eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.8هزار ویدیو
401 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«اگه میخوای هیچ وقت بهت نگه این رو واسش بخون» در یک جنگل قشنگ روباه بازیگوشی زندگی می کرد. نام این روباه بازیگوش "هنی" بود. هنی از همه بچه های آن جنگل بزرگتر بود. اما با همه دوست بود و همه را دوست داشت در این جنگل قشنگ، جغد دانای پیری زندگی میکرد جغد دانا یک عصای جادویی داشت. این عصا می توانست حال مریضها و بیماران را به سرعت خوب کند. یک روز جغد دانای پیر تصمیم گرفت از جنگل برود. او دلش میخواست بالای بلندترین کوه برود او میخواست جایی باشد که تنهای تنها باشد. برای همین عصای جادویی را به هنی داد و گفت: هنی جان تو بزرگترین بچه این جنگلی میدونی که اگه این عصا رو به هر بیماری بزنی، فورا حال او خوب میشه پس این عصا رو بگیر و ازش به خوبی مراقبت کن تا اگه یه نفر حالش بد بود ازش استفاده کنی و حالشو بهتر کنی!". جغد دانای پیر عصا را به هنی داد و پر زد و از آن جنگل رفت. هنی میخواست خیلی خوب از آن عصای جادویی مراقبت کند. برای همین وقتی نزدیک غروب شد و همه سمت خانه های شان رفتند، عصا را برداشت و کنار یک درخت پشت خانه خودشان رفت خاکهای کنار آن درخت را کند و عصای جادویی را آنجا گذاشت و بعد روی آن را با خاک پوشاند تا کسی نبیند. اما یکی از دوستانش به نام جان از پشت یک درخت او را نگاه می کرد. هنی وقتی به خانه رفت به پدرش گفت که جغد دانای پیر آن عصای جادویی را به او داده است پدر پرسید: " خب خیلی خوبه پسرم اما عصای جادویی کجاست؟". هنی کمی فکر کرد و گفت: کنار یک سنگ نزدیک رودخونه خاکش کردم. پدر او را نوازش کرد و آفرین گفت کم کم هوا تاریک تر میشد و هنی باید میخوابید مادر به او گفت : " من براتون قصه میگم! هنی و خواهر برادرانش به اتاق رفتند و مادر میخواست قصه بگوید که هنی گفت: مامان جغد دانا عصای جادویی رو به من داد و رفت مادر با خوشحالی "گفت وااای چه خوب خب بگو ببینم کجاست؟". هنی کمی فکر کرد و بعد آروم در گوش مادر گفت: کنار بزرگترین درخت جنگل خاکش کردم. سپس، مادر قصه را گفت و همه بچه ها خوابیدند. وقتی صبح شد خواهر هنی که خیلی کنجکاو بود، گفت: " دیشب گفتی جغد دانای پیر عصای جادویی رو به تو داده واقعا کجا گذاشتیش؟". هنی دوباره فکر کرد تا یک دروغ دیگر بگوید فکر کرد و آروم در گوش خواهرش گفت: " اونجا که زمین بازی بچه هاست. همون وسط خاک رو کندم و عصای جادویی رو گذاشتم از آن روز به بعد، همه حیوانات جنگل فهمیدند که جغد دانای پیر، عصای جادویی رابه هنی داده است. بیشتر حیوانات جنگل از هنی سوال کردند که عصای جادویی را کجا گذاشته است اما هر بار هنی به بقیه دروغ می گفت. ماه ها گذشت و زمستان سرد از راه رسید یک روز سرد حال برادر هنی خیلی بد شده بود او تب کرده بود و همه بدنش داغ شده بود. او آنقدر حالش بد ب۸ود که صبح تا شب و شب تا صبح ناله می کرد. ۷ اینکه مادر هنی گفت: عزیزم لطفا برو عصای جادویی رو بیار داداشت خیلی مریضه هنی عاشق برادرش بود. او هم دوست داشت به برادرش کمک کند اما اصلا یادش نبود که عصای جادویی را کجا مخفی کرده است. او ه کنار در خانه شان نشسته بود وع غصه میخورد. لحظه ای بعد، جان پیش او آمد به او گفت: ناراحتی هنی گفت: " آره داداشم خیلی حالش بده و عصای جادویی رو نمیدونم کجا گذاشتم. به هر کسی یه دروغی گفتم و الان اصلا راستش رو یادم نمیاد!". جان که دیده بود هنی عصای جادویی را کجا مخفی کرده است راستش را به او گفت و بعد باهم عصای جادویی را از زیر خاک بیرون آوردند. سپس فورا سمت خانه رفتند و عصای جادویی را به برادرش زدند و فورا حال او خوب شد. هنی از اینکه میدید حال برادرش خوب شده است، خیلی خوشحال بود همان جا بود که فهمید نباید دروغ بگوید بعد از جان تشکر کرد و به همه قول داد که از این به بعد واقعیت را بگوید تا مشکلی پیش نیاید. ‌پایان... @mah_mehr_com
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقاشی طبیعت زیبا بیا با آموزش ساده این نقاشی زیبا رو یاد بگیریم☺️ @mah_mehr_com
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 حلما کوچولوی قهرمان؛ قسمت اول 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 موضوع قصه: ارزش‌های اخلاقی و اهداف حرکت امام حسین علیه‌السلام 📎 📎 📎 @mah_mehr_com
اپیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود : براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود. امروز یکشنبه ۱۷تیر ماه ۱ محرم ۱۴۴۵ ۷ژولای ۲۰۲۴ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com 🌙_مـــــــــهـر
💔الا ای صاحب قلبم کجایی⁉️ 🏴محرم شد نمی خواهی بیایی⁉️ ◾️هوای شال مشکی عزایت دل زار مرا کرده هوایی💔 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان نان🍞 مراحل تبدیل نان 🍞🥖🥐 عموکشاورز مهربون 👨‍🌾👨‍🌾 🌙 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
مصرف اب و اب بازی - @mer30tv.mp3
3.58M
مصرف آب و آب بازی 😴🥱😴🥱😴🥱😴 🌙 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖊 نامه های ماریه 🔸قسمت اول 🏴انتقال مفاهیم کربلا به زبان کودکانه 🏴🏴🏴🏴 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا