eitaa logo
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
1.6هزار دنبال‌کننده
946 عکس
106 ویدیو
20 فایل
دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی پژوهشگر مطالعات جنسیت و جامعه کانال‌ها و صفحات من⬇️ https://zil.ink/mimte
مشاهده در ایتا
دانلود
ضررهای روایت سیبیل‌دار از حجاب زن روایت مردانه‌ی فربه‌شده از مسئله حجاب (اتفاقی که در این دو سه دهه رخ داده) قادر نیست راجع به یکی از زنانه‌ترین بخش‌های زیست زنان تعیین‌کننده باشد. مهم‌تر این که این روایت مذکر از حجاب منجر به‌نوعی رفتار واکنشی و تدافعی در زنان شده. زنان راجع به حجاب دارند در مقابل روایت مردانه‌ی موجود موضع‌گیری می‌کنند، خودشان مستقلاً از حجاب صورت‌بندی نمی‌کنند. اصل ماجرا این است که روایت و درنتیجه اراده زنان حاکم نیست، ما نمی‌دانیم حجاب برای زنان چه معانی ای دارد. برای همین حجاب یک چیز نامتجانس و معلق برای زنان تلقی می‌شود (زنانی که محجبه نیستند). برای همین است که احساس می‌کنیم مسئله حجاب گره خورده و راه حلی وجود ندارد. مرادم از روایت مردانه ساحت فقهی بحث نیست، بلکه روایت خاص از حجاب و ناظر به مجموعه گفتار و عملکردی است که قصد دارد در جامعه حجاب را توسعه بدهد یا جلوی بدحجابی را بگیرد. این روایت، در حقیقت روایت مرد سنتی است که در خوش‌بینانه‌ترین حالت حضور زن در جامعه را مصلحت نمی‌بیند و قائل است که زن در جامعه ذاتاً موجب فساد است. حتی اگر این روایت با نوعی دلسوزی برای زن و غیرت نسبت به او همراه باشد بازهم مردانه است. حجاب سنتی که در تبلیغات فرهنگی تمام این سال‌ها ترویج شده درذات‌خود بی‌میلی به حضور اجتماعی زن یا حتی بی‌اعتمادی به او را همراه دارد. به هر ترتیب این نگاه در جان زن نمی‌نشیند، چه حجاب را رعایت کند و چه در مقابل این نگاه موضع تدافعی بگیرد. هرچند تصریح کردم در متن اما مجدداً تاکید می‌کنم که مسئله «غلبه» و «فربگی» روایت مردانه نه روایت مردانه. من اساساً میان مرد و زن، دیو و دلبر نمی‌سازم که در برابرشان نوعی تقابل و جایگزینی را تجویز کنم. این موضع، موضعی فمینیستی است، موضع من چنانچه در پایان‌نامه‌ام تفصیلش دادم «تعادل جنسیتی» است. جهان اجتماعی متعادل، زنانگی و مردانگی را در نسبت تکمیل و تعدیل‌کنندگی فرض می‌گیرد. در خصوص بحث حجاب هم قائل به تعادل روایت زنانه و مردانه هستم، نه اینکه روایت مردانه را سلطه‌جویانه یا از اساس غلط بدانم. مهم‌تر این که فربگی روایت حجاب را به مردساختگی ربط می‌دهم نه مردسالاری. نوعی از نگاه به مسئله حجاب هم در جریان است که از حیای فطری در سرشت و جبلت زن نشئت می‌گیرد. این نگاه با نوعی عزت و کبریایی همراه است که زن خودش بنا به اراده خودش اجازه ورود به حریمش را به کسی نمی‌دهد. نه‌تنها زن با این نوع نگاه خودش. پیرامونش را مدیریت و رهبری کرده بلکه چه‌بسا حتی اجازه نمی‌دهد در جامعه با دلالت‌های جنسی شناخته شود. این روایت از حجاب که هم جانب زنانه‌اش را دیده و هم جانب مردانه را و هم خودخواهانه چشم از مسائل اجتماعی احتمالی نپوشیده با مسئله حضور اجتماعی پیوند می‌خورد. در این نگاه حضور اجتماعی