فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی ماسک خرگوشی 🐰🐰
@mah_mehr_com
ماه مــــهــــــــــر
#قصه_های_پیامبران 🌼حضرت یونس #قسمت_دوم ارزش پرستیدن ندارد. حضرت یونس داشت حرف میزد که مردی به طر
#قصه_های_پیامبران
🌼حضرت یونس
#قسمت_سوم
مال و پولهای خودتون رو برای سنگ هدر ندین و از پولهایتان برای مشکلات و زندگی خودتون استفاده کنین. اینها سنگ هستن و ارزش پرستیدن ندارن. همین که حضرت یونس حرف میزد. یکی از بت پرستها عصبانی شد و سنگی برداشت و محکم به سر حضرت یونس کوبید و خون از سرش پایین ریخت. حضرت یونس خیلی ناراحت شد و از آن جا رفت و گوشه ای نشست، روبین با دیدن حضرت یونس ناراحت شد و کنارش نشست و گفت:
-حالت خوبه؟
حضرت یونس گفت:
-ای کاش از خدا میخواستم تا این مردم را عذاب کند.
روبین گفت:
-کاش اونا رو نفرین نمی کردی.
روبین دوست نداشت حضرت یونس مردم را نفرین کند اما دوست دیگرش تنوخا معتقد بود که آنها باید نفرین بشوند.
حضرت یونس بدون این که حرفی بزند با ناراحتی به خانه اش برگشت و با خدای خودش درد و دل کرد:
-خدای بزرگم سالهاست که دارم برای این مردم، از تو حرف میزنم اما آنها گوش نمی کنند و من را اذیت میکنن.
در همین لحظه بود که جبریل آمد و گفت:
-سلام بر تو ای پیامبر خدا.
حضرت یونس گفت:
-سلام بر تو جبرئیل.
جبرئیل گفت:
-ای یونس خدا میگوید که بندههای خودم را دوست دارم و با آنها با مهربانی کن که پاداش بزرگی در انتظارت است.
فردای همان روز حضرت یونس به عبادت گاه بت پرستها رفت و گفت:
-ای مردم بت پرست، گناه عاقبت خوبی نداره و عذاب سختی داره، خدای بزرگ را بپرستین و بت پرست نباشین.
مردم عصبانی شدند. فحشهای بدی به حضرت یونس دادند و گفتند:
-ما حرفهای تو را باور نمی کنیم. دست از سر ما بردار و از این جا برو.
باز هم حضرت یونس با خدا درد و دل کرد و از خدا خواست مردم را عذاب کند و قرار شد عذاب سختی بیاید.
حضرت یونس که خیلی ناراحت شده بود نا امید از شهر نینوا رفت و به کنار دریا رفت و سوار کشتی بزرگی شد و از مردم شهر نینوا فرار کرد.
عصر وقتی مردم داشتند با بتهایشان حرف میزدند چند نفر داشتند با هم پچ پچ میکردند.
یکی گفت:
-یونس از این جا رفته من خودم دیدم که داشت از این جا میرفت.
مرد دیگری گفت:
-من فکر میکنم، که همه ی ما دچار عذاب میشیم.
آن مرد گفت:
-به آسمان نگاه کردین چه وحشتناک شده؟
#این_قصه_ادامه_دارد...
🌸🍂🍃🌸
@mah_mehr_com
داستان ضرب المثل
حکایت شده که مرد خسیسی قصد خریدن میوه داشت اما با دیدن هر میوه با خود حساب و کتاب می کرد که مبادا پولش را خرج میوه ای کند که ضایعات آن زیاد باشد! مثلا هلو را نمی خرید چون مجبور بود هسته اش را دور بریزد!
خلاصه نزدیک بود از میوه خریدن هم پشیمان شود تا اینکه چشمش به زردآلوهای گندیده میوه فروش افتاد. از آنجا که قیمتشان خیلی کمتر از بقیه میوه ها بود، دو کیلو زردآلو خرید و با خود گفت همین خوب است! لااقل هسته اش را هم می شکنم و می خورم.
زیر سایه درختی نشست و مشغول خوردن زردآلوهای گندیده شد. زردآلوها از بس تلخ بودند، به سختی می خورد! مرد فقیری از آنجا می گذشت وقتی مرد خسیس را دید که با تهوع مشغول خوردن میوه است، با خود گفت او که این میوه به دردنخور را به زور می خورد حتما هسته اش را به من خواهد داد.
رفت و به مرد خسیس گفت حالا که از زردآلوهایی که خوردی خوشت نمی آید، هسته هایش را بده برای من شود. مرد خسیس که شوکه شده بود گفت: چه می گویی مرد؟! من حتی همه این زردآلوها را هم به خاطر هسته هایش خوردم!!
خلاصه اینکه هروقت بخواهند به خساست کسی اشاره کنند، این #ضرب_المثل را برایش به کار می برند. یعنی فلانی مانند کسی است که حاضر است برای استفاده از هسته زردآلو، زردآلوهای گندیده را هم بخورد.
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دنیایساراکوچولو
قسمت ۳
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
📱 پسرم مرتب گوشی دستشه
👨🏻 🏫 پسرتان در سنینی قرار دارد که نیاز به برنامه های جذاب تفریحی دارد. به همین دلیل به تلفن همراه روی آورده است. اگر قرار است تلفن را که چیز نامناسبی برای او قلمداد می کنید، حذف نمایید به اجبار باید برنامه و فعالیت جذاب مناسب دیگری جایش بنشانید تا او از این لحاظ تأمین باشد.
@mah_mehr_com
😊سکه های دهه شصت که براشون کرایه تاکسی میدادیم نوشابه ساندویچ میخریدیم یادش بخیر
#ارسالی_مخاطب
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_شب
پروانه شهر تاریکیها (قسمت چهارم)
@mah_mehr_com
🌱 روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام حسن(ع): انديشيدن، مايه زنده دلىِ صاحب بصيرت است.
امروز دوشنبه
۱۸ دی ماه
۲۵ جمادیالثانی۱۴۴۵
۸ ژانویه ۲۰۲۴
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#سلام_امام_زمانم💚
دوش در وقت سحر شمع دل افروخته ام
نرگس مست تو را دیده ام و سوخته ام
به تمنای وصال تو ز سر تا به قدم
چشم گردیده به راه قدمت دوخته ام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕💕آخ جون کارتون
#پویانمایی
#میگ_میگ
🌳🍃🌳🍃🌳🍃
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
در این تصویر یک نام پسرانه پنهان شده است.
سعی کنید این نام را پیدا کنید
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
کلیپ دوستی 😍
موش و گربه🐭🐱
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دنیایساراکوچولو
قسمت ۴
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@nightstory57(2).mp3
14.67M
#خرسک_بهونهگیر
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
بچه خوبی باشیم و بداخلاقی و بهانه گیری را کنار بگذاریم ❤️
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک_۴_۱۱
#گوینده:معینالدینی
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
⭕️دست نوشتهٔ شهید میلاد شادکام کلاس پنجم دبستان که صبح روز شهادتش به عنوان هدیه روز مادر به مادرش میدهد و راهی گلزار شهدا می شود.
مادر کاغذ را نمی خواند و روی طاقچه می گذارد و برای میلاد دعای عاقبت به خیری می کند و این نامه می شود آخرین یادگاری و سند گریه های بی امان او پس از عروج میلادش.😭
#کرمان
@mah_mehr_com