فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها این آدم برفی☃️ گوگولی و ببینین
مامانا حتما ذخیره کنین و سرفرصت برای کودکتون بسازین تا کلی کیف کنه😍
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئو رو
بارها و بارها به بچه ها نشون بدین تا بتونن با شستن دست هاشون به خوبی کنار بیان
اگر کوچولوتون این مسیر رو امتحان کرد و خوشش اومد خوشحال میشم ویدئو بگیرید و برای من بفرستید😘🥰
#کودک
#بهداشت
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
یک باکس یا سبد بالای سر کودک قرار داده تعدادی عروسک یا توپ نرم زیر پایش. او باید آنها را با پا بردارد و داخل باکس بیندازد بدون دخالت دست هایش. این بازی را برای ورزش و نرمش هم میتوان اجرا کرد.💛
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️از اینها برای بچه هاتون درست کنید، با اینکار هوش فضاییشون رو افزایش میدهید
#آموزشی
👫@majaleh_khordsalan
#قصه_کودکانه
🚲 دوچرخه پیر
پسرک وقتی مرا در کنار پدر بزرگش دید خیلی خوشحال شد و سوار من شد . من از اینکه از دیدن من خوشحال شده بود شاد بودم. من و پسرک با هم روزهای خوبی داشتیم . من او را به مدرسه می بردم و با هم بر می گشتیم . با هم به پارک می رفتیم . ولی زمانه خیلی زود گذشت ، پسرک بزرگ شد و من کهنه و فرسوده شدم.
دیگر مثل قبل سرحال نبودم . چرخهایم فرسوده شده بود . دسته فرمان هم کنده شده بود و پسرک هم اینقدر بزرگ شده بود که دیگر نمی توانست سوار من شود . یک روز پدر پسرک با یک دوپرخه نو به خانه آمد ، آن شب مرا در کنار درب کنار بقیه زباله ها گذاشتند. از اینکه کنار زباله های بدبو بودم خیلی ناراحت بودم.
شب مأموران مرا همراه بقیه زباله ها بردند. در یک محل مرا و بقیه مواد پلاستیکی و فلزی و چوبی را از بقیه زباله ها جدا کردند. قسمتهای پلاستیکی و فلزی مرا از هم جدا کردند. ماها را به یک کارخانه بزرگ بردند و ما را شستند و بعد وارد یک جای خیلی داغ شدیم از گرما بیهوش شدم.
وقتی چشمانم را باز کردم قیافه ام تغییر کرده بود و در دست پسرکی بودم. داخلم را پر از آب کرده بود و گلها را آب می داد. بله من یک آبپاش زیبا شده بودم و تازه معنای #بازیافت_زباله را فهمیدم.😊
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«تنبل دم بریده»
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: دوری از تنبلی
#قصه_تصویری
👫@majaleh_khordsalan
سلام صبح قشنگتون بخیر👋🏻
من یه حالی بین خواب و بیداری دارم، نمیدونم خوابم یا بیدارم😁
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده نقاشی باگواش 🖼🎨✨️
#نقاشی
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جعبه ی کادو فانتزی بسازیم🎁
#کاردستی
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غذای انگشتی سریع برای نوزادان و کودکان 🤌🥰
📝مواد لازم
هویج رنده شده
سیب زمینی رنده شده
فلفل دلمه ای رنده شده
اسفناج خرد شده
پودر گشنیز
پودر زیره
فلفل
پودر زردچوبه
نمک (12 متر +)
1 تخم مرغ
2 قاشق غذاخوری آرد گندم / جو
👩🏻🍳روش
1. همه مواد را در یک کاسه بریزید و خوب مخلوط کنید
2. یک ماهیتابه یا غالب را گرم کنید و با روغن یا روغن چرب کنید
3. یک قاشق خمیر را داخل قالب ها اضافه کنید
3. هر دو طرف را خوب بپزید و گرم سرو کنید
#تغذیه_کودک
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی تقویت مهارت حرکتی
#بازی
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه میانوعده فوری و مقوی و خوشمزه برای کوچولوهای خوشگلتون 😍
خواص موز 👈🏻موز، یک میوه سرشار از انرژی و مغذی است. موز خوراکی کم چرب و شامل منگنز، ویتامین B6، ویتامین C، فیبر، پتاسیم، آهن، ویتامین A و مواد مغذی دیگر است.
