مالک شریعتی نماینده مجلس:
از یک دزد بدبخت که حین دزدی گرفتنش، پرسیدن چرا زیر چشمت کبود شده؟ با پررویی گفت "با صورت محکم کوبیدم به مشت مامور پلیس"!
حالا حکایت زندهگیری و اخراج سفیر لافزن رژیم جعلی صهیونیستی از صحن #سازمان_ملل است که میگه در اعتراض جلسه را ترک کردم!
@mahdihoseini_ir
📸 تصویری از رهبر انقلاب اسلامی در دیدار صبح امروز پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت.
۱۴۰۲/۰۶/۲۹
#طلبه_خاکی🌹
@mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهل_و_یکم 😔یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گو
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهل_و_دوم
🕊هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده میشدند یا از نبود غذا و دارو بیصدا جان میدادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه میکردند.
✔️میدانستم این روزِ روشنمان است و میترسیدم از شبهایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپارهباران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.
🌙شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
▪️همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
🍃آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
💊حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
🍼دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
😔حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
💔حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد : «اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahdihoseini_ir🕊🌹
#امام_صادق(علیه السلام):
اَلنَّـوْمُ راحَةٌ لِلْجَـسَدِ وَ النُّـطْقُ راحَةٌ لِلرُّوحِ وَ السُّکُوتُ راحةٌ لِلْعَقْلِ
خواب، آرام بخش جسم است و سخن گفتن آسایش روح است و سکوت، سبب راحتی عقل است.
📚من لا یحضره الفقیه: ج ۴، ص ۴۰۲
@mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 خیلی نامردید!!
📌 خاطرهای از یک جوان حاضر در اغتشاشات ۱۴۰۱ که مورد توجه رهبر انقلاب قرار گرفت.
#خط_رهبری
#دفاع_مقدس
۱۴۰۲.۰۶.۲۹
@mahdihoseini_ir
💠 همه ما میتونیم خادم #امام_رضا باشیم!
حتما نیازی نیست حضورا تو حرم شریفشون خادمیشون رو بکنیم (که البته سعادت بزرگیه و کاش قسمت همهمون بشه)، میتونیم توی شغل و منصب خودمون خادم آستانشون بشیم!
مادر خانواده میتونه غذای امروزش رو نذر امام رضا کنه، پسرِ خانواده میتونه ثوابِ خریدنِ نونِ امروز خونه رو تقدیم امام رضا کنه، منِ #طلبه برای نشوندنِ لبخند روی لبهای حضرتش بیست دقیقه بیشتر بعد از نماز جماعت بشینم و جوابِ سوالِ مردم رو بدم، اگر پزشکم میتونم چندتا بیمار در طول ماه رو به خاطر امام رضا(ع) رایگان ویزیت کنم ، اگر طراح و گرافیست هستم یه طرح خوب برای آقا بکشم که بقیه ببینن و استفاده کنن، اگر معلم هستم به شاگردهام بگم امام رضا چه شخصیتی هستش، صلوات خاصه رو یادشون بدم تا هروقت هرجا خوندن ثوابش به من هم برسه! اگر کسی ضرری بهم زده بخاطر امام رضا ببخشمش، میشه صدقهی اول صبح رو به نیتِ سلامتی امام زمان از طرف امام رضا(ع) بدم، اگر مغازه و فروشگاه دارم در طول ماه میتونم یه سری از محصولاتم رو به نیازمندها بدم به نیت امام رضا(ع) جان ..
شاید حتی اینکه تو کار تخصصی خودم خارج از حرم به امام رضا خدمت کنم خیلی خیلی بهتر و مفیدتر باشم تا اینکه توی حرم مشغول کاری باشم که بقیه هم میتونن انجامش بدن ..
#سید_مصطفی_موسوی✍
@mahdihoseini_ir
مهرداد عربستانی، استاد راهنمای لیلا حسین زاده تعلیق شد
دانشگاه تهران در اعلامیه ای خود تاکید کرد که استاد راهنما و مشاور معروفه کمونیست موسوم به لیلا حسین زاده که سخنان خود را با یادکرد از سرکرده متجاسرین فرقه دموکرات آغاز کرده بود از سمت استادی تعلیق شد. وی در عین حال مدیر گروه رشته مردم شناسی نیز بود.
گفتنی است نامبرده اصولا دانشجوی دانشگاه تهران نبود اما عربستانی برای وی موقعیتی ایجاد کرده بود تا به سخنرانی علیه امنیت ملی بپردازد /صبح صادق
@mahdihoseini_ir
#پيامبر_اکرم(صلىاللهعليهوآله):
خَيرُ النّاسِ رَجُلٌ حَبَسَ نفْسَهُ في سبيلِ اللّه يُجاهِدُ أعْداءَهُ يَلتَمِسُ المَوتَ أوِ القَتلَ في مَصافِّهِ
بهترينِ مردمان، مردى است كه خود را وقف راه خدا كرده است و با دشمنان او جهاد مىكند و خواستار مرگ يا كشته شدن در ميدان كارزار است.
📚مستدرك الوسائل: ۱۱/۱۷/۱۲۳۱۰
#دفاع_مقدس
@mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهل_و_دوم 🕊هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهل_و_سوم
😰شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
🍃در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوشم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد : «نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
😔به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :
«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
🍃و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد : «اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
👤رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد : «باطری رو گذاشتم تو کمد!»
❤️قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
🚁هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :
«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
❗️شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
😭من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم....
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahdihoseini_ir🕊🌹
گفته اند :
"اَلمُؤمنُ کالجبلِ الراسخ"
اما به گمانم
کوه با آن عظمتش،
سر خَم می کند
به پای قدمهای استوارتان...
#دفاع_مقدس🌱
#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد🌱
@mahdihoseini_ir🌹🕊
#امام_حسن_عسكرى(عليه السلام):
جُعِلَتِ الْخَبائِثُ كُلُّها فى بَيْتٍ، وَ جُعِلَ مِفْتاحُها الْكِذْبُ
تـمام پليديها در خـانه اى گردآمـده و كليد آنها دروغگويى قرار داده شده است.
📚 جامع الاخبار، ص ۴۱۸، ح ۱۱۶۲
@mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا پای جان مدافع ایرانیم...
#هفته_دفاع_مقدس🇮🇷
@mahdihoseini_ir
سمت چپی رتبهی ۴پزشکی به دعوت دانشگاه سوربن فرانسه جواب رد داد سمت راستی دانشجوی ممتازه دانشگاه تورنتو بود برگشت ایران استدلال همشون این بود در حال حاضر در جنگ هستیم و کشور به ما نیاز داره!
نسل امروز رو باید با این اعجوبهها آشنا کرد کمکاری کنیم جاشونو امثال علیکریمی میگیرن
💬 علی فرحزادی
🌱 #دفاع_مقدس
@mahdihoseini_ir
enc_16648839340944158826825.mp3
4.86M
حسن که باشی...
روضه هات همینه😔
#شهادت_امام_حسن_عسکری(ع)🏴
@mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهل_و_سوم 😰شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهل_و_چهارم
💔دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود. به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
🔸نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
😢در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
🔋حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید. انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
📲کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
▪️فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
😭دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahdihoseini_ir🕊🌹
ای منتظران گنج نهان می آید
آرامش جان عاشقان می آید
بر بام سحر طلایه داران ظهور
گفتند که صاحب الزمان می آید
عید امامت و ولایت مولایمان #امام_زمان(عج) مبارک
#عید_بیعت
@mahdihoseini_ir
#امام_علی(علیه السلام):
الجُنودُ عِزُّ الدِّینِ و حُصُونُ الوُلاةِ
سربازان مایه عزّت دین و دژهای والیان اند.
📚 غررالحکم و دررالکلم، ح ۱۹۵۳
@mahdihoseini_ir
#امام_خامنه_ای:
این کشور یک روز در معرض سخت ترین و تلخ ترین تهاجم ها قرارگرفت، عده ای گریختند اما عده ای رفتند سینه شان را سپر کردند و جلو دشمن را گرفتند و نگذاشتن آبرو، هستی، شرف و ناموس این مملکت لگدمال شود.
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد🌹
@mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهل_و_چهارم 💔دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهل_و_پنجم
در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
🔋باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم : «حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
😓صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
💔یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
😢سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
🚰دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
▪️اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
😥با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahdihoseini_ir🕊🌹
Moharram 1402 - H.Sarollah.Rasht - Abozar Biukafi - Dame Payani.mp3
18.4M
🔉 اشکای نمنمو ببین
🎙 بانوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
🧱 به مناسبت آغاز هفتۀ #دفاع_مقدس
@AbozarBiukafi_ir
@mahdihoseini_ir
#امام_صادق(علیه السلام):
المَولودُ إذا وُلِدَ یُؤَذَّنُ فی اُذُنِهِ الیُمنی و یُقامُ فِی الیُسری
فرزند که به دنیا آمد، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفته می شود.
📚 کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱، ص ۲۹۹، ح ۹۱۱
#فرزنداوری
@mahdihoseini_ir
هیچ انسان فرزانه ای نمی تواند که بدون #کتاب به زندگی خود ادامه دهد، پس شما باید این موضوع را در نظر بگیرید که به هر بهانه ای به دوست خود یک کتاب مناسب را هدیه دهید!
🌱 #تمنای_بی_خزان زندگی نامه #شهید_مهدی_حسینی به روایت همسر شهید
@mahdihoseini_ir