بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيم
🔹امام صادق(ع): دو حریصند که سیری ناپذیرند: حریص دانش و حریص ثروت.
⏳امروز سهشنبه
۲۳ اسفند ماه ۱۴۰۱
۲۱ شعبان ۱۴۴۴
۱۴ مارس ۲۰۲۳
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هاچ، زنبور شجاع و مهربانی است که در کودکی زنبورهای قاتل، مادرش را ربودهاند. او برای پیداکردن مادرش در سفری طولانی و پرماجرا دوستانی پیدا میکند که به او کمک میکنند تا مادرش را از دست زنبورهای قاتل نجات دهد. شجاعت و تلاش برای مقابله با افراد زورگو از صفات بارز اوست.
قسمت 12
هاچ زنبور عسل،
کرم ابریشم لطیف
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#سیگاری_های_کاریزماتیک
🤔در بین نوجوانان و جوانان شخصیتهای کاریزماتیک و جذابی وجود دارند که تاثیر گذاری زیادی روی افراد اطراف خود دارند اگر فرزند شما با یکی از این شخصیتها در ارتباط باشد و آن شخص سیگاری باشد منتظر باشید تا بوی سیگار را از لباس و بدن فرزند خود استشمام کنید.
☝️در چنین شرایطی باید تلاش کرد به نحوی بدن تنش فرزندان را از انها دور کرد.
✍عبدالصالح شمس اللهی
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
°•⭕️💢°⇨⇨•♨️•⇦⇦°⭕️💢•°
#نه_به_چهارشنبه_سوزی
#حدیث_قدسی
خداوند متعال می فرماید: هر کس بنده مومن مرا بیازارد اعلام جنگ با من می دهد.
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
32.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جوانمردان ایران
قسمت۵
معدن فیروزه
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#فرزندپروری
🔸مهربون بودن به این معنی نیست که همه خواستههای کودک رو برآورده کنی! گاهی بهش "نه" بگو!
🔸 بذار مهارت نه شنیدن رو تمرین کنه. کسی که در کودکی "نه" شنیده باشه، در بزرگسالی طلبکار و متوقع نمیشه مهارت نه شنیدن به اندازه نه گفتن مهم و ضروریه.
@mah_mehr_com
#غلطگیر | نقش قربانی رو بازی نکنین!
🔸یادتون باشه که در کنار پدر و مادر بودن، شما نقشها و مسئولیتهای دیگهای هم دارید که باید بهشون بها بدین.
@mah_mehr_com
33.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون بچه های کوه آلپ-قسمت ۲۰
@mah_mehr_com
هدایت شده از امام زمان و من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود سلام یا زهرا با ریتم
سلام فرمانده با موضوع
عفاف و حجاب👌😍
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دالتونها
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
44.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_نوستالژی_وخاطره_انگیزسالهای_دورازخانه_قسمت_بیست_و_پنجم😍
فروارد کن برااونکه باهم توبچگی اوشین میدیدین😍🌺
💜🦋💜🦋💜🦋
@mah_mehr_com
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
🔹امام رضا(ع): بهترین ثروت و ذخیره انسان صدقهای است که در راه خدا میدهد.
⏳امروز چهارشنبه
۲۴ اسفند ماه ۱۴۰۱
۲۲ شعبان ۱۴۴۴
۱۵ مارس۲۰۲۳
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#سلام_خورشید_عالم_تاب
السلامُ علیک یا صاحب الزمان، السلامُ علیک یا خلیفة الرحمان، السلامُ علیک یا شریک القُرآن، السلامُ علیک یا قاطع البُرهان. السلامُ علیک یا إمام الإنس والجان، السلامُ علیک وعلى آبائک الطیبین، وأجدادک الطاهرین المعصُومین ورحمةُ الله وبرکاتُهُ.
#یارب_فَرَج_امام_ما_را_برسان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هاچ، زنبور شجاع و مهربانی است که در کودکی زنبورهای قاتل، مادرش را ربودهاند. او برای پیداکردن مادرش در سفری طولانی و پرماجرا دوستانی پیدا میکند که به او کمک میکنند تا مادرش را از دست زنبورهای قاتل نجات دهد. شجاعت و تلاش برای مقابله با افراد زورگو از صفات بارز اوست.
