eitaa logo
🌺مجمع شیفتگان روی یار🌺
2 دنبال‌کننده
279 عکس
187 ویدیو
46 فایل
فعالیت : نشراشعارمذهبی ، مقاتل ، روایات و احادیث با ذکر منبع
مشاهده در ایتا
دانلود
تفسیر افتاب الا که مَقدم تو مژده سعادت داشت به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت سلام بر تو که ماه جمادی الاوّل ز جلوه تو به رخ هاله مسرت داشت سلام بر تو که امُّ المصائبت خوانند تویی که غم ز ازل در دلت اقامت داشت سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز به پاس پیروی‌ات، از حجاب زینت داشت تو از همان شجر پاک عصمت آمده‌ای که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت تو دستْ پرور آن مادر گرانقدری که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت تو سر بر آینه سینه‌ای گذاشته‌ای که بوسه‌گاه نبی بود و عطر جنّت داشت تو زیر سایه آن گلبنی بزرگ شدی که هر چه داشت شکوفایی، از نبوّت داشت ندیده دیده تاریخ بانویی چون تو که حق به گردن آزادی و عدالت داشت چه بانویی که پس از دختر رسول الله به هر زنی که تصور کنی شرافت داشت چه بانویی که ز فیض هدایت معصوم مقام و منزلتی هم طراز عصمت داشت چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت چه بانویی که به بال مجاهدت، پرواز ز دشت ماریه تا اوج بینهایت داشت چه بانویی که به حدّ کمال در همه حال اراده داشت، وفا داشت، عزم و همت داشت چه بانویی که به هنگامه اسارت هم وقار داشت، حیا داشت، شرم و عفت داشت چه بانویی که همه عمر در نیایشِ شب هزار بار ز خود تا خدای، هجرت داشت چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت چه بانویی که به خورشیدِ خون گرفته عشق به قدر وسعت هفت آسمان محبّت داشت دل تو بود پر از شور و اشتیاق حسین که لحظهْ لحظه عمرت ازین حکایت داشت حسین نیز به شایستگی، نثار تو کرد هر آن چه عاطفه و التفات و رأفت داشت نبود حاجت بوسیدنِ گلوی حسین حسین با تو هزاران هزار حجّت داشت حسین از تو جدایی نداشت در هر حال مگر به خاطر انسی که با شهادت داشت چراغ آخرتش باد شاعری که سرود سه بیت ناب که دنیایی از طراوت داشت «نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال، طاقت داشت هوا ز جور مخالف چو نیلگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلندْ مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد»(1) ستاره سحر تو که روی خاک افتاد هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت من و مکارم اخلاق زینبی؟ هیهات! کجا برابر خورشید، ذرّه جرأت داشت؟ تو آن یگانه اسیری که در چهل منزل به دوش خسته خود کوهی از رسالت داشت تو آفتاب حقیقت شدی به بزم یزید که سعی بیهده در محو واقعیّت داشت تو خطبه خواندی و برهم زدی اساس ستم ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت تو خطبه خواندی و سوزاندی و مجسّم شد علی، که در سخنش گرمی فصاحت داشت پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند صلای روح نوازت که رنگ محنت داشت به هر بهانه به تفسیر انقلاب نشست کلام روح فزایت که رنج غربت داشت هلال یکشبه ‌ات جلوه کرد از سرِ نی که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت پس از زیارت خون سر تو از محمل «» طلوع نمی‌کرد اگر مروّت داشت (1) .......محمد_جواد_غفور_زاده_شفق.......
این اشک رهایت از دل خاک کند بالت بدهد راهی افلاک کند تو اشک غم حسین را پاک نکن بگذار که این اشک تو را پاک کند...
گذار قافله یک شب کنار دیر افتاد شبی که عاقبت آن اتفاق خیر افتاد رسید قافله از گرد ره شتاب زده به عیش و نوش نشسته همه شراب زده حرامیان همه شرب مدام میکردند به نام فتح و ظفر می به جام می‌کردند اگرچه شب، شب‌سنگین و تلخ‌وتاری بود سر مقدّس خورشید در کناری بود سری که جلوۀ والشمس بود در رویش سری که معنی والیل بود گیسویش سری که با نفس‌قدسیان مصاحب بود کنار سایۀ دیوار دیر راهب بود سری که از همۀ کائنات دل می‌برد شعاع‌نوری از آن سر به‌چشم‌راهب خورد سکوت بود وسیاهی و نیمۀ شب بود صدای روشن تسبیح و ذکر یارب بود صدای بال زدن از فرشته می‌آمد به خط نور ز بالا نوشته می‌آمد شگفت منظره‌ای دید دیده چون وا کرد برون ز دیر شد و زیر لب خدایا کرد میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت از او نشانی فرمانده سپاه گرفت رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست اگر تو را ز محبت نشان و بویی هست دلم به عشق جمالی جمیل پابند است دلم به جلوهٔ خورشید آرزومند است یک امشبی سر خورشید را به من بدهید به من اجازۀ از خود رها شدن بدهید دلم هوایی دیدار این سر پاک است سری که شاهد او آسمان و افلاک است بگو که این سر دور از بدن ز پیکر کیست؟ سر بریدۀ یحیی که‌نیست پس‌سر کیست؟ جواب‌داد که این‌سر سری‌است شهرآشوب به خون نشسته‌تر از آفتاب وقت غروب سر کسی‌ست که شوریده بر امیر ای مرد! خیال دولت پرورده در ضمیر ای مرد! تو بر زیارت این سر اگر نظر داری بیار آنچه پس انداز سیم و زر داری جواب داد که این زر در آستین من است بده امانت ما را که عشق دین من است به‌چشم‌همچوتوئی‌گرچه‌سیم‌وزر عشق‌است هزار سکۀ زر نذر یک نظر عشق است بگو که‌صاحب این‌سر چه‌نام داشته است چه قدر نزد شما احترام داشته است جواب‌داد که این‌سر که آفتاب‌جلی است گلاب گلشن زهرا و یادگار علی است سر بریدۀ فرزند حیدر است این سر سر حسین عزیز پیمبر است این سر بهار عترت یاسین که سوخت از پاییز عصارۀ همه گلهای پرپر است این سر شمیم این گل اگر دل ربوده از دستت گلاب عصمت زهرای اطهر است این سر
مدهوشم ازاین عطر پراکندۀ سیب این است همان رایحۀ روح‌فریب گفتم: که شبِ فراق،طولانی شد گفتند: بخوان «اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب»