#جوانان_زینب_کبری_علیهم_السلام
🩸من شما را همانند اسماعیل ذبیح، قربانی برادرم خواهم کرد ...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که ظهر عاشورا، حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها، مشاهده نمود که برادرش لحظهبهلحظه تنها تر می شود، خطاب به دو جوان خود فرمود: بروید و به یاریِ دایی غریبتان بشتابید!
🥀 دو برادر دست هم را گرفتند و به حضور امام مشرّف شدند و اجازه میدان طلبیدند. اما سیدالشهدا علیه السلام چون نگاهش به آن تو گل رعنا افتاد، فرمود:
ای نور دیدگان من! پدر شما عبدالله، چشم انتظار و مادر دل شکسته شما، بعد از من بی پناه خواهد شد. یک داغ بس است برای قبیلهای! اکنون من شما را مرخص نمودم که تا نزد مادر خود باشید و بعد از من در گرفتاری ها و بلاها او را یاری و غمخواری نمایید.
🥀 عون و محمد تا اینگونه سخنان دایی خود را شنیدند، ناله و شیون سر دادند که زمین و زمان را به لرزه درآورد. در آن هنگام زینب کبری سلاماللّهعلیها، بی اختیار از خیمه ها بیرون آمد و دست بر گردن دو جوان خود انداخت و اشک از چشمانش جاری شد و فرمود:
🥀 شتاب و اضطراب نکنید! اگرچه برادرم به خاطر من به شما اجازه میدان نمیدهد اما من شما را همانند اسماعیل، همان قربانی کوه منا، شهید راه برادرم خواهم کرد.
🥀 پس آنها را به خیمه ها آورد و کاکل و موی آنها را پریشان کرد، گریبان آنها را چاک داد و اشک چشمانش را به موی پریشان آن دو جوانش مالید و لباس رزم بر تن آنها کرد و آنها را به خدمت برادر آورد.
🥀 سیدالشهدا علیه السلام، تا حال خواهر و دو نوگل خواهرش را دید، ناله ای کشیده و از چشمانش اشک سرازیر شد و فرمود: ای خواهر من! بعد از من این دو جوان باید بمانند و انیس و غمگسار تو باشند.
🥀 اما آنقدر زینب کبری علیهاالسلام، اصرار کرد تا در نهایت سیدالشهداء عَلَيْهِالسَّلَام به فرزند بزرگ آن مظلومه یعنی محمد اجازه میدان داد.
📚 بحرالمصائب ج۴ ص١۶٩
✍ خلوت شده دور و برت جانم فدایت
ای جان زینب، جان طفلانم فدایت
فرزند ها هستند بی شک جان مادر
من جان برایت هدیه آوردم برادر
ای کعبه ی من رنجشی از زائرت نیست؟
قربانیان من قبول خاطرت نیست؟
افسوس، من، از این دو گل بهتر ندارم
باید برایت عاشقانه سر بیارم
آه ای سلیمان هدیه ای ناچیز دارم
از هدیه ام حالی غرور انگیز دارم
در پیش مادر سربلندت میکنم من
عون و محمد را پسندت میکنم من
بر قامت این کودکان حق پرستم
با دست های خود لباس رزم بستم
از نیزه ها بر جانشان باکی ندارم
از کینهی شمر و سنان باکی ندارم
شرط مواسات من است این جان خواهر
باید به خون غلطند این دو مثل اکبر
شاید که کارت با عدو بالا نگیرد
بگذار تا فرزند من جایت بمیرد
حتی تن این ها اگر شد ارباً ارباً
هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را
من از همین دم دست از آنها کشیدم
از تو نه اما از پسرها دل بریدم
بر آسمان نیزه ها باید نشینند
بهتر که عصر غارت ما را نبینند
وقتی که دست مادر آنجا بسته باشد
خوب است چشم غیرتی ها بسته باشد
بهتر که جولان سنان ها را نبینند
بر صورت مادر نشان ها را نبینند
آنجا که دست و پای طفلانت بسوزد
آنجا که معجرهای طفلانت بسوزد
بر ناقه های بی حجاب افتاده باشیم
آنجا که در بزم شراب افتاده باشیم
باشد که در خیرات نان آنها نباشند
دروازه ی ساعات را آنجا نباشند
بهتر مرا با چادر پاره نبینند
در کوچه های شام آواره نبینند
تا دور بینم از سرت سنگ بلا را
نذر سپر کردم برایت بچه ها را
تا سنگ ها شان سمت این دو سر بیافتد
شاید سرت از نیزه ها کمتر بیافتد
@maghaatel
#جوانان_زینب_کبری_علیهم_السلام
🩸محمّد، پسر بزرگ زینب کبری سلاماللهعلیهما، به پای داییاش میافتد تا اذن میدان بگیرد ...
