eitaa logo
مَحـــروق
67 دنبال‌کننده
1هزار عکس
239 ویدیو
23 فایل
و کسی که در آتش عشق بسوزد را محروق گویند....🌿 محروق دگر جز محبوب نمی بیند و جز معشوق نمی خواهد و ما آفریده شده ایم تا در آتش عشق خدا مَحروق شویم⚘ میشنوم: https://harfeto.timefriend.net/16445110906354
مشاهده در ایتا
دانلود
بلند شدم و رفتم سمت در ... حالم اصلا خوب نبود ... تحمل اون همه فشار عصبی داشت داغونم می کرد ... 🤨 دنیل ساندرز که متوجه شد با سرعت به سمت من اومد... - متاسفم کارآگاه ... وسط صحبت یهو چنین اتفاقی افتاد ... عذرمی خوام که مجبور شدم برای چند دقیقه ترک تون کنم ...😌 نمی تونستم بمونم ... حالم هر لحظه داشت بدتر می شد ... دوباره ناخودآگاه نگاهم برگشت روی همسر و مادرش ... و بچه ای که هنوز داشت توی بغلش مادر ... خودش لوس می کرد ... و اون با آرامش اشک های دخترش رو پاک می کرد ... 🤗 فشار شدیدی از درون داشت وجودم رو از هم می پاشید ... فشاری که به زحمت کنترلش می کردم ... - ببخشید آقای ساندرز ... این سوال شاید به پرونده ربطی نداشته باشه ... اما می خواستم بدونم شما چند ساله مسلمان شدید؟ ...🤔 - حدودا 7 سال ... - و مادرتون؟ ... نگاهش با محبت چرخید روی مادرش ...  - مادرم کاتولیک معتقدیه ... هر چند تغییر مذهب من رو پذیرفته اما علاقه و باور اون به مسیح ... بیشتر از علاقه و باورش به پسر خودشه ... 😮 پس از اتمام جمله اش، چند لحظه بهش خیره شدم ...  - این موضوع ناراحتتون نمی کنه؟ ... 🤔 هر چند چشم هاش درد داشت ... اما خندید ... لبخندی که تمام چهره اش رو پر کرد ...  - عیسی مسیح، پیامبری بود که وجود خودش معجزه مستقیم خدا بود ... خوشحالم فرزند زنی هستم که پیامبر خدا رو بیشتر از پسر خودش دوست داره ... 🤗 بدون اینکه حتی لحظه ای بیشتر بایستم از اونجا خارج شدم ... اگر القاعده بود توی این 7 سال حتما بلایی سر مادرش می آورد ... اون هم زنی که مریض بود و مرگش می تونست خیلی طبیعی جلوه کنه ...🤔 هنوز چند قدم بیشتر از اون خونه دور نشده بود ... کنار در ماشین ...  دیگه نتونستم اون فشار رو کنترل کنم ... تمام محتویات معده ام برگشت توی دهنم ... 😐 تمام شب ... هر بار چشمم رو می بستم ... کابووس رهام نمی کرد ... کابووسی که توش ... یه دختر بچه رو جلوی چشم پدرش با تیر می زدم ... 😰 اون شب ... از شدت فشار ... سه مرتبه حالم بهم خورد ... دیگه چیزی توی معده ام باقی نمونده بود ... اما باز هم آروم نمی گرفت ...😬 _________________ .... 🌹@sayedebrahim
