eitaa logo
♡ مـــاهِ مــن ♡
3.8هزار دنبال‌کننده
95 عکس
12 ویدیو
4 فایل
♡﷽♡ جانِ من است او، هی مزنیدش....♥️ آنِ من است او، هی مبریدش....♥️ جمعه ها پارت نداریم💥
مشاهده در ایتا
دانلود
Never love anyone who treats you like you’re ordinary هرگز عاشق کسی نشو که با تو مثل یه آدم معمولی رفتار می کنه ‌ @mahee_man
ᴅᴏɴ'ᴛ ʙᴇ ᴀ ʀᴀɪɴʙᴏᴡ ᴛᴏ ᴛʜᴏsᴇ ᴡʜᴏ ᴀʀᴇ ᴄᴏʟᴏʀʙʟɪɴᴅ . واسه کسایی که کوررنگی دارن، رنگین کمان نباش @mahee_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸نمی دانم هم‌ اکنون در 🌷کجا مشغول لبخندی 🌸فقط یک آرزو دارم 🌷که در دنیای شیرینت 🌸میان قلب تو با غم 🌷نباشد هیچ پیوندی 🌸روزتون پراز لبخند عزیزان @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 تقه ای به در زدم و وقتی صدای بفرمائید رو شنیدم وارد اتاق شدم. با اشاره دستش روی صندلی نشستم و گفتم : با من کاری داشتید؟ مدیر : نسبتی با آترین راسل داری؟ شوکه شده بهش نگاه کردم و گفتم : چطور؟ اتفاقی افتاده؟ مدیر : شما باید به من بگید چه اتفاقی افتاده خانم. _اصلا متوجه نمیشم. اگر امکانش هست واضح تر صحبت کنید. مدیر : شما به من گفتی به اینکار، به پولش احتیاج داری درسته؟ گفتی هیچ یک از اعضای خانواده ات اینجا نیستن و طول میکشه تا دانشگاه همه چیز رو برات فراهم کنه! _خب بله الان هم اینارو تایید میکنم. مدیر با لحن نسبتا عصبی و صدای بلند گفت : واای الان هم که همه چیز رو میدونم باز داری حرف خودتو میزنی! اینبار منم کمی صدام رفت بالا و گفتم : میخواید یه جوری صحبت کنید منم بفهمم یا نه؟ گویا صدای بلندم تاثیر داشت که گفت : آقای راسل درخواست اخراج کردن شما رو دادن. با عرض پوزش حقوق شما تا همین امشب واریز میشه و دیگه نیاید سرکار خانم! شوکه شده بودم. نمیدونستم باید چی بگم واقعا. بی هیچ حرفی مبلغی که گذاشت روی میز رو برداشتم و از دفترش خارج شدم. با حال بد به سختی فقط خودمو رسوندم خونه. خداروشکر توی سالن نبود. درو به هم کوبیدم و بدو رفتم بالا. در اتاقمو قفل کردم که صدای آترین رو شنیدم. آترین : تابان همین الان میای پایین، برای یک دقیقه هم فرصت نمیدم. سریییییع... حالم اصلا خوب نبود، میخواست مواخذه هم بکنه. عوضی خراب کرده سرکار بودنمو، طلبکار هم هست. معلوم نیست چی به مدیره گفته که انقدر عصبی منو اخراج کرد. اونم مدیری که از من خوشش میومد و معلوم بود قراره رسمی کنه کارمو . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
➰"ترجمه: I am addict to your voice... به صدات معتادم... -@mahee_man
خداست دوستِ آدماے بے دوست @mahee_man
و در پس تمام سختی ها خدایی هست که در آسانی ها فراموشش کرده ایم♥️🕊 • @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 با صدای بلند و جیغ مانند گفتم : نمیخوام، نمیام. ولمممممممممم کن. آترین صداش نزدیک تر از قبل شد و گفت : لجبازی رو بزار کنار، عصبی هستم بدترم نکن. وقتی میگم بیا بیرون بی چون و چرا بیا. _اگر تو عصبی هستی من از تو بدترم. وقتی بهت میگم نمیام بی چون و چرا قبول کن و برو. صداش دقیقا از پشت در اومد : درو باز کن. هین یواشی کشیدم، نفس عمیق و : نمیخوام. خستم خوابم میاد. لباسم مناسب نیست. بای! آترین : مودبانه دارم میگم درو باز کن. امشب هیچ راه فراری از من نداری تابان. به حدی عصبی و به هم ریخته هستم که لازم باشه میزنم درو می شکنم. پس مثل یه دختر خوب، عاقل و حرف گوش کن این در لامصبو باز کن. میخوام باهم صحبت کنیم. یکم که فکر کردم، متوجه شدم کاملا جدیه، و اگر درو باز نکنم، برای همیشه بی در میشم. پس خیلی خانومانه و درست حسابی درو باز کردم و سریع روی صندلیم نشستم. آترین با قدمای بلند و محکم وارد اتاق شد. نگاهی به دور و بر انداخت و روی تخت نشست. زوم کرد روم. منم سرمو بردم بالا و هی تکون میدادم. چشم می چرخوندم و نچ نچ میکردم. قشنگ معلوم بود از کارم خنده اش گرفته ولی به زور جلوی خودش رو گرفته بود. میدونست اگر حتی یه لبخند کوچیک بزنه نمیذارم ادامه بده. عجیب بود قبل اومدنش با اتاق من عصبی بودم، حالا اون طلبکارانه زل زده به من. از بالا زیر چشمی بهش نگاه کردم و با لحن آروم و بچگانه ای گفتم : شیه؟ شرا حف نیمیزنی؟ اومدی منو نیگا تونی؟ (چیه چرا حرف نمیزنی؟ اومدی به من نگاه کنی؟) آترین با اخم مصنوعی گفت : مسخره بازی رو بزار کنار میخوام شروع کنم. با حالت مسخره گفتم : اللهم صلی علی محمد و آل محمد! اعوذ بالله من الشیطان رجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا خودمو به خودت سپردم. روی خودم و دور و بر فوت کردم که دیگه نتونست جلوی خودش رو بگیره. لبخندی زد. با دیدن لبخندش شیر شدم و با صدای بلند یهو زدم زیر خنده. یه جورایی خنده الکی بود که اونم خنده اش بگیره و بیخیال شه! . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
• 𝕀 𝕀𝔾ℕ𝕆ℝ𝔼𝔻 𝕊𝕆𝕄𝔼𝕋𝕀𝕄𝔼𝕊. 𝕋ℍ𝔼𝕐 𝕋ℍ𝕆𝕌𝔾ℍ𝕋 𝕀'𝕄 𝔹𝕃𝕀ℕ𝔻 نادیده گرفتیم. فکر کردن کوریم @mahee_man
‌‌‌‌‌‌ 𝗧𝗛𝗘 𝗢𝗡𝗘 𝗪𝗛𝗢 𝗜𝗦 ᴅʀᴏᴡɴᴇᴅ ɪsɴ'ᴛ ᴀғʀᴀɪᴅ ᴏғ ɢᴇᴛᴛɪɴɢ ᴡᴇᴛ..! کسی ك غرق شده از خیس شدن نمیترسه𖤐 ‌‌‌‌ @mahee_man
We live in a generation where people ignore each other, to get each other's attention. تو نسلی زندگی میکنیم که آدما برای جلب توجه یکدیگر، همدیگه‌رو نادیده میگیرن. For more 🇬🇧 @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 تموم دیگه، دعوا و همه چی با این خنده ها تموم شد. وقتی هر دومون خندمون قطع شد بهش نگاه کردم. چشماش! نمیتونستم نگاهمو از چشماش بگیرم. حس میکردم بدنم گرم شده، گونه هام داشت می سوخت. دلیلش رو نمیدونم. آترین : تابان؟ _هوم؟ آترین : دیگه حق نداری بدون اجازه من هیچ کاری انجام بدی. حق نداری فعلا به مستقل شدن فکر کنی. حق نداری دیگه به کار کردن فکر کنی. تابان حق نداری کاری بر خلاف میلم انجام بدی. _منو از کجا دیدی؟ آترین : همون موقع که اومدم تو کافه، مری تورو دید. با حالت مسخره بهم گفت از کی تا حالا تابان سالن دار شده؟ باورم نشد. وقتی نشستیم همش اون قسمت رو نگاه میکردم تا ببینم واقعا تو هستی یا نه. وقتی دیدمت آتیش از کله ام داشت میزد بیرون. نمیدونی چقدر عصبی شدم تابان نمیدونی! مری جرائت یه کلمه حرف زدن نداشت. تو دیگه نگاه نکردی ولی من هیچی سفارش ندادم. همین که سفارش مری رو آوردن، مجبورش کردم سریع بخوره و اومدم بیرون. حتی مری رو نرسوندم و خودش رفت. نمیدونم چرا از اینکه مری رو نرسونده بود، خوشحال شدم. یه طور عجیبی به دلم نشست این کارش. به خاطر من، به خاطر ناراحت و عصبانیتی که داشت، مری رو نرسوند و توی کافه باهاش هیچی نخورد. به کل فراموش کردم چرا با مری رفته بیرون! فقط این مهم بود که باهاش هیچ رفتار خوبی نداشته. آترین : تابان؟ زل زدم توی چشماش! چشمایی که این اواخر هر وقت نگاهم بهش میخورد جذبش میشدم! نمیتونستم نگاهمو از چشماش بگیرم. آترین : تابان با تو ام! _ها؟ چی میگی؟ میگم آترین یه سوال! چرا با مری رفتی بیرون؟ چرا این اواخر همش باهاش میری و میای؟ چرا انقدر باهاش اوکی شدی؟ واقعا برام خیلی خیلی سواله! آترین : تابان مری همکاره منه. من حتی باهاش تو کافه هم راجب آهنگ و موزیک حرف میزنم. باید باهاش باشم، وقت بگذرونم و تمرین کنم تا آهنگ عالی ای بشه. دارم روی موزیک جدید کار میکنم . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