در نقلی آمده است:
🥀زینب کبری سلاماللّهعلیها لباس رزم بر تن دو فرزندش پوشاند و شمشیر بر کمرشان بست و از خیمه بیرون آمد و در حضور سیدالشهدا علیهالسلام ایستاد و عرضه داشت:
🥀 برادر جان! این دو پسر را آوردهام تا فداییات شوند، خواهشم این است که هدیه ناقابل خواهر را قبول کنی و دست رد بر سینهام نگذاری.
🥀 امام علیهالسلام وقتی که حال زار زینب کبری سلاماللّهعلیها و دو جوان کفن پوشیداش را دید، اشک ریخت و آهی کشید اما جوابی نداد.
🥀 «محمد» که برادر بزرگ «عون» بود عرضه داشت: مولای من! اگر برادرم عون را اذن میدان ندهی و او را از برای تسلّی دل مادرم بگذاری، لکن تمنّا دارم که مرا اذن دهی تا رو به آخرت آورم و در خدمت جدّ پاکیزه سرشتم، جعفر طیّار در بهشت طیران کنم. (عبدالله، شوهر حضرت زينب سلاماللّهعلیها، فرزند حضرت جعفر طیار علیهالسلام میباشد.)
🥀 محمد این جملات را گفت و خود را به روی قدم های امام علیهالسلام انداخت و سر برنداشت تا آنکه سیدالشهدا علیهالسلام اذن میدان را به او داد...
📚ریاض القدس ج٢ (نسخه خطی)
✍ به چه دردی بخورد بی تو پسر داشتنم
چه کنم بعد تو با داغ جگر داشتنم
نه پسرهای مناند این دو نه خواهر زاده
به تو سوگند که هستند دو حیدر زاده
تیغ آماده رویِ دامنشان است ببین
حرزِ یا فاطمه بر گردنشان است ببین
این دو پولادِ جگر تافته یعنی زینب
این دو سرباز و دو سرباخته یعنی زینب
بر سر عهد تو هستیم و همان خواهد شد
خواهرت مرد شود این دو جوان خواهد شد
یار بی یار رسیدم که دلت غم نخورد
آمدم در دلِ تو آب تکان هم نخورد
دست و بازوی علمدار حرم آوردم
پیشِ تو بر سرِ دوشم دو علم آوردم
دو سپاه حرمِ فاطمه را میبینی
ذوالفقار دو دم فاطمه را میبینی
به درِ خیمه امّیدم امید آوردم
تا که ردّم نکنی موی سپید آوردم
خواهرت موقع حج نذر دو قربانی کرد
وقت نذرش شده قربانی عید آوردم
دو علیاکبر و عباس ولی کوچکتر
دو سلحشور دو شیر و دو رشید آوردم
دو حسن روی دو سید دو حسینی زاده
قابلت را که ندارد دو شهید آوردم
این دم و بازدمم این ضربانهای مناند
این حسین و حسن و تیر وکمانهای مناند
ای جوانمرده بگو که جگرم را چهکنم
سر به زیرِ حرمِ دو رو برم را چهکنم
تو اگر اذن دهی لشگر عالم با من
مادرم گفته برو اذنِ حسینم با من....
مانده دایی که چگونه خبرش را بِبَرد
خبر سوختن بال و پرش را بِبَرد
با چه رویی برود دیدن زینب از دشت
با چه جانی به حرم دو پسرش را بِبَرد
دو جگرگوشهی او روی زمین میغلتند
ولی از خیمه نیامد جگرش را بِبَرد
یک نفر آمده اینسو بزند تیغش را
یک نفر رفته به آنسو تبرش را بِبَرد
یک نفر آمده اینسو تن این را بکشد
یک نفر رفته به آنسو که سرش را ببرد
تنشه بودند و نشد جرعهی دیگر بینند
یا که یکبار دگر چهرهی مادر بینند
دید آخر چه بلایی سرشان آوردند
زخمها بر جگرِ مادرشان آوردند
قصدِ جانِ دو برادر دو برادر کردند
ضربهی تیغ و سنان را دوبرابر کردند
مانعِ بُردنشان پشتِ خَمِ دایی بود
اِرباًاِربا شدنِ این دو تماشایی بود
کمرش خم شده باید که عصا بردارد
باید او خیمه رود تا دو عبا بردارد
زینب انگار نه انگار که بی سر شدهاند
دید بر نیزه ولی سایه مادر شدهاند
@maghaatel
#جوانان_زینب_کبری_علیهم_السلام
🩸رزم محمد بن عبدالله بن جعفر و در عاقبت شهادت مظلومانه او
در نقلها آمده است:
🥀 محمد بن عبدالله بن جعفر،دست مادر و صورت برادرش عون را بوسید و با اجازه سیدالشهدا علیه السلام قدم به معرکه نهاد و اینگونه رجز می خواند:
📋أشْكو إلى اللّهِ مِنَ الْعُدوانِ
فَعّالُ قَومٍ في الرَّدىٖ عُمْيانٍ
قَد بَدَّلُوا مَعالِمَ الْقُرآنِ
و مُحكَمُ التَّنزِيلِ و التِّبْيانِ
و أظْهَروا الْكُفرَ مَعَ الطُّغْيانِ
▪️به خدا شكايت مى كنم از ستم گروهى كه راهنمايي هاى قرآن را رها و بى دينى و سركشى را آشكار كرده است و كوركورانه به سوى هلاكت مى روند.
📋 ثُمَّ قاتَلَ حَتّیٰ قَتَلَ عَشرةَ اَنْفُسٍ
▪️سپس جنگید تا آنکه ده حرامی از لشگر عمر سعد را به درک واصل کرد.
🥀 اما در عاقبت، عامر بن نهشل تمیمی(لعنة الله علیه) او را به شهادت رساند.
📚المناقب ج۴ص١٠۶
📚نفس المهموم ص٣١٨
📚ریاض القدس ج٢ نسخه خطی
✍ می رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو ! هرچه که دارم این است
چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد
ارث زینب قد خم بود ، قسم داد و گرفت
إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد
پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند
شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد
رفت و فریاد برآورد برادر ! بشتاب
تیغ وُرّاث علی از دو طرف لب دارد
حق همین است که قربانی اکبر بشویم
زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد
از یمین می روم از سمت یسارش با تو
دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد
بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم
مادر ماست که در خیمه ، مرتّب دارد:
زیر لب زمزمه ی ناد علی می خواند
دارد از هیبت اولاد علی می خواند
تکیه دادند به هم هردو برادر اینبار
هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار
دور خود ساخته اند از سر دشمن کوهی
تنِ بی سر چقدر ماند و در این انبوهی
خُدعه زد دشمن بی عُرضه و ترسو ای وای
بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای
ناگهان هردو برادر به کمین افتادند
زیر باران جفا هر دو زمین افتادند
بدن هر دو پر از تیر ، به هم دوخته شد
چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد
اول از ترس در آن حال رهاشان کردند
بعد با تیغه شمشیر جداشان کردند
این طرف ، حادثه از چشم زنی دور افتاد
آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد
گَرد ، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم کم
چشم مادر نگران شد به پسرها کم کم
عاقبت واقعه ، شد آنچه که زینب میخواست
نذر من گشت اَدا ! شکر ، حسینم برجاست
پسرانم به فدای سر تو ، غم نخوری
هر دو قربان علی اکبر تو ، غم نخوری
پسرانم که بماند ! خودِ زینب هم هست
جان من نذر علی اصغر تو ، غم نخوری
تو سفارش شده ی مادرِمانی ، قَسمت
می دهم جان من و مادر تو ، غم نخوری
هرچه غم مال من و قول بده تا آخر
هرچه غم خورد اگر خواهر تو ، غم نخوری…
@maghaatel
#جوانان_زینب_کبری_علیهم_السلام
🩸رزم عون بن عبدالله بن جعفر و در عاقبت شهادت مظلومانه او ...
