eitaa logo
مَه گُل
668 دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.4هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادت نرھ تو سخت‌ تر از ایناش و . . گذروندۍ اینم میگذرھ شکوفہ میدی و رشد میکنـﮯ ؛))🌸🔖!' ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عکس های زیبا 😍از دخترای گلمون که تو مسابقه شرکت کردند👇👇
فاطمه زکی هرندی 😍😍😍
ثمین صادقی😍😍
وضوميگيری،☺️ امادرهمين‌حال‌اسراف‌ميکنی،😥 نمازمی‌خوانی 😍 امابابرادرت‌قطع‌رابطه‌می‌کنی،🙁 روزه‌ميگيری‌😇 اماغيبت‌هم‌ميکنی،😢 صدقه‌ميدهی 💌 امامنت‌ميگذاری،😔 برپيامبروآلش‌صلوات‌میفرستی 🌱 امابدخلقی‌ميکنی،😏 دست‌نگه‌دارباباجان!🖐🏻 ثواب‌هايت‌رادر کيسه‌یِ‌سوراخ‌نريز..!😳 ✨|آیت‌الله مجتهدی تهرانی|✨ 🍃🌺🍃🌺🍃🥀🍃🥀🍃🌺 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
اسرا احسان نیا ❤️👆❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 حرکت رو به جلو...✌️🏻 💠 مقتدر و پر انرژی... 💠 مهمترین اتفاقات خوب سال ۱۴۰۱
(فصل۳؛قسمت۳) عقربه های خستهٔ ساعتِ روی دیوار، بیست و دو را نشان می دادند که هستی خانم گفت...؛ تا خواست لب از لب باز کند، از آخر کافی شاپ جاسسی چینی زرد رنگ، با سرعت نور از کنار صورتش رد شد و با حروفِ من هستی خانم هستم، به آکواریوم چسبید، جدارهٔ شیشه ای آکواریم ترک برداشت و بعد از چند ثانیه شکست و آب با رازهای کافی شاپچی و مشتری هایش به زمین ریخت، هیپنوتیزم ثانیه شمار ساعت دیواری، جایش را به مرگ ماهی ها داده بود، آنها بالا و پایین می پریدند، شاید کسی آنها را ببیند، و برای نجاتشان اقدامی انجام دهد. رنگ از رخسار هستی خانم پرید، که با هیچ لوازم آرایشی قابل حل نبود، موچا و حرف هایمان کلا از دهن افتاده بود. بلند شدم هنوز صدای دعوای دختر و پسر میز پشت سری می آمد؛ «سعید چقد تو نفهمی اگه می خورد به صورت خانم چی، با پارسا تماس گرفتم که گرفتم، دوست داشتم، این چه برخورده، بی اخلاق و... پا شو برو معذرت خواهی کن پاشو، خفه شو لیاقتت همون پارساس و...» یک لیوان آب برای هستی خانم آوردم که هنوز در حالت شوک بود، چند بار صدا زدم هستی خانم، هستی خانم تا بالاخره آب را از دستم گرفت، از لرزش دست هایش آب داخل لیوان ویبره می رفت. کافی شاپچی ماهی را نجات داده بود اما ثانیه شمار هنوز از تلاش دست نکشیده بود و ساعت بیست و دو و سی دقیقه را نشان می داد. چند دقیقه ای گذشت تا حالش جا آمد گفتم؛ دور و اطرف را نگاه کن بعد خودت را معرفی کن، خنده ای در کنج لبانش نقش بست و گفت؛ «هستی هستم، بیست و یک سال، معماری می خونم، مثل خیلی از خانوما خوندن رمان رو دوست دارم، بچه بالا شهرم ولی از پسرای مثل شما بگی نگی خوشم میاد.» در همین حال و احوال، سعید به میز نزدیک شد، قد بلند با موهای رنگ زده، و جز لباس هایش که کمی مردانه بود صورتی زنانه، ابروهای کشیده که زیر آن تمیز شده و چسب سفیدی روی بینی داشت. پس از سلام و شنیدن پاسخ، رو به هستی خانم کرد و گفت؛ «خیلی معذرت می خوام، ببخشید...» و پس از شنیدن «خواهش می کنم بیشتر مراقب باشید»، به طرف میز خود برگشت. خب حسین آقا داشتم می گفتم؛... (ادامه دارد)
