eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
4.7هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
11.4هزار ویدیو
375 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💫بود ذکر هر لحظه و هر زمان 🌸بنام خداوند بخشنده ی مهربان 💫ببر نام یکتا خداوند را 🌸که هم جان تازه گردانی و هم توان 💫به اذن خدای جهان آفرین 🌸خداوندگار سماء و زمین 💫ببر دست بر کار و آسوده باش 🌸بود شیوه ی کامیابان چنین 🌸الـهـی بـه امـیـد تـو ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبحتون معطر به عطر خوش صلوات 🌸 بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💖 و خاندان مطهرش 🌸 🍃 💗اللّهُمَّ ✨🌸صَلِّ ✨✨💗عَلَی ✨✨✨🌸مُحَمَّد ✨✨✨✨💗وَ آلِ ✨✨✨✨✨🌸مُحَمَّد ✨✨✨✨💗وَ عَجّلْ ✨✨✨🌸فَرجَهُمْ ✨✨💗وَ اَهْلِکْ ✨🌸اَعْدَائَهُمْ 💗اجمعین زندگیتون بیمه با ذکر صلوات🌸🍃 ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺🍃 صبح‌ها... مسیری روشن آغاز می‌شود به‌سوی مقصدی و هدفی پس با همه‌ی توانت قدم بردار و یادت باشد همه‌ی آنچه زیباست در همین مسیر و در بین راهِ رسیدن نهفته است.✨ سلام صبحتون بخیــــــــر❤️🌸 ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 🔻این قسمت: 🔸سوال: یعنی کدوم آدمی تو این روزها حال و حوصله‌ی اینو داره که با ترکوندن نارنجک و ترقه جون خودش و بقیه رو به خطر بندازه؟ پاسخ: اونی که حوصله داره تو این وضعیت بره شمال! ✅ ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
هدایت شده از 
🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃 والدین عزیز! مربیان گرامی! و بچه های گل😘 🔗‌‌اگر بدنبال یک کانال همه چیز تمام و برای خود یا فرزندان دلبندتان هستید عضویت در کانال ما را از دست ندهید: 📚 📽 📖 📝 📽 و بسیاری از مطالب مفید و اموزنده دیگر👌 ✨ منتظر قدوم گرم و مبارکتان هستیم😍 https://eitaa.com/joinchat/2457010242Cb76f471596
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | کلیپ تولد حضرت علی اکبر عزیز، پسر دلبند امام حسین جون @mah_mehr_com 🌈حتما برای دوستان خودبفرستید🙏 ┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 از جادّه ی انتظار کسی می آید پایانی بر این دلواپسی می آید ای مرده دلان زِ جای خود برخیزید عیسای مسیحا نفسی می آید 📲♥️ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 به نام الله یک روزدیگر یک برکت دیگر وفرصت دیگر برای زندگی 🌸 خدایا تو را سپاس بخاطر روزی دیگر و آغازی نو 🌸 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸برجلوه و اجلال محّمد صلوات 🍃بر چهره و تمثال محّمد صلوات 🌸دیدند چو رخسار علی اکبر را 🍃گفتند که بر آل محّمد صلوات 🌸اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبحتــون زیـبـا 🌱ان شاءالله امروز 🌸هـمون روزی بشـه 🌱که آرزوشـو داریـد 🌸پـراز خبرهای خوب 🌱سرشـار از دلخوشی 🌸لبریـز از خـیر وبـرکت 🌱همراه با موفقیتهای پی در پی سه شنبه شـاد و سرشـار از زیبـایی ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازم بهار می خواد بیاد مهمون خونه ها بشه می خواد یه کاری بکنه لب ها به خنده وا بشه