اولین صبحی بود که بعد از مدت ها، زودتر از همه توی اداره بودم ... اوبران که از در وارد شد ... من، دو بار کل پرونده قتل رو از اول بررسی کرده بودم ... 😌 - باورم نمیشه ... دارم خواب می بینم تو این ساعت اینجایی؟ ... 😳 نگاهش پر از تعجب بود و با لبخند خاصی بهم نگاه می کرد...  - هر چقدر این پرونده رو بالا و پایین می کنم هیچی پیدا نمی کنم ... دیگه دارم دیوونه میشم ... 😓 - ساندرز چی؟ ...  چند لحظه در سکوت بهش خیره شدم ... و دوباره نگاهم برگشت روی تخته ... اسم ساندرز رو از قسمت مظنونین پاک کردم ... ☺️ - دیشب باهاش حرف زدم ... فکر نمی کنم بین اون و قتل ارتباطی باشه ... خصوصا که در زمان قتل توی بیمارستان بوده ... 😁 - تو که می گفتی ممکنه قاتل اجیر کرده باشه ... چی شد نظرت عوض شد؟ ...😒 نمی دونستم چی باید بگم ... اگه حرفی می زدم ممکن بود برای خانواده ساندرز دردسر درست کنم ... ممکن بود بی دلیل به داشتن ارتباط با گروه های تروریستی محکوم بشن ... و پرونده از دستم خارج بشه ...😓 از طرفی تنها دلیل من برای اینکه کریس تادئو واقعا از زندگی گذشته اش جدا شده بود ... جز حرف های دنیل ساندرز چیز دیگه ای نبود ...😍 اینکه اون بچه ... محکم تر از این بوده که بعد از اسلام آوردن ... به زندگی گذشته اش برگرده ...  - به نظرم آقای بولتر ... کمی توی قضاوتش دچار مشکل شده ... بهتره روی جان پرویاس تمرکز کنیم ...  - ولی ثروت دنیل ساندرز بیشتر از یه معلم ریاضی دبیرستانه ... با پرویاس هم رابطه خوبی داره ... می تونی زیر مجموعه اون باشه ... در غیر این صورت، این همه پول رو از کجا آورده؟ ...🤨 خم شدم و از روی میز پرونده رو برداشتم ...  - امروز صبح اولین کاری که کردم ... بررسی اطلاعات مالی ... گردش حساب ... برداشت ها و واریزهای حساب خانوادگی ساندرز بود ...🤩  همسر دنیل ساندرز مشاور حقوقی یه شرکت تجاریه ... میشه گفت در آمدش به راحتی ده برابر شوهرشه ... توی اطلاعات مالی شون هیچ نقطه مبهمی نیست ... 😀 یه حساب مشترک دارن ... یه حساب جداگانه که بهش دست نمی زنن ... یه سری سهام هم به نام بئاتریس میسون ساندرزه ... که بیشترشون متعلق به قبل از ازدواجش با دنیل هست ... ❤️ و بقیه فایل رو دادم دستش ... با تعجب اونها رو ورق می زد... - باورم نمیشه ... چطور یه زنی با این همه ثروت حاضر شده با اون ازدواج کنه؟ ... 🧐 اوبران با تعجب به اون فایل نگاه می کرد ... و من به خوبی می دونستم اوج تعجب جای دیگه است ... و چیزهایی که مطرح شدن شون فقط باعث خارج شدن مراحل پیگیری پرونده از مسیر درستش می شد ...😕 _______________ ... 💞@sayedebrahim
مَحـــروق
#مردی_در_آینه #قسمت_سی_و_نه اولین صبحی بود که بعد از مدت ها، زودتر از همه توی اداره بودم ... اوبرا
رفقا ادامه این رمان رو به پیشنهاد رفقا به صورت تایپی قرار میدم😊 امیدوارم خوشتون بیاد اگه کسی مایل بود بیاد ویوی تا قسمت های اول این داستان واقعی رو براش ارسال کنم🍃
شروع تبادلات🌸
😍وااااااااایی خدای مننننن😱😱😍😍 💥عکس بالا👆 رودیدی چقد 🤩 اینااااا🌈 ⁉️تاحالا کجا بودین 🤔🤔 🔮چقد من دنبال این بودم 👇😍👇 🌹🌈🖼 🌹🌈🌹📌 🌹🌈🌹🌈🌹🌺 🌹🌈🌹🖇 🌹🌈💥 🔥💥🔥به ما بپیۅندید🏃‍♂🏃‍♂ واز دیدن ها 💸شگفت زده🤩 شوید⬇️⬇️ 🔮🆔https://eitaa.com/joinchat/2312568879C335478e8ee 🚛ارسال به سراسر کشور🇮🇷🚛
مَحـــروق
😍وااااااااایی خدای مننننن😱😱😍😍 💥عکس بالا👆 رودیدی چقد #خوشگلن🤩 اینااااا🌈 ⁉️تاحالا کجا بودین 🤔🤔 🔮چقد
❤️خادم الشهدا❤️: •••||||••• 👌 ➰حتماااااااا دراین کانال عضو بشیڹ،➿➿ 🔰محصولاتشون 〽️ 🔰قیمت هاشون 〽️ 🔰کـیفیتشون 〽️ ☘ https://eitaa.com/joinchat/2312568879C335478e8ee ♠تشریف بیارید ،میزبانتآݩ خوآهیم بؤد😊
پایان تبادلات🌹
گفتم ای دل مرو آنجا که گرفتار شوی 😢 عاقبت رفت و همان گفته من پیش آمد😔 امیر خسرو دهلوی @sayedebrahim💔
هدایت شده از شهیـــღـد عِشـق
••انقلابی بودن فقط به چفیه انداختنُ مزارشهدا رفتن نیست؛🖇 ••به خسته نشدنُ هرلحظه بیدار بودنِ به دغدغه‌مند بودنِ :) ••چفیه بنداز،مزارشهدا هم برو اما؛↓ ••دغدغه خودسازی داشته باش.. ••دغدغه فرهنگی داشته باش..🌿 شهیدعشق 🖤🌱 🆔 @hajammar313 🏴
جنازه کریس تادئو رو به خانواده اش تحویل دادن ... منم برای خاکسپاریش رفتم ... جز ادای احترام به نوجوانی که با جدیت دنبال تغییر مسیر زندگیش بود ... و پدر و مادری که علی رغم تلاش های زیاد ما، دست هاشون از هر جوابی خالی موند ... کار دیگه ای از دستم بر نمی اومد ...😕 یه گوشه ایستاده بودم ... و دنیل ساندرز و دوستان مسلمانش مشغول انجام مراسم خاکسپاری بودن ...⚰ چقدر آرام ... نوجوان 16 ساله ای ... پیچیده میان یک پارچه سفید ...  و در میان اندوه و اشک پدر و مادر و اطرافیانش ...😓 در میان تلی از خاک، ناپدید شد ...  و من حتی جرات نزدیک شدن بهشون رو هم نداشتم ...😖 زمان چندانی از مختومه شدن پرونده نمی گذشت ... پرونده ای که با وجود اون همه تلاش ... هیچ نشانی از قاتل پیدا نشد ... و تمام سوال ها بی جواب باقی موند ... 🧐 بیش از شش ماه گذشت ... و این مدت، پر از پرونده هایی بود که گاهی ... به راحتی خوردن یک لیوان آب ... می شد ظرف کمتر از یه هفته، قاتل رو پیدا کرد ... 🙃 پرونده کریس ... تنها پرونده بی نتیجه نبود ...😔 اما بیشتر از هر پرونده دیگه ای آزارم داد ...🥴 علی الخصوص که اسلحه برای انگشت هام سنگین شده بود ... 🥺 جلوی سیبل می ایستادم ... اما هیچ کدوم از تیرهام به هدف اصابت نمی کرد ...🚫 هر بار که اسلحه رو بلند می کردم ... دست هام می لرزید و تمام بدنم خیس عرق می شد ... 😥و در تمام این مدت ... حتی برای لحظه ای، چهره نورا ساندرز از مقابل چشم هام نرفت ... 🥶 اون دختر ... کابووس تک تک لحظات خواب و بیداری من شده بود ...😵 کشو رو کشیدم جلو ... چند لحظه به نشان و اسلحه ام نگاه کردم ... چشمم اون رو می دید اما دستم به سمتش نمی رفت ... فقط نشان رو برداشتم ... یه تحقیق ساده بود و اوبران هم با من می اومد ... 🔎 ده دقیقه ای تماس تلفنی طول کشید ...📞 از آسانسور که بیرون اومدم ... لوید اومد سمتم ...  - از فرودگاه تماس گرفتن ... میرم اونجا ... فکر کنم کیف مقتول رو پیدا کردیم ...👜  - اگه کیف و مشخصات درست بود ... سریع حکم بازرسی دفتر رو بگیر ... به منم خبرش رو بده ...📋 اوبران از من جدا ... و من به کل فراموش کردم اسلحه ام هنوز توی کشوی میزه ... سوار ماشین شدم ...🚘 و از اداره زدم بیرون ...🚶‍♂️ @sayedebrahim /🏖/🏖/🏖/🏖/
کم کم هوا داشت تاریک می شد ... 🌇هنوز به حدی روشن بود که بتونم به راحتی پیداش کنم ... ولی هر چقدر چشم می گردوندم بی نتیجه بود ... 😓جی پی اس می گفت چند قدمی منه اما من نمی دیدم ... 😬 سرعت رو کمتر کردم ... دقتم رو به اطراف بیشتر ... که ناگهان ... 😦 باورم نمی شد ... 😳بعد از 6 ماه ... لالا؟ ...  خیلی شبیه تصویر کامپیوتری بود ...🖥 اون طرف خیابون ... رفت سمت چند تا جوون که جلوی یه ساختمون کنار هم ایستاده بودن ...🏢 از توی جیبش چند تا اسکناس لوله شده در آورد ...💵 و گرفت سمت شون ...  سریع ترمز کردم و از ماشین پریدم بیرون ... و دویدم سمتش...🏃‍♂️ - لالا؟ ... تو لالا هستی؟ ...  با دیدن من که داشتم به سمتش می دویدم، بدون اینکه از اونها مواد بگیره پا به فرار گذاشت ...🏃🏻‍♀️ سرعتم رو بیشتر کردم از بین شون رد بشم و خودم رو بهش برسونم ... با فرارش دیگه مطمئن شده بودم خودشه ... 😌 یکی شون مسیرم رو سد کرد و اون دو تای دیگه هم بلند شدن ...😥 - هی تو ... با کی کار داری؟ ... و هلم داد عقب ...🤕 - برید کنار ... با شماها کاری ندارم ...  و دوباره سعی کردم از بین شون رد بشم ...   که یکی شون با یه دست یقه ام رو محکم چنگ زد و من رو کشید سمت خودشون ...🙍‍♂️ - با اون دختر کار داری باید اول با من حرف بزنی؟ ...😠 اصلا نمی فهمیدم چرا اون سه تا خودشون رو قاطی کرده بودن ... علی الخصوص اولی که ول کن ماجرا هم نبود ... ☹ نشانم رو در آوردم ... - کارآگاه مندیپ... واحد جنایی ... چشم چرخوندم لالا رفته بود ... توی همون چند ثانیه گمش کرده بودم ... اعصابم بدجور بهم ریخته بود ... 🤯 محکم با دو دست زدم وسط سینه اش و هلش دادم ... شک نداشتم لالا رو می شناخت ... و الا اینطوری جلوی من رو نمی گرفت ...😞 - اون دختری که الان اینجا بود ... چطوری می تونم پیداش کنم؟ ...  زل زد توی چشم هام ...👁 - من از کجا بدونم کارآگاه ... یه غریبه بود که داشت رد می شد ...😏 - اون وقت شماها همیشه توی کار غریبه ها دخالت می کنید؟ ...🤨 صحبت اونجا بی فایده بود ... دستم رو بردم سمت کمرم، دستبندم رو در بیارم ... که ... 🧚‍♀️ @sayedebrahim 🧚‍♀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴‏روحانی ۵مهر ۹۹: مردم اگر لعن و نفرین دارند برای گرانی اجناس، آدرسش آمریکاست، جمهوری اسلامی کاری نکرده است. روحانی ۲۲ فروردین ۹۲: شرم نمی کنید که هر روز دست در جیب مردم می کنید، نمیتوان تمام ناکارآمدیها را پای تحریم نوشت. *Buh_LOL* ✍️بیداری ملت @bidariymelat