نه‌تنها ذاتاً مفسده‌آمیز نیست. بلکه به‌مثابه تکلیف برای. زن، اصل گرفته می‌شود و در عوض برای محیط اجتماعی قائل به تمهید است. مسئله حجاب در جامعه با این نگاه، سه تنظیم‌گر دارد: اولاً زن به‌حکم حیای فطری خودش شکل‌دهنده محیط پیرامون است. زن عاملیت و خالقیت دارد. ثانیاً مرد (نه فقط مرد خانواده) به‌حکم غیرت باید در محیط پیرامون زن و حذف پارازیت‌ها مسئول باشد. (نه حذف زن) سومین تمهید که کمتر به آن توجه می‌شود مسئله ساختارهای اجتماعی و شکل کلی جامعه است. جامعه نیز باید برای تکلیف اجتماعی زن شرایط را مناسب‌سازی کند. طبیعتاً منظورم تفکیک جنسیتی کردن جامعه نیست. منظورم به‌طورکلی در واژه مناسب‌سازی نهفته است که نیاز به طراحی دارد. در اینجا پرسش آغازین این است: «شکل جامعه‌ای که زنان در آن به‌راحتی می‌توانند تکلیف اجتماعی خود را ادا کنند چگونه است؟» مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
توقف در ایده‌ی عدالت جنسیتی در تمام این سال‌ها خطا بوده و نتوانسته رابطه میان دو جنس را به‌درستی تنظیم‌گری کند. ایده گفتمان انقلاب اسلامی عدالت جنسیتی نیست. این ایده علاوه بر کژتابی‌ها و ابهاماتی که دارد، ظرفیت حل مسائل ما را نیز ندارد. نظریه گفتمان انقلاب اسلامی در بحث جنسیت، تعادل جنسیتی است. تعادل جنسیتی نه‌تنها عدالت جنسیتی را در کامل‌ترین صورت آن محقق می‌کند بلکه همین آرمان را نیز تنها به‌عنوان مقدمه‌ای برای شکل‌گیری یک جامعه‌ی مستعد حرکت و پیشرفت در نظر می‌گیرد. بیشترین سطح عدالت جنسیتی، کمترین سطح تعادل جنسیتی و نقطه آغاز آن است. اما مسئله غایی در گفتمان انقلاب اسلامی - یعنی «تعالی» جامعه در کلیت آن - تنها از مسیر توجه به تعادل جنسیتی می‌گیرد. تعادل جنسیتی اولاً تمام ظرفیت‌های اختصاصی هر جنس را به رسمیت می‌شناسد و آن را به بهترین وجه شکوفا می‌کند، ثانیاً این ظرفیت‌های جنسیتی را برای ساخت یک کلیتِ مرکبِ یکپارچه به نام جامعه به خدمت می‌گیرد. تعادل جنسیتی عرصه امتزاج زنانگی و مردانگی است، اما عدالت جنسیتی دقیقاً بر انفکاک این دو تمرکز می‌کند. تعادل ساحت ترکیب و عدالت ساحت تجزیه است. همچنین، درحالی‌که عدالت جنسیتی هرگز ناظر به رشد جامعه نیست، در این تعادل جنسیتی، تنها زمانی جامعه می‌تواند به‌خوبی حرکت و رشد کند که متعادل باشد و ثانیاً زمانی می‌تواند متعادل باشد که وجوه جنسیتی خلقت، به نحو متوازن و متعادل و بر اساس استعدادهای متفاوت در ساخت جامعه به کار گرفته شود. جامعه متعادل (مثل خانواده متعادل) جامعه‌ای است که زنانگی و مردانگی آن، هرکدام به‌درستی کار کرده و به‌خوبی یک کلیت و یک واحد مرکب یکپارچه را پدید بیاورند. ساحت تعادل جنسیتی ساحت عاملیت و خالقیت هر دو جنس به‌حسب خود است. جامعه‌ای که زنان (یا مردان) در آن به میزان لازم عاملیت و خالقیت نداشته باشد (مثل جامعه مردسالار یا جامعه پدرسالار) جامعه‌ای کج‌ومعوج و برای حرکت با کندی مواجه است و لذا زندگی در آن برای جنس کم‌رنگ‌تر با مشقت روبروست؛ لذا ساحت تعادل جنسیتی، ساحت تعامل و تکامل است. همان گونه از تعادل میان زن و مرد یک هستی منحصربه‌فرد به نام خانواده پدیدار می‌شود، از تعامل و تفاعل جهان زنانه و جهان مردانه یک جامعه‌ی واحد با استعداد حرکت به‌سوی تعالی شکل می‌گیرد. اما توقف در عدالت جنسیتی اولاً درگیرشدن با کژتابی‌های «برابری، تفاوت و تشابه» را به همراه دارد. ثانیاً خواه‌ناخواه ساحت عدالت، ساحت داوری میان دو طرف محروم و عامل محرومیت است. در عدالت باید چیزی را ازیک‌طرف گرفت و به‌طرف دیگر داد؛ باید میان دو طرف حکم صادر کرد؛ و یا دست‌کم باید تعالی هر جنس را مستقل و منفک از دیگری پیگیری نمود. حال آن که در تعادل علاوه بر این که عدالت به‌صورت محض جاری است، تعالی جامعه در گرو این است که هر دو جنس در ساخت جامعه نسبتی تکاملی و تعاملی داشته باشند. صرف تمام انرژی در عدالت جنسیتی علاوه بر این که لزوماً به تعادل جنسیتی و سپس تعالی اجتماعی منجر نمی‌شود، همچنین این احتمال می‌رود که شکل‌گیری یک ترکیب اتحادی همگون به نام جامعه (و خانواده) با مشکل مواجه گردد. اما جامعه متعادل الزامی در سطح بالایی از عدالت قرار دارد. مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
مردساختگی وضعیت روزگاری است که مردان تدارک دهنده‌های ساختارها، نهادها، ایجادکننده‌ی ارزش‌ها و به‌طورکلی فرهنگ‌ها هستند. جنسیت آنان در پیکره‌ی این وضعیت نمایان و قابل موشکافی است. به عبارتی مردساختگی از سرریز اوصاف جنسیتی در قامت یک جامعه صحبت می‌کند. مردساختگی زیربنای جامعه و تعیین‌کننده شکل و شمایل روبنایی آن است. تا زیربنای مردساخته با خالقیت و عاملیت انتقادی و فعالانه زنان تعدیل نشود، در روبنای زندگی روزمره، همواره زندگی زنان با دردسر و چالش‌های ساختاری و فرهنگی مواجه است. در تجربه‌ی تاریخی، مردساختگی زیربنایی دو سنخ از روبنای جامعه را پدید آورده است: پدرسالاری و مردسالاری. هر دو به‌واسطه خاستگاه مردساخته‌شان، مرد را اصل و زن را طفیلی در نظر می‌گیرند. در هر دو هرچند به شکلی متفاوت زن انسانی ثانوی و جنس دوم است. در ساخت جامعه پدرسالار شخص مردان دارای اقتدارند و در جامعه مردسالار این مردانگی است که پیشران و منبع تغذیه سلطه است. جامعه پدرسالار استبدادی است و شاه در سرزمین، کدخدا در ده و پدر در خانواده حاکم است و در جامعه مردسالار علی‌رغم ظاهر دموکراتیکش، مردانگی تعیین‌کننده است. زنان در جامعه پدرسالار فاقد هرگونه فاعلیت اجتماعی و تاریخی هستند اما در سنخ مردسالار، فقط عاملیت زنان به رسمیت شمرده می‌شود و نه خالقیت آنان. زن پدرسالاری فاقد اراده و استقلال است اما زن مردسالاری اراده دارد اما از استقلال بی‌بهره است؛ به هر ترتیب جوامع مردساخته با خالقیت زنان میانه‌ی خوبی ندارند. در جامعه پدرسالار زن و در جامعه مردسالار زنانگی غایب است. «کنش و میدان» در این جوامع این‌گونه توزیع می‌شود: زنان جامعه پدرسالار بی نقش هستند و زنان جامعه مردسالار تنها در دیالوگ‌های از پیش‌نوشته‌شده، بازیگرند درحالی‌که در هر دو کارگردان و خالق میدان عنصر دیگری است. در هر دوی این جوامع مردان صاحبان قدرت‌اند اما نحوه اعمال قدرت آنان متفاوت است. اعمال قدرت در جامعه پدرسالار عیان، استبدادی و سیاسی است اما در