eitaa logo
مجله خردسالان
35.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
31 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
مطابق الگو بترتیب رنگ بزن ✅ 👫@majaleh_khordsalan
هدایت شده از مجمع جهانی قادمون
آغاز نصرالله 🔻اجتماع عظیم طلاب و دانشجویان بین الملل مقیم ایران همزمان با اربعین شهادت 📅زمان: سه شنبه ۱۵ آبان ماه ساعت ۱۴ 🪧مکان: تهران حرم مطهر امام خمینی 📌شبکه اینترنتی سفیر https://eitaa.com/joinchat/4981204C11559fa282 @safir_tv 📌مجمع جهانی قادمون https://eitaa.com/joinchat/4063756819Cc175adf54d @qademon
075-KomakBePirezaneMehrabon-www.MaryamNashiba.Com.mp3
2.2M
💠 کمک به پیرزن مهربون 🔻موضوع: کمک به دیگران 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 📚عموکتابی | مربی تربیتی🌱 👫@majaleh_khordsalan
صبحتون بخیر کوچولو موچولوها🥰😍😍😍 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴تلاوت قرآن کریم دوستان خوبم😇 دختر خانم ها و آقا پسر ها با هم سوره "حمد" رو گوش بدیم 📖💫 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمبود وزن نینی جون رو با این فرنی جبران کن 👌 👈 این خوشمزه جان رو تو وعده صبحانه یا میان وعده استفاده کنید 👈 از هشت ماهگی با انجام تست حساسیت مجازه برای کوکان رفلاکسی یا حساس به پروتئین گاوی بهتره از آب استفاده کنید 👈مقدار مواد تشکیل دهندشو خودت کم یا زیاد کن بسته به میل کودکت دو تا سه عدد خرما رو با آب داغ بذار نرم بشه دو قاشق پودر نارگیل رو تو کره تفت بده پوره خرما رو بهش اضافه کن و از آب یا شیر برای قوام آمدنش استفاده کن نوش جون 👫@majaleh_khordsalan
شعری برای امام زمان جانمون😍 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚌🚌🚌🚌🚌🚌🚌🚌🚌 کارتون اتوبوس شادی ماشا و میشا این داستان : دو قلو ها ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👫@majaleh_khordsalan
سوسکی خانم کجا میری؟ یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود ،گوشه ی یک مزرعه ی سبز و قشنگ خاله عنکبوت با شاگردش سوسکی خانم نشسته بود. چه کار می کرد؟ برای همسایه ها لباس می بافت. لباس های رنگ و وارنگ ،خیلی قشنگ. یکی زرد، یکی سبز، یکی به رنگ گلها و یکی به رنگ دریا. روز ها کار خاله عنکبوت و سوسکی خانم همین بود.با نخهای پشمی و رنگارنگ لباس می بافتند و آواز می خواندند: نشسته ایم با شادی دوباره توی خانه لباس نو می بافیم دوباره دانه، دانه یکی به رنگ دریا یکی به رنگ صحرا زرد و سفید و قرمز رنگ لباس گل ها اما یک روز گلوله های پشمی خاله عنکبوت تمام شد. خاله عنکبوت به شاگردش سوسکی خانم گفت:سوسکی جانم ، مهربانم، زود تر راه بیفت و برو نخهای پشمی بگیر و بیاور. سوسکی خانم بدون این که از خاله عنکبوت بپرسد کجا بروم و از چه کسی بگیرم ، راه افتاد ورفت. سوسکی خانم وسط راه رسیده بود که یک دفعه یادش امد از خاله عنکبوت نپرسیده است کجا برود. از چه کسی پشم بگیرد. سوسکی خانم با خودش گفت:طوری نیست ، در می زنم. به هر کسی رسیدم می پرسم. سوسکی خانم رفت و رفت به یک خانه رسید. جلو رفت و در زد. تقو تق تق یک نفر جواب داد: کی هستی؟ سوسکی خانم گفت: ای تو که پشت دری پشم تنت فرفری پشم قشنگم بده از همه رنگم بده اما کسی که در را باز کرد یک مرغ بود. خانم مرغه گفت: قد قد قدا! شما کجا؟ اینجا کجا؟