eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.8هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
23.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 احکام 🌸 ✅چند ويژگى ‏ 1⃣👈 تمام نمازهاى مستحبى را مى ‏توان يا خواند. 2⃣👈 نمازهاى مستحبى را نمى ‏توان به خواند، مگر نماز باران و نماز عيد فطر و قربان. 3⃣👈همه نمازهاى مستحبى را مى ‏توان يا يا در حال خواند. 4⃣👈 در تعداد ، نماز را باطل نمى ‏كند. 5⃣👈 زياد شدن نماز، نماز را باطل نمى ‏كند. 6⃣👈در نمازهاى مستحبى واجب نيست. 7⃣👈 براى كم و زياد شدن، واجب نيست. 8⃣👈نماز مستحبى را مى ‏توان با شكست. 9⃣👈هيچ يك از نمازهاى مستحبى و ندارند. 📗 : ۱. توضيح المسائل محشى ج ۱ ص ۶۴۸ ۲.العروة الوثقى ج ۱ ص ۶۰۱
‼️خواندن نماز عید غدیر به جماعت 🔷س 4301: آیا را به می شود خواند؟ ✅ج: اقامه عید غدیر به جماعت، نیست.
‼️ملحق شدن به نماز جماعت در رکعت سوم یا چهارم 🔷س 5122: اگر در بین ، به ملحق شود و به خيال اينكه امام در ركعت اول يا دوم است، حمد و سوره نخواند و سپس بفهمد امام در ركعت سوم يا چهارم بوده، چه وظیفه ای دارد؟ ✅ج: اگر پس از بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده، نمازش صحيح است؛ ولى اگر پيش از ركوع بفهمد بايد را بخواند، و اگر وقت ندارد بايد فقط حمد را بخواند و در ركوع خود را به امام برساند.
‼️وظیفه ماموم در نماز میت 🔷س 5524: آیا خواندن دعاها و تکبیرهای بر هم واجب است؟ ✅ج: کسی که نماز میت را اقتدا کرده به شکل می خواند نیز باید مقدار واجب تکبیرها و دعاها را بخواند.
‼️نخواندن سوره پس از الحاق به نماز جماعت 🔷س 5634: اگر در باشد و ما در رکعت دوم و یا اول باشیم و وقت برای خواندن نباشد، چه وظیفه ای داریم؟ اگر سوره بخوانیم و خود را در سجده به امام برسانیم، نماز به صحیح است؟ ✅ج: اگر بدانید چنانچه سوره را بخوانید در ركوع به امام نمى‏رسید، بايد سوره را نخوانید و اگر خواندید و به رکوع نرسیدید نماز فرادا می شود.
‼️ملحق شدن به نماز جماعت در رکعت سوم یا چهارم 🔷س ۵۶۷۳: اگر در بین ، به ملحق شود و به خيال اينكه امام در ركعت اول يا دوم است، حمد و سوره نخواند و سپس بفهمد امام در ركعت سوم يا چهارم بوده، چه وظیفه ای دارد؟ ✅ج: اگر پس از بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده، نمازش صحيح است؛ ولى اگر پيش از ركوع بفهمد بايد را بخواند، و اگر وقت ندارد بايد فقط حمد را بخواند و در ركوع خود را به امام برساند.
مدح و متن اهل بیت
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست و هفتم : دبیر ورزش ✔️ راوی : خاطرات شهید رضا هوشیار 🔸ارديبهشت سال
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست و هشتم : نماز اول وقت ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸محور همه فعاليت هايش بود. ابراهيم در سخت ترين شرايط نمازش را اول وقت ميخواند. بيشتر هم به و در مسجد. ديگران را هم به نماز جماعت دعوت ميکرد. مصداق اين بود كه اميرالمؤمنين ميفرمايند: هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زير بهره ميگيرد: «برادري که در راه خدا با او رفاقت کند، علمي تازه، رحمتي که در انتظارش بوده، پندي که از هلاکت نجاتش دهد، سخني که موجب هدايتش شود و ترک . » 🔸ابراهيم حتي قبل از انقلاب، نمازهاي صبح را در و به جماعت ميخواند. رفتار او ما را به ياد جمله معروف شهيد رجائي مي انداخت؛ «به نماز نگوئيد کار دارم ، به کار بگوئيد وقت است. » بهترين مثال آن، نمازجماعت در گود بود. وقتي كار به اذان ميرسيد، ورزش را قطع ميکرد و نماز جماعت را بر پا مينمود. 🔸بارها در مسير سفر، يا در ، وقتي موقع اذان ميشد، ابراهيم اذان ميگفت و با توقف خودرو، همه را تشويق به نماز جماعت ميکرد. صداي رساي ابراهيم و اذان زيباي او همه را مجذوب خود ميکرد. او مصداق اين کلام نوراني اعظم بود که ميفرمايند: «خداوند وعده فرموده؛ مؤذن و فردي که وضو ميگيرد و در نماز جماعت مسجد شرکت ميکند، بدون حساب به ببرد. » 🔸ابراهيم در همان دوران با بيشتر بچه هاي مساجد محل رفيق شده بود. او از دوران جواني يک عبا براي خودش تهيه کرده بود و بيشتر اوقات با نماز ميخواند. ٭٭٭ 🔸سال 1359 بود. برنامه تا نيمه شب ادامه يافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد. ابراهيم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف ميکرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار. 🔸بچه ها را تا اذان بيدار نگه داشت. بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هايشان رفتند. به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچه ها، همان ساعت ميرفتند معلوم نبود براي نماز بيدار ميشدند يا نه، شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچه ها را تا اذان صبح نگهداريدكه نمازشان قضا نشود. ٭٭٭ 🔸ابراهيم روزها بسيار انسان و بذله گويي بود. خيلي هم عوامانه صحبت ميکرد. اما شبها معمولاً قبل از سحر بيدار بود و مشغول نماز شب ميشد. تلاش هم ميکرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. ابراهيم هر چه به اين اواخر نزديک ميشد. بيداري سحرهايش طولانيتر بود. گويي ميدانست در احاديث نشانه بودن را بيداري سحر و نماز شب معرفي کرده اند.او به خواندن دعاهاي كميل و ندبه وتوسل مقيد بود. دعاها و زيارتهاي هر روز را بعد از نماز صبح ميخواند. هر روز يا زيارت يا سلام آخر آن را ميخواند. هميشه آيه وجعلنا را زمزمه ميكرد. يكبار گفتم: آقا ابرام اين آيه براي محافظت در مقابل دشمن است، اينجا كه دشمن نيست! ابراهيم نگاه معني داري كرد وگفت: دشمني بزرگتر از شيطان هم وجود دارد!؟ ٭٭٭ 🔸يكبار حرف از نوجوانها و اهميت به نماز بود. ابراهيم گفت: زماني كه پدرم از دنيا رفت خيلي ناراحت بودم. شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابيدم. به محض اينكه خوابم بُرد، در عالم رويا پدرم را ديدم! درب خانه را باز كرد. مستقيم و با عصبانيت به سمت اتاق آمد. روبروي من ايستاد. براي لحظاتي درست به چهره من خيره شد. همان لحظه از خواب پريدم. نگاه پدرم حرفهاي زيادي داشت! هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم، وضو گرفتم ونمازم را خواندم. ٭٭٭ 🔸از ديگر مسائلي که او بسيار اهميت ميداد نماز جمعه بود. هر چند از زماني که نمازجمعه شکل گرفت ابراهيم در کردستان و يا در جبهه ها بود. ابراهيم هر زمان که در تهران حضور داشت در نمازجمعه شركت ميكرد. ميگفت: شما نميدانيد نماز جمعه چقدر و برکات دارد. امام صادق ميفرمايند: «قدمي نيست که به سوي نمازجمعه برداشته شود، مگر اينکه خدا آتش را بر او حرام ميکند. » 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🕊🌹 شادی روح پاکش صلوات 🌹
مدح و متن اهل بیت
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و سوم : تسبیحات ✔️ راوی : امیر سپهر نژاد 🔸دوازدهم مهر 1359 است. دو ر
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و چهارم : شهرک المهدی ✔️ راوی : علی مقدم ، حسین جهانبخش 🔸از شروع يك ماه گذشت. ابراهيم به همراه حاج حسين و تعدادي از رفقا به شهرك المهدي در اطراف سرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهاي پدافندي را در مقابل دشمن راه اندازي كردند. نماز صبح تمام شد. ديدم بچه ها دنبال ابراهيم ميگردند! با تعجب پرسيدم: چي شده؟! گفتند: از نيمه شب تا حالا خبري از ابراهيم نيست! من هم به همراه بچه ها سنگرها و مواضع ديد هباني را جستجو كرديم ولي خبري از ابراهيم نبود! 🔸ساعتي بعد يكي از بچه هاي ديده بان گفت: از داخل شيار مقابل، چند نفر به اين سمت مييان!اين شيار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر ديده باني رفتم و با بچه ها نگاه كرديم. سيزده عراقي پشت سر هم در حالي كه دستانشان بسته بود به سمت ما مي آمدند! پشت سر آنها ابراهيم و يكي ديگر از بچه ها قرار داشت! در حالي كه تعداد زيادي اسلحه و نارنجك و خشاب همراهشان بود. هيچكس باور نميكرد كه ابراهيم به همراه يك نفر ديگر چنين حماسه اي آفريده باشد! آن هم در شرايطي كه در شهرك المهدي مهمات و سلاح كم بود. حتي تعدادي از رزمنده ها اسلحه نداشتند. 🔸يكي از بچه ها خيلي ذوق زده شده بود، جلوآمد و كشيده محكمي به صورت اولين اسير عراقي زد و گفت: «عراقي مزدور! » براي لحظه اي همه ساكت شدند. ابراهيم از كنار ستون اسرا جلو آمد. روبروي ايستاد و يكي يكي اسلحه ها را از روي دوشش به زمين گذاشت. بعد فرياد زد: برا چي زدي تو صورتش؟! جوان كه خيلي تعجب كرده بود گفت: مگه چي شده؟ اون دشمنه. ابراهيم خيره خيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولاً او دشمن بوده، اما الان اسيره، در ثاني اينها اصلاً نميدونند براي چي با ما ميجنگند. حالا تو بايد اين طوري برخورد كني؟! 🔸جوان بعد از چند لحظه سكوت گفت: ببخشيد، من كمي هيجاني شدم.بعد برگشت و پيشاني اسير عراقي را بوسيد و معذرت خواهي كرد. اسير عراقي كه با تعجب حركات ما را نگاه ميكرد، به ابراهيم خيره شد. نگاه متعجب عراقي حرفهاي زيادي داشت! ٭٭٭ 🔸دو ماه پس از شروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم. درآن ديدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقات جنگ صحبت ميكرد. اما از خودش چيزي نميگفت. تا اينكه صحبت از نماز و عبادت رزمندگان شد. يكدفعه خنديد و گفت: در منطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از يك باهم به جبهه آمده بودند.چند روزي گذشت. ديدم اينها اهل نماز نيستند! 🔸تا اينكه يك روز با آنها صحبت كردم. بندگان خدا آدمهاي خيلي ساده اي بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه. از طرفي خودشان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچه ها را صدا زدم و گفتم: اين آقا شما، هر كاري كرد شما هم انجام بديد. من هم كنار شما مي ايستم و بلندبلند ذكرهاي نماز را تكرار ميكنم تا ياد بگيريد. 🔸ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نميتوانست جلوي خنده اش را بگيرد. چند دقيقه بعد ادامه داد: در ركعت اول، وسط خواندن حمد، امام جماعت شروع كرد سرش را خاراندن، يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!خيلي خند هام گرفت اما خودم را كنترل كردم. اما درسجده، وقتي امام جماعت بلند شد مُهر به پيشانيش چسبيده بود و افتاد. پيش به سمت چپ خم شد كه مهرش را بردارد. يكدفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند! اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🕊🌹 شادی روح پاکش صلوات 🌹
🌐 «تفنگت را به من بده، من به تو ساعت مچی می‌دهم تا بدانی چه زمانی به تو حمله می‌کنم؟!» 🔴 وقتی از ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، در مورد پاسخش به اتهام غرب مبنی بر دیکتاتور بودن و علاقه‌اش به اسلحه سوال شد، پاسخ او روایت داستانی از فولکلور روسی بود: 💠خانواده‌ای بودند که صاحب مزرعه بزرگی با اسب، شتر و گوسفند بودند. مزارع و باغ‌هایشان محصول و کالا تولید می‌کرد. هر هفته، رئیس خانواده با فرزندان بزرگترش به بازار می‌رفت تا محصولات مزرعه را بفروشد و پول دربیاورد. آنها یک مرد جوان را برای نگهبانی از مزرعه و خانه‌ای که زنان در آن اقامت داشتند، می‌گذاشتند. مرد جوان به طور حرفه‌ای در استفاده از سلاح آموزش دیده بود. 💠روزی، در حالی که او در حال گشت و گذار در زمین‌های کشاورزی و محافظت از مرزهای آن بود، تعدادی غریبه به او نزدیک شدند تا با او صحبت کنند. او با سلاح خود آنها را از فاصله دور متوقف کرد. آنها با کلمات شیرین با او رفتار کردند و به او گفتند که صلح‌جو هستند و فقط بهترین‌ها را برای او می‌خواهند. غریبه‌ها چیزی بیش از یک گروه گانگستری نبودند که در غارت، دزدی و راهزنی تجربه داشتند. 💠آنها یک ساعت مچی لوکس و زیبا به او نشان دادند و در حالی که کالاهای خود را به او نشان می‌دادند، او را وسوسه کردند... پسر ساعت را تحسین کرد و تمایل خود را برای داشتن آن ابراز کرد. وقتی گروه گانگستری علاقه او به ساعت را تأیید کردند و او قیمت آن را از آنها پرسید، به او گفتند که پیشنهاد می‌دهند آن را با تفنگش معامله کنند. 💠پسر لحظه‌ای فکر کرد و می‌خواست بپذیرد... اما او عقب‌نشینی کرد و به آنها گفت: تا یک روز دیگر منتظر من باشید. 💠گروه گانگستری پس از شکست در فریب پسر، آنجا را ترک کردند. عصر، وقتی پدر و برادرانش برگشتند، داستان را برایشان تعریف کرد و شروع به تعریف از شکوه و زیبایی ساعت برای پدرش کرد. پدرش به او گفت: 💠باشه... سلاحت را به آنها بده و ساعت را بگیر... و وقتی به تو حمله کردند و گله‌های گاوت را دزدیدند، مزرعه‌ات را غارت کردند و به مادر و خواهرانت تجاوز کردند، به ساعت زیبای خود نگاه کن و در حالی که لاف می‌زدی به آنها بگو... "آه، فلان زمان را نشان می‌دهد." 💠پسرک فهمید و سلاحش را محکم گرفت. او فهمید که حماقت و تحت تاثیر احساسات قرار گرفتن به معنای باخت و مرگ حتمی به دست دشمنانش است... 💬پوتین افزود: و اکنون غرب از دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و حقوق همجنسگرایان مانند یک ساعت لوکس استفاده می‌کند که می‌خواهد خائنین به دست کنند تا سلاح‌های میهن‌پرستی، اتحاد و امتناع از فروش کشورهایشان را نابود کنند... ❌دیگران... ساده‌لوحان را با شعارها و شیوه‌های ایدئولوژیکی که کسانی را که به آنها اعتقاد دارند فریب می‌دهد، اغوا می‌کنند... ❌کشور خود را با شعارهای دروغین نفروشید تا ساعتی بخرید که با آن زمان تجاوز و غارت کشورتان را می‌دانید. ( جمعیت اعتلای بانوان تحول و تمدن اسلامی