eitaa logo
❥♥مهدویت❥♥
370 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
166 فایل
#ڪلیپ_استورے_مذهبے #پست_ثامن #رمان_از_شهــــــدا #مطالب_پزشڪی #مسابقه😊 ڪپی آزاد به شرط صلوات برای سلامتی آقام امام زمان❤ @mahdavieat 🍃اللهـــــ💞ـــــم عجل لولیڪ الفرج🍃 ارتباط بامدیرکانال @Rostami987
مشاهده در ایتا
دانلود
22.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷روایت سوزناک شهید سلیمانی از واقعه کربلا و همرزمان شهیدش در سوریه 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
23.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘️ 💢(۱۴)| سوختن کارت تحریم! 🎙کارشناس: احسان گودرزی 🍃🌹🍃 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
📌«غول نقدینگی» میراث شوم «دولتِ اصلاح طلبان» 🔸تحلیلگران و کارشناسان افزایش نقدینگی را آفت اقتصاد می‌دانند. «نقدینگی» همان حجم پول نقد در خارج از سیستم بانکی که قابلیت تورم‌زایی دارد و می‌تواند اقتصاد را با خطرهای جدی روبه‌رو کند. به بیانی دیگر پول‌های نقدی که نه در دست سیستم بانکی قرار دارد و نه در خدمت تولید است و تنها افزایش قیمت را به دنبال خواهد داشت. 🔹حجم نقدینگی در پایان مرداد سال جاری به ۳۹۲۱ هزار میلیارد تومان رسیده که نسبت به اسفند ۹۹ افزایش ۱۲.۸ درصدی داشته است. از سوی دیگر نقدینگی در دوازده ‌ماهه منتهی به پایان مرداد ماه نیز۱۴۰۰ معادل ۳۹.۱ درصد رشد یافته است. این امر نشان می‌دهد که افزایش ماهانه نقدینگی در این مدت به‌طور متوسط ۳.۳ درصد بود. 🔸مقایسه اعداد و ارقام در انتهای خرداد و مرداد نشان می‌دهد که نرخ رشد نقدینگی ۵ درصد است و با در نظر گرفتن همین روند در پایان سال جاری نقدینگی در بدترین سناریو به ۵۲۵۴ هزار میلیارد تومان می‌رسد. 🔻نکته و نظر: 🔹غول نقدینگی یکی از مصادیق میراث شومی است که «دولتِ اصلاح طلبان» به دولت سیزدهم تحویل داده است. در هشت سال دولت روحانی حجم نقدینگی سرگردان و تورم‌ساز ۸ برابر شد و از ۴۷۹ هزار میلیارد تومان در پایان دولت دهم به ۳۸۲۰ هزار میلیارد تومان در پایان دولت دوازدهم رسید. 🔸کارشناسان معتقدند که میزان رشد نقدینگی در سال ۹۹، ۴۰.۶ درصد بوده است که بیشترین رشد نقدینگی در شصت سال اخیر محسوب می‌شود. افزایش ۴۰.۶ درصدی حجم نقدینگی در سال ۹۹ موجب شد که این متغیر با ۱۰۰۳ هزار میلیارد تومان افزایش به ۳ هزار و ۴۷۵ هزار میلیارد تومان برسد. 🔹میزان رشد نقدینگی در طول سال ۹۹ معادل کل نقدینگی ایجاد شده از ابتدای تاریخ انتشار و خلق پول در ایران تا پایان سال ۹۴ بوده است. 🔸قبل از روی کارآمدن دولت تدبیر و امید، اقتصاد ایران در رتبه هجدهم جهان قرار داشت، اما به جهت عملکرد بسیار ضعیف «دولتِ اصلاح طلبان» در پایان دولت به رتبه ۲۶ سقوط کرد. 🔹«سید احسان خاندوزی» وزیر اقتصاد در روزهای گذشته گفته بود:«امروزه حدود ۹۷ درصد خلق پول و نقدینگی توسط بانک‌ها صورت می‌گیرد. بنابراین، سؤالی که پیش می‌آید این است که آیا این نقدینگی از طریق اعتباراتی که بانک‌ها ارائه می‌کنند معطوف به بخش تولید و کارآفرینان است یا وارد بخش غیر مولد می‌شود؟ آیا بانک‌ها از قدرت خلق پول خود برای ساختن استفاده می‌کنند یا برای تخریب اقتصاد کشور؟». 🔸خاندوزی افزود:«آیا مدیر و سیاستگذار بانکی پول جدید و نقدینگی که در دست دارد را صرف ساخت فروشگاه‌ها و مراکز تجاری می‌کند. آیا نقدینگی در اختیار را صرف ایجاد حباب در بازار ثانویه می‌کند یا در جای درست به کار می‌گیرد؟». 🔔به عقیده کارشناسان اگر دولت بتواند نقدینگی را به سمت تولید هدایت کند، اقتصاد شاهد اتفاقات مثبتی خواهد بود. این مسئله نیازمند یک تحول در حوزه بانکداری است. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🔴 دیدار و گفت وگوی نماینده جنبش حزب الله لبنان با امیر عبداللهیان 💯💯 وزیر امور خارجه کشورمان به مناسبت تشکیل دولت جدید در لبنان، ابراز امیدواری کرد که هرچه سریع تر مشکلات مردم این کشور حل گردد و آمال و آرزوهای مردم لبنان تحقق یابد. 👤عبدالله صفی الدین، نماینده جنبش حزب الله لبنان نیز با بیان اینکه مردم این کشور قدردان جمهوری اسلامی ایران به دلیل حمایت از لبنان در زمان سختی ها هستند، از جمهوری اسلامی ایران بواسطه فروش سوخت مورد نیاز مردم لبنان تشکر و قدردانی کرد. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🌹🍃 : 🌷🕊 🌷🕊 فصل دوم..(قسمت آخر)🌹🍃 🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین گوشي را به دست آقا مهدي ميدهم. آقا مهدي در گوشي ميگويد: «يعني چـه؟ مگر قرار نبود لودرها به خط بيايند و خاكريز بزنند؟ تا به حال، آقا مهدي را اين قدر عصباني نديده بودم. رگهاي گـردنش بـاد كـرده بود. با چهره اي ملتهب ميگويد: «آتش شديده يعني چه؟ اين حرفهـا كـدام اسـت؟ بچها دارند زير آتش مقاومت ميكنند... آن وقت تو ميگويي لودرچيها نميتواننـد جلو بروند. اصلاً اين طور نميشود. من الان خودم را ميرسانم. تا آقا مهدي بلند ميشود، من هم بيسيم را برمـيدارم و پشـت سـرش از سـنگر بيرون ميدوم. آقا مهدي، موتور تريل را هندل ميزند و روشـن مـيكنـد. بـي هـيچ حرفي پشتش مينشينم. موتور از جا كنده ميشـود و پرشـتاب در زيـر گلولـه هـا و خمپارهها حركت ميكند. زمين زير پايمان مثل ننو تكان ميخورد. توپها و خمپاره ها زوزه كشان ميآينـد و منفجر ميشوند و قارچهاي آتش به آسمان بلند ميشود.حتماً نبرد سـختي در خـط مقدم آغاز شده است. اولين بار است كه ميبينم دشمن در تاريكي پاتك ميكند. نميدانم حالا بچه هـا در جلو و در پناه خاكريز نصفه و نيمه چگونه ميجنگند و مقاومت ميكنند. در چند چالة انفجار ميافتيم و رد ميشويم. با آنكه منورهـا آسـمان شـب زده را روشن كرده اند، اما باز هم در ميان آن همه گرد و غبـار، ديـدمان كـم اسـت. چـراغ موتور خاموش است. ميزنم به شانة آقا مهدي و با صداي بلند، طوري كه آقا مهـدي بشنود، ميگويم: چرا چراغ موتوررا روشن نميكني؟صداي آقا مهدي را از ميان زوزة خمپارهها ميشـنوم: ديـده بانهـاي دشـمن بـر منطقه ديد دارند. نبايد ما را ببينند. ناگهان در چاله عميقي ميافتيم و هر كدام به سويي پرت ميشويم. درد به جانم ميافتد. پوست زانو و دستانم گز گز ميكند. مـيدوم بـه سـوي آقـا مهدي. چند منور بالاي سرمان روشن ميشود. آقا مهدي از جا بلند ميشود. خيـالم راحت ميشود. دوباره سوار موتور ميشويم. به محوطهاي كه لودرها پـارك كـردهانـد، مـيرسـيم. راننـدگان لودرهـا درپنـاه خاكريزي نشستهاند. ميرويم به طرف «اصلان» كه مسئول لودرهاسـت. آقـا مهـدي ميگويد: «مگر نشنيدي چه گفتم؟ زود باشيد... جان بچه ها در خطر اسـت. بايـد راه بيفتيم. اصلان ميگويد: اما آقا مهدي... ـ اما ندارد. زود پاشيد. من از جلو ميروم، شما پشت سرم بياييد. لودرها پر صدا گرد و خاك ميكنند وپشت سر موتور ما گاز ميدهند. بـار ديگـر در چاله اي ميافتيم و بر زمين پرت ميشويم. اصلان از لودر جلويي پايين ميپـرد و به سويمان ميدود. چند خمپاره دور و برمان منفجر ميشود. نفسم بند آمده اسـت. زانويم به شدت درد ميكند و نميتـوانم قـدم از قـدم بـردارم. اصـلان زيـر بغلـم را ميگيرد. آقا مهدي، آرنجش را ميمالد و ميگويد: «بيـل لـودرت را بـده پـايين، بـا موتور نميشود جلو برويم. زانويم لق ميخورد. لنگ لنگان، به هر زحمتي كه هست، ميرويم و در بيل لودر مينشينيم. بيل بالا ميرود. لب ميگزم و دردم را بـروز نمـيدهـم. اگـر آقـا مهـدي بفهمد، از همين جا ميفرستدم عقب. لودر راه ميافتد. تركشها به بدنة فلزي بيل ميخورند و صدا ميكنند. آقا مهـدي جلو را نگاه ميكندو با دست و اشاره، اصلان را كـه جلـوتر از ديگـر لودرهـا حركـت ميكند، هدايت ميكند. هرچند متر در چالهاي ميافتيم و هر دو ميخوريم به بدنـه فلزي بيل و روي هم ميافتيم. درد، طاقتم را بريده است. ناگهان در چاله اي ميافتيم و لودر به پهلو خـم مـيشـود. بيـل پـايين مـيآيـد. چفيهام را دور كاسة زانويم كه خوني شده است، ميبندم. اصلان ميآيد نزديك بيل. آقا مهدي ميگويد: چرا حركت نميكني؟ 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🌹 🌸امام زمان عزیز 💫آخرین جمعه تابستان را با ذکر﷽ 🌸و سپس با نام شمـا 💫آغاز می کنیم 🌸امروز،بی نظیرترین 💫روز زندگی ام خواهد بود 🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