در نقلها آمده است:
🥀 عون بن عبدالله وقتی که برادر خود، محمد را کشته و آغشته در خون دید بی اختیار به طرف میدان حرکت کرد و یک ضربه کاری بر قاتل برادر زد و او را به درک واصل کرد و با جوانان دیگر همت کردند و نعش برادر را به خیمه ها آوردند.
🥀 سپس به خدمت امام علیهالسلام رسید و معذرت خواست و عرضه داشت: مولای من! از مرگ برادر بی اختیار بودم حال اجازه میخواهم تا خود را به برادر خود برسانم.
🥀 سیدالشهدا علیه السلام او را در آغوش گرفت و صورتش را بوسید و با چشم گریان به او اذن میدان داد.
📋... فَإنَّ اُمَّهُ زِينبَ الْعَقيلَةَ وَاقِفَةٌ تَنظُرُ إلَيْهِ.
▪️ مادرش زینب کبری سلاماللّهعلیها دم خیمه ایستاد و نگاهش را به او دوخت.
🥀 او وارد میدان شد و چنین رجز میخواند:
📋 إنْ تُنكِروني فَأنا ابْنُ جَعْفَرٍ
شَهيدُ صِدقٍ فِي الْجَنانِ الْأَزْهَرِ
يُطيرُ فِيها بِجَناحٍ أخْضَرٍ
كَفَىٰ بِهٰذا شَرَفَاً فِي الْمَحْشَرِ
▪️اگر مرا نمى شناسيد، فرزند جعفرى هستم كه براستى شهيد گشت و با بال سبز در بهشت پرواز مى كند.در قيامت همين شرف مرا بس است (كه فرزند چنين پدرم)
📋 ثُمَّ قَتَلَ حَتَّىٰ قَتَلَ مِنَ الْقَومِ ثَلاثَةَ فَوارِسَ و ثَمانيةَ عَشَرٍ راجِلَاً
▪️سپس جنگید تا اینکه از آن حرامیان، سه سواره و هجده پیاده را به درک واصل کرد.
🥀 اما در آخر عبدالله بن قطبه نهبانی، عمودی آهنین بر پشت عون زد و تمام فقرات و استخوانهای او را خرد کرد و روی زمین افتاد و به شهادت رسید.
📚المناقب ج۴ص١٠۶
📚نفس المهموم ص٣١٨
📚وسیلة الدارین ص۴١۶
📚ریاض القدس ج٢ (نسخه خطی)
✍ چه میشود که بگیری به دامنت سر ما را
سر شکسته همچون علی اکبر ما را
یقین که موی سپیدش سپید تر شود از این
اگر زمین بگذاری تو روی مادر ما را
هم او که شیر به ما داده از محبت زهرا
و با ولایت حیدر سرشته جوهر ما را
رقیه منتظر ماست پس به ما بده قولی
به خیمه ها برسانی سلام آخر ما را
شبیه قاسمِ دایی شدیم بالْ شکسته
بیا و جمع کن از روی خاکها پر ما را
تمام آرزوی ماست: تیغشان بشود تیز
که پیشمرگ گلویت کنند حنجر ما را
به عشق اینکه نمانَد برای رأس تو نیزه
خوشا به نیزه بدوزند پس سراسر ما را
میان خنده آن نیزه دارهای حرامی
شما اجازه نده روسری مادر ما را...
@maghaatel
#جوانان_زینب_کبری_علیهم_السلام
🩸همه آمدند استقبال الّا زینب کبری سلاماللّهعلیها...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که سیدالشهدا علیهالسلام ، نعش مطهر عون و محمد علیهماالسلام،را از میان میدان به خیمهگاه آورد، مخدرات همگی به استقبال آن دو شهید بیرون دویدند مگر زینب کبری علیهاالسلام؛ که از خیمه ها بیرون نمیآمد ( تا مبادا برادر از روی او خجل باشد) و فقط در همان جا نشسته و اینگونه دعا مینمود:
🥀 «ای خداوند محمود! این طایفه عاد و ثمود را در دنیا و آخرت به بدترین بلا مبتلا گردان و انتقام آل محمد - صلیالله علیهم اجمعین - را از ایشان بگیر.»
📚 بحرالمصائب ج۴ ص١٧٢
📚ریاض المصائب (خطی)، ص۲۰۰
✍ با تمامِ هستیات خود را ندیدن مشکل است
سختتر از خود زِ اولادَت بُریدن مشکل است
نیمه شب از خوابِ طفلانت پریدن مشکل است
بعدِشان یک لحظه حتی آرمیدن مشکل است
یک شبه یکباره یکدَم قَد خمیدن مشکل است
از جگر از جان مگو وقتی که مادر نیستی
از غمِ طفلان مگو وقتی که مادر نیستی
از دلی سوزان مگو وقتی که مادر نیستی
آه از باران مگو وقتی که مادر نیستی
داغِ مادر را فقط قدری چشیدن مشکل است
از همه از هرکسی او بیشتر آورده است
هرکه با سر آمده خانم سه سر آورده است
او فقط خود را نه بلکه دو پسر آورده است
دو پسر نه دو سپر نه دو جگر آورده است
قبلِ قربانی شدن شانه کشیدن مشکل است
داد اول بازهَم روزیِ میکائیل را
بعد از آن خانم تَفَقُد کرد عزرائیل را
بعد لطفی کرد با پا بالِ جبرائیل را
بعد هم آورد از خیمه دو اسماعیل را
آه ابراهیم این غم را شنیدن مشکل است
با برادر گفت آقاجان دو جانم را ببین
پیشِ رویِ خود تمامِ خانِمانم را ببین
پیرمردِ این حرم! دو نوحه خوانم را ببین
ای جوانمُرده! کمی دو نوجوانم را ببین
بعدِ اکبر ماندن و جامه دریدن مشکل است
چادرِ مادر به سر کرد و از این غم گریه کرد
گریه کرد و پیشِ او اربابِ عالم گریه کرد
گریه کرد و پشتِ او عباس یکدَم گریه کرد
زیرِ لب تا گفت مادر ، مادرش هم گریه کرد
گفت بی سوگند از اینجا پریدن مشکل است
بِینِ خیمه بود و میآمد صدایِ بچهها
مادر است و کاش میرفت او بِجای بچهها
حیف آبی نیست ریزد پُشتِ پای بچهها
وای میآمد زِ میدان نالههای بچهها
دیدنش که هیچ مادر را ندیدن مشکل است
اینکه هردَم با شهیدان بود حالا نیست نیست
اینکه با اکبر پریشان بود حالا نیست نیست
با حسینِ خویش نالان بود حالا نیست نیست
زیرِ تیر و سنگباران بود حالا نیست نیست
از میانِ نیزهها مادر شنیدن مشکل است
نالهها میآمد و زینب صدا میزد حسین
حالشان بَد میشُد و زینب صدا میزد حسین
یک نفر سَر میزد و زینب صدا میزد حسین
گفت عونَش اَشهدُ... و زینب صدا میزد حسین
سمتِ او در بِینِ نامحرم دویدن مشکل است
@maghaatel
💠 #فهرست_مطالب_کانال
با جستجوی #هشتگ_مربوطه ، میتوانید به راحتی به مطالب مورد نظر خود، دسترسی پیدا کنید.
♦️ چهارده معصوم علیهم السلام
#رسول_خدا_صلی_الله_علیه_وآله
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
(درقسمت "محرم و صفر" مطالب مربوط به امام حسین علیه السلام درج شده است)
#امام_سجاد_علیه_السلام
#امام_باقر_علیه_السلام
#امام_صادق_علیه_السلام
#امام_کاظم_علیه_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
#امام_جواد_علیه_السلام
#امام_هادی_علیه_السلام
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
♦️ مطالب و مقاتل مربوط به فاطمیه
#معارف_فاطمی
#بستر_شهادت
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
#مصائب_غصب_فدک
#وصایا_و_لحظات_احتضار
#مصائب_غسل_و_دفن
#مصائب_بعد_از_شهادت
♦️ محرم و صفر
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
#ورودیه
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#جوانان_زینب_کبری_علیهم_السلام
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهماالسلام
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#وقایع_روز_تاسوعا_و_شب_عاشورا
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
#مصیبت_عطش
#مصیبت_وداع
#عصر_عاشورا_و_شام_غریبان
#مصیبت_دفن_اجساد_مطهر
