2.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا آرامشم تویی😍
.
🍃🌼خدایا تو که با من باشی؛
معجزه ای در وجودم رخ می دهد، به نام:
✨آرامش✨
🌹شبتون پر از آرامش🌹
فرداتون پر از خوشبختی🤲
الهی آمین
http://eitaa.com/mahdavieat
119K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹درود به سه شنبه ۹ شهریور خوشآمدید🌹
🌼صدای پای زندگی است
🌸در خلوت کوچه های صبح
🌺می شنوی؟
🌼تو نیز ز کلبهٔ شب بیرون آی
🌸و بر روشنایی سر فرود آر
🌺بگذار شعاع لبخند تو
🌼سلامی بر این
🌸رسیده ز راه باشد
🌺همچون چراغانی
🌼صدها نگاه باشد #فریبا_سعادت
http://eitaa.com/mahdavieat
#اخبار_جعلی شاید بی آزار به نظر بیاید اما وقتی گسترده و مدام به گردش در می آید، بی رحمانه توان شرارت می یابد؛ هم نا امیدی ایجاد میکند، هم یاس، چراکه فضای مطالب صحیح و امیدآفرین را اشغال میکند، استرس ایجاد میکند و استرس ناشی از کروناهراسی در زمان حال=کاهش ایمنی بدن و=مرگ بیشتر
http://eitaa.com/mahdavieat
☘
✅ #یک_خبر_یک_تحلیل (۳۹)
🍃🌻🍃
🌐 خبر: یکی از دغدغههای این روزهای رئیسجمهور و هیئت دولت و همچنین نیروهای اصیل انقلابی این است که اعتمادی که طی سالهای گذشته و با ناکارآمدی مسئولین دولتی کاهش قابلملاحظهای داشته، چگونه قابل بازیابی است؟!
💢 نکات تحلیلی: با توجه به خروجی نظرسنجیهای معتبر، آنچه مردم را نسبت به شرایط موجود معترض کرده است، تنها مشکلات نیست، بلکه کم شدن اعتماد نسبت به مسئولین است که این امر ناشی از چند عامل است که یکی از مهمترینهای آن، شکلگیری این باور در مردم است که مسئولان صداقت ندارند. باوجود خیل عظیمی از مسئولینی که در راه اعتلای ایران اسلامی با جدیت گام برمیدارند، باور شکلگرفته در ذهن مردم ناشی از چند مسئله است که عمدتاً در دولت قبل شاهد آن بودیم:
1⃣ تفاوت بین کلام و عمل؛ دم از مردم زدن، اما در مواجهه با مشکلات ایشان اقدام جدی و مؤثر انجام ندادن و یا لااقل نشانههایی از اینکه در حال تلاش برای عمل به گفتهها هستند.
2⃣ مسئله ساده زیستی؛ یکی از مؤلفههای اصلی مدیریت و مسئولیت تراز انقلاب اسلامی، ساده زیستی است. متأسفانه در سالهای اخیر انتشار رفتار و منش اشرافی گری از سوی برخی مسئولین دولتی، ذهنیت اجتماعی را اینگونه شکل داده که تمام مسئولان نظام اینگونه زندگی میکنند!
3⃣ حضور در میان مردم؛ حضور میدانی مسئولان در میان مردم دارای آثار و برکات زیادی است که در این مقال نمیگنجد. امری که مقام معظم رهبری نیز بارها بر آن تأکید داشته و به دولت جدید نیز توصیه فرمودند.
💠 نکته راهبردی: اگر این اعتماد به جامعه بازگردد و مردم احساس کنند که مسئولین در مقابل مشکلات در کنار مردم قرار دارند، حجم قابلتوجهی از اعتراضات کاهش خواهد یافت و مواجهه با مشکلات نیز سادهتر خواهد شد.
✍ مصطفی برزکار
#روشنگری
#ثامن
http://eitaa.com/mahdavieat
خبرنگار قمی که برای «گاندو» جاسوسی می کرد!
🔻 جاسوسی برای سرویس انگلیس از نهادهای حوزوی و نهادهای انقلابی توسط خبرنگار قمی!
🔹 قمنا نوشت: در قسمت ۲۹ سریال گاندو که از شبکه سوم سیما پخش شد؛ کاراکتر نقش «شارلوت والر» افسر سرویس جاسوسی انگلستان، در یکی از خیابانهای تهران به سراغ یک خبرنگار رفته و با وی ارتباط برقرار میکند.
🔹 پیگیریهای پایگاه اطلاع رسانی خبرقم (قمنا) حاکی از آن است که فردی که در سریال گاندو با نام مستعار «مهران منصوری» معرفی میشود؛ یکی از خبرنگاران قمی است که در شبکههای اجتماعی حضوری فعال و پُررنگ دارد!
🔹 در قسمت ۲۹ سریال گاندو صرفا ارتباط گیری شارلوت با مهران منصوری به تصویر کشیده شده است و در قسمتهای بعدی، افسر اطلاعاتی سرویس جاسوسی انگلستان از طریق این خبرنگار به جمعآوری اطلاعات از نهادهای حوزوی و نهادهای انقلابی میپردازد.
http://eitaa.com/mahdavieat
🌐 ویزای سفر اربعین رایگان است
معاون عتبات عالیات سازمان حج و زیارت:
🔻مقرر شد در صورت پذیرفتن عراق، اعزام زائران برای اربعین با رعایت پروتکلهای بهداشتی صورت گیرد.
🔻درباره تعداد زائران صحبتی نشده است زیرا عراق هنوز هیچگونه دستورالعملی بهصورت رسمی صادر نکرده است.
🔻ویزا طبق توافق گذشته دو کشور، رایگان خواهد بود؛ اگر قرار به اعزام زائران باشد طی دو روز میتوان برای ۵۰۰ هزار نفر ویزا صادر کرد
http://eitaa.com/mahdavieat
⭕️غربزدگی به روایت توئیت!!
🔻کاسه لیسی غربیها توی خون اصلاحطلب جماعته
❌این بنده خدا اومده به عبداللهیان اهانت کرده که این حرکتت پوپولیستیه
‼️بعد خودش چند سال پیش وقتی نخست وزیر هلند با دوچرخه رفته سر کار آب از دهنش راه افتاده!!
✅چقدر غربزدهاید شما آخه :))
#غربزدگی
#دولت_انقلابی
http://eitaa.com/mahdavieat
#کتاب_پروانه_در_چراغانی🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#سردار_شهید_حسین_خرازی 🌷🕊
فصل سوم..(قسمت پنجم)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
براي شادي روح آقا داماد صلوات! صداي خنده و صلوات قاطي شد و مهمانها، هر چه سـكه و نقـل و شـيريني داشتند بر سر مصطفي ريختند كه از خجالت سرخ شده بود. سر به زير و خنـدان درميان همراهانش وارد شد. شلواري نظامي پوشيده بود كه نو بود و اتوي مفصلي داشت و پيراهن سادة شيري رنگش را روي آن انداخته بود. درخواست صلوات را چند نفر ديگر پي گرفتند: «براي سلامتي شهداي آينـده صلوات... انشااالله صحيح و سالم بروي روي مين، صلوات بلند ختم كن... بيشتر مهمانها از دوستان داماد بودند، بچههاي جبهه يا هم درسان دورة طلبگـي كه حالا مجلس را دست گرفته بودند و به اختيار خود ميچرخاندند. بقيه هم سعي ميكردند تعجبشان را از شوخيهاي خاص آنها كه به نظر خشن ميرسـيد، پنهـان كنند. عقدكنان مصطفي بود. اتاق تودرتوي پذيرايي را زنانه كرده بودند و حيـاط را براي مردها فرش انداخته بودند. دورتادور حوض، گلدان چيده بودنـد و قابهـاي ميوه و شيريني را يك در ميان مقابل پشتيها گذاشته بودند و روي هر كدام هم يك شاخه ياسِ سفيد كه حالا عطرش در كوچه پيچيده بود. سر درِ حياط يـك ريسـه لامپ بود و بالايش كلمة «االله» كه درخششِ سبز طلايي داشت. زنها از صداي صلوات و هياهوي حياط خبردار شده بودند كه داماد آمده است و حالا صداي دست زدنشان ميآمد كه همراهش ميخواندند: «صل علي محمـد، صلوات بر محمد، ختم رسل شد احمد، صلوات بر محمد...» شعر كه تمـام شـد،چند نفر كل كشيدند. حسين، رو به ناصر كه قاب شيريني را جلو كشـيده بـود و ملاحظه را كنار گذاشته بود، گفت: «تو سير نشدي، خسته