خواص تخم مرغ برای کودک 👈🏻تخم مرغ یک منبع اصلی برای بهترین پروتئین های با کیفیت پس از شیر مادر است، تخم مرغ حاوی مواد معدنی ضروری مثل مس، روی، سلنیوم، کلسیم و آهن است و همچنین دارای پروتئین ها، کلسترول، چربی، اسیده ای چرب و ویتامین D، ویتامین B12، E، کولین و اسید فولیک است که همه این مواد غذایی برای رشد کودک ضروری هستند
خواص جو دوسر برای کودک 👈🏻جو دوسر سرشار از موادمعدنی مانند کلسیم، آهن، روی، فسفر، پتاسیم، سدیم و منیزیم است، که برای رشد کودکان ضروری است.
#میانوعده
#کودک
👫@majaleh_khordsalan
#قصه_کودکانه
#قصه_های_کلیله_و_دمنه
🕊کبوتر عجول
دو کبوتر بودند در گوشه مزرعه ای با خوشحالی زندگی می کردند.
در فصل بهار، وقتی که باران زیاد می بارید کبوتر ماده به همسرش گفت: این لانه خیلی مرطوب است اینجا دیگر جای خوبی برای زندگی کردن نیست کبوتر جواب داد: به زودی تابستان از راه می رسد و هوا گرمتر خواهد شد. علاوه بر این ، ساختن این چنین لانه ای که هم بزرگ باشد و هم انبار داشته باشد خیلی مشکل است.
بنابر این دو کبوتر در همان لانه قبلی ماندند تا این که تابستان فرا رسید و لانه آنها خشک تر شد و زندگی خوشی را در مزرعه سپری کردند.
آنها هر چقدر برنج و گندم می خواستند می خوردند و مقداری از آن را نیز برای زمستان در انبار ذخیره می کردند.
یک روز، متوجه شدند که انبارشان از گندم و برنج پر شده است با خوشحالی به یکدیگر
گفتند: حالایک انبار پر از غذا داریم بنابراین، این زمستان هم زنده خواهیم ماند.
آنها در انبار را بستند و دیگر سری به آن نزدند تا این که تابستان به پایان رسید و دیگر در مزرعه دانه به ندرت پیدا می شد.
پرنده ماده که نمی توانست تا دور دست پرواز کند در خانه استراحت می کرد و کبوتر نر برای او غذا تهیه می کرد. در فصل پائیز وقتی که بارندگی آغاز شد و کبوترها نمی توانستند برای خوردن غذا به مزرعه بروند، یاد انبار آذوقه شان افتادند، دانه های انبار بر اثر گرمای زیاد تابستان حجمشان کمتر از حجم اولیه شان شده بود و کمتر به نظر می رسید کبوتر نر با عصبانیت به پیش جفت خود بازگشت و فریاد زد: عجب بی فکر و شکمو هستی، ما این دانه ها را برای زمستان ذخیره کرده بودیم، ولی تو نصف انبار را ظرف همان چند روز که در خانه ماندی، خورده ای؟ مگر زمستان و سرما و یخبندان را فراموش کردی ؟ کبوتر ماده با عصبانیت پاسخ داد:
من دانه ها را نخوردم و نمی دانم که چرا نصف انبار خالی شده؟
کبوتر ماده که از دیدن مقدار کم دانه های انبار متعجب شده بود با اصرار گفت: قسم می خورم که از همان روزی که این دانه ها را ذخیره کردیم به آنها نگاه نکردم آخر چطور می توانستم آنها را بخورم؟ من در حیرتم چرا این قدر دانه های انبار کم شده است این قدر عصبانی نباش و مرا سرزنش نکن بهتر است که صبور باشی و دانه های باقی مانده را بخوریم شاید کف انبار فرو رفته باشد یا شاید موش ها انبار را پیدا کرده اند و مقداری از آنها را خورده اند شاید هم شخص دیگری دانه های ما را دزدیده است در هرصورت تو نباید عجولانه قضاوت کنی اگر آرام باشی و صبر کنی حقیقت روشن می شود.
