هدایت شده از azadeh@
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢رزمایش بصیرتی ثامن 8
🇮🇷🍁
🍁
✅لبیک یا موسی بن جعفر
🔸🌹🔹
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#رسول
#ثامن
🆔 @rasul313
🇮🇷🍁
🍁
هدایت شده از azadeh@
اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به، الصَلوةُ
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا میکند، نماز است.
تحف العقول، ص. ۴۵۵
حی علی الصَلوةُ
#نماز_اول_وقت
#ثامن
#رسول
✅رسول
🆔 https://eitaa.com/rasul313
هدایت شده از azadeh@
هدایت شده از azadeh@
667.2K
فایل صوتی شماره ۱
✅ سیاستها و ملاحظات ثامن(8)
🌀 موضوع: جهاد امیدآفرینی
🔽خواهرلیلا رضایی
🔸🌹🔹
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#رسول
#ثامن
#ن_شهیدرجایی
هدایت شده از azadeh@
610K
فایل صوتی شماره ۲
✅ سیاستها و ملاحظات ثامن(8)
🌀 موضوع: جهاد امیدآفرینی
🔽خواهرلیلارضایی
🔸🌹🔹
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#رسول
#ثامن
#ن_شهیدرجایی
هدایت شده از azadeh@
640.7K
فایل صوتی شماره ۳
✅ سیاستها و ملاحظات ثامن(8)
🌀 موضوع: جهاد امیدآفرینی
🔽خواهرلیلا رضایی
🔸🌹🔹
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#رسول
#ثامن
#ن_شهیدرجایی
هدایت شده از azadeh@
562.2K
فایل صوتی شماره ۴
✅ سیاستها و ملاحظات ثامن(8)
🌀 موضوع: جهاد امیدآفرینی
🔽خواهرلیلارضایی
🔸🌹🔹
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#رسول
#ثامن
#ن_شهیدرجایی
هدایت شده از azadeh@
#داستان_ دختر روح ا...
✉️خاطره ای از شهید صدیقه رودباری شهمیرزادی
#قسمت _اول
🗓صدای بچه ها از کوچه ، منو یاد بچگی و بازی ها و دنیای بی خیالی می اندازه
آ –آ –ها صدای بچه ها که هوار لی لی بازی کردنشون به آسمان رفته
احساس می کنم نمی خواهم جای اونها باشم،😔
چون حوصله ی بی خود فکر کردن را ندارم.😔
اما کمی به حال و آینده کشور و وضع ملتم که نگاه می کنم ،
می بینم روزهای سختی در پیش داریم.
روزهایی که شاید همش خون وخون و خون باشه... ⁉️⁉️⁉️ و همش شکستهای آغاز پیروزی باشه
آره به خاطر این مسئله ست که نمی خوام جای بچه ها ی توی کوچه باشم ، 😔
چون خودم توی خاک و خل بزرگ شدم و معنی بیهوده بودن را می دونم.
هدایت شده از azadeh@
#داستان _دختر روح الله
خاطره ای از شهید صدیقه رودباری شهمیرزادی
#قسمت_دوم
روزهای بچگی ، چه روزهایی بود.
روزهای خواب و غفلت و در سایه ی شوم دیوها استراحت کردن
براستی چه روزهایی بود.
از صبح تا ظهر و از ظهر تا شب .... و تا صبح در آرزوهای خام بودن و دوباره تکرار مکررات.
آسمان رنگ خیلی آشنایی به خودش گرفته ،
رنگ غروبهای تابستونهای قشنگ که بوی عطر گل توی فضای خونه می پیچید و مادر چای دم می کرد....
می دونم می تونم دوباره آن روزها را داشته باشم.
اما نمی خوام .
من باید برم قدم توی یک دنیای تازه بذارم.
توی یک دنیایی که منو سیر کنه توی دنیای علم و جنگ
توی دنیایی که همش عشق و امید باشد
آره یک همچنین دنیایی ایده آل منه
نمی دونم بهش می رسم یا نه!