#امام_زمان_مناجات
#رباعی
مدهوشم ازاین عطر پراکندۀ سیب
این است همان رایحۀ روحفریب
گفتم: که شبِ فراق،طولانی شد
گفتند: بخوان «اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب»
#محمد_جواد_غفور_زاده #شفق
#دوبیتی_حضرت_زهرا_س
#میلاد_حضرت_زهرا_س
#رباعی
#ولادت
در محفلِ عاشقان بخوان مهدی را
تبریک بگو از دل و جان مهدی را
در سجده پس از ولادتش دخت نبی
می گفت که یارب برسان مهدی را
.....
امشب که نبی خنده به لب ها دارد
دامان خدیجه عطر زهرا دارد
می بوید و می بوسدش و از همه بیش
بوسیدن دست او تماشا دارد
.....
جبریل به عرش، نقش کوثر زده است
طوبی گل تسبیح به پیکر زده است
از خانه ی کوچک محمد امشب
خورشید زمین و آسمان سر زده است
.....
امشب که خدیجه روی خندان دارد
از عالم قدس، چهار مهمان دارد
زهراست به دامنش وَ یا در دل شب
خورشید درون خانه پنهان دارد
.....
امشب همه آیات جلی سجده کنند
بر درگه لطف ازلی سجده کنند
از بعد ولادتش به شکرانه ی دوست
زهرا و محمد و علی سجده کنند
.....
هر دل پیِ دل سِتان خود می گردد
هر كس پیِ هم زبان خود مي گردد
روزی كه كند پدر فرار از پسرش
زهرا پیِ دوستان خود می گردد
.....
ای آنکه خدایت ز هواداران است
نازل به جهانْ فیض تو چون باران است
یا فاطمه مِهر تو بوَد روح نماز
مهر تو شفاعت گنهکاران است
.....
ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا
وی سینه ی تو بهشت احمد زهرا
عید تو بوَد، ببخش عیدی ما را
زان دست که بوسیده محمد، زهرا
مرحوم #استاد_سید_رضا_موید
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#رباعی
حالا که هدف گلوی اصغر شده است
چشمان خود سه شعبه هم تر شده است
زیر لب خود کمان چنین می گوید
بیچاره رباب تازه مادر شده است
#شهریار_سنجری
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#رباعی
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
اینبار هدف کیست؟ پدر یا که پسر؟
تیر است و به قصد سه نفر میآید!
پرسید پدر؟ پسر؟ هدف آخر کیست؟
انگار که دل توی دل مادر نیست
ای تیر! به غیر زخم بر جان رباب،
حرفِ درگوشی تو با اصغر چیست؟
میرفت به سمت لشکر بیخبران
میگفت رباب، مادرانه، نگران:
خورشید! متاب بر گلوی پسرم
میترسم چشمی بزند زخم بر آن...
شبهایم مهتاب ندارد دیگر
مادر، بیتو خواب ندارد دیگر
گهوارۀ خالی از تو آغوش من است
گهوارۀ تو تاب ندارد دیگر
گفتند بر او داغ مجسم بزنند
یک تیر ولی سه زخم توام بزنند
حتی گهوارۀ علی را بردند
تا تیر به قلب مادرش هم بزنند
حالا من و، اشک و، شب مهتابی و او
لالایی خواب و، تب بیخوابی و او
گهوارۀ کودک مرا پس بدهید
من باشم و، تنهایی و، بیتابی و او
ششماههام! ای طفل کفنپوش رباب!
جایت خالیست توی آغوش رباب
در من انگار، کودکی میگرید
هر روز صدای توست در گوش رباب...
#سیدمهدی_حسینی
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#رباعی
حالا که هدف گلوی اصغر شده است
چشمان خود سه شعبه هم تر شده است
زیر لب خود کمان چنین می گوید
بیچاره رباب تازه مادر شده است
#شهریار_سنجری
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#رباعی
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
اینبار هدف کیست؟ پدر یا که پسر؟
تیر است و به قصد سه نفر میآید!
پرسید پدر؟ پسر؟ هدف آخر کیست؟
انگار که دل توی دل مادر نیست
ای تیر! به غیر زخم بر جان رباب،
حرفِ درگوشی تو با اصغر چیست؟
میرفت به سمت لشکر بیخبران
میگفت رباب، مادرانه، نگران:
خورشید! متاب بر گلوی پسرم
میترسم چشمی بزند زخم بر آن...
شبهایم مهتاب ندارد دیگر
مادر، بیتو خواب ندارد دیگر
گهوارۀ خالی از تو آغوش من است
گهوارۀ تو تاب ندارد دیگر
گفتند بر او داغ مجسم بزنند
یک تیر ولی سه زخم توام بزنند
حتی گهوارۀ علی را بردند
تا تیر به قلب مادرش هم بزنند
حالا من و، اشک و، شب مهتابی و او
لالایی خواب و، تب بیخوابی و او
گهوارۀ کودک مرا پس بدهید
من باشم و، تنهایی و، بیتابی و او
ششماههام! ای طفل کفنپوش رباب!
جایت خالیست توی آغوش رباب
در من انگار، کودکی میگرید
هر روز صدای توست در گوش رباب...
#سیدمهدی_حسینی