانه كوفه كرد، و خود عمرسعد ملعون تا ظهر روز يازدهم در كربلا ماند. آنگاه به كوفه رفت. [1] . 🔺خولي ملعون سر مطهر حسين عليه السلام را برداشت و به تعجيل همان شب خود را به كوفه رسانيد، و چون شب بود و ملاقات ابن زياد ممكن نبود به خانه رفت، آن ملعون دو زن داشت يكي از بني اسد و ديگري نوار دختر مالك، و آن شب نوبت نوار بود. طبري و ابن نما از نوار همسر خولي روايت كرده اند كه گفت: آن ملعون سر آن حضرت را به خانه آورد و در زير تغار گذاشت، و وارد اتاق شد و در بستر خود آرميد. به او گفتم: چه خبر داري؟ گفت: ثروت يك دهر برايت آورده ام، اين سر حسين است كه در سراي توست. گفتم: واي بر تو، مردم طلا و نقره بياورند و تو سر پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را آورده اي! بخدا هرگز با تو سر به بالين ننهم. گويد: از بستر برخاستم و به حياط خانه آمدم، و نزد آن تغار كه سر مطهر در زير آن بود نشستم. سوگند بخدا ستوني از نور ديدم كه از آنجا به آسمان سر كشيده، و پرندگان سفيدي اطراف آن مي گرديدند. چون صبح شد آن ملعون سر را نزد ابن زياد برد. [2] . 🔺خولي ملعون سر امام حسين عليه السلام را برداشته و رو به كوفه نهاد. منزل او در يك فرسخي كوفه بود، بخانه خود رفت، زن او از انصار بود و اهل بيت را بجان و دل دوست ميداشت. خولي ملعون از او ترسيد و سر امام حسين عليه السلام را در تنوري پنهان كرد، و بجاي خود برگشت. زن او پرسيد: در اين چند روز كجا بودي؟ گفت: شخصي با يزيد ياغي شده بود بجنگ او رفته بوديم. زن هيچ نگفت، و طعام آورد تا خولي ملعون بخورد و خوابيد. آن زن هر شب براي نماز شب برمي خاست. چون آن شب برخاست خانه را روشن ديد، گويا صد هزار شمع و چراغ روشن كرده باشند. چون نيك نگاه كرد ديد كه روشنائي از آن تنور بيرون مي آيد، تعجب كرد كه من در اين تنور آتش نكرده بودم، اين روشنائي از كجاست! در آن حال كه نور به سوي آسمان مي رفت چهار زن ديد كه از آسمان فرود آمده به سر تنور رفتند، يكي از آن چهار زن سر را بيرون آورده، مي بوسيد و به سينه ي خود نهاده و مي ناليد و مي گفت: اي شهيد مادر، و اي مظلوم مادر، خداوند روز قيامت داد مرا از كشندگان تو بستاند، و تا داد من ندهد دست از قائمه ي عرش باز نگيرم، و آن زنان بسيار گريستند و سر را در تنور نهاده غائب شدند. زن برخاست و به سر تنور رفت و سر را بيرون آورد و خوب به آن نگريست چون حضرت حسين عليه السلام را بسيار ديده بود شناخت. نعره اي زد و بيهوش شد، در آن بي هوشي هاتفي آواز داد كه برخيز تو را به گناه اين مرد كه شوهر تست مؤاخذه نخواهند كرد. زن از هاتف پرسيد: اين چهار زن كه بر سر تنور آمده و گريه و زاري كردند كه بودند؟ ندا رسيد: آن زن كه سر را بر روي سينه مي ماليد و بيشتر از همه مي گريست فاطمه زهرا عليهاالسلام بود، و آن ديگر مادرش خديجه كبري، و سومي مريم مادر عيسي، و چهارم آسيه زن فرعون. چون آن زن بهوش آمد كسي را نديد، سر را برگرفت و ببوسيد... [3] . 🔺... زن خولي گويد: بي هوش افتادم و در عالم غشوه ديدم حوريان بهشتي آمدند... ناگاه ديدم پنج هودج از آسمان به زمين فرود آمدند، و زنان سياهپوش بيرون آمدند و دور تنور حلقه ماتم زدند. در آن ميان يك زن كه سن وي از همه كمتر بود گريبان دريده، گريان سر را از ميان تنور بيرون آورد و به سينه نهاد، و آه و ناله مي كرد و مي فرمود: «ولدي، ولدي، يا حسين، أيها الشهيد، أيها المظلوم، قتلوك! و ما عرفوك و من شرب الماء منعوك». 🔺شهيد ثالث قدس سره در «مجالس» مي نويسد: زن خولي گفت: ديدم آن خاتون سر پرخون را بر روي زانو نهاد، و با گوشه ي مقنعه خون و خاكستر از آن سر و صورت و محاسن پاك مي كرد، و مي فرمود: حسين جان، زمين با آن فراخيش براي تو تنگ شد... [4] . 📚منبع [1] ارشاد: 118:2، : 142. [2] تاريخ طبري: 455:5، : 382، : 401:1. [3]  : 361. [4] رياض القدس: 205:2. 🌹