✍ شعر بچه روستایی
🌸 ای بچه روستایی
🌸 چه شاد و با صفایی
🌸 هر جا میری آزادی
🌸 همسایه ی گلهایی🌻🌼🌸
🌸 با این هوای عالی
🌸 جای شهری ها خالی
🌸 قلبا از غم و غصه
🌸 از هر چه کینه خالی
🌸 خوش بحالت برادر
🌸 که بچه روستایی
🌸 مهربان و دلسوزی
🌸 پر از عشق و وفایی
🌸 روستا خوب و باصفاست🏡🏡
🌸 با مردمی بی نظیر
🌸 سرسبز ، پر گل و میوه🌳🌳🌸🌺🍎🍒🍉
🌸 با ماستِ تازه و شیر🥛
✍ شاعر : حامد طرفی
#شعر
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها این آدم برفی☃️ گوگولی و ببینین
مامانا حتما ذخیره کنین و سرفرصت برای کودکتون بسازین تا کلی کیف کنه😍
👫@majaleh_khordsalan
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدئو رو
بارها و بارها به بچه ها نشون بدین تا بتونن با شستن دست هاشون به خوبی کنار بیان
اگر کوچولوتون این مسیر رو امتحان کرد و خوشش اومد خوشحال میشم ویدئو بگیرید و برای من بفرستید😘🥰
#کودک
#بهداشت
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
یک باکس یا سبد بالای سر کودک قرار داده تعدادی عروسک یا توپ نرم زیر پایش. او باید آنها را با پا بردارد و داخل باکس بیندازد بدون دخالت دست هایش. این بازی را برای ورزش و نرمش هم میتوان اجرا کرد.💛
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️از اینها برای بچه هاتون درست کنید، با اینکار هوش فضاییشون رو افزایش میدهید
#آموزشی
👫@majaleh_khordsalan
#قصه_کودکانه
🚲 دوچرخه پیر
پسرک وقتی مرا در کنار پدر بزرگش دید خیلی خوشحال شد و سوار من شد . من از اینکه از دیدن من خوشحال شده بود شاد بودم. من و پسرک با هم روزهای خوبی داشتیم . من او را به مدرسه می بردم و با هم بر می گشتیم . با هم به پارک می رفتیم . ولی زمانه خیلی زود گذشت ، پسرک بزرگ شد و من کهنه و فرسوده شدم.
دیگر مثل قبل سرحال نبودم . چرخهایم فرسوده شده بود . دسته فرمان هم کنده شده بود و پسرک هم اینقدر بزرگ شده بود که دیگر نمی توانست سوار من شود . یک روز پدر پسرک با یک دوپرخه نو به خانه آمد ، آن شب مرا در کنار درب کنار بقیه زباله ها گذاشتند. از اینکه کنار زباله های بدبو بودم خیلی ناراحت بودم.
شب مأموران مرا همراه بقیه زباله ها بردند. در یک محل مرا و بقیه مواد پلاستیکی و فلزی و چوبی را از بقیه زباله ها جدا کردند. قسمتهای پلاستیکی و فلزی مرا از هم جدا کردند. ماها را به یک کارخانه بزرگ بردند و ما را شستند و بعد وارد یک جای خیلی داغ شدیم از گرما بیهوش شدم.
وقتی چشمانم را باز کردم قیافه ام تغییر کرده بود و در دست پسرکی بودم. داخلم را پر از آب کرده بود و گلها را آب می داد. بله من یک آبپاش زیبا شده بودم و تازه معنای #بازیافت_زباله را فهمیدم.😊
👫@majaleh_khordsalan
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«تنبل دم بریده»
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: دوری از تنبلی
#قصه_تصویری
👫@majaleh_khordsalan
سلام صبح قشنگتون بخیر👋🏻
من یه حالی بین خواب و بیداری دارم، نمیدونم خوابم یا بیدارم😁
👫@majaleh_khordsalan