کبوتر نر با عصبانیت گفت: کافی است من به حرف های تو گوش نمی دهم و لازم نیست مرا نصیحت کنی من مطمئن هستم که هیچکس غیر از تو به اینجا نیامده است اگر هم کسی آمده تو خوب می دانی که آن چه کسی بوده است.
اگر تو دانه ها را نخوردی باید راستش را بگویی من نمی توانم منتظر بمانم و این اجازه را به تو نمی دهم که هر کاری دلت می خواهد بکنی خلاصه، اگر چیزی می دانی و قصد داری که بعد بگویی بهتر است همین الان بگویید.
کبوتر ماده که چیزی درباره کم شدن دانه ها نمی دانست، شروع به گریه و زاری کرد و گفت:
من به دانه ها دست نزدم و نمی دانم که چه بلایی بر سر آنها آمده است و به کبوتر نر گفت که صبر کن تا علت کم شدن دانه ها معلوم شود اما کبوتر نر متقاعد نشد، بلکه ناراحت تر شد و جفت خود را از خانه بیرون انداخت.
کبوتر ماده گفت: تو نباید به این سرعت درباره من قضاوت کنی و به من تهمت ناروا بزنی به زودی از کرده خود پشیمان خواهی شد ولی باید بگویم که آن وقت خیلی دیر است و بلافاصله به طرف بیابان پرواز کرد و پس از مدتی گرفتار دام صیاد شد.
کبوتر نر،تنها در لانه به زندگی خود ادامه داد او از این که اجازه نداد جفتش او را فریب دهد، خیلی خوشحال بود چند روز بعد هوا دوباره بارانی و مرطوب شد دانه های انبار دوباره چاق تر و پرحجم تر شدند و انبار دوباره به اندازه اولش پر شد کبوتر عجول با دیدن این موضوع، فهمید که قضاوتش درباره جفتش اشتباه بوده و از کرده خود خیلی پشیمان شد ولی دیگر برای توبه کردن خیلی دیر شده بود و او به خاطر قضاوت نادرستش تا آخر عمر با ناراحتی زندگی کرد.
👫@majaleh_khordsalan
26.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
این قسمت :" تغییر دکور "
ماشا و میشا
👫@majaleh_khordsalan
سلام فرشته های خدا❤
صبحتون بخیر باشه گلای ناز🌻😍
😘امروز برای بهترین بابای روی زمین نفری سه تا صلوات بخونین🌺🌸ـ
امام زمان عزیز ما پدر دلسوز ما ازت میخوایم برای همه ی مامان و باباهای آسمونی دعا کنی🌹
دوستت دارم امام زمانم❤
👫@majaleh_khordsalan
#ماز
اولیا گرامی🧕🧔 از فرزندعزیزتان🙎♂🙎♀ بخواهید با انگشت👆 مسیر درست را به شما نشان دهد.
🎯🎯هدف
🎈بهبود مهارت ها و توانایی های دیداری
🎈تقویت اعتماد به نفس
🎈هماهنگی چشم و دست
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏻♂️ گلهای زیبای بهاری
#کاردستی
👫@majaleh_khordsalan
🌱🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌱
کنار گل 🌺توباغچه نشستن دوتا زنبور🐝
یه مهمونی گرفتن با یک دونه ی انگور
خانم و آقای مورچه رد میشدن از اونجا
زنبورای مهربون🐝 صدا زدن بفرما
شاپرک و کفشدوزک میپریدن رو گل ها
زنبورای مهربون 🐝 صدا زدن بفرما
کنار باغچه حالا زیاد شدن مهمونا
مورچه ها و کفشدوزک شاپرک و زنبورا
یه مهمونی زیبا دادن اون دوتا زنبور🐝
منم بردم براشون دوتا خوشه ی انگور
#شعر
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای بچه هایی که میوه نمیخورن😍عالیهههه
طعم بینظیر داره ، عطر عالی داره خلاصه که برای عصرونه یا صبحانه روش حساب کنید 🥰
تخم مرغ ۳عدد
شکر ۱پیمانه
ماست ۱پیمانه
کره اب شده۱۰۰ گرم
بیکینگ پودر ۲ق م / آرد ۲پیمانه/ جوز هندی سر ق چ/ دارچین ۱ق م
هویج کوچه ۱عدد ریز رنده شده معادل یک پیمانه
۱عدد سیب متوسط بدون پوست ، رنده درشت شده معادل یک پیمانه
پودر گردو دلخواه چند قاشق
کف قالب کاغذ روغنی بندازید
ده دقیقه قبل فر داغ کنید
حرارت فر۱۸۰ درجه
زمان پخت ۳۵ تا۴۵ دقیقه بسته به حرارت فر
#میان_وعده
#کودک
🦋💛🦋💛🦋💛🦋💛🦋💛🦋
👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏻♂️ آموزش ساخت موشک
#کاردستی
👫@majaleh_khordsalan
#قصه_کودکانه
🐓🐐جهان گردی🐐🐓
یک روز الاغ و خروس و بز رفتند جهان گردی. رسیدند به قلعه . این قلعه مال سه تا غول بود. اولی یه کله داشت. دومی دو کله و سومی کله نداشت.
