İyi Şeyler Düşün Güzel Şeyler Söyle
Başkaları İçin İyilikler Yap
Her Şey Sana Geri Döneck
"Günaydın"
به چیزای خوب فکر کن حرفهای قشنگ بزن
در حق دیگران خوبی کن همه چیز
به خودت باز خواهد گشت...👌❤️
"صبحتون بخیر"
@mahee_man
𝗔 𝗖𝗛𝗘𝗔𝗣 𝗖𝗜𝗚𝗔𝗥𝗘𝗧𝗧𝗘
ʀᴜɪɴs ᴛʜᴇ sᴍᴇʟʟ ᴏғ ᴀɴ ᴇxᴘᴇɴsɪᴠᴇ
ᴘᴇʀғᴜᴍᴇ, ᴡᴀᴛᴄʜ ᴏᴜᴛ ᴛʜᴀᴛ ᴡʜᴏ
ʏᴏᴜ ᴍᴀᴋᴇ ғʀɪᴇɴᴅs ᴡɪᴛʜ
یه نخ سیگارِ ۵۰۰ تومنی
گند میزنه به یه عطر ۶ میلیونی...
حواست باشه با کیا میشینی!!!
@mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸
🌸
#پارت_99
قیافه مظلومی به خودم گرفتم و چشمامو خمار کردم.
امیر متعجب از این تغییر یهویی من گفت :
فقط بگو چی میخوای؟
خندم گرفته بود اما موضع رو حفظ کردم
چشمای امیر که گرد شد نذاشتم حرف بزنه ادامه دادم :
امیر جونم؟ لطفااااا! بیا بریم دیگه!
ببین این مهمونی برای منه، به افتخار منه، بیا دیگه!
به خاطر من!
امیررررررررر جونی اگر نیای میرم با ( به یه اکیپ سه نفره که همکارای آترین بودن اشااره کردم ) اونا بهشون میگم باهام بیانا،
میدونی که رومو زمین نمیندازن و قطعا همراهیم میکنن یدونه یدونه ...
چیزی نگفتم تا تاثیر حرفام رو ببینم.
با غضب نگام میکرد و من به زور جلوی خنده ام رو گرفته بودم.
خواست چیزی بگه که با صدای آترین تو گلوش گیر کرد و به سرفه افتاد.
آترین زد پشت کمرش و وقتی امیر سرفه هاش تموم شد گفت :
دمت گرم، دستت سنگینه یواش تر بزن!
آترین : جای دستت درد نکنه هست؟
هعی روزگار!
راسی شما دوتا از قبل همو میشناسید؟
_کی؟ من و امیر؟ آره ...
آترین نگاهشو دوخت بهم و گفت :
بهم نگفته بودی!
از کجا؟
نذاشتم امیر جواب بده و گفتم :
چند وقت پیش توی کوچه باهم همکلام شدیم، بعد از اون دو سه باری همو دیدیم.
اینطوری میشناسیم همو!
امشب هم تنها آشنا برای من امیر بود اومدم کنارش دیگه.
آترین : آهااااااا ...
این آها گفتن آترین از صدتا دارم برات بدتر بود.
اما به روی خودم نیاوردم.
آترین شروع کرد به حرف زدن با امیر و منم بی توجه رفتم وسط.
هماهنگ شروع کردم به رقصیدن.
فلور خواهر پیانو زن گروه آترین ۲۰ سالش بود.
داشت میرقصید و وقتی منو دید یه جورایی شد
باهم شروع به رقصیدن کردیم . . .
🌸
🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺الهی خداوند بهتون
🌼دلی آرام تنی سالم لبی خندان
🌸و عاقبتی بخیر عطا کنه
🌺آفتاب عمرتون همیشه درخشان
🌼و عمرتون سبز و پایدار
🌸و زندگیتون سرشار ازعشق🍳
🌼روزتون پر از خیر و بركت
🌺بفرمایید صبحانه نوش جان
@mahee_man
#BIO
ᴵᵗ ᵒᶜᶜᵘʳˢ ᵃᵗ ᵗʰᵉ ʰᵉⁱᵍʰᵗ ᵒᶠ ⁱⁿˢᵃⁿⁱᵗʸ 🧡
در اووج عاقِـل بـودن دیوانِگیـ رخ میدهد ! (:
ٰ
@mahee_man
ٰ
𖤐⃟💚••𝕃𝕚𝕗𝕖 𝕚𝕤 𝕠𝕟𝕖 𝕥𝕚𝕞𝕖 𝕠𝕗𝕗𝕖𝕣 ,
𝔻𝕠𝕟'𝕥 𝕨𝕒𝕤𝕥𝕖 𝕚𝕥 !