سوسکی خانم جان نگاه کن من اصلا پشم ندارم. پر دارم نمی توانم به تو نخههای پشمی بدهم. باید بروی جای دیگر. سوسکی خانم از مرغه خدا حافظی کرد و رفت تا به یک خانه ی دیگر رسید. به در کوبید. تق تق تق یک نفر از پشت در جواب داد:بله بفرما کی هستید؟ سوسکی خانم جواب داد: ای که تو پشت دری پشم تنت فرفری پشم قشنگم بده از همه رنگم بده ولی کسی که در را باز کرد، گاو بزرگ مزرعه بود. سوسکی خانم را دید. خندید و گفت:سوسکی خانم جان نگاه کن. من یک پوست کلفت دارم. پشم ندارم. من نمی توانم به شما نخ های پشمی بدهم. سوسکی خانم از گاو هم خدا حافظی کرد . رفت و رفت و رفت تا به یک خانه ی دیگر رسید. در را کوبید تق تق تق کسی پشت در بود. جواب داد: آمدم کی هستی؟ سوسکی خانم باز گفت: ای تو که پشت دری پشم تنت فرفری پشم قشنگم بده از همه رنگم بده اما کسی که در را باز کرد یک گربه ی خواب الود بود. گربه خمیازه ای کشید و گفت: سوسکی خانم جان، نگاه کن. من روی بدنم مو دارم.پشم ندارم من نمی توانم به تو نخهای رنگی بدهم. سوسکی خانم با این که خسته بود، باز راه افتاد رفت و رفت ورفت.خسته که شد روی یک سنگ بزرگ نشست آهسته گریه کرد. یک دفعه از زیر سنگ بزرگ یک نفر سرش را بیرون آورد. سوسکی خانم ترسید. از روی سنگ پایین پرید. کسی که سرش را از زیر سنگ بیرون آورده بود گفت: نترس،نترس من یک لاک پشت هستم تو کجا می روی؟ این جا چه کار می کنی؟ سوسکی گفت: آمدم پشم بخرم،برای خاله عنکبوت ببرم. شما نخ های پشمی دارید به من بدهید؟ لاک پشت گفت:من فقط روی بدنم این سنگ بزرگ را دارم. پشم ندارم. نمی توانم به تو پشم بدهم. برو شاید آن طرف مزرعه بتوانی پشم پیدا کنی. سوسکی خانم هم خسته هم غصه دار می خواست دست خالی پیش خاله عنکبوت برگردد ولی خجالت می کشید تازه اگر دست خالی برمی گشت هم خودش و هم خاله عنکبوت بی کار می شدند. چون نخ های پشمی نداشتند که لباس ببافند. سوسکی خانم داشت فکر می کرد و راه میرفت که میان علف ها چشمش به یک نفر افتاد که علف می خورد. جلو رفت خوب نگاه کرد کسی که علف می خورد پشم داشت آن هم چه پشم هایی، سفید و قشنگ و فرفری. سوسکی خانم با شادی جلو دوید و گفت: ای که علف می خوری پشم تنت فرفری پشم قشنگم بده از همه رنگم بده تا ببرم به خانه لباس نو ببافم از آن ها دانه دانه کسی که میان علف ها بود کسی نبود جز گوسفند سفید مزرعه. گوسفند سفید نزدیک سوسکی خانم امد به او نگاه کرد ولی نگفت من نخ های پشمی ندارم. خندید و گفت: بفرما خوش آمدید به این جا خانه در این جا دارم پشم های زیبا دارم یکی به رنگ آب است یکی به رنگ آفتاب یکی به رنگ گل ها یکی به رنگ مهتاب حالا بگویید از کدام یکی می خواهید؟ سوسکی خانم گفت: از همه رنگ می خوام. از پشم های خیلی قشنگ می خواهم. گوسفند از پشم های رنگارنگی که توی خانه داشت به سوسکی خانم داد. سوسکی خانم خوشحال پیش خاله عنکبوت برگشت. خاله عنکبوت گفت: دست سوسکی خانم درد نکنه سوسکی خانم هم گفت: دست آقا گوسفند هم درد کنه. بعد دوتایی نشستند بافتند و آواز خواندند. می نشینیم با شادی دوباره توی خانه لباس نو میبافیم دوباره دانه دانه یکی به رنگ دریا یکی به رنگ صحرا زرد و سفید و قرمز رنگ لباس گل ها 👫@majaleh_khordsalan
073-BaziBaPedarBozorg-www.MaryamNashiba.Com.mp3
2.17M
💠 بازی با پدربزرگ 🔻موضوع: فرصت دوباره 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوچولوهای بامزه این قسمت: یه دوست جدید ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👫@majaleh_khordsalan
❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 السلام علیک یا صاحب الزمان سلام به عزیزای من😍 😍 خوبین گل گلای من؟🧒👧 صبحتون بخیر باشه 🌼🌸🌺🌹 تعجیل درظهور و سلامتی مولامون حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) سه تا صلوات بخونین🌸🍃 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیّکَ الفَـرَج🌼🍃 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏻‍♂️ آموزش یک بازی برای تقویت نیمکره ی چپ وراست 👫@majaleh_khordsalan
فیل کوچولو🐘 و 🫙 تو یه روز زیبای تابستونی ☀️ فیل کوچولو و مامان و باباش تصمیم گرفتن خونه اشونو عوض کنن و برن تو یه کلبه ی بزرگتر و زیباتر داخل یه دشت پر گل🪻🌻🌼 فیل کوچولو تو کلبه ی جدیدشون یه اتاق خیلی قشنگ برای خودش داشت و از این بابت خیلی خوشحال بود😀 فیل کوچولو وسایل اتاقش و خودش مرتب کم رد و چیند اون پنج تا ظرف داشت که میخواست یه جای خیلی مخصوص اونارو بزاره که همیشه جلوی چشمش باشه می‌دونی اون ظرفها ،چی بودن؟ 🫙ظرف عصبانیت 🫙ظرف غم 🫙ظرف ترس 🫙ظرف شادی 🫙ظرف اضطراب ظرفهاشو گذاشت روی میزش و آماده شد تا بره به مهد حیوانات 🐕🐩🐄🐘🦒🐒🦨🐆🦙🦥🐖🐁🐈‍⬛🐕🐩🐿️ وقتی داشت تو حیاط مهد با دوستاش بازی میکرد،یه نفر اومد جلوی اون و نوبت سرسره بازی و ازش گرفت فیل کوچولو عصبانی شد و بهش گفت نوبت من بودااا اونجا بود که🫙 ظرف عصبانیتش یکمی پر شد تایم غذا خوری فیل کوچولو با همکلاسیش سر صندلی دعواشون شد و فیل کوچولو با بد اخلاقی و عصبانیت گفت من می‌خوام اینجا بشینم اونجا بود که 🫙ظرف عصبانیتش بیشتر پر شد وقتی فیل کوچولو رفت خونه دید که مامان نتونسته غذا آماده کنه و چون که خیلی گرسنه بود با گریه گفت مامان من گرسنه ام پس چرا هیچ غذایی نداریم😩 دوباره 🫙ظرف عصبانیت پرتر شد مامانش گفت فیل قشنگم من خیلی کار داشتم نرسیدم ناهار درست کنم بیا برات تخم مرغ درست کنم 🍳 فیل کوچولو با ناراحتی و غم گفت من تخم مرغ دوست ندارم😩 و اینبار 🫙ظرف ناراحتی و عصبانیت پر شدن😭 فیل کوچولو رفت سمت اتاقش چشمش افتاد به🫙 ظرفهای احساسات دید ای وااااااآاااااااای 🫙ظرف عصبانیت و ناراحتیش پُر پُر شده آنقدر پر که ریخته رو زمین 🫙ظرف خوشخالی چرا خالیه؟ وای آزمایش علومم و یادم رفته انجام بدم حالا فردا بدون نتیجه ی آزمایشم چجوری برم مدرسه؟ 🫙ظرف اضطراب یکمی پُر شد😖 فیل کوچولو زد زیر گریه ،گفت حالم بد شده،چرا آنقدر احساس ناخوشایند دارم؟ مامان و باباش وقتی صدای گریه اشو شنیدن اومدن و گفتن چی شده فیل کوچولو ؟ فیل کوچولو گفت ظرفهای احساساتم و ببینید 🤕😭 مامان فیلِ گفت ،الان وقت چیه؟ بابا فیلِ گفت:وقت خالی کردن ظرفهای احساسات بیا باهم حرف بزنیم ظرفهای احساست خیلی پر شدنو این اصلا خوب نیست فیل کوچولو شروع کرد به تعریف کردن بعد یه نفس راحت کشید و گفت آخیش چقدر الان احساس بهتری دارم😊 حس آرامش اومده تو دلم مامان و بابا و بغل کرد چشمش افتاد به🫙 ظرف خوشحالی دید که ظرف خوشحالی یکمی پر شده 🥹 مامان فیلِ گفت هروقت احساسات ما از یه حدی رد میشن ،میتونه حال مارو خیلی بد کنه ما باید حتما🫙 ظرف های احساسیمون و خالی کنیم چجوری ؟ مثلا میتونی با افراد امن زندگیت صحبت کنی مثل مامان و بابا و معلم میتونی کارهایی و انجام بدی که حالت و بهتر می‌کنه مثل نقاشی و کاردستی حالا بیا بریم یکمی میوه بخوریم تا منم برات ماکارونی درست کنم😊 فیل کوچولو نگاه کرد به🫙 ظرفهای احساسات دید ناراحتی و اضطراب و عصبانیت چقدر کمتر شدن و خوشحالی پر تر از قبل شده🥰 دوباره مامان و باباش و بغل کرد🫂 👫@majaleh_khordsalan