جامعه مردسالار، قدرت به نحو مزوّرانه و منافقانه‌ای به‌صورت پنهانی و از طریق دستگاه فرهنگ جاری می‌گردد. درحالی‌که زن در جامعه متعادل، به‌اندازه‌ی مرد دارای هویت و کاراکتر اول‌شخص متکلم است، زن پدرسالار نقش سوم‌شخص غایب و زن مردسالار نقش دوم شخص مخاطب را به عهده می‌گیرد. جامعه پدرسالاری با انگاره‌ی ناقص‌العقلی برای زن، عقلانیت را در مردان منحصر کرده و احساساتی بودن را برای زن به‌مثابه یک نقطه‌ضعف برجسته می‌کند. جامعه مردسالار قدرت عقلی زن را به رسمیت می‌شناسد، اما قدرت عاطفی و روحی او را به هیچ می‌انگارد. برداشت من این است که به نحو ناخودآگاهی جوامع پدرسالار و مردسالار در پشت پرده بده‌بستان دارند - چرا که از یک آبشخور تغذیه می‌کنند - هرچند که در روی صحنه جامعه مردسالار در مدیریت تأثیرگذاری بسیار قوی‌تر عمل می‌کند. جامعه پدرسالار خیلی رک و بی خجالت زن را تحقیر می‌کند (رک نظر محمدرضا پهلوی در مورد زنان)، اما جامعه مردسالار همین تحقیر را با اغوا و فریب (مدگرایی و پورنوگرافی) انجام می‌دهد؛ بنابراین سنخ نمونه جامعه پدرسالار، شیران ماکیاولی و جامعه مردسالار، روباهان اوست. بدن زنان نیز از میدان نظارت جوامع مردساخته مصون نیست. فیزیک زنانه در جامعه پدرسالار مایه شرم پدر و فساد جامعه است و این تصور در نگاه آنها ذات زن مربوط است؛ لذا زن باید مستور و پرده‌نشین باشد. در مقابل جامعه مردسالار اتفاقاً زن را به‌واسطه همین ویژگی ذاتی به منتهی‌الیه نمایش و تماشا کشانده و او را زینت‌المجالس قرار می‌دهد (رسانه، هنر و حتی سیاست). به هر صورت در جامعه‌ای که ارزش‌های مردساخته، یک‌جانبه و غیر متعادل بر آن حاکم است، زن در حاشیه‌ی مرد است، چه پنهانش کند و چه او را در ویترین بگذارد. در هر دو، زن موجودی ذاتاً جنسی است، با این تفاوت که بدن او در جامعه پدرسالار مایه عقب‌ماندگی و دردسر (برخلاف بدن مرد که مایه ترقی خانواده و کشور است) و در جامعه مردسالار سودآورترین سرمایه و مرغوب‌ترین کالای بازار است؛ لذا اجازه بدهید به وضعیت تعادل اجتماعی جنسیت به چشم یک آرمان دلچسب نگاه کنم ... مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou
«مجله عصر اندیشه ـ شماره ۲۸ ـ اسفند ۱۴۰۰» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/119521 بنده هم در پرونده «مادری از متن به حاشیه» در این باره با عنوان «بازگشت اسطوره‌ای مادری ایده آل» چیزکی نوشته‌ام.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
روایت خاتون از زن و زنانگی را روایت درستی می‌دانم؛ البته نکاتی هم دارم اما به‌طورکلی فارغ از زوایای دیگر فیلم، این وجه شایان توجه است. اگرچه بر سرتاسر داستان و جزئیات ابری از الهیات روشنفکری و غرب‌زدگی سایه انداخته و غرب‌گرایی نیز همواره درذات‌خود میزانی از تحقیر سنت و سنتی بودن را به همراه دارد اما به اعتقاد من تصویری که از زن در سریال خاتون ارائه می‌شود به‌رغم پیرایه‌های فرهنگی و روشنفکری‌اش، تصویر زن برساخته‌ی غربی نیست، در حقیقت از منظر جنسیت - جامعه‌شناختی ما با سنخ زن غربی روبرو نیستیم. تینا پاکروان در روایتِ زنانگی و نگار جواهریان در ایفای آن به‌درستی عمل کرده‌اند. خاتون اگرچه در جهان اجتماعی خشنی زیست می‌کند اما وجوه زنانه‌ی متعددی دارد. خاتون به‌رغم فیلم‌های فمینیستی چند دهه‌ی گذشته در سینمای قهرمانی هالیوود، زنانگی را پشت درب میدان‌ها و هنجارهای مردساخته رها نمی‌کند بلکه از قضا دال مرکزی و ثقل هویت جنسیتی او، قدرت عاطفی است و این قدرت عاطفی نیز در تعارض با قدرت عقلی و آگاهی او نیست. اگر از ادبیات «زن قوی» بخواهم استفاده کنم، خاتون، واقعاً زن است؛ فداکار، دلسوز، حساس و با اکت‌های زنانه، اما قوی بودن او به ضد زنانگی‌اش کار نمی‌کند. قدرت عاطفی او موجب نوعی قدرت روحی شده و این قدرت روحی اراده و انگیزه‌ای برای مبارزه با «اجنبی» به او اعطا می‌کند. خاتون حتی تفنگ به دست می‌گیرد بی‌آنکه بخواهد به مردانگی به‌خرج بدهد و نقش قهرمان مرد را بازی کند، مرد قهرمان رضاست و به کلی با خاتون متفاوت است. در تمام حالات، خاتون یک زن است. زنی که با قدرت روحی و عاطفی بالا و درنتیجه انگیزه‌ای فزاینده نه‌تنها مبارزه می‌کند، بلکه اراده مردان اطراف خود را در این مبارزه استمراری تحت مدیریت می‌آورد. خاتون حتی در خط مقدم مبارزه‌ها هم حضور ندارد اما کار اختصاصی خودش را می‌کند. زنانگی و مادرانگی در او نه‌تنها دالی بر حاشیگی و ثانویت او نیست (مادر شیرزاد) بلکه او ظرافت‌های زنانه را به متن مبارزه می‌آورد و ما شاهد چیزی به نام مبارزه زنانه هستیم و جهان مبارزه با اجنبی میان زنانگی و مردانگی در این اثر متعادل است. این قدرت روحی و عاطفی که نقطه پرگار کنشگریِ مردان پیرامونش (رضا، فرهاد، پدرش، دایی‌اش و دیگر مردان گروه) شده، همانی است که در ادعای ابتدایی متن عرض کردم؛ لذا خاتون از نگاه من زن نه شرقی و نه غربی است با همه‌ی این که می‌دانیم فیلم اساساً در روال داستان و در جزئیات به نحو اغراق شده‌ای فرهنگی‌مالی شده است و شاید به مستندات تاریخی ما هم وفادار نباشد. مسئله مهم‌تر اما منبع الهام خاتون برای مبارزه و عامل انگیزه برای اوست. دلالت‌های موروثی (کله‌شق بودن مادر و پدر) و کمتر انگیزه‌های ملی‌گرایانه قدرت روحی خاتون را تغذیه می‌کنند و این نقطه، نقطه‌ی بیشینه شخصیت خاتون است. بال خاتون از اینجا به بعد می‌سوزد و بالاتر نمی‌رود (نمی‌تواند هم برود) و انگیزه‌ای که ما از خاتون می‌بینیم هرگز نمی‌تواند به نوعی ایمان - آن‌گونه که از زن مسلمان مجاهد سراغ داریم - تبدیل شود. ایمان جوشنده است و حرارتش سرد نمی‌شود و از نوعی اتصال با عالم بالا - و نه لزوماً وجوه روان‌شناختی و شخصیتی که زن قهرمان سکولار را برساخت می‌کند - به دست می‌آید. قدرت زن مسلمان آسمانی است و نه لزوما شخصی. فصل ممیز میان خاتون و آن چه از زن انقلاب اسلامی سراغ داریم به جز این که در الهیاتی بر سبک زندگی مسلمانی و الزامات آن جاری است، همین ایمان الهی و عناصری مانند تکلیف و جهاد و نصرت ولی خداست. همین ایمان دینی و جهان‌بینی توحیدی در زن انقلاب اسلامی، قدرتی خارق‌العاده‌تر از یک قهرمان سکولارِ به لحاظ شخصیتی پرورش‌یافته به او می‌دهد. مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou