فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️✨امام جواد عليه السلام فرمود:
💖زينت عقل، ادب است
💖زينت علم تواضع است
💖زينت فقر پاكدامنى است
💖زينت سخن فصاحت است
💖زينت بلا و سختى صبر است
💖زينت بزرگوار خوشرويى است
💖زينت غنى (بى نيازى) شڪر است
💖زينت نيكوكارى منّت نگذاشتن است
💖زينت نمــاز خشـوع (توجه قلبى) است
💖زينت قناعت انفاق بيش از وظيفه است
📚الفصول المهمه 274/275
🌸🍃
🥗 چيز كيك سمولينا
مواد لازم:
شير 1 ليتر
آرد سمولينا 1 ليوان
پودر نارگيل مقداری
وانيل 1 قاشق
شكر 1 ليوان
بيسكويت 2 بسته
كره 100 گرم
طرز تهیه:
ابتدا كره را به دمای محيط رسانده تا نرم شود. بيسكويت ها رو با غذاساز آسياب كرده و با كره خوب قاطی كنید تا خميری شكل شود. كف قالب كمربندي سلفون كشيده و مواد را داخل قالب ريخته پهن كرده بعد با پشت ليوان خوب فشار داده تا منسجم بشه داخل يخچال يا فريرز بمدت 1 ساعت قرار ميدهيم. داخل قابلمه شير، شكر و آرد سمولينا را ريخته و روی حرارت ملايم قرار ميدهيم. مدام هم ميزنيم تا بجوش بياد. وقتی بجوش آمد پودر نارگيل و وانيل را اضافه كرده هم ميزنيم. يك جوش كه زد از حرارت برميداريم. قالب را از يخچال برداشته مواد را داخل قالب ريخته و بمدت 3 ساعت داخل يخچال قرار ميدهيم. بعد از قالب در آورده به شكل دلخواه تزيين كرده و سرو ميكنيم.
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩🍳#غذا_فوری 👩🍳
🔹 گوشت گاو چرخ کرده - 500 گرم ،
فلفل دلمه ای قرمز - 1 عدد ،
فلفل سبز - 2 عدد ،
🔹 سیب زمینی - 4 عدد ،
🔹 جعفری - نصف دسته ،
پیاز (بزرگ) - 1 عدد ،
سیر - 2-3 حبه ،
🔹 نمک ، فلفل سیاه ، فلفل قرمز تند ، ادویه ،
گوجه فرنگی گیلاس و فلفل - برای تزئین ،
برای سس:
رب گوجه فرنگی - 1 قاشق غذاخوری ،
روغن نباتی - 1 قاشق غذاخوری ،
آب- 200 میلی لیتر ،
نمک به مزه
🥗 ماهی حلزونی
مواد لازم:
فیله ماهی ۶۰۰ گرم
سیر ۴ قاشق
نمک نیم قاشق
فلفل سیاه یا قرمز
زردچوبه نیم قاشق
زعفران دمکرده
لیمو ۳ عدد
روغن سرخکردنی
طرز تهیه:
ابتدا فیله های ماهی را از پوست جدا کنید. بهتر است از فیله ماهی قزل آلای قرمز استفاده کنید؛ فقط بعد از شستشو از طول به دو قسمت تقسیمش کنید و پوستشو جدا کنید. بعد با موچین تمیزی باقیمانده تیغهای ماهی رو از گوشتش خارج کنید. بعد از طول، فیله ماهی رو به ضخامت یک سانت برش بزنید. هر برش را روی تخته کار بصورت حلزونی بپیچید و با خلال دندان ماهی حلزونی را فیکس کنید. آب لیموها را گرفته و با بقیه مواد که برای مزه دار کردن ماهیه توی یک ظرف بریزید و مواد ماهی رو کاملا میکس کنید. حال به مدت یک ساعت مواد را روی فیله های پیچیده شده، قرار دهید. بعد از مواد خارج کرده و توی روغن سرخشون کنید و همراه سبزی پلو سرو کنید.
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️❓ آیا هر ایمانی ارزش دارد؟
🌼قرآن از كسانی كه به هنگام خطر یاد خدا می كنند ولی همین كه نجات یافتند او را فراموش می كنند، به شدّت انتقاد كرده و می فرماید: «اذا رَكِبوا فی الفُلك دَعَوا اللّه» گروهی به هنگام غرق شدن خدا را می خوانند، امّا چون نجات می یابند، خدا را فراموش می كنند.
📖 سوره عنكبوت، آیه۶۵
🌼اصولاً ♥️ایمان_لحظهای ارزشی ندارد، فرعون نیز هنگامی كه دید در دریا غرق می شود، ایمان آورد و گفت: «آمنتُ» كه این گفتار دیگر ارزشی نداشت. خداوند فرمود: «الان و قد عصیتَ» اكنون دیگر توبه و ایمان سودی ندارد.
📖 سوره یونس، آیه۹۱
🌷در قرآن از ایمانی ستایش شده كه همراه با پایداری و استقامت باشد. «قالوا ربّنا اللّه ثمّ استَقاموا»
📖 سوره فصّلت، آیه 30
👈 در زندگی نیز تنها ازدواج مهم نیست، همسرداری مهم است. زایمان مهم نیست، تربیت فرزند مهم است.
📚 پرسشهای مهم پاسخهای كوتاه . ج1، ص: 112
♥️اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
❄️🌨☃🌨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طرفدارای شاه اینو ببینن سکته میکنن😂
❌ بختیار: این رو میگم که بعدا نگن خمینی بهشتمون رو به جهنم تبدیل کرد!
به نام خدا
.#شهیدایوب_بلندی
❤قسمت اول❤ .
وقتی رسیدیم ایوب هم رسیده بود
مادر صفورا دستش را گذاشت روی شانه م و گفت :خوش امدی برو بالا،الان حاجی را هم میفرستم
بنشینید سنگ هایتان را از هم وا کنید
دلم شور میزد
نگرانی ک توی چشم های #شهیده و زهرا می دیدم دلشوره ام را بیشتر میکرد
به مادر گفته بودم با خواهرهایم میرویم #دعای_کمیل و حالا امده بودیم،خانه دوستم صفورا
تقصیر خود مامان بود
وقتی گفتم دوست دارم با جانباز#ازدواج کنم یک هفته مریض شد!
کلی اه و ناله راه انداخت که تو میخواهی خودت را بدبخت کنی
دختر اول بودم و اولین نوه ی هر دو خانواده
همه بزرگتر های فامیل روم تعصب داشتند
#عمه_زینب م از تصمیمم باخبر شد،کارش ب قرص و دوا و دکتر اعصاب کشید
وقتی برای دیدنش رفتم
با یک ترکه مرا زد و گفت :
اگر خیلی دلت میخواهد کمک کنی ،برو درس بخوان و دکتر بشو به ده بیست نفر از اینها خدمت کن
اما خودت را اسیر یکیشان نکن ک معلوم نیست چقدر زنده است!
چطوری زنده است!
فردا با چهار تا بچه نگذاردت!
صفورا در بیمارستان مدرس کمک پرستار شده بود همانجا ایوب را دیده بود
اورا از #جبهه برای برای مداوا به ان بیمارستان منتقل کرده بودند
صفورا انقدر از خلق و خوی ایوب برای .وپدر و مادرش تعریف کرده بود ک انها
هم برای ملاقاتش رفتند بیمارستان
ارتباط ایوب با خانواده صفورا حتی بعد از مرگ پدر صفورا هم ادامه داشت
این رفت و امد ها باعث شده بود صفورا ایوب را بشناسد و ما را ب هم معرفی کند.. .
#ادامه_دارد
#داستان_واقعی
#شهیدایوب_بلندی
❤قسمت دوم❤ .
رفتم بالا و توی اتاق منتظرش ایستادم
اگر می امد و روبرویم مینشست،انوقت نگاهمان ب هم می افتاد و این را دوست نداشتم
همیشه #خاستگار ک می امد،تا مینشست روبرویم ،چیزی ته دلم اطمینان میداداین مرد من نیست
ایوب امد جلوی در و سلام کرد
صورت قشنگی داشت
یکی از دست هایش یک انگشت نداشت و ان یکی بی حس بود و حرکت نداشت،ولی چهار ستون بدنش سالم بود
وارد شد
کمی دورتر از من و کنارم نشست
بسم الله گفت و شروع کرد
دیوار روبرو را نگاه می کردیم
و گاهی گل های قالی را و از اخلاق و رفتار های هم میپرسیدیم
بحث را عوض کرد
_خانم غیاثوند ،حرف های امام برای من خیلی سند است +برای من هم
_اگر امام همین حالا فرمان بدهند ک همسرتان را طلاق بدهید شما زن شرعی من باشید این کار را میکنم +اگر امام این فتوا را بدهند من خودم را سه طلاقه میکنم من به امام یقین دارم
_شاید روزی برسد ک بنیاد ب کار من جانباز رسیدگی نکند،حقوق ندهد دوا ندهد،اصلا مجبور بشویم در #چادر #زندگی کنیم +میدانید برادر بلندی ،من ب بدتر از این هم فکر کرده ام،به روزهایی ک خدای ناکرده انقلاب برگردد ،انقدر پای انقلاب می ایستم ک حتی بگیرند و اعداممان کنند...!
.
.
#ادامه_دارد
.
#شهیدایوب_بلندی
❤قسمت سوم❤
این را به اقاجون هم گفته بودم وقتی داشت از مشکلات #زندگی با جانباز میگفت
اقاجون سکوت کرد
سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید،توی چشم هایم نگاه کرد و
گفت:بچه ها بزرگ میشوند ولی ما بزرگتر ها باور نمیکنیم
بعد رو ب مامان کرد و گفت:
شهلا انقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگیش تصمیم بگیرد از این ب بعد کسی ب شهلا کاری نداشته باشد
.
ایوب گفت:
من عصب دستم قطع شده و برای اینکه ب دستم تسلط داشته باشم گاهی دست بند اهنی میبندم
عضله بازویم از بین رفته و تا حالا چند بار عملش کرده اند
و از جاهای دیگر بدنم ب ان گوشت #پیوند زده اند
ظاهرش هیچ کدام انها را ک میگفت نشان نمیداد
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
برادر بلندی اگر قسمت باشد ک شما نابینا بشوید
چشم های من میشوند چشم های شما
❤
کمی مکث کرد و ادامه داد:
موج انفجار من را گرفته است
گاهی به شدت عصبی میشوم،وقت هایی ک عصبانی هستم باید سکوت کنید تا ارام شوم
+اگر منظورتان عصبانیت است ک خب من هم عصبی ام
_عصبی بشوم شاید یکی دوتا وسیله بشکنم
ا.ینها را میگفت ک بترساندم
حتما او هم شایعات را شنیده بود
ک بعضی از دختر ها برای گرفتن پناهندگی با #جانباز #ازدواج میکنند و بعد توی فرودگاه خارج از کشور ولشان میکنند و میرودند .
.
#ادامه_دارد...
❤️قسمت چهارم❤️ .
گفتم:
اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان به خانواده من نگویید من باید از وضعیت شما باخبر میشدم که شدم.
گفت:
خب حاج خانم نگفتید #مهریه تان چیست؟؟
چند لحظه فکر کردم و گفتم:
#قران
سریع گفت:
مشکلی نیست.
از صدایش معلوم بود ذوق کرده است.
گفتم:
ولی یک شرط و شروطی دارد!
ارام پرسید:
چه شرطی؟؟
+ نمیگویم یک جلد #قرآن!
میگویم "ب" بسم الله قرآن تا اخر زندگیمان حکم بین من و شما باشد. اگر اذیتم کنید ،به همان "ب " بسم الله شکایت میکنم.
اما اگر توی زندگی با من خوب باشید، شفاعتتان را به همان "ب" بسم الله میکنم.
ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم.
سرش پایین بودو فکر میکرد.
صورتش سرخ شده بود.
ترسانده بودمش.
گفتم:
انگار قبول نکردید.
_ نه قبول میکنم ،فقط یک مساله می ماند!
چند لحظه مکث کرد.
شهلا؟
موهای تنم سیخ شد.
از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود.
ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد.
نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را به اسم کوچکم صدا میزد.
#ادامه_دارد
#شهید_ایوب_بلندی