پروانه ها رو میاره پر بزنن تو باغچه ها صورت گل را ببوسن حرف بزنن با باغچه ها آدم ها رو وا می داره خونه تکونی بکنن بلبلا رو وا می داره تا نغمه خونی بکنن به ابر می گه بازم ببار به روی هر شهر و دیار بازم شکوفا می کنه گل ها رو توی سبزه زار بهار میاد با یک سبد پر از گلای رنگارنگ روی لبات جا می ذاره یه خنده ناز و قشنگ ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 🔻 این قسمت: 🔥 این سری از یه زاویه دیگه به چهارشنبه‌سوری نگاه کنین. بعدم نیاین بگین چرا فقط اراک؟! چون شهرداری‌شون‌ دوسشون داره، تقدیم کرده بهشون. شمام برین به شهرداری‌هاتون بگین بیشتر دوستون داشته باشن! پیشاپیش چهارشنبه‌سوری‌تون هم مبارک! 🔗 ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
♡♡______🎨🖌 🍃✂️ 🖇 🎀 🥰 📖 @mah_mehr_com ببر با ذکر صلوات استفاده کنید🎁🤗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡♡______🎨🖌 🍃✂️ 🖇 🎀 🥰 📖 @mah_mehr_com گل نرگس با ذکر صلوات استفاده کنید🎁🤗
🦋 ✅ بخشی از نیایش امام سجاد علیه السلام: ✨ خاندان مرا فزونی بخش.... خدايا، بازوي مرا به وجود فرزندانم توانا كن، و ناراستي كار مرا به راستي آور و خاندان مرا فزوني بخش و بزم مرا به وجود ايشان بياراي و نام مرا به آنان زنده بدار و در نبودِ من كارم را به دست فرزندانم سامان ده و ياري‌ام كن كه با مدد ايشان به خواسته‌هاي خود برسم. چنان كن كه آنان با من دوست و مهربان باشند و با راستي و درستي، روي دل به سوي من آورند و فرمان من برند و از نافرمانان و بد رفتاران و مخالفان و خطاكاران نباشند و مرا ياري فرما كه فرزندانم را بپرورم و ادب نمايم و با آنان مهرباني كنم... 📚دعای بیست و پنجم صحیفه سجادیه 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉 ننه سرما و عمو نوروز🎉 تکلیف نوروزی مهارت محور داستان نویسی داستان خوانی و @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواسمان باشد چهارشنبه سوری ،چهارشنبه سوزی نشود. ╔═🌸🌿☃.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
ای بچه‌های دانا توانا بیاین باهم بشناسیم پسر امام حسین ع را حضرت ع بود شبه رسول خدا ع پسر بزرگ امام دلیر بود و بی‌همتا جنگید با دشمنان مانند یک پهلوان در عاشورا شهید شد او بود یک قهرمان @mah_mehr_com
نام داستان:سبزه هفت سین گروه سنی:الف،ب @mah_mehr_com 👇👇👇
مامان عسل  هر سال سبزه سبز می‌کرد. دوسه هفته به سال جدید، یک مشت گندم، ماش یا عدس می‌ریخت توی یک بشقاب سفالی و یک پارچه خیس روش می‌انداخت. چند روز پارچه را خیس نگه می‌داشت. بعد که دانه‌ها جوانه زد و ریشه کرد، پارچه را از روی بشقاب برمی‌داشت و به ریشه‌ها آب می‌داد. سبزه‌ها که سبز می‌شد و قد می‌کشید، شب سال تحویل، دور سبزه یک روبان قرمز می‌بست و می‌گذاشت سر سفره هفت سین. کنار آینه و سیب و سنجد و سمنو.   اما یک سال، سر مامان عسل خیلی شلوغ بود. آن‌قدر زیاد که یادش رفت که سبزه سبز کند. عسل هم که درگیر درگیر درس و مشق و حال و هوای عید بود اصلا یاد سبزه نیفتاد.  تا این که عید کم کم از راه رسید و مامان عسل زد روی دست خودش و گفت: «دیدی چی شد؟»  بابا از جاش پرید: «چی شد؟!»  