قسمت ســـــــــــــــــــیزدهم
هاچ زنبور عسل،
کُمک به یک مادَر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
30.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سفرهای_علمی
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره اسراف کردن
🚰یک لیوان آب خنک🚰
لیلی یک روز صبح وقتی دست و صورتش را شست، یادش رفت شیر آب را ببندد. مادر به او گفت:”لیلی! باز هم یادت رفت شیر آب را ببندی؟ فکر نمی کنی اگر آب را هدر بدهیم، دیکر نمی توانیم از آن برای کارهای مهم تر استفاده کنیم؟”
لیلی نمی دانست چه کار مهم تری هست که با آب می توان انجام داد؟ مدتی بود که همه درباره آب حرف می زدند و مراقب بودند که آب هدر نرود، اما لیلی معنی این کار را نمی فهمید.
ناگهان یادش آمد برای قناری های توی قفس آب و دانه بریزد. وقتی قناری ها آب می خوردند با خودش فکر کرد:”حالا فهمیدم! کار مهم همین است، چون قناری ها باید آب بخورند.”
اما با خودش فکر کرد:مگر قناری ها چقدر آب می خورند که اگر آن یک ذره آب هدر برود، بد می شود.
مادربزرگ لیلی را صدا کرد و گفت:”لیلی جان! برایم یک لیوان آب می آوری هوا گرم است، خیلی تشنه هستم!”
لیلی رفت و با یک لیوان آب خنک برگشت. وقتی مادربزرگ آب را می خورد، لیلی با خودش گفت:”فکر می کنم کار مهم همین است. چون مادربزرگ باید آب خنک بخورد.”
اما با خودش فکر کرد: مگر مادربزرگ چقدر آب می خورد که اگر آن یک ذره آب هدر برود، بد می شود.
وقتی لیلی با اسباب بازی هایش بازی می کرد، صدای شرشر آب را شنید. مادربزرگ در حیاط گلدان ها را آب می داد. لیلی از اتاق بیرون آمد و گفت:”مادربزرگ! اجازه می دهید گلدان ها را آب بدهم؟”
مادربزرگ لبخندی زد و شلنگ را به او داد. لیلی هم شروع کرد به آب دادن گل ها. لیلی وقتی گل ها را آب می داد گفت:” فکر می کنم کار مهم همین است.چون باید به گلها و درخت ها آب داد.”
اما با خودش فکر کرد: مگر گلدان ها چقدر آب می خواهند که اگر آب هدر برود، خیلی بد می شود.
همان وقت از کوچه صدایی شنید. کسی هندوانه می فروخت و می گفت:”هندوانه های آبدار و خوشمزه دارم.”
مادربزگ گفت:”بروم برای تو هندوانه بخرم. توی هوای گرم خیلی خوب است که هندوانه بخوری.” بعد به کوچه رفت تا هندوانه بخرد. لیلی با خودش خندید. می دانست که مادربزرگ خوردن هندوانه را خیلی دوست دارد. او هم بلند شد و به دنبال مادربزرگ رفت.
همسایه ها کنار هندوانه فروش جمع شده بودند. لیلی با دیدن آنها با خودش فکر کرد همه آنها مانند مادربزرگ هندوانه را خیلی دوست دارند. توی آن هوای گرم خوردن هندوانه به همه می چسبد، درست مانند یک لیوان آب خنک!
لیلی با خودش فکر کرد شاید مردم دیگری که در کوچه ها یا در شهرهای دیگر زندگی می کردند، خوردن هندوانه و یا آب خنک را دوست داشته باشند. شاید همه مردم بخواهند دست و صورت و لباس خود را بشویند، شاید همه آنها یک قناری داشته باشند، شاید همه مردم در خانه هایشان گل و گلدان داشته باشند، بعد با خودش فکر کرد که یک قناری، یک مادربزرگ و یک گلدان گل، آب زیادی نمی خواهند، اما هم قناری ها، گلها، درخت ها، مادربزرگ ها، پدر و مادرها و بچه ها، خیلی هستند و همه آنها آب می خواهند.
بعد فکر کرد که اگر در همه خانه ها، همه بچه ها یا بزرگترها بخواهند آبها را هدر بدهند، آن وقت خیلی از قناری ها، مادربزرگ ها، ماهی ها و گل ها تشنه و بدون آب خواهند شد. لیلی دلش نمی خواست این اتفاق بیفتد.
او وقتی به همه مردم و به همه حیوان ها و گل ها فکر کرد، تازه فهمید که کار مهم چیست. کار مهم این بود که باید به همه آب برسد. وقتی با مادربزرگ و با یک هندوانه درشت به طرف خانه برمی گشتند، لیلی با خنده گفت:” مادربزرگ! دوست دارید به جای هندوانه برایتان یک لیوان آب خنک بیاورم؟”
مادربزرگ هم خندید و گفت:”الان نه! می خواهم هندوانه بخوریم، می خواهی به تو یک قاچ هندوانه بدهم؟” و با هم داخل حیاط خانه شدند.
#قصه_متنی
@mah_mehr_com