زندگى پيشنهاديست كه يكبار بيشتر
بهت داده نميشه، هدرش نده !
ٰ
@mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸
🌸
#پارت_101
کم کم مهمونا رفتن و خونه خلوت شد.
حالا من موندم و فلور و برادرش و امیر و مری و مایکل و آترین ...
جمع زیادی صمیمی بود.
آترین به خدمتکارا گفت خوردنی بیارن و همه به صورت دایره کنار هم نشستیم.
من بین آترین و امیر بودم.
زیاد از حرفاشون سر در نمیاوردم.
مایکل یهو با صدای بلند گفت :
بازی کنیم!
همه پذیرفتن و همه چی رو آماده کردن.
زیاد دلم نمیخواست بازی کنیم ولی نمیشد ضد حال بزنم.
بازی شروع شد.
اولین نفر فلور و مایکل بودن.
مایکل جرائت رو انتخاب کرد و مجبور شد یه تخم مرغ زنده رو قورت بده.
نفر بعد مری و آترین.
آترین حقیقت رو انتخاب کرد.
مری : الان عاشق کسی هستی؟
یا بهتره بگم کسی تو زندگیت هست؟
آترین مکث کوتاهی کرد و گفت :
عاشق نه اما فکر میکنم یه نفر توی دلم باشه!
نفر بعد امیر و فلور.
امیر حقیقت رو انتخاب کرد.
فلور : دوست دختر داری؟
امیر : جواب نمیدم. همون جرائت رو انتخاب میکنم.
فلور : تابان رو ببوس.
شوکه به جمع نگاه کردم.
با من چیکار داشت؟ چرا پای من و رو کشیدن وسط؟
عجب گیری کردما.
آترین : فلور با تابان چیکار داری؟
امیر نکن اینکارو.
امیر بهم نگاه کرد که فلور گفت :
نمیتونه، گفت حقیقت و تغییر داد الان نمیتونه جرائت رو تغییر بده و نمیتونه بازی رو به هم بزنه.
بازی رو خراب نکنید.
تابان خودش حرفی نمیزنه!
_چرا من؟ یکی دیگه رو ببوسه!
تا به خودم بیام امیر فاصله بینمون رو از بین برد و دستم را بوسید
ولم کرد و تموم شد.
دست های مشت شده آترین.
لبخند محو امیر.
دست و خنده بچها!
به حدی شوکه بودم که نمیدونستم چی باید بگم . . .
🌸
🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
🍃⃤•• 𝗧𝗛𝗜𝗦 𝗜𝗦 𝗠𝗬 𝗟𝗜𝗙𝗘
ᴡʜᴇɴᴇᴠᴇʀ ɪ ᴡᴀɴᴛ ᴛᴏ ᴘᴀɪɴᴛ ɪᴛ
« این زِندِگی مَنه، هَر جور ك بِخوام رَنگِش میکُنَم »
@mahee_man
ٰ
ᵈᵒ ⁿᵒᵗ ᶠᵉᵃʳ ᵗʰᵉ ᵉⁿᵉᵐʸ
ᵗʰᵃᵗ ᵃᵗᵗᵃᶜᵏˢ ʸᵒᵘ ᶠᵉᵃʳ ᵗʰᵉ
ᶠᵃᵏᵉ ᶠʳⁱᵉⁿᵈ ᵗʰᵃᵗ ʰᵘᵍˢ ʸᵒᵘ
-—-🧡——
از دشمنایی که بهت حمله میکنن نترس، از رفیقای دروغینی که در آغوشت میگیرن بترس!
ٰ
@mahee_man
#BIO
ᏆF YᎾᏌ ᏞᎾᏙᎬ ᏚᎾᎷᎬᎢᎻᏆNᏩ FᏆᏩᎻᎢ FᎾᎡ ᏆᎢ ⛵️
اگه چیزی رو واقعا دوست داری
واسش مبارزه کن🏖
ٰ
@mahee_man
Nowadays your enemies are increasing ;
When your enemies get increased means you have grown up
اينروزا دشمنات دارن زياد ميشن ؛
وقتی دشمنات زياد شدن يعنی خيلی بزرگ شدی
@mahee_man