eitaa logo
مجله خردسالان
35.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
32 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام صبح به خیر😘😍❤️ ایشون شنیده نور آفتاب ویتامین داره اومده کلی ویتامین دریافت کنه😂😂😂 👫@majaleh_khordsalan
Ghahremanane-Ashegh128.mp3
3.94M
آهنگ کودکانه قهرمانان عاشق 👫@majaleh_khordsalan
موش دانا یه جنگلی بود که درختان آن روز به روز افسرده می شد، آب چشمه هایش کمتر و کمتر می شد. در این جنگل موشی بود که خیلی جاها سفر کرده بود و چون خیلی باهوش بود هر چه را می دید سعی می کرد آن را به تجربیات خود اضافه کند و آن را یاد بگیرد. به همین دلیل اطلاعات او از همه حیوانات آن جنگل بیشتر بود. این موش بین حیوانات به موش دانا ملقب شده بود و همه آن را موش دانا صدا می زدند. موش دانا به دوستان خود گفت بهتر است به فکر ترک این جنگل باشیم و به جنگل دیگری برویم. دوستان او چون می دانستند موش دانا حرف بی ربطی نمی زند حرف او را قبول کردند و به دستور موش خود را آماده ترک آن جنگل کردند. آنها رفتند تا جایی جدید برای زندگی پیدا کنند. چون هدفشان معلوم بود اتفاقاً به جایی رسیدند که خیلی جای خوبی بود. موش از آنها خواست که در این جا برای خود لانه ای بسازند. دوستان موش دانا که خاله سوسکه، عنکبوت سیاه، هزار پا و مارمولک بودند به حرف موش دانا زیاد اهمیت ندادند و مشغول بازی و تفریح شدند ولی موش بلافاصله شروع به کندن زمین کرد و یکی دو روزی با زحمت فراوان این کار طاقت فرسا را ادامه داد و بلاخره توانست لانه خود را آماده کند دوستان بازی گوش او همیشه در حال تفریح بودند و صدای قهقهه آنها هر روز شنیده می شد. موش دانا بعد از اتمام کار ساخت لانه به فکر جمع کردن آذوقه افتاد و رفت دنبال آذوقه و یکی دو روزی هر چقدر که می توانست آذوقه فراهم کرد و دوستان خود را به میهمانی دعوت کرد در آن روز آنها دور هم خیلی خوشگذراندند و در آخر موش دانا به آنها توصیه کرد دوستان من به فکر فردا هم باشید وضعیت هوا همیشه همین جوری نخواهد بود سعی کنید لانه ای محکم برای خود تهیه کنید. آنها از هم خداحافظی کردند و رفتند چند روزی به همین روال گذشت اما هنوز هیچ یک از دوستان موش لانه ای نساخته بود چند روزی گذشت هوا به طور ناگهانی سرد شد. دوستان موش دانا به فکر لانه ساختن افتادند. آنها به دلیل سردی هوا خیلی سریع لانه ای درست کردند که خیلی هم محکم نبود. بعد از ساعتی هوا طوفانی شد و در اولین ساعات شروع طوفان همه دوستان موش دانا لانه نه چندان محکم خود را از دست دادند و همگی بی پناه شدند. تحمل این وضعیت برای همه آنها خیلی سخت بود و همه آنها در صحبتهای خود متوجه این نکته شدند که باید برای راه علاج به سراغ موش دانا بروند و از او کمک بگیرند. آنها با هم سراغ موش دانا آمده و مشکل خود را با او در میان گذاشتند. موش دانا از آنها دعوت کرد که به لانه او بیایند و چند روزی را با او زندگی کنند و بعد از پایان طوفان و خوب شدن هوا به فکر سرپناهی محکم و دائمی برای خود باشند. آنها قبول کردند و چند روزی را با هم در کنار هم به خوبی و خوشی سپری کردند و از خاطرات شیرین گذشته خودشان تعریف کردند. خیلی به همه آنها خوش گذشت و بعد از اینکه طوفان فروکش کرد آنها همگی با هم فکری همدیگر و کمک به همدیگر برای ساخت لانه ای محکم برای هم کار را آغاز کردند. 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan
خروسی ک اواز خون شد - @mer30tv.mp3
4.29M
خروسی که اواز خون شد 😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴 👫@majaleh_khordsalan
🍁سـلام صبح پاییزی ☔️جمعه تون با طراوت 🍁وچون صدای باران گوش نواز 🍁بیدارشو همه چیز مهیاست ☔️آرامش صبح، باران پاییزی 🍁و بوی عطر زندگی 🍁دلتون خالی از غصہ ☔️زندگيتون شیرین 🍁دنیاتون غرق درشادی وآرامش 👫@majaleh_khordsalan
سمت راست هر ردیف را مانند نمونه سمت چپ آن پر کن. ✔️ مناسب ۵ تا ۷ سال 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan
شعر چکمه‌های من چکمه ام را ببین چکمه ای سبز رنگ چکمه در پای من هست خوب و قشنگ در زمستان، به پا می کنم چکمه را پای من راحت است توی این چکمه ها روز، با چکمه ها می روم توی آب شب که شد، می روند چکمه هایم به خواب جعفر ابراهیمی 👫@majaleh_khordsalan
Yalda Kodak 11.mp3
710.3K
اهنگ کودکانه: زمستون اومد از سفر 👫@majaleh_khordsalan
جوجه ی مامان و بابا 🐥 جوجه کوچولو لب آب نشسته بود و جیک جیک گریه می کرد. ماهی سرش را از آب بیرون آورد و گفت: «چی شده؟ چرا گریه می کنی؟ » جوجه گفت: «من نه مثل بابام تاج دارم، نه مثل مامانم تخم می گذارم. نه قوقولی قوقو می خوانم، نه قدقدقدا می کنم. پس من جوجه ی مامان و بابام نیستم. » ماهی با خودش گفت: «آخی حیوونکی! شاید درست می گوید. » جوجه گفت: «اصلاً می پرم توی آب. می روم دنبال بابا و مامان خودم. » جوجه پرید توی آب؛ اما قلپ قلپ آب خورد و دست وپا زد. داشت خفه می شد. داد زد: «آی جیک کمک، وای جیک کمک... جیک جیک کمک. » خانم مرغه و آقا خروسه بدو بدو آمدند. پریدند توی آب. جوجه کوچولو را نجات دادند. خشکش کردند، نازش کردند. جوجه پرسید: «چرا من را نجات دادید؟ » خانم مرغه گفت: «چون تو جوجه ی عزیز ما هستی. آرزو داریم بمانی و بزرگ شوی. بال دربیاوری. مثل من تخم بگذاری و قدقدا کنی یا مثل بابا تاج دربیاوری و قوقولی کنی. » ماهی گفت: «معلوم شد که بچه ی مامان و بابایت هستی. ببین چقدر تو را دوست دارند! » جوجه کوچولو خوشحال شد و رفت زیر بال و پر مامان و بابایش. 👫@majaleh_khordsalan
27-Komak-kardan-kelas-pnjomi(1).mp3
21.05M
اسم قصه: قصه صوتی کمک کردن کلاس پنجمی🍬 گروه سنی: ۱ تا ۷ سال 👫@majaleh_khordsalan
شبتون بخیر👋🏻 چرا نمیرید بخوابید پس😐من که خیلی خوابم میاد🥱 👫@majaleh_khordsalan
اگه جمله "برو تو اتاقت به کارای بدت فکر کن" عکس بود.🥺😂 حالا صبحتون بخیر🩵 👫@majaleh_khordsalan
مانند نمونه رسم کنید. ✔️ مناسب ۵ سال به بالا 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قوطی کبريت ها رو نگه داريد باهاش پازل درست کنيد.👌 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan