eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.8هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
23.7هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
چنان شاهی که در صبح ظفر، با باده میخوابد گدا با قاب عکس کربلایت ساده میخوابد به عزرائیل گفتم کربلا جان میدهم تنها چنان طفلی که جایش چون شود آماده میخوابد خوشم با یاد غسلی در فرات، آن روز نزدیک است مگر این آتشی که در دلم افتاده میخوابد؟ فدای آنکه با پای پیاده اربعین ها را میاید کربلا، از خستگی در جاده میخوابد زده قید هتل را در عراقت، زائر بیدل همانجایی که دل دست دو گنبد داده میخوابد اذان کربلایت مثل لالائی ست، شیرین است بلال آرام میگیرد...موذن زاده میخوابد شاعر:
در همان عصری که فرمان برد خورشید از علی چشمه چشمه، اشک غربت‌خیز جوشید از علی خطبه‌ی بی نقطه را کوفه شنید اما دریغ خطبه‌ی با آه را جز چاه، نشنید از علی مو به مو آگاه بود از سرّ عالم، حیف حیف... دشمن از تعداد موی ریش پرسید از علی!! شأن او را روزگار آورد پایین... روزگار، آنچه که باید بفهمد را نفهمید از علی عدل بود و داد، داد از قوم اشباه الرجال عدل را این طایفه کِی می‌پسندید از علی تا قیامت هم عقیل اصرار اگر می‌کرد... باز غیر از این برخورد، برخوردی نمی‌دید از علی :: آی حاجی‌های بیعت کرده! از سمت غدیر خانه برگردید... اما برنگردید از علی دوخت چندین وصله‌ی نو بر عبای غربتش بد به دنیایی که آخر چشم پوشید از علی ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅
🔻شیرزنان ایران زینب (سلام‌الله‌علیها) به ما آموخت که حتی بر فراز گودال قتل‌گاه، میدان را ترک نکنیم، بلکه بمانیم تا راوی مقاومت باشیم. «پخش زنده» هدف دشمنِ دلمرده شده سخت پیداست که از حرف حق آزرده شده پاسخ ما به شما سخت‌تر و طوفانی‌ست این صدای شرف شیرزن ایرانی‌ست ما نشان شرف از حضرت زینب داریم بعد از این، بیشتر از پیش مخاطب داریم! چشمت ای بی سر و پا کور شود گوشت کر از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر! • شاعر: زنی چون کوه با ایمان مشهود رجز می‌خواند بین آتش و دود حراس از دشمن صهیون ندارد چنان غرید،چون شیران موعود ام البنین بهرامی
گریه کن گریه، که احیای همه احکام است التیام جگر سوخته‌ی اسلام است گریه کن، سینه بزن، آه بکش، مرگ بخواه نوکر از روضه اگر جان ندهد ناکام است لب دل‌سوخته‌ها را همه شب دوخته‌اند گریه کن، گریه زبان همه‌ی ایتام است آن قتیل العبراتی که به ما گفت حسین گریه‌ی زینب، در حال عبور از شام است ای که باران به دعای تو می‌آمد...حالا سنگ می‌بارد و هر سنگدلی بر بام است نیستی تا که ببینی دم دروازه‌ی شام دل بی تاب ربابِ تو چه ناآرام است چوب می‌زد به دهانت پسر مرجانه چوب در دستی و در دست دگر یک جام است دختری داشتی ای شاه و کنیزش خواندند چه بگویم...همه‌ی روضه همان الشام است ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