کاش بدونن که گردنت، طاقت نیزه نداره
کاش بدونن تو کاروان، تو خانوما یه مادره
💔💔💔
یاحضرت رباب...
Majid Bani Fateme - Lala Golam Lala (128).mp3
9.61M
لالایی علی اصغر...
سیدمجیدبنی فاطمه🎤
شب هفتم #محرم🖤
شب حضرت علی اصغر🥀
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
🌱
#شب_هفتم_محرم🏴
در روز عاشورا میآید بر درِ خیمه میآیستد، خطاب میکند به خواهر بزرگوارش: یا اختاه! ایتینی بِوَلَدِی الرَّضیع طفل شیرخوار مرا بیاور، حَتّی اوَدِّعَهُ برای اینکه میخواهم با او هم وداع و خداحافظی کنم. با اینکه مادر این طفل در آنجا حیات دارد، ولی اباعبدالله میخواهد ثابت کند که قافله سالار بعد از من زینب است، لذا به خواهرش خطاب میکند. زینب میرود طفل شیرخوار اباعبدالله را میآورد.
حسین به چهره این طفل نگاهی میکند. چند روز است که مادرش [سیراب نبوده است]
خود به خود در این طفل اباعبدالله آثار گرسنگی و تشنگی پیداست. حسین که کانون محبت است، این طفل را میگیرد برای اینکه ببوسد. دشمن به یکی از افراد عسکر خودش فرمان میدهد که ببین چه هدف خوبی پیدا کردی، اگر بتوانی مهارت به خرج بدهی نشانه کنی. میگوید: چه را نشانه کنم؟ میگوید: کودک را. همانطور که طفل در دست اباعبدالله است، یک وقت میبینند مثل مرغ سربریده دارد دست و پا میزند. ولی حسین، آن کوه وقار، کاری که میکند این است که مشتهایش را پر از خون میکند و به طرف آسمان میپاشد: هَوْنٌ عَلَی انَّهُ بِعَینِ اللهِ در راه رضای حق است و چشم حق دارد میبیند، دیگر بر حسین ناگوار نیست.
😭😭
#استاد_شهید_مرتضی_مطهری
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
1481995350.mp3
9.81M
زمینه |
داری میری میدون عزیز دلم
#زبان_حال_مادر
#حضرت_علی_اصغر🥀
با مداحی: حاج ابوذر بیوکافی🎤
شب هفتم #محرم/هیئتعاشورائیان
@mahdihoseini_ir
#یا_بی_بی_رباب🖤💔
یکی از این هشت نفر که مادرانشان در کربلا بودهاند جناب عبدالله بن الحسین بن علی بن ابی طالب است که در میان ما به علی اصغر معروف است، طفل شیرخواره اباعبدالله.
بنا بر آنچه در مقاتل معتبر هست، شهادت این طفل در مقابل خیمه صورت گرفته است. آقا اباعبدالله طفل را برای بوسیدن و خداحافظی در بغل گرفتند: یا اخْتاه ایتینی بِوَلَدِی الرَّضیعِ حَتّی اوَدِّعَهُ. نوشتهاند در همان حالی که اباعبدالله طفل را میبوسیدند و مادرش نیز همان جا ایستاده بود، با اشاره پسر سعد تیری میآید و گلوی این طفل را پاره میکند.
#استاد_شهید_مرتضی_مطهری، آزادی معنوی، ص۱۹۲
@mahdihoseini_ir
بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی....mp3
3.69M
بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی...
اصلا خیال کن علی اصغر نداشتی😭
شب هفتم #محرم🥀
سید مجید بنی فاطمه🎤
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
آه و حسرتا
دم گرفته عالمین
می روی تو هم
از پی ادای دین
چیده می شوی
میوه ی دل حسین
لالایی علی...
عطرت ای غنچه سرخ، می آید از همه سو
سرآمد گریه تو، خون بسته راه گلو
ای قربان سر تو، بی سر شد پیکر تو
کشته بابای تو را، لبخند آخر تو
😭😭
چشم ما چشمه اشک، دل پر شد از گله ها
آه از کودک کشی و از ظلم حرمله ها
#مرگ_بر_آل_سعود
#مرگ_بر_آمریکا
#مرگ_بر_اسرائیل
#مرگ_بر_منافق
ای اُمید ما
یابن فاطمه بیا
انتظار تو
شور لحظه های ما
ندبه های ما
می زند صدا تو را
یابن فاطمه...
یابن فاطمه، العجل بیا بیا...
▪️دعـای فرج
✨ بِسْمِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ ✨
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاء،ُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ
فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَب،ُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ، يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ،
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
يا اَرْحَمَ الرّاحِمين بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين.
التماس دعا
شبتون امام حسینی💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج▪️
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان_عج🏴
🌿إذا نَزَلت بِکم شِدّة فَاستَعینوا بِنا عَلَى اللَّه وَ هُوَ قَولُ اللَّهِ: «وَ للَّهِ الأسماءُ الحُسنى فَادعوه بِها»
🌿هرگاه سختی و دشواری به شما رو آورد، بهواسطهٔ ما از درگاه الهی کمک بخواهید. همین است مراد سخن خداوند که فرموده: «و برای خدا، نامهای نیکو است پس او را به آن نامها بخوانید.»
#امام_رضا (ع)|
بحار الأنوار، ج۹۱، ص۵📚
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
آقا مهدی
از چشمانش اشک میریخت و چهره ی مهدی را با لذت نگاه میکرد. -زهراخانوم؟ -جون دلم -یه قاب عکس اون گوشه خ
منزل مادر و پدر مهدی هم حسینیه بود. شروع #محرم بدون مهدی برای آن ها خیلی راحت نبود. پدرها معمولاً احساساتشان را خیلی سخت نشان می دهند. طوری صحنه سازی می کنند، انگار خیلی دربند این مسائل نیستند. ولی این بار پدر مهدی نمی توانست دلهره و دلتنگی را با حفظ ظاهر از خودش دور کند. زهرا بعد از آماده کردن خانه ی خودش، آمده بود آنجا. رفت کنار پدر شوهرش نشست.
-آقاجون دوست داری با مهدی صحبت کنی؟
-اصلاً.
-واقعاً؟
-آره اصلاً دوست ندارم.
شیطنت پدر برای عروس گل کرده بود و عروس هم...
-پس میگیرمش که تصویری باهاش صحبت کنی.
-به! سلام زهراخانوم. اِ ببخشید. سلام بابا. فکر کردم زهراست.
اشک گوشه ی چشم پدر جاری شد. زهرا، خوب می دانست این پدر چقدر دلتنگ است، اما نگران هم بود. در مدتی که سوریه بود، می دانست که مهدی از این وابستگی های عاطفی که ممکن بود موقع کار، مانعش بشود، فرار می کرد. اما دیدن چهره ی مادر و پدری که داشتند با لذت با عزیز دلشان صحبت می کردند، برایش حلاوت خاصی داشت.
#شهید_مهدی_حسینی|
روایت همسربزرگوار شهید
برشی از کتاب عاشقانه #تمنای_بی_خزان📖
بخش ششم▪️
🌱 @mahdihoseini_ir