هدایت شده از احسان تبریزیان
📎منم اونکه آقا بهت راهو بستم
#واحد
#حضرت_حر_علیه_السلام
---------------------------------
منم اونکه آقا بهت راهو بستم
میدونی که خیلی دلت رو شکستم
منم اونکه لرزوند دل بچههارو
اونم که رقم زد برات کربلا رو
نگا کن که حالا سرافکندهام من
به پیش نگاه تو شرمندهام من
کوچیکم ولی تو بزرگی کن آقا
بیا بگذر از من تو رو جون زهرا
__________
منم مثل حرّم پشیمون و خستم
نمک خوردم اما نمکدون شکستم
میبینی اسیرم تو مرداب دنیا
ندارم امیدی به امروز و فردا
نجاتم بده که خداییش بریدم
هدر رفته عمرم ته خط رسیدم
یه نفرین کن آقا منم سر به راه شم
یه کاری کن از این اسارت رها شم
_________
وفا کردی اما جفا دیدی از من
عطا کردی اما خطا دیدی از من
یه کوه طلا رو به ارزن فروختم
به یک لحظه لذت حسینو فروختم
تمومی حرفام به جز ادعا نیست
من اصلا مسیرم شبیه شما نیست
فقط داد زدم که دوست دارم آقا
تا وقت عمل شد کم آوردم آقا
#شعر_و_نغمه_احسان_تبریزیان
🆔@ehsantabriziyan
هدایت شده از احسان تبریزیان
recording-20240710-000401.mp3
2.39M
یا سیدتی رقیه؛
بابا سه روز هست تنم درد میکند
حتی تمام پیرهنم درد میکند
بابا... تو را "حشین" اگر گفته ام ببخش؛
دندان...زبان...لبم...دهنم درد میکند
نیمانجاری
یا سیدتی رقیه ؛
از دردهایم با تو میگویم پدرجان
از گوشواره از النگویم پدرجان
تنها نشانی مانده آنهم جای زخم است
آتش شبیخون زد به گیسویم پدرجان
دیشب گلت از روی ناقه بر زمین خورد
انگار که در کوچه ها مادر زمین خورد
از زخمهای صورتم بابا گمانم
فهمیده ای که دخترت با سر زمین خورد
درد شدید مفصل زانو بماند
سوز ورمهای سر بازو بماند
دیشب نبودی حرمله بدجور میزد
لبها بماند...گوشه ی ابرو بماند
هی لا به لای رد شدنها سنگ خوردیم
از هیزها از بددهنها سنگ خوردیم
در بین کوچه از جوان و کودکان و
بالای بام از پیر زنها سنگ خوردیم
مرد یهودی سوی چشمان مرا برد
خولی لگد زد نیمی از جان مرا برد
بابا! تلفظ کردن نام تو سخت است
بدجور مشت زجر دندان مرا برد
نیمانجاری
یااباعبدالله ؛
میخواستند که خسته و رنجه شوی حسین
گیسو بلند مکدّر پنجه شوی حسین
مقتل نوشت؛ دیر تو را کشته اند چون
اول قرار بوده شکنجه شوی حسین
نیمانجاری
یااباعبدالله؛
به چای روضه ات آقا قسم گرفتارم
منی که بین مجالس همیشه پاکارام
من این لباس عزا...این حسین گفتن را
ز سفره های اباالفضل مادرم دارم
به دانه دانه برنج غذای نذری تو
تمام سال سر سفره ام بدهکارم
گناه کارم و پستم ولی امام حسین
به بچه های محل گفته ام تو را دارم
بگیر دست مرا تا "رسول ترک" شوم
خدا کند بنویسی که کلب دربارم
نیمانجاری
السلام علیک یا سیدالشهدا
زبانحال حضرت زینب ؛
میخواستم بال و پرت را پس بگیرم
از زیر دست و پا سرت را پس بگیرم
از زیر نعل اسب ها میخواستم تا
چسبیده های پیکرت را پس بگیرم
صد بار مردم تا توانستم کمی از
انگشتِ در انگشترت را پس بگیرم
از پنجه های حرمله میخواستم تا
عمامه ی آب آورت را پس بگیرم
خیلی کتک خوردم ولی آخر نشد از
زیر عصاها اکبرت را پس بگیرم
هی می دویدم پیش چشمان ربابت
هی می دویدم اصغرت را پس بگیرم
شرمنده ام آخر نشد از دختر زجر
خلخال های دخترت را پس بگیرم...!.
نیمانجاری
مدح خانوم زینب [سلام الله علیها]
مدتی هست که انگار خبر می آید
مبتدای خبرش شهد و شکر می آید
در دل ظلمت شب نیز سحر می آید
به شما چادر زهرا چه قدر می آید
همره آمدنت ارض و سما شکل گرفت
معنی تازه ایی از طرز دعا شکل گرفت
چادرت را بتکاندی و شفا شکل گرفت
بعد از آن لحن غزلخوانی ما شکل گرفت
خنده با گریه شد و فرضیه ها ریخت به هم
عقربه گیج شد و ثانیه ها ریخت به هم
نام تو اشک شد و قرنیه ها ریخت به هم
آمدی و همه ی مرثیه ها ریخت به هم
شرح تفصیلی آیات شمایی بانو
شاهد کل روایات شمایی بانو
به خدا قبله ی حاجات شمایی بانو
اولین عمه ی سادات شمایی بانو
دختر حضرت زهرا شدنت را عشق است
رنگ و بوی علوی در سخنت را عشق است
لقب محتشم شیرزنت را عشق است
ذکر صدبار حسین و حسنت را عشق است
کوثر نور به تاریکی شامی بانو
صاحب نون و قلم…فوق کلامی بانو
پنج تن را به خدا حُسن ختامی بانو
و پسر گر نشدی باز امامی بانو
تو کمالی, سخنت باده ی اکمل دارد
خطبه خوانی تو خود هیبتی از یل دارد
صدوده نکته ی باریک و مسجّل دارد
دختر شیر خدا ! کار تو ایول دارد
ناگهان نور شما در دل ما گشت پدید
نخ قنداقه ی تو بود که مارا بخرید
“آسمان بار امانت نتوانست کشید”
و برادر به علمداری تو داشت امید
ای علمدارِ پس از حضرت سقا…زینب
صاحب چادر ارثیه ی زهرا زینب
این رباب است نشسته به تماشا زینب
سرِ گهواره ی اصغر شده دعوا…زینب ؛
علی اصغر نه عطش بی خور و بیخوابش کرد
بلکه فریاد پدر بود که بی تابش کرد
چه بزرگانه سری هدیه به اربابش کرد
روی دست پدرش حرمله سیرابش کرد
نیمانجاری
روضه سیدالشهدا [علیه السلام]
زمان کشتن تقریبی اش سه ساعت شد
هزار و هفتصد و... این چندمین جراحت شد؟
برای اینکه سرش را چه کس جدا بکند
میان اشعث و خولی و شمر صحبت شد
فتاده در ته گودال دست و پا می زد
و حول و حوش تنش ناگهان قیامت شد
گلوش لخته ی خون و نفس نمی آمد
نفس نفس زدنش سخت و با مشقت شد
به خاک پنجه کشید تا کمی بلند شود
ولی بدون مفاصل براش زحمت شد
پس از بریدن راس اش چگونه گویم که
چطور در ته گودی حسین غارت شد...؟!
نیمانجاری
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ؛
دست برده کمرش را به زمین میکوبید
شمر بدجور سرش را به زمین میکوبید
مهره های کمرش ریخت به هم وقتیکه
حرمله هی قمرش را به زمین میکوبید
با سر نیزه، سنان با همه ی زور خودش
چند دفعه جگرش را به زمین میکوبید
یادش آورد که یک پست همین بعد از ظهر
تکه های پسرش را به زمین میکوبید
نیمه ای از بدنش زیر سم اسبان و
شمر نیم دگرش را به زمین میکوبید
ساربان آمد و با نیت انگشتری اش
مابقی اثرش را به زمین میکوبید
نیمانجاری
نام تو در عوالم اعظم درست شد
یعنی که یک خدای مجسم درست شد
پیغمبران تمامیتت را نگفته اند ؛
بعد از شما نبوت خاتم درست شد
باید تمام عالمیان سجده ات کنند
وقتی ز خاک پای تو آدم درست شد
حالم خراب بود ولی از غدیر خم
تا که شدم محب تو حالم درست شد
از برکت تو بود که ما سینه زن شدیم
از برکت تو ماه محرم درست شد
یکه سوار بیشه ی خیرالعمل علی
از میمنه به میسره ضرب المثل علی
تا به خدا وسیله ی پیوند هستی و
تمثال اقتدار خداوند هستی و
با نام تو دعای همه مستجاب شد
هر سایه ای به لطف شما آفتاب شد
ای کعبه ای که سجده به تو کرده عالمی
رو به تو اند قبله نماهای آدمی
با تو مرا به قبله ی دیگر نیاز نیست
جایی که آب هست تیمم مجاز نیست
نیمانجاری
عالم فدای یک سر موی تو یاعلی
منظومه ی تمام نمای خدا علی
عادت به سجده سمت نجف دارد این سرم
"أصبحت زائرا لک یا..." مرتضی علی
از قندهای کنج لبت سالیان سال
سوهان پزی حوالی قم شد بنا علی
ای باب علم…باب بشر…ای ابوتراب
پا تا به سر خدایی و سرتا به پا علی
باید که از بنای تو معبد درست کرد
وقتی خدا نشانده به جایش تو را علی
سردار بی زره…سپه یک تنه…امیر
فرماندهی کل قوا…لافتی…علی
آیا رکوع کرده به سوی تو دشمنت
یا که ز ترس گشته کمر ها دوتا علی؟!
کار عدو به چرخش تیغت نمیکشد
وقتی که با غضب بتکانی عبا علی
جان علی ببین که شدم غرقه در شعف
صفحه جهان و مرکز پرگار آن نجف
یک شب دلم شدید برای حرم گرفت
شکر خدا نماز شب مادرم گرفت
با سنگفرش صحن حرم عشق میکنم
با هر دوتا قدم...سه قدم عشق میکنم
وقت ورود ، حال گدایت خراب بود
وقت خروج ، حضرت عالیجناب بود
پر کرده اند دور سرم را ملائکه
من مست کرده ی نجفم یا ملائکه؟!…
هوهو کنان به دور شما مست میکنم
نامت که میبرم بخدا مست میکنم
نیمانجاری
امشب دلم هوای تمنا گرفتو بعد
دستی به سوی دامن مولا گرفتو بعد
دست دگر به چادر زهرا گرفتو بعد
یکجا تمام حاجت خود را گرفتو بعد
دستی شراب و دست دگر زلف یار شد
زیباترین قافیه در هر غزل، علی
حی علی خیرعمل...در عمل، علی
"ثبت است بر جریده ی" بین الملل، علی
شیرین لب و شکر دهنی و عسل، علی
حافظ بیا که نوبت زلف نگار شد
موسا شدی و سینه ی من شرحه شرحه نیل
از تو اشارتی شد و از من بک الدخیل
میل شکار کرده ای...ای شاه بی بدیل
آمد هزار ناله که مولا ! اناالقتیل
تیری برو نشانه که وقت شکار شد
در خود هزار مرتبه تکرار میشوم
رسوای کوی و برزن و بازار میشوم
شاعر اگر نشد...سگ دربار میشوم
یک شب که استخوان ندهی هار میشوم
جانم دوباره بی دل و بی اختیار شد
نور شما در آینه ها منعکس بود
عیسا دمش به ذکر لبت ملتمس بود
این خرقه بی محبتتان مندرس بود
هرکه علی نگفته دهانش نجس بود
اسلام با ولای شما ماندگار شد
به به، به هی هی تو به وقت سواری ات
جانم فدای زخم زدنهای کاری ات
عالم فدای خشم دو چشم اناری ات
میدان شکسته از عمل انتحاری ات
ابرو مکش عدوی تو پا به فرار شد
ابرو مکش که سخت نمایی قرار را
بر هم زنی به وقت نبردت فرار را
بیچاره دشمنی که نبیند سوار را
هوهو مزن که مست کنی ذوالفقار را
لشکر ذلیل هر دو دم ذوالفقار شد
این سو خدا و آن طرف ماجرا تویی
یک سمت سیف و سمت دگر لافتی تویی
قبل از "ألست..." صاحب "قالو بلی" تویی
بعد از خدای، کفر نگویم خدا تویی
سجده کنید چون که علی آشکار شد
نیمانجاری
اسدالله چنان جلوه ی داور دارد
کادمی شک به خدا بودن حیدر دارد
کعبه که جای خودش سیزدهِ ماه شما
بهتر آن بود زمین نیز ترک بردارد
من نمک گیر توام رزق مرا میدهی و
شاعر از دست شما لطف مکرر دارد
صاحبم هستی و شهرنجفت خانه ی من
خانه از لطف شما اینهمه نوکر دارد
مثنوی آمده هی دور سرم میچرخد
باز این شعر ندانم که چه در سر دارد ؛
"أنت خیرالبشر" ای حضرت خورشید، علی
"من أبی قد کفر" ای سایه ی توحید، علی
کار و بارم شده هی مست کنم با نامت
لعن الله علی دشمن خون آشامت
ساحت حیدریِ با کرمت را عشق است
به تمامیت ارضی حرمت را عشق است
به امانات حرم عقل خودم را دادم
"زلف برباد مده تا مدهی بر بادم"
سجده بر پادری صحن تو حرمت دارد
گرد و خاک حرمت خصلت تربت دارد
این قَدَر باده مده باز به هم میریزم
آن قَدرَ باده بده تا بشود برخیزم
"باب قبله" شده ای باب خداهم آری
تو عبایی به سر "آل عبا" هم آری...
تا که "أکملت لکم" از دمش آوازه گرفت
دینم از حب تو مولا نفس تازه گرفت
نفسی تازه ز صحرای غدیرم داده
مادرم ذکر علی گفته و شیرم داده
عشق بین المللی، عشق تو طالب دارد
بردن نام شما سجده ی واجب دارد
ذوالفقار آمدو خشم تو خدا رحم کند
کاسه ی خون شده چشم تو خدا رحم کند
من به قربان تو و آن رجز خیبری ات
نام "یافاطمه" بر خاتم انگشتری ات
ذوالفقار و دَم یا فاطمه در جان داری
چه مراعات نظیری تو به میدان داری؟!…
مرحب آمد فقط از جسم سرش برگشته
یک نفر آمده و چندنفر برگشته
وسط معرکه طوفان شده سبحان الله
لشگر از ترس گریزان شده سبحان الله
یک تنه موج برانگیخته ای یعنی چه؟
لشگری را تو به هم ریخته ای یعنی چه؟
سیل از بند خروشان شده را میمانی
شیرِ دنبال غزالان شده را میمانی
رعد و برق نَفَست دیو به زانو بکشد
وقت هوهو زدنت فاطمه هم هو بکشد
پهلوان، باده ی عشق تو چشیدن دارد
ناز شست تو علی، رزم تو دیدن دارد.
نیمانجاری
نظر حضرتش این بود که حیدر باشد
میتوانست اگر خواست پیمبر باشد
میتوانست بگوید که شکاف کعبه
آن قَدَر باز شود تا که خودش در باشد
جای " ابن عم" و "داماد" و " امیرلشگر"
نزد پیغمبرمان خواست "برادر" باشد
بچه بازی ست که تاریخ تماما گفته؛
سند قدرت او قلعه ی خیبر باشد
قدرتش قدر نهان است...همین گویم که ؛
او نمیخواست "نجف" قبله ی دیگر باشد.
نیمانجاری
عطر علی در ما صد و ده بار میپیچد
مثل گلابی که دم افطار میپیچد
مولا تماما آینه در آینه حق است
اصلا خدا در حیدر کرار میپیچد
حتی پیمبر چند باری گفت این را که
وقتی علی گویم در و دیوار میپیچد
نوبت به اشهد که رسد آنجا موذن هم
یک لحظه در ذهنش به هم اذکار میپیچد
یک لحظه در ذهنش جهان انگار میچرخد
یک لحظه در ذهنش جهان انگار میپیچد
وقتی که اسمت را سر بازار میخوانم
نامت دقیقا تا ته بازار میپیچد...
نیمانجاری
نقش زیبای تو از اوج هنر می آید
آن همه معجزه از دست تو بر می آید
پیش پای تو زمین کم به نظر می آید
دو…سه باریست ز معشوق خبر می آید
نام حیدر به تو مولا چه قَدَر می آید
شعر چشمان تو از هر چه غزل می ریزد
از پی ات “حی علی خیر عمل” می ریزد
چند صد بار زمین حداقل می ریزد
وقتی از گوشه ی لبهات عسل می ریزد
پشت بند عسلت طعم شکر می آید
نام حیدر به تو مولا چه قدر می آید
لب خود باز بفرما که هوا می خواهم
دائم العشقم و هر روز تو را می خواهم
هرچه در راه شما هست بلا می خواهم
شاعری مستحقم…از تو عبـا می خواهم
این چه سرّی است که شعر تو سحر می آید؟!
نام حیدر به تو مولا چه قدر می آید
باز در معرکه غوغا شده ماشاء الله
بند از قلب همه وا شده ماشاء الله
پشت دشمن چه قَدَر تا شده ماشاء الله
علی از دور هویدا شده ماشاء الله
«ها علی بشر کیف بشر» می آید
نام حیدر به تو مولا چه قدر می آید
اسداللهی و شمشیر نمی خواهی که
سپر و جوشن و زنجیر نمی خواهی که
نعره ات می کشد و تیر نمی خواهی که
فاتحی ! این همه تکبیر نمی خواهی که
وقت هوهوی تو شمشیر دو سر می آید
نام حیدر به تو مولا چه قدر می آید
به رسولان تواریخ ولایت داری
مستقیما ز خدا بر همه حجت داری
تو پیمبر نشده این همه امت داری…!
جمله ای حرف بزن بسکه حلاوت داری
این قَدَر ناز مکن…خم به کمر می آید
نام حیدر به تو مولا چه قدر می آید
سیزده روز شده حس تکلم دارم
گشته ای ساقی و من میل تبسم دارم
چارده قرن سری گرم از آن خُــم دارم
پدر خاک شدی! شوق تیمم دارم
«مژده ای دل که مسیحا…» ز سفر می آید
نام حیدر به تو مولا چه قدر می آید
نیمانجاری
از همان بدو تولد ز همه سر بودی
خب تعارف که نداریم تو بهتر بودی
باده نوشان غدیر از نفست حیرانند
تو چه دریای شرابی ؟! تو چه ساغر بودی
با نگاهی به تواریخ عرب دانستم
دو سه جا ،جای پیمبر تو پیمبر بودی
ذوالفقارست به دستان تو و پیغمبر
آن زمانی که خودت یک تنه لشگر بودی
گفت ؛ لا حول ولا قوت الا بالله
اسدالله دمت گرم که محشر بودی
اسدالله دمت گرم که غوغا کردی
گرد و خاکی وسط معرکه برپا کردی
لا به لای رجزت ذکر جلی خوانده مگر
فاطمه پشت سرت “نادعلی” خوانده مگر
قالب شعر بهم خورده و سرگردانم
و مرید تو و از طایفه ی سلمانم
مست و بیخود شده از جام بلایم آقا
من مسلمان شده ی دست شمایم آقا
کلب زنجیری ام آقا…به بزرگیت ببخش
و غزلخوانی مارا به بزرگیت ببخش
من ندانم زکجا و ز چه رو میگویم
“آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم” ؛
“هاء علی بشر کیف بشر…” یعنی که
“ربه فیه تجلی و ظهر…” یعنی که ؛
هنر ذاتی ‘الله’ شدن را داری
دو قدم مانده که جا پای خدا بگذاری
یک شبه تا همه ی عرش معلی رفتی
تا ملاقات خدا یکسره بالا رفتی
مات و حیرت زده از دیدن تو پیغمبر
نه خدایی، نه بشر، پس تو چه هستی حیدر؟!…
تو نظر کرده ی مخصوص خدایی آقا
نقطه ی واسطه ی خلقت مایی آقا
پدر خاک! قدمهای تو یادم بوده
خاک نعلین شما در گل “آدم” بوده
اینچنین محضرتان شور و شعف را عشق است
راه رفتن وسط صحن نجف را عشق است
روبروی حرمت دین و دلم را دادم
دست من نیست اگر سجده کنان افتادم ؛
من به پابوسی دربار تو عادت دارم
و به اولاد شما سخت ارادت دارم
ای به قربان تو و شور و دم و همهمه ات
جان من خاک کف پای تو و فاطمه ات…
شکر از گوشه ی لبهای تو خوردن دارد
و به روح تو قسم…پای تو مردن دارد
نیمانجاری
ابوتراب چنان ریشه در خدا دارد
که شک ما شده دنیا خدا دوتا دارد
به نص سوره توحید شرک محض است این
ولی چه شرک قشنگی بیان ما دارد
علی امام من است و منم غلام درش
غلام و بنده کجا معنی جدا دارد
تمام عمر تواریخ را ورق زده ام
شبیه حضرت مولا جهان کجا دارد
نشسته ام چو سگان در برابر قدمش
شنیده ام که علی بر سگان روا دارد
نیمانجاری
مرا به غیر شما با کسی که کاری نیست
غریب و بی کسم و جز تو هیچ یاری نیست
قرار بود که اصلا فمن یمت یرنی...