🌴🥀🍀🌸🍀🥀🌴 تو می‌آیی شهیدان نیز با تو می‌آیند و آوینی روایت می‌ڪند فتح نهایی را . . . 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 📹 با رسیدن آزمایشات گسترده علمی به مراحل پایانی، این واکسن تزریقی-استنشاقی امیدها را برای از جلوگیری از ناقل شدن افراد و امکان تجمع مجدد مردم بدون ماسک را زنده کرده است. 🔻همچنین این واکسن تا کنون کم عارضه ترین واکسن در بین تمام نمونه های و موجود در کشور بوده است. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
☘ ✅ | 1⃣ رئیس جمهور چین: عضویت ایران در سازمان شانگهای پذیرفته می‌شود 🔻شی جین پینگ: در نشست امروز عضویت ایران به عنوان عضو کامل سازمان همکاری‌های شانگهای پذیرفته می‌شود. 🔹️هرگونه موانع در تجارت و فناوری باید برداشته شود و این فرصت‎ها در اختیار همه قرار گیرد. اعضا اجازه ندهند کشور‌های عضو سازمان همکاری شانگهای مورد حمله کشور‌های دیگر قرار گیرند. 🍃🌹🍃 2⃣ رئیس جمهور روسیه: از تصمیم پیوستن ایران در سازمان همکاری شانگهای حمایت و از حضور کشورهای قطر و مصر به عنوان شرکای گفتگو در این سازمان استقبال می کنیم، پیوستن ایران به سازمان همکاری شانگهای به قدرت و سلطه این سازمان می افزاید. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
رئیسی: سلطه‌طلبی در جهان رو به زوال است رئیس‌جمهور در اجلاس شانگهای: 🔹از تمامی اعضا برای عضویت دائمی ایران در سازمان شانگهای تشکر می‌کنم. 🔹زمانی که من رئیس‌جمهور شدم جهت‌گیری سیاست خارجی خود را تمرکز بر سیاست چندجانبه گرایی و همسایه‌گرایی معرفی کردم. 🔹جهان وارد دوره جدید شده، سلطه‌طلبی رو به زوال است. نظام جهان به سود کشورهای مستقل در حال تغییر است. 🔹روح حاکم بر سازمان همکاری شانگهای یعنی اعتماد متقابل ابزار کلیدی صلح در قرن ۲۱ است. 🔹ابتکار کمربند راه در حوزه اتصالات زیرساختی می‌تواند در این منطقه نقش ایفا کند. 🔹ایران میتواند از طریق کوریدور شمال جنوب زیرساخت اوراسیای بزرگ را تقویت نماید. 🔹ایران می‌تواند پیونددهنده شرق و غرب اوراسیا باشد. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
⚠️ ناله‌های گاندوها بلند شد! 🔻اولین نشانه‌های نگرانی غربی‌ها از خانه‌تکانی گسترده در وزارت امور خارجه هویدا شده است. 🔸بنی گانتز، وزیر دفاع رژیم صهیونیستی در گفتگو با مجلهٔ آمریکایی «فارین پالیسی» گفته است که دولت ایران دچار تحولات عمیق سیاسی شده است و باید دولت بایدن راه‌حلی دقیق در جلوگیری از همکاری تهران با کشورهای شرق آسیا پیدا کند. 🔹هم‌زمان با نگرانی مقامات رژیم صهیونیستی؛ اروپایی ها، لیبرال‌های داخلی و نیز چپ‌های ستادی از تغییرات انقلابی در وزارت امور خارجه صدای یک جاسوس انگلیسی نیز درآمده و او نیز مانند رفقایش نگران تغییرات دیپلماتیک در ایران است! 🔴محمدعلی شعبانی جاسوس معروف و فراری که دسترسی ویژه به اخبار محرمانه وزارت خارجه نیز دارد! در یادداشتی بلند و بالا در «وب‌سایت امواج نیوز» نوشته است: تغییرات امیر عبداللهیان در وزارت خارجه باعث تغییر رویه در مذاکرات می‌شود. 🔸شعبانی کنار گذاشته شدن عراقچی از مذاکرات را علامت دود شدن برجام خوانده است! 🔹شعبانی مدتی قبل نیز مدعی شده بود امیر عبداللهیان مهره‌ای سرسخت است و اگر در نشست بغداد کنار وزیر خارجه سعودی عکس یادگاری می‌گرفت، قطعاً ریاض و تهران با هدایت بغداد (بخوانید آمریکایی‌ها) پای میز مذاکره می‌آمدند! این خبر جالب‌توجه نشان می‌دهد که تیم جدید در وزارت امور خارجه و سربازان گمنام میدانی با درایت و هوشیاری نقشه دشمن در بغداد را بر هم زده اند. 🔗 این روزها مردم محمدعلی شعبانی را به‌خوبی می‌شناسند؛ در سریال پخش‌شده از رسانه ملی (گاندو) شعبانی با نام مستعار موسی پور معرفی‌شده و اقدامات خیانت بار او به تصویر کشیده شد. 🔸محمدعلی شعبانی، از مشاوران سابق محمدجواد ظریف و یکی از افراد دو تابعیتی تیم مذاکرات هسته‌ای در سال ۲۰۱۵ بود که البته رابطه‌اش با دولت به حضور در مرکز بررسی‌های استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و همکاری با حسن روحانی برمی‌گردد. 🔸او همان فردی است که وقتی نمایندگان مجلس از ظریف درباره چهار نفر دو تابعیتی در تیم مذاکره هسته‌ای سؤال کردند با این پاسخ عجیب وزیر امور خارجه روبه‌رو شدند که: «جز خدمت چیزی از این افراد ندیدم، وطن‌پرستی و حمایت آن‌ها از منافع ملی جای تردید ندارد!» 🔸شعبانی سال ۱۳۹۰ با وجود سفر به سرزمین‌های اشغالی و همکاری پیچیده با گروهک نایاک به ایران آمده و کارمند حسن روحانی در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت و سردبیر نشریه انگلیسی این مرکز شد. شعبانی پس از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری توانست اعتماد افراد بسیاری ازجمله درونی‌ترین حلقه‌های اطراف روحانی و ظریف را به‌واسطه سابقه خود در همکاری باروحانی و سردبیری مجله مرکز تحقیقات جلب کند. 🔸جیسیون رضائیان دیگر جاسوس دوتابعیتی و همکار با دولت روحانی در وصف نفوذی ها می‌گوید: ما آنچنان به دولت نزدیک شده بودیم که حتی مزه آدامس آنها را نیز می دانستیم. 🔸تمامی اعضای این گروهک خطرناک(معروف به باند ۲۶ نفر) توسط سربازان گمنام سازمان اطلاعات سپاه دستگیر و شبکه آن ها منهدم شد. 🔸شعبانی بعداً تلاش زیادی برای فروش سرویس و خدمات و اطلاعات خودش به موسسه واشنگتن یا WINEP برای خاور نزدیک کرده است WINEP به‌صورت رسمی از نزدیک‌ترین مؤسسات به لابی اسراییل یا AIPAC است. شعبانی در مذاکرات هسته‌ای نقش مسئول رسانه‌ای و اطلاع‌رسانی تیم مذاکرات را بر عهده داشته و در زمان مذاکرات هسته‌ای نیز از برجام در رسانه‌های غربی دفاع می‌کرد. 🔸به گفته جواد کریمی قدوسی، نماینده مشهد در مجلس، شعبانی در طول مذاکرات هسته‌ای جریان رسانه‌ای داخل و دیگر کشورها را هماهنگ می‌کرده و هم‌اکنون فراری است. وی چندی پس از رصد اقداماتش توسط نهادهای امنیتی از دستگاه‌های دولتی اخراج شده بود. 🔸وی در سال ۲۰۱۲ به انگلیس بازمی‌گردد و در مجدداً در دانشگاه «سوآز» که یکی از مراکز عضوگیری سرویس اطلاعاتی انگلیس است، در مقطع دکترا مشغول به تحصیل می‌شود. دانشگاه محل تحصیل شعبانی که با عنوان «مرکز عالی مطالعات شرقی- آفریقایی دانشگاه لندن» فعالیت می‌کند، بیشتر کارکردی استعماری در کشور انگلستان دارد و همچنین محلی است برای تربیت دیپلمات‌ها و نیروهای امنیتی انگلیسی در حوزه‌های فرهنگ، زبان، سیاست و تاریخ کشورهای مستعمره انگلستان، که رابطه پنهانی با نهادهای امنیتی انگلستان بالأخص MI۶ دارد. 🔸گفته‌شده است که علت انتخاب نام موسی پور برای محمدعلی شعبانی در سریال پرطرفدار «گاندو» نسب یهودی وی بوده است، شعبانی بعدها و پس از پخش اقدامات خیانتکارانه‌اش از تلویزیون به‌جای تکذیب یا دفاع از خود نوشت: همه‌چیز خوب بود فقط بازیگر نقش من چاق است! مئیر جاودانفر همکار شعبانی در سرویس امنیتی رژیم صهیونیستی ارتباط با شعبانی را تائید کرده تا به‌گونه‌ای بر نقش تشکیلاتی دوطرفه صحه بگذارد 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🌹🍃 : 🌷🕊 🌷🕊 فصل سوم..(قسمت اول)🌹🍃 🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین اصلان هر چند لحظه يك بار ناخودآگاه از صداي انفجارها خم و راست ميشود. آقا مهدي، آتش خيلي شديد شده. آدم نميتواند رد بشود؛ چه برسد بـه لـودر. نميتوانيم جلو برويم! آقا مهدي از بيل پايين ميپرد. صدايشان را ميشنوم: االله بنده سي، آنچه بچهها زير آتش دشمن بـدون خـاكريز و جـان پنـاه دارنـد مـيجنگنـد، آن وقـت شـماها ميترسيد جلو برويد؟ پس توكلّتان كجا رفته؟ به خدا اگر ميتوانستيم رد شويم، حرفي نبود. به حضرت عباس رد مـيشـويم. اما ميبيني كه نميشود. ـ اين حرفها چيست؟ خدا حضرت ابراهيم را از دل آتش نمـرود صـحيح و سـالم درآورد. اين آتش كه چيزي نيست. چند خمپاره در نزديكيمان منفجر ميشود. آقا مهدي ميپرد توي بيـل. صـداي اصلان را ميشنوم: «يا علي... حركت ميكنيم! دوباره لودر حركت ميكند. گلوله ها و تركشها با صدايي ناهنجار بـه بدنـه و بيـل لودر ميخورند. دست آقا مهدي را ميكشم و ميگويم: آقا مهدي، مواظـب باشـيد. آتش زياد است. آقا مهدي حرفي نميزند. يكباره صداي شادمانه او بلند ميشود: خدا را شـكر... رسيديم! آقا مهدي از بيل پايين پريد. به زحمت بلند مـيشـوم. گوشـة آسـمان در حـال روشن شدن است. بچه ها با خوشحالي به استقبالمان ميآيند. ميدانم كه ديـدن آقـا مهدي را زير آتش و در خط اول باور نميكنند. با كمك يكي از بچه ها پايين ميآيم. لودرچي با جديت در طول خط سرگرم خاكريز زدن ميشود. لنگ لنگان و بيسيم به دوش، همراه آقا مهدي به بچه ها سرميزنيم. آقا مهدي متوجه لنگيـدنم مـيشـود و ميگويد: چه شده ابراهيم... زخمي شدي؟ ميگويم: چيزي نيست. زانوم كمي ضربه خورده.آقا مهدي بيسيم را از پشتم برميدارد و ميگويد: چرا زودتر نگفتي مؤمن؟ بـرو استراحت كن. تو اين وضعيت؟ ـ به اميد خدا ديگر خطري نيست. موقع برگشتن، صدايت ميكنم... برو. با آنكه دلم نميآيد ازش جدا شوم، امـا بناچـار مـيروم و سـنگرِ خرابـهاي پيـدا ميكنم. يك امدادگر ميبيندم. ميآيد سراغم و زخمم را پانسمان ميكند. از شـدت خستگي به خواب ميروم. با صداي انفجار مهيبي از خواب ميپرم. آسمان روشن شده است و صداي لودرها لحظهاي قطع نميشود. بچهها روي خاكريز ميجنگند و بـه سـوي دشـمن شـليك ميكنند، به زحمت بلند ميشوم. خاكريز تا چشم كار ميكنـد، ادامـه يافتـه اسـت. اضطراب ميگيردم. چرا از آقا مهدي غافل مانده ام؟ نميدانم كجاست و چه ميكنـد. لنگ لنگان راه ميافتم. سراغش را از هر كس ميگيرم، نمـيدانـد. دلشـورهام بيشـتر ميشود. نكند بلايي سرش آمده باشد. يك بسيجي كه در حال پر كردن خشابش است، ميگويد: آقا مهدي؟ آنجاست. دارد خاكريز ميزند. جا ميخورم. خاكريز ميزند؟ چشمم به يك لودر مي خـورد كـه منهـدم شـده و صندلي رانندهاش خيسِ خون است. دلم هرّي ميريزد. از تك تك لودرچيها سـراغ آقا مهدي را ميگيرم. يكي از لودرچيها كه چفيه به سر و صورت بسته، با دست بـه لودر آخري اشاره ميكند. افتان و خيزان به لودر ميرسم. آقا مهدي، فرز و چـالاك، فرمان ميچرخاند، دنده چاق ميكند و بيل پـر از خـاك را روي خـاكريز مـيريـزد. صدايش ميكنم. برايم دست تكان مـيدهـد. ناگهـان خمپـارهاي در نزديكـي لـودر ميتركد. ميخزم روي زمين و تركشها ويزويزكنان از بالاي سـرم مـيگذرنـد. انگـار هزاران زنبور به جايي ميروند. سر بلند ميكنم و آقـا مهـدي را مـيبيـنم كـه روي فرمان افتاده است. شوكه ميشوم. درد پايم را فراموش ميكنم. نعره كشان ميدوم به سوي لودر و بالا ميروم. آقا مهدي، خيس خون روي فرمان نفس نفس ميزند. ميكشـمش پـايين. چنـد نفر به سويمان ميدوند. ضجه ميزنم: تو را به خدا، يك كاري بكنيـد... آقـا مهـدي زخمي شده.... آقا مهدي چشم باز ميكند و با صداي خفه ميگويد: چه شـده االله بنـده سـي... چيزي نيست، گريه نكن. اصلان جلوتر از ديگران سر ميرسد. ميزند به سرش. يا جدة سادات... چه شده آقا مهدي؟ آقا مهدي ميخواهد بلند شود؛ نميتواند. اصلان، چفيهاش را دور بدن آقا مهـدي ميبندد. چفيه سرخ ميشود. آقا مهدي به خاكريز اشاره ميكند و با درد مـيگويـد: براي فتح اينجا خيليها شهيد شدهاند. نبايـد يـك وجـب از اينجـا دسـت دشـمن بيفتد. خاكريز را تمام كنيد. يك تويوتا وانت ميآيد. به زحمت آقا مدي را سوار ميكنـيم. بچـه هـا بـه سـر و صورت ميزنند و گريه ميكنند. ماشين حركت ميكند. نشسته ام كنار آقا مهدي و بغلش كردهام. دستانم خيس خون است. آقـا مهـدي، لبخند بيرنگي ميزندو ميگويد: ديدي ابراهيم، خدا ما را هم از زيـر آتـش نمـرود گذراند. ميگريم و به جاده چشم ميدوزم. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
👌سیاه‌دانه و سیر را روی میخچه پا ضماد کنید تا برطرف گردد. برای از بین بردن میخچه، سیاه‌دانه و سیر را به اندازه مساوی بکوبید و روی محل میخچه قرار دهید و بگذارید تا سه ساعت بماند. هر روز این کار را به‌مدت یک هفته تکرار کنید. سنتی 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🚨حوادث🚨 🔺سه کشته و دو مصدوم در حادثه تصادف محور سمیرم یاسوج 🔺برخورد پژو و کامیون حمل دام در محور سمیرم _ یاسوج ۳ فوتی و دو مصدوم بر جای گذاشت 🔺علت حادثه در دست بررسی است. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ ✅ 1⃣ با حکم فرمانده معظم کل قوا؛ امیر سرتیپ خلبان، "عزیز نصیرزاده" به عنوان جانشین رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح منصوب شد. 2⃣ طبق آخرین اخبار، پیمان جبلی ریاست سازمان صداوسیما را در دوره جدید به دلیل پایان زمان حکم علی‌عسکری برعهده می‌گیرد. 3⃣ محمد باقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی در حکمی سید محمد جواد شوشتری را به عنوان مشاور و رئیس حوزه ریاست مجلس شورای اسلامی منصوب کرد. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