(فصل۳؛قسمت۴) خب حسین آقا داشتم می گفتم؛ «بگی نگی ازت خوشم میاد»... همانطور که داشت صحبت می کرد؛ واژه ها به ذهنم هجوم آوردند که، «می شود در کافی شاپ هم این اتفاقات، خیلی برام عجیب بود، مخصوصاً حرف هایی که بینشون رد و بدل می شد، خیانت و...، خیلی براشون عادی...» «با صدای چیز دیگه ای میل دارید یا نه»؛ اتحاد واژه ها از هم پاشید و هر کدام به گوشه ای از ذهن پناه بردند، تا در فرصت بهتر دور هم جمع شوند، من و هستی خانم با هم گفتیم؛ نه ممنونیم. «حسین، برای همین از تو خوشم میاد که فکر می کنم میشه بهت تکیه کرد.» بعد از چند لحظه سکوت، از لحن صحبت کردنش، زبانم بند آمده بود و انگار همه صدای تپش های قلبم را می شنیدند گفتم؛ «شما که هنوز چیز زیادی از من نمی دونید...» هستی خانم گفت؛ «خب بگو بدونم» پرسش های پی در پی با همدستی واژه ها ذهنم را پر کردند، هجوم علامت های سوال تا عدسی چشم های سیاهش رخنه کرده بودند. آرام و با صدای کم رنگ گفتم؛ «اول همین فاصله بین بالاشهر و پایین شهر که خیلی با هم تفاوت دارند، در جمله نزدیک هم هستند اما در واقعیت نه.» کافی شاپ آرام آرام داشت شلوغ تر می شد، در همهمهٔ صداها، سکوت بار خودش را بسته بود، انگار مشتری هایش همه در تاریکی آخر شبِ کافی شاپ قرار می گذاشتند، میزهای دو نفره، سه نفره همگی پر شده بود. هستی خانم با لبخندی که همیشه میزبان لب هایش بود گفت؛ «یه ذره واضح تر بگو حسین آقا، انتخاب بالا یا پایین برای خانواده هاست، انتخاب من یا تو که نیست، این خوبِ که هم دیگه رو دوست داشته باشیم، بقیش با تفاهم حل میشه، بعدشم مثلا چه فرق داره.» بالاخره پس از جریانات «ملیک شیک موچا شکلاتی»،  پرتاپ جاسسی، شکستن آکواریوم و دست و پنجه نرم کردن ماهی ها برای زنده ماندن، هیپنوتیزم ثانیه شمار ساعت دیواری، مکالمه در حال شکل گرفتن بود که... (ادامه دارد)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«📿🕌» ✋🕊 آقا جان....! 🙂 سَخت اَست کہ عاشِق شَوے و یار نَخواهَد 😔 دِلتَنگ حَرم باشے و اَرباب نَخواهَد... 💔 السَلٰامُ عَلَیْکْ یٰا حَضْرَتِ عِشْقْ 😍✋ • • • https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
حال و هوای ماه رمضان جور عجیبی دلنشین است. آدم یاد کودکی‌اش می افتد. یادِ سادگی آن روزها یک سفره‌ی بی ریا، یک جمع صمیمی، و یک عالمه اشتیاق و بیتابی دلم برای آدم های ناب آن روزگار تنگ شده، برای تمام حال خوبی که داشتیم، برای هر چیز کوچکی که دنیایمان را قشنگ تر می کرد. آخ که یک استکان چای و خرما موقع افطار چقدر می چسبید! بچه که بودم دلم میخواست همه فکر کنند طاقت روزه گرفتن دارم، موقع افطار، من سیر بودم و جعبه های خرما، زولبیا و بامیه، نصفه بود، هیچ کسی به رویم نمی آورد، همه می‌گفتند قبول باشد... و شک ندارم خدا هم با لبخندی پدرانه، حاضری روزه هایم را می‌زد. خدا مهربان تر از این حرف هاست، همین که سر سفره ی کرامتش نشستی، ارادتت را می پذیرد... اما کاش که در این فرصت بینظیر؛ خوبی هایمان را تمدید می‌کردیم، برای خدا، خوردن یا نخوردن ما فرقی نمی کند... عمیق تر نگاه کنیم! رمضان؛ تمرین انسانیت و بردباری است،‌ نه تمرین گرسنگی... همدیگرو دعا کنیم🌹🌹🌹🌹 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🌺 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
‹خدا هرگز دیر نمیکنه هرچیزی که نیاز داری رو در زمان مناسبش به تو میرسونہ . . :)💝 🎀••
یه سری مهارت‌ها هم هستن که توی شرایط خاص تقویت میشن 👌🌺 مثل:اینکه در ماه رمضان توی ۱۰ دقیقه سه وعده غذا🍔🍗🌭رو همراه با دولیتر آب می خوریم 😯😀😃😄 🍃🌼🍃🍃🌼🍃🌼🍃🌼 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ؛ ۱۲ فروردین ماه، روز زنده شدن اسلام ، تثبیت نظام و به ثمر نشستن سال‌ها مبارزه و جهاد وخون پاک هزاران شهید لاله گون انقلاب اسلامی گرامی باد.
- در واقع شکست شما رو ضعیف نمیکنه بلکه فقط امیدتون و پایین میاره! پس اگه ناامید نشین ، شڪست تاثیرۍ روتون نزاشته :) 🍓