#مصائب_رأس_مطهر
#اسارت
#مصائب_کوفه
#مصائب_شام
#مجلس_یزید
#اربعین
#مدینه_تا_کربلا
♦️ مخدّرات و شهدای کربلا
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
#حضرت_خدیجه_علیهاالسلام
#حضرت_ام_کلثوم_علیهاالسلام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
#حضرت_رباب_علیهاالسلام
#حضرت_ام_البنین_علیهاالسلام
#شهدای_کربلا
#حر_ریاحی
#حبیب_بن_مظاهر
#عابس_بن_أبی_شبیب
#جون_بن_حُویّ
♦️ معارف دیگر، با جستجوی هشتگ های زیر:
#معارف_اهل_البیت_علیهم_السلام
#معارف_علوی
#معارف_حسینی
#معارف_مهدوی
#فضیلت_زیارت
#فضیلت_بکاء
#فضیلت_لعن
#آداب_نوکری
#تبری
#سقیفه
#مطاعن_دشمنان
#بقیع
#ماه_رمضان
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#سیدمحمد_إبن_الهادی_علیهماالسلام
#حضرت_جعفر_طیار_علیه_السلام
#حضرت_عبدالعظیم_علیه_السلام
#اصحاب_اهل_البیت_علیهم_السلام
#حالات_و_کلمات_دلدادگان
@maghaatel
#جوانان_زینب_کبری_علیهم_السلام
🩸ترسیدم برادرم از من خجالت بکشد که از خیمه بیرون نیامدم …
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که قافله بازماندگان به مدینه رسید، جناب عبدالله بن جعفر به نزد زینب کبری سلاماللهعلیها آمد و عرضه داشت: ای دختر علی! شنیدهام وقتی که برادرت نعش علی اکبر علیهالسلام را به در خیام آورد، اول زنی که از خیمه بیرون آمد تو بودی! ولیکن وقتی که نعش دو پسرت را آوردند به خیمه، بیرون نیامدی؟!
🥀 زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمود: راست است؛ جهتش این بود ترسیدم مبادا برادرم از من خجالت بکشد و حزن و اندوه او زیاد تر بشود.
📚مجالس عندلیب السادات، (نسخه خطی)،ص ۷۰۷
✍ زینبم، عاشق دیرینه و سرگردانت
جان خواهر به فدای دل بی سامانت
آه ای خون خدا، شاه رشید علوی
من نمردم که در این معرکه بی یار شوی
بگذارم برَوی جام بلا نوش کنی؟!
نکند زینب خود را تو فراموش کنی!!!
یاد تو بوده ام و ذکر تو شد هر نفسم
جان زینب شده روزی به کنارت نرسم؟
چهره ات قبله گه راز و نیازم بوده
دیدن روی تو آغاز نمازم بوده
خاطرت مانده کنارت چه سکوتی کردم؟
سر عقدم به خدا شرط و شروطی کردم
تو فقط اذن بده، از تو فقط دل بردن
پیشکش کردنشان... عون و محمد با من
چه کنم تا بگذاری که به میدان بروند؟
بگذار این دو علی زاده شهیدت بشوند
نگذار این که پناهنده به قرآن بشوم
بروم در حرم و موی پریشان بشوم
قدشان را منگر، غیرت شان حیدری است
رسم جنگیدن شان، رسم علی اکبری است
لحظه ی جنگ کمی واهمه هم نشناسند
هر دو شاگرد علمدار حرم، عباسند
مادری اند و دوتایی به دو دایی رفتند
هم به تو، هم به حسن، هر دو خدایی رفتند
مثل خون در رگ عباس به خود میجوشم
می روم خیمه، تنِ هر دو زره میپوشم
خواهرت را به دل محترم خویش ببخش
کمیِ وسع مرا بر کرم خویش ببخش
این دو پروانه که بر شمع تقرب دارند
بر نخ چادر من هر دو تعصب دارند
بهتر این است دوتایی به شهادت برسند
بهتر این است همین جا به سعادت برسند
نگذار این دو اسیری مرا درک کنند
وسط سلسله، پیری مرا درک کنند
نگذار این دو بمانند، عزادار شوند
شرمسار از رخ من، راهی بازار شوند
نگذار این دو به آن بزم حرامی برسند
یا به چشم بد و ویرانه ی شامی برسند
جان ناقابل شان نذر علی اصغر تو
سرشان رفت روی نیزه فدای سر تو
سنگ باران بشوند و به تو سنگی نخورد
به رخ فاطمی ات ضربه و چنگی نخورد
کاش بهر تن شان این همه زحمت نکشی
مینشینم وسط خیمه خجالت نکشی
@Maghaatel