همه موانعی که سالها جار می‌زدند که هست👇 🔺تحریم ها که هنوز هست 🔺دولت لیبرال و غربگرا جایش را به دولت انقلابی داده 🔺قیمتها داره میاد پایین 🔺توصیه هایFATF هنوز اجرا نشده 🔺واکسن به وفور هست 🔺به شانگهای پیوستن 🔺گمرک هم کالاهای اساسی هزار تن هزار تن داره تخلیه و بارگیری میشه 🔺کلنگ مسکن به میلیونی هم زمین خورده 🔺طرح خرید مستقیم از کارخانه هم برا کاهش واسطه ها و هزینه کلید خورده 🔺سوخت هم که جلو چشم دنیا میفروشیم و ارسال می کنیم. 🔺اروپا میگه بیا مذاکره کنیم، آمریکا هم که هیچ غلطی نمی کنه 🤔خب چه شده؟ دلشون برا ما سوخته؟ یا به احترام سیادت رییس جمهورمونه؟ یا شاید اونها هم منتظر یه بودند😂 ✍ محمود باقری 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🤦‍♂غفلت یا اجرای پروژه قبح زدایی؟؟؟ 🔻تیم بانوان فوتبال هفته گذشته برای حضور در رقابت های مقدماتی قهرمانی آسیا ۲۰۲۲ عازم تاشکند ازبکستان شد و لباس رسمی اعزام این تیم انتقاداتی را در پی داشت. در تصاویر منتشر شده از این اعزام، بانوان ملی پوش کت و شلوارهایی پوشیده اند که بیشتر مردانه بوده تا زنانه و برخلاف عرف فرهنگی و اجتماعی کشور است. 🔹دیدن این پوشش و فرم برای بانوان چیزی جز شترگاوپلنگ نبوده و معلوم نیست این ترکیب با طراحی قبلی بوده یا سلیقه شخصی؟! تماشای گذرای تصاویر پوشش بانوان ملی پوش به خوبی غیرمتعارف و ناهمگون بودن ترکیب لباس ها را نمایان می کند. 🔹این خرق عادت یکباره فدراسیون فوتبال جای تامل دارد و باید این سوال را از کمیته فرهنگی فدراسیون فوتبال پرسید که این طراحی و پوشش بر اساس کدام عرف و کدام شکل دینی انجام شده است؟ نمونه های قبلی که بیشتر هم پوشش ورزشی داشتند چه ایرادی داشت که این ساختار شکنی صورت گرفت؟ 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
⭕️ امیر نصیرزاده جانشین رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح شد 🔻امیر سرتیپ خلبان عزیز نصیرزاده به پیشنهاد رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، طی حکمی از سوی فرمانده معظم کل قوا به‌عنوان جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🔴 سند عضویت ایران در سازمان شانگهای تایید شد 👤( حسین امیر عبداللهیان ) وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که سند عضویت دائم ایران در سازمان همکاری شانگهای به تایید سران رسید ✅ پی نوشت: کارشناسان سیاسی و اقتصادی معتقدند: عضویت در سازمانی با حضور قدرتهای بزرگ اقتصادی جهان مثل چین و هند، مزایای فراوان اقتصادی، تجاری، حمل و نقل، ترانزیت، امنیتی و حتی فرهنگی برای ایران خواهد داشت. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🌹🍃 : 🌷🕊 🌷🕊 فصل سوم..(قسمت دوم)🌹🍃 🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین حوصلة وحيد داشت سر ميرفت. نيم ساعت ميشد كه چشم بـه جـاده دوختـه بود. براي هر ماشين كه مـيگذشـت، دسـت بلنـد مـيكـرد؛ امـا هـيچ كـدام ترمـز نميكردند. آسمان در حال تاريك شدن بود و ستارة قطبي در شمال ميدرخشيد. ساكش را بر زمين گذاشت. خودخوري ميكرد كه چرا براي برگشتن بـه پادگـان دير كرده است. از دور، نور ماشيني را ديد كه نزديك ميشد. خدا خدا كرد كـه ايـن ماشين نگه دارد. ماشين نزديك شد. دست بلند كرد و با صداي بلند گفت پادگان... ماشين بسرعت از كنارش گذشت. لب گزيد. ماشين دهها متـر جلـوتر ايسـتاد و بعد عقب عقب آمد. وحيد با خوشحالي ساكش را برداشت و به سوي ماشـين دويـد. ديد كه ماشين پلاك سپاه دارد و تويوتا وانتي كرم رنگ است. مهدي، شيشة سمت راست را پايين كشيد. وحيد گفت: سلام اخوي. مهدي گفت: سلام. كجا ميروي؟ پادگان. ـ سوار شو. وحيد در باز كرد و كنار مهدي نشسـت. مهـدي دنـده چـاق كـرد و ماشـين بـه حركت درآمد. وحيد پرسيد: شما هم نيروي لشكر عاشورا هستيد؟ اگر خدا قبول كند. به مهدي نگاه كرد. نور بيرمقِ لامپ سقف بر سر و بدن مهدي ميتابيد. مهـدي گفت: تا اين موقع چرا بيرون مانده اي. حقيقتش من تازه به لشكر آمدهام. نميدانسـتم كـه از غـروب بـه بعـد بسـختي ميشود ماشين براي پادگان پيدا كرد چه كارهاي؟ ـ الان كه بسيجيام؛ اما دانشجوي هنر هم هستم. نقّاشم. آمدهام بجنگم؛ امـا بـه تبليغات مأمور شدم. رفته بودم اهواز، وسايل نقاشي بخرم. ميخواهم تصوير شـهدا را روي ديوارهاي پادگان بكشم. مهدي لبخندي زد و گفت: به به... خدا خيرت بدهد. كار شما ثواب جنگيدن در خط مقدم را دارد. هنرت را دست كم نگير وحيد متوجه نشد كه كي به پادگـان رسـيدند. بـين راه، كلّـي بـا راننـدهاي كـه نميشناخت، كپ زد و با او گرم گرفت. حتي چند لطيفه هـم بـراي مهـدي تعريـف كرد و هر دو خنديدند. مهدي، وحيد را تا نزديكي واحد تبليغات رساند و خداحافظي كرد. وحيـد وقتـي يادش افتاد اسم راننده را نپرسيده است كه ماشين از او دور شده بود سه روز بعد، گرماگرم ظهر تابستان، وحيد بيحال و كلافه از گرما در حـال گـذر از كنار ساختمان ستاد لشكر بود كه مهدي را ديد. مهدي در حال جمع كردن كاغذ پارهها و زباله هاي دور و اطراف ساختمان بود. وحيد آهسته جلو رفت و زد به گُردة مهدي. مهدي برگشت و هـر دو در آغـوش هم گره خوردند. وحيد گفت: «چه طـوري اخـوي؟ ايـن چنـد روزه خيلـي دنبالـت گشت؛ اما پيدات نميكردم. مهدي، عرق سر و صورتش را با پر چفيه گرفت و گفت: زير ساية شـما هسـتم. شما خوبيد؟ وحيد، دست مهدي را كشيد و زير سايباني رفتند. وحيد گفـت: پـدر آمرزيـده، مگر عقل نداري؟ مگر اينجا نيروي خدماتي نيست كه تو آشغال جمع ميكني؟ بـرو به رانندگي ات برس.مهدي خنديد و گفت: مگر مـن بـا نيروهـاي خـدماتي چـه فرقـي دارم؟ همـه بسيجي هستيم و به خاطر خدا به اينجا آمدهايم. بيا تو هـم كمـك كـن زبالـه هـا را جمع كنيم. شوخي ميكني؟! من وآشغال جمع كردن؟ ول كن بابا. بيا برويم به واحد ما تـا يك ليوان شربت آبليمو به خوردت بدهم، سر حال بيايي، بيا برويم. ـ نه... خيلي ممنون. بايد زباله ها را جمع كنم. انشاءاالله يك وقت ديگر. وحيد اصرار كرد؛ اما مهدي نرفت. دست آخر، وحيد بـا دلسـوزي گفـت: ببـين اخوي، يكي از دوستان من تو ستاد لشكر بيا و برو دارد. دوسـت داري بهـش بگـويم منتقلت كنند به واحد ما؟مهدي، دست بر شانة وحيد گذاشت و گفت: ممنون... همـين جـا كـه هسـتم، راضي ام. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
باسلام همراهان خوب کانال مهدویت برای بهتر شدن کانال یا نظرات انتقادات پیشنهادات خود را به آیدی زیر با ما درمیان بگذارید سپاسگزارم🙏🙏 @rostami987👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ ✅ (۱۴) | صادرات بنزین ایران چگونه رونق گرفت؟ 🍃🌹🍃 🔻پرسشی که نشریه آمریکایی رویترز به آن پاسخ داد: 🔹 نشریه آمریکایی رویترز نوشت، تحریم‌های صادرات نفت خام باعث شده ایران که واردکننده بنزین بود به صادرکننده آن تبدیل شود و با افزایش صادرات محصولات پتروشیمی و نفتی، منبع درآمدی خود را تغییر داده و هدف آمریکا برای قطع درآمدهایش را با شکست مواجه کند. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
☘ ✅ 1⃣ با حکم فرمانده معظم کل قوا؛ امیر سرتیپ خلبان، "عزیز نصیرزاده" به عنوان جانشین رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح منصوب شد. 2⃣ طبق آخرین اخبار، پیمان جبلی ریاست سازمان صداوسیما را در دوره جدید به دلیل پایان زمان حکم علی‌عسکری برعهده می‌گیرد. 3⃣ محمد باقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی در حکمی سید محمد جواد شوشتری را به عنوان مشاور و رئیس حوزه ریاست مجلس شورای اسلامی منصوب کرد. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🔴ایران از نقشه محو می‌شود ❌گنده‌گویی جدید/مهدی رجبی: هم‌زمان با رزمایش ترکیه، آذربایجان و پاکستان در مرزهای شمال شرق ایران، ینی شفق که به عنوان بوقچی رسانه‌ای اردوغان شناخته می‌شود، از قول یک نماینده آذربایجان تیتر زده: ایران از نقشه محو می‌شود. 💯💯اولا غلط کردند. 💯💯دوما وزارت خارجه به این بی‌ادبی پاسخ بدهد. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🌹🍃 : 🌷🕊 🌷🕊 فصل سوم..(قسمت سوم)🌹🍃 🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین وحيد با مهـدي دسـت داد و گفـت: «هـر جـور كـه راحتـي. خـب، مـن رفـتم. خداحافظ خداحافظ. وحيد چند قدمي از مهدي دور نشده بود كه يادش آمد اسم دوست جديـدش را نپرسيده است. برگشت و گفت: راستي، من هنوز اسمت را نميدانم. مهدي گفت: اسم من به چه درد تو ميخـورد؟ مـن كوچـك شـما هسـتم: االله بندهسي. وحيد خنديد و گفت: «باشد. پـس از حـالا تـو را االله بنـدهسـي صـدا مـيكـنم. خداحافظ. وحيد سرش شلوغ بود. كشيدن تصاوير شهدا، تمام وقت او را پر كرده بود. وقـت نميكرد در پادگان بگردد و دوست جديدش را پيدا كند. چنـد بـار موقـع كشـيدن تصوير شهدا، مهدي به ديدنش آمده بود و در همان حال با هم گپ زده و از ايـن در و آن در صحبت كرده بودند. چند بار هم ديده بود كه مهدي با حسـرت بـه تصـوير شهدا نگاه ميكند و حس غريبي در چهرهاش نشسته است وحيد در حال نقاشي بود كه تكه سنگي به پس گردنش خورد. دستش لغزيد. بـا عصبانيت برگشت به مزاحم بتوپد كه حسين را ديد. زبانش از خوشحالي بند آمد. از روي داربست پريد پايين. حسين را بغل كرد. با حسين از كودكي دوست بود. وحيـد ميدانست كه او فرمانده يكي از گردانهاي لشكر است. حسين گفت: «چه طوري پيكاسو؟ آخر سر، تو هم به جبهه آمدي؟ وحيد، شانه حسين را فشرد و گفت: مگر من چهام است؟ دستم چلاق است يـا پايم شَل؟ حسين خنديد. وحيد گفت: «چه عجب از اين طرفها. راه گم كردي؟ نه وحيد جان، شنيده بودم كه به پادگان آمـدهاي. دوسـت داشـتم بـه ديـدنت بيايم؛ اما وقت نميشد. امروز با آقا مهدي جلسه داريم. وقتي به پادگان آمدم، گفـتم قبلش بيايم و ببينمت. بارك االله... حالا با فرمانده لشكر جلسه ميگذاري؟ من خيلي دوسـت دارم آقـا مهدي را از نزديك ببينم. ـ خب، اينكه كاري ندارد. موقع ناهار بيا ستاد لشكر. من آنجا هستم. مـيرويـم و آقا مهدي را ميبيني. ـ معلوم است چه ميگويي؟ مرا چه كار با آقا مهدي؟ اصلاً تو ناهـار مهمـان مـن هستي. دعوتم را رد نكن. راستي، يك دوست پيدا كـردهام بـه چـه نـازنيني؛ خـوش صحبت و آقا. حتم دارم ببينياش، ازش خوشت ميآيد. ـ نه... وحيد جان. همان كه گفتم. موقع ناهار بيـا سـتاد. مـن منتظـرت هسـتم. حتماً بيا. من رفتم. وحيد گفت: باشد. براي ناهار آنجا هستم». حسين رفت و وحيد سرگرم كارش شد. بعد از نماز ظهر و عصر، وحيد به ساختمان ستاد لشكر رفت. حسين را پيدا كرد. بعد هر دو از پلهها بالا رفتند. دل تـو دلِ وحيـد نبـود. از اينكـه تـا لحظـاتي ديگـر، فرمانده لشكر را از نزديك ميديد، دچار هيجان شده بود. هنوز بـه اتـاق فرمانـدهي نرسيده بودكه چشم وحيد به مهدي افتاد. مهدي كنار درِ ورودي اتاقِ فرماندهي ايستاده بود و به مهمانها خوشامد ميگفت. وحيد با خوشحالي جلو رفت و گفت: «سلام. تو اينجا چه كار ميكنـي؟ مثـل اينكـه راننده فرمانده لشكري. آره؟ حسين، رنگ پريده و هراسان، دست وحيد را كشيد. مهـدي، لبخنـدزنان دسـت وحيد را فشرد. وحيد به سوي حسين برگشـت و گفـت: «حسـين آقـا، ايـن همـان دوستم است كه ميگفتم. اسمش را گذاشته ام االله بندهسي. مهدي تعارف كرد كه داخل شوند. حسين، دست وحيد را كشيد و او را گوشهاي برد و غريد: «وحيد، چرا اين طوري ميكني؟ وحيد، هاج و واج مانده بود كه حسين چه ميگويد. هر دو وارد اتـاق فرمانـدهي شدند. وحيد گفت: چرا رنگت پريده؟ حسين با ناراحتي گفت: «خيلي كار بدي كردي، وحيد مگر چه كار كردم؟ خب، باهاش حال و احوال كردم. ـ مگر تو او را نميشناسي؟ ـ نه... اما ميدانم كه راننده است. ـ بندة خدا، او آقا مهدي است؛ فرمانده لشكر عاشورا. چشمان وحيد گرد شد. نفسش بند آمد. احساس كرد كـه صـورتش گُـر گرفتـه است. اتاق فرماندهي پر شد. سفره را پهن كردند؛ اما وحيد حال و روز خوبي نداشت. از خجالت نميتوانست به آقا مهدي نگاه كند؛ اما مهدي مهربانانه به او تعارف ميكـرد كه غذايش را بخورد. وحيد چند لقمه به زور خـورد. چنـد لحظـة بعـد، وقتـي ديـدحواس آقا مهدي به جاي ديگـر اسـت، آهسـته بلنـد شـد و از اتـاق بيـرون رفـت و يكنفس تا واحد تبليغات دويد. وحيد توي اتاق كز كـرده بـود. نمـيدانسـت چـه كـار كنـد. بـه خـودش لعنـت ميفرستاد كه چرا به آقا مهدي بياحترامي كرده اسـت. يـاد شـوخيها و سـربه سـر گذاشتن اش با آقا مهدي كه مي افتاد بيشتر خودخوري ميكرد. بغض كرد. 💞http://eitaa.com/mahdavieat💞