#امام_زمان_محرم
بیایید تو روضه ها خدا خدا کنیم
با اشکِ کربلا برا ظهور دعا کنیم
روزای غصه و شبای غربته
خوش بحالِ کسی که تو خیمه ی حضرته
فدای اون چشمی که
هزار و چندین ساله
روضه خون عاشورا
گریه کنه گوداله
العجل ای آقا جان
پرچمِ ماتمش چادرِ خاکیه
نشسته سمت کربلا میخونه ناحیه
میخونه روضه ی برگشتِ ذوالجناح
سلام میده به اون مُغَسَل ، بِدَمِ الجِراح
میخونه مظلومانه
برا قَتیلِ مظلوم
که پاره شد قلبش با
سه شعبه های مسموم
العجل ای آقا جان
حسین عزیز زهرا
بیاد اون غروب میخونه دلغمین
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامیِ بِلا مُعین
میخونه تشنه شد سرش جدا حسین
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَری حسین
ای صورت خاکی ای
شَیبِ الخَضیب یا جدا
بین یه لشکر موندی
چقد غریب یا جدا
حسین عزیز زهرا
#میثم_مومنی_نژاد
هدایت شده از عاشورای حسینی
#حضرت_زینب_س_شب_عاشورا
الهی زخم باغت را نبینم
خموشی چراغت را نبینم
اگرخواهی نمیرد زینب تو
دعاکن تاکه داغت را نبینم
#سیدهاشم_وفایی
#عاشورا
#گودال
#قتلگاه
حدودا ساعت سه شمر وارد شد به گودالش
زنا زاده نگاهی کرد آقا را و می خندید بر حالش
به خاک افتاده بود ارباب…چشمانش کمی بسته
صدایش از ته حنجر..صدای خس خس خسته
برش گرداند با پا تا کند پا مال جسمش را
برش گرداند با پا تا بسوزاند دل زهرا
به دورش صدنفر بودند با تیغ و نی و خنجر
برای کشتنش خیلی مصمم بود آن لشکر
حدودا ساعت «چار» است دیگر کار پیچیده
به روی تل خاکی دختری از ترس لرزیده
حدودا ساعت پنج است..در گودال غوغا شد
سر دزدیدن پیراهن ارباب دعوا شد
حدودا ساعت «شیش» است،قاتل دور مقتول است
همه رفتند از گودال،اما شمر مشغول است
#آرمان_صائمی
#عاشورا_شور
#قتلگاه_شور
یکی دستور میداد
غارتش کنید
خواهرش داد میزد
راحتش کنید
دافع البلایا
سنان سیلی میزنه به کعبه الرزایا
دافع البلایا
غریب گیر آوردنش ، چه کار کنم خدایا
خون تو شد مباح
زخمی بی پناه
دسته جمعی باهم
میزدن شدید
یه نفر میگفتش
جایزم بدید
حرف بد شنیدم
گشتم ولی دور و برم یه محرمم ندیدم
حرف بد شنیدم
به سختی نیزه از تنه برادرم کشیدم
کشته بی گناه
زخمی بی پناه
#حسین_آفتاب
#امام_حسین_زمینه
#قتلگاه_شور
#قتلگاه_زمینه
غصه روی سرم ریخت-اشک چشم ترم ریخت
دنیای من تو بودی-دنیامو شمر به هم ریخت
تورو تو قتلگاه بُرد-خولی سرت رو آه بُرد
بمیره اونکه مرکب-رو بدن تو راه بُرد
افتادی از رو ذوالجناح-مُغَسَلِ بدمِ الجراح
رد شد از رو بدنت سپاه-مُغَسَلِ بدمِ الجراح
نیزه خوردی کردن نگاه-مُغَسَلِ بدمِ الجراح
آه از گودال قتلگاه-مُغَسَلِ بدمِ الجراح
………
شد تنت پاره پاره-می زدن بی شماره
عدة بالصیوفُ-عدة الحجارة
کارو سنان شرو کرد-نیزه رو تو گلو کرد
نعلای تازه اخر-تنت رو زیر و رو کرد
افتادی زیر دست و پا-بَکَت ملائکةُ السما
رو خاک داغ کربلا-بَکَت ملائکةُ السما
می زدی مادر رو صدا-بَکَت ملائکةُ السما
بُردن عمامه و عبا-بَکَت ملائکةُ السما
#علی_زمانیان
#امام_حسین_شور
#گودال
#عاشورا
#قتلگاه
تن عریان تو پوشونده گرد و غبار
زیارت کردن سینت رو ده تا سوار
نمیزارن تو گودال تا کنار تو بیام
زیر پای مرکب رفتی پیش چشام
حرمت عرش شکست
وقتی که روی سینت نشست
دلواپس جون دادی کاشکی شمر
قبل از کشتن چشمت رو میبست
دیر رسید خواهرت
بوسید از رگ های حنجرت
به خورشید آسمون سپرد
کمتر بتابه رو پیکرت
روبرو بودی با تیغ صدتا سپاه
دست پر میرفت حتی شمر از قتلگاه
تو رو برگردوندن ذبحت راحت نبود
تو که جون دادی کاش لااقل تشنت نبود
خیلی خالیه جات
دق کردن تو صحرا بچه هات
تو رو توو حصیر کهنه ای
جمعت کردن بمیرم برات
دریای در خروش
گریه کردن واسه تو وحوش
از بازار شام یه پیرهن
واسه تو میفرستم بپوش
#ناصر_دودانگه
فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
روضه از زبان بقیت الله الاعظم
من روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم
بی تابِ سربریدة ماهِ محرمم
با گریه هر غروب من از حال می روم
با هر فرازِ ناحیه گودال می روم
صبح وغروب ،ندبه کنان گریه می کنم
این روضه را به مادرمان هدیه می کنم
برنیزه تکیه داد وز جایش بلند شد
دردش گرفته بود صدایش بلند شد
فرمود: زنده ام به کجا حمله می کنید
نامردها به خیمه چرا حمله می کنید
کارِ مرا تمام نکرده کجا ؟سنان!!!!
اینجا کنارِ لشگری از گرگ ها بمان
با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح
اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد
اینجا به بعد شیون زنها شروع شد
دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای
دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه
با عمه آمدند به بالای قتلگاه
جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمه ما می کند نگاه
هرکس رسید نیزة خود را شکست ورفت
یک استخوان ز سینة آقا شکست و رفت
یک عده بر تمام تنش سنگ می زدند
یک عده بر لباسِ تنش چنگ می زدند
در آن میانه حرمتِ آئینه ها شکست
وقتی که شمر آمد وبر سینه اش نشست
از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد
هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد
تا که زرویِ پیکرِ بی سر بلند شد
فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد
اینجا به بعد گریة من رنگِ خون شود
گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود
اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند
باور کنید عمة مارا کتک زدند
راه فرار از حرم آنروز بسته شد
با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد
آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند
آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند
#قاسم_نعمتی