مامان گفت: «هنوز سبزه سبز نکرده‌م.»  بابا با تعجب گفت: «همین؟! خب حالا سبز کن!»  بابا حواسش نبود که دیگر برای جوانه‌زدن و رشد سبزه خیلی دیر شده.  مامان هم هیچی نگفت.  شانس آورده بود عسل خانه نبود که این صحنه را ببیند و غصه بخورد. چون عسل عاشق سبزه سفره هفت سین بود. مامان با خودش فکر کرد حالا که کار به این جا رسیده و دیگر وقت نیست حتما از بازار یک سبزه خوب و ترو تازه خواهد خرید.   اما یادش رفت!  یکی دو ساعت به سال تحویل مانده بود که با عسل آمدند سفره هفت سین را بچینند، که یکهو مامان یادش آمد سبزه ندارند. عسل سیب و سیر و سرکه و سکه و سماق و سنجد و تنگ ماهی قرمز را که وسط سفره چید، زد روی دستش: «مامان…»  مامان گفت: چیه؟  عسل گفت: سبزه یادمون رفت…  بعد دوباره مامان زد روی دستش و گفت ای وای! چون سال تحویل آن سال، نصف شب بود و هیچ مغازه‌ای باز نبود. اگر هم بود، حتما دیگر سبزه خوب و شاداب و باطراوت پیدا نمی‌شد که آدم بخرد.  گذشته از این ها بابا سرش درد می کرد و دراز کشیده بود و به عسل و مامان گفته بود تا سال تحویل صداش نکنند تا کمی بخوابد. اما عسل بدون این که توضیحات مامان را بشنود، زد زیر گریه که سبزه نداریم… سبزه  نداریم.  حالا گریه نکن، کی بکن. هرچی مامان براش توضیح داد و سعی کرد آرامش کند، فایده ای نداشت که نداشت. آخر کی تا حالا هفت‌سین بی‌سبزه چیده بود که عسل دومی‌اش باشد؟!  آن قدر بلندبلند گریه کرد که بابا بیدار شد و از اتاق آمد بیرون. از زور سردرد بالش را به کله‌اش فشار می‌داد و حسابی اخم کرده بود. عسل تا بابا را با آن وضعیت دید، گریه نکرد. بابا پرسید: چی شده؟  عسل گفت: سبزه سبز نکردیم… مغازه‌ها هم بسته‌ان که سبزه  بخریم…  بابا گفت: عجب.   بعد رفت توی فکر. بعد همان‌طور رفت سمت آشپزخانه و از مامان پرسید: «قرص‌ها رو کجا گذاشتی؟»   مامان گفت: «بالای یخچال.»  بعد سر عسل را گذاشت روی سینه‌اش و موهاش را نوازش کرد. عسل هم آرام آرام اشک می‌ریخت و فکر می‌کرد بدبخت‌ترین دختر دنیا است.  اما چند دقیقه گذشت و از بابا خبری نشد.  مامان صدا رساند: «قرص‌ها رو پیدا کردی؟»  بابا جواب نداد. مامان و عسل نگران شدند. با هم بلند شدند بروند آشپزخانه ببینند چه بلایی سر بابا آمده که جواب نمی‌دهد. اما درست دم در آشپزخانه بابا و مامان و عسل به هم رسیدند.  بابا داشت می‌خندید و یک بشقاب سبزه دستش بود.  چشم‌های عسل و مامان از تعجب گرد شد.   عسل داد زد: آخ جووون سبزه…  بعد گفت: ما که سبزه  نداشتیم…  بعد به سبزه توی دست بابا نگاه کرد و یهو پقی زد زیر خنده.  مامان هم خنده‌اش گرفت.  هر سه با هم می‌خندیدند.   چرا؟  چون بابا چندتا خیار قلمی را ایستاده توی یک کاسه گذاشته بود و دورش روبان قرمز بسته بود. جوری که در نگاه اول با سبزه مو نمی‌زد.   خلاصه با خنده و شادی سبزه خیاری را گذاشتند سر سفره هفت سین و به خوبی و خوشی سال را تحویل کردند.  بعد از عید سر زنگ انشا میشه بچه‌ها با موضوع تعطیلات خود را چگونه گذراندید یا موضوع آزاد انشا می‌نویسند، اما فکر می‌کنید عسل چه انشایی نوشت و اسم انشاش چی بود؟  موضوع انشا: سبزه خیاری!  اختراع بابای عسل!   @mah_mehr_com