هم نشدي. ناصر با دهان پر گفت: امر بفرما حسين آقا. حسين گفت: «پاشو مجلس را گرم كن، مثلاً عقدكنان رفيقمان است. ناصر گفت: چشم و بلند شد و از لبة پنجره پارچ آب را برداشت و سر كشيد و وسط مجلس ايستاد. بيمقدمه، با صدايي كه فقط خودش معتقد بـود زيباسـت، خواند: شمع و چراغها را روشن كنيد، بسيجيها را خبـر كنيـد، امشـب شـبيخون داريم... ببخشيد، امشب عروسي داريم... و دست زد. بقيه با او دم گرفتند و دست زدند: خمپاره بريزيد سرشون، امشب عروسي داريم... احمد گفت: ببينم، كاري ميكني عروس خانم همين امشـب تقاضـاي طـلاق كند يا نه چند نفر از فاميلهاي داماد سر و صدايشان بلند شد كه: نواري، رِنگـي، چيـزي بگذاريد. ناصر كه از رو نرفته بود، همچنان ميخواند. احمد چند لحظه به در حياط خيره شد و جوري كه ناصر متوجه شود، گفـت: «كيك را آوردند.» ناصر بلافاصله آوازش را قطع كرد و با سه قدم بلند خودش را به در رساند و بيرون را نگاه كرد. احمد از فرصت استفاده كرد و نزديك ستون ايوان رفـت كـه پريز برق داشت و ضبط دستي سرخ رنگي آنجا بود. به يكي از پسرهاي فاميل كه نميشناخت، گفت: پس، نوار كو؟ جلد باش، تا ناصر نيامده. پسر از لبة پنجـره چند نوار برداشت و يكي را در ضبط گذاشت و روشن كرد. صداي نوحه حيـاط را پر كرد: شهيدم من، شهيدم من... احمد دستپاچه شد. چند دكمه را با هم زد تا ضبط سرانجام خاموش شد. پسر نوار ديگري گذاشت: در هوايت بيقرارم... ناصر برگشت و با ديدن ضبط، با عصبانيتي ساختگي در صـورت، بـه سـوي احمد هجوم برد. سرانجام كيك رسيد؛ با شكوفههاي صورتي رنگ خامه و كارد تزئين شـده در كنارش كه رشتههاي بلند روبان از دستهاش آويزان بود. ناصر خيـز برداشـت تـا كيك را بگيرد. حسين پشت پيراهنش را گرفت و داد كشيد: آرام بگير،آبرويمـان را بردي. حالا فكر ميكنند توي سنگر كيك خامهاي گير نميآيد. كيك را به اتاقي كه سفرة عقد را انداخته بودند، بردند. كمي بعد عاقد هم از راه رسيد و مصطفي از جا بلند شد. بچه ها صدايش زدند و هر كدام چيزي به شوخي يا جدي گفتند. «دعاي سر عقـد قبـول اسـت، مـا را فراموش نكن. آقا مصطفي، هنوز وقت داري، اگر رفتي ديگر رفتيها... ناصر با لحني جدي و صورتي پر از التماس گفت: برادر! مصطفي مصطفي از آستانة در برگشت: «ما را از كيك فراموش مفرما! مصطفي، خندان با همراهانش به اتاقي رفت و كمي بعـد، وقتـي همهمـه آرام شد، صداي خواندن خطبه آمد كه آقا عربـياش را شـمرده و بلنـد و بـا تشـديد ميخواند. صداي كل زدن و صلوات و مبارك باد كه تمام شد، بشـقابهاي كيـك رسيد؛ ناصر با دو بشقاب پر آمد و به حسين گفت: «حاجي جون، بخور كه جـون بگيري، خيلي عقيدتي شدي.
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/mahdavieat
4.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا رحمی بر دل این آشفتهی ما کن
گره از کار مردمان این سرزمین وا کن
🎶 #مصطفی_راغب
http://eitaa.com/mahdavieat
تا ڪے غریبانہ در این ڪنعان بمانم؟!
در انتظار دیدنت گریان بمانم...
تا ڪے منِ قحطے زدہ بین بیابان
محروم از باریدن باران بمانم..؟!
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨صبت بخیرمولای غریبم✨
http://eitaa.com/mahdavieat