الاغ و بز و خروس با هم گفتند: برویم با دوز و کلک آن ها را بیرون کنیم.
نقشه ای کشیدند. بزتنها رفت تو قلعه. سه تا غول دور دیگ بزرگی نشسته بودند و پلو می خوردند. بز سلام کرد. غولی که یه کله داشت بهش گفت: هیچ می دونی، می دونی اگر سلام نمی کردی الان یه لقمه چپت می کردم.
غولی که دو کله داشت نگاه تندتری بهش کرد و گفت: هیچ می دونی . می دونی که هر کی این جا بیاد دیگه بر نمی گرده؟
غولی که کله نداشت هیچی نگفت. فقط دستش را تکان داد.
بز پرسید: این چی می گه؟
غول یه کله گفت: هیچی، می گی چی می خوای؟ واسه چی اومدی این جا؟
بز گفت: آهان این شد حرف حساب. من اومدم این جا تا بگم تا دیر نشده فرار کنید.
غول ها پرسیدند: چرا؟
بز گفت: چون پادشاه یه لشگر انداخته دنبالش و داره به تاخت میاد این جا بیچارتون کنه.
قلب سه غول از حرکت ایستاد. غولی که یه کله داشت دوید بالای یکی از برج های قلعه و از آن جا داد زد: ای بابام هی، چه گرد و خاکی بلند شده. انگار هزار تا سوار به تاخت دارند می یان.
نگو این گردو خاک را الاغ و شتر به راه انداخه بودند.
غولی که دو کله داشت گفت: بذار ببینم. بعد بدو بدو از یه برج دیگه رفت بالا و گفت ای بابام هیِ . دو هزار سوار کدومه؟ چی داری می گی؟
غولی هم که کله نداشت هم از یکی از برج ها رفت بالا و دست هاش و تکان داد. بز پرسید: این چیه؟
غول ها گفتند: هیچی، می گه تا دیر نشده باید فلنگ و ببندیم. بعد سه تایی فلنگ و بستند و رفتند.
خروس و الاغ و بز هم رفتند توی قلعه و غذایی که غول ها پخته بودند را خوردند و سیر شدند. بعد گوشه ای دراز کشیدند و خوابیدند.
یک دفعه صدای تالاپ تولوپی شنیده شد. دیدند غول ها دارند بر می گردند. فتند: چی کار کنیم. چی کار نکنیم؟ دویدند بالای درختی که توی حیاط بود. خروس رفت روی نوک درخت نشست. بز روی شاخه وسطی. و الاغ که نمی توانست از درخت بالا برود به زور خودش را رسوند روی شاخه اولی و همان جا نشست.
یک دفعه شاخه ای که الاغ از آن آویزان بود شکست و الاغ عرکشان افتاد پایین.
بز که دید دارد گند کار در می آید داد زد: وای آسمان، به زین افتاد.
غول ها تا این حرف را شنیدند با هم گفتند: ای بابا هِی.
و از ترس زهره شان ترکید و مردند. خروس و بز و الاغ چند روزی توی قلعه مانند و دوباره راه افتادند و رفتند جهان گردی.
👫@majaleh_khordsalan
درختی ک به دادگاه رفت(قسمت اول) - @mer30tv.mp3
4.35M
#قصه_شب
درختی که به دادگاه رفت(قسمت اول)
👫@majaleh_khordsalan
26.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان زیبای شاد کردن دل امام زمان
#قصه_تصویری
👫@majaleh_khordsalan