مرا بکش که مرا طاقت و قراری نیست
"نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت..."
نوشت غیر علی در جهان نگاری نیست
به جز ولایت حیدر هر آنچه گفته شده
به هر کتاب، به مولا که اعتباری نیست
قبول ! چهار خلیفه...ولی خدا را شکر
شبیه آن دو خلیفه علی فراری نیست
چنان میانه ی خیبر به فرق مرحب زد
که شاهدان همه گفتند : ذوالفقاری نیست؟!...
خودش نخواست وگرنه پیمبری میکرد
برای حیدر کرار اینکه کاری نیست
هزار مرتبه در فقه عشق ثابت شد
که در محیط نجف سجده اختیاری نیست.
نیمانجاری
هویار؛
علی از ابتدای خلقتش یک چیز دیگر شد
دلیل خلقتش از عالم خلقت مهم تر شد
خدا با نور محض خویشتن در عالم بالا
پس از خلق علی فرمود به به به چه محشر شد
به روز انتخاب انبیاء آقای ما آن جا
ادب کرد و وصی شد حضرت خاتم پیمبر شد
زمانیکه تمام عالمیان چوب تر بودند
امیرالمومنین ما به روی عرش منبر شد
پیمبر رفت منبر تا که اوصاف خدا گوید
ولی از اول منبر تمامش وصف حیدر شد
موذن خواست گوید "اَشهَدُ اَنّ علی..." اما
نمیدانم چرا معنای آن "الله اکبر" شد
موذن "یاعلی" میگفت "یاحق" میشنیدم من
گمانم گوشهایم مست از قند مکرر شد
نیمانجاری
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهماالسلام
🩸ضربه که به دست عبدالله «علیهالسلام» زدند، ناله کشید:«وا أُمّاه…»
مرحوم علامه مجلسی چنین نقل میکند:
🥀 وقتی که در میانه گودال قتلگاه، عبدالله بن الحسن علیهماالسلام در برابر حرمله ملعون (و با به نقلی أبجر بن کعب) ایستاد و فرمود: ایزنازاده! عمویم را میکشی؟!
📋 فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ الغُلامُ بِیَدِهِ فَأطَنَّها إلَی الجِلد
▪️آن نانجیب با شمشیری خواست ضربهای به سیدالشهداء علیهالسلام وارد کند که عبدالله علیهالسلام دستش را جلو آورد و ضربه شمشیر دست او را به پوستی آویزان کرد.
📋 فإذًا هِیَ مُعلّقةٌ فَنادیٰ الغُلامُ «یا أمّاه»
▪️در همان هنگام که دستش به پوستی آویزان شد، نالهای از دل کشید و فریاد برآورد:«آه … ای مادر!»
📚بحارالانوار ج۴۵ ص۵۳
✍ ابن الکریمم و پسرِ شاهِ بی حرم
از خیمه آمدم به تماشایِ دلبرم
من از تبارِ شیرِ جمل هستم ای سپاه
ده ساله ام ولی ز رگ و خونِ حیدرم
خالی کنید دورِ بزرگِ قبیله را
تعظیم کن سپاه، به این شاهِ محترم
خونِ حسن میانِ رگم موج می زند
گردن زده ز ازرقِ شامی برادرم
از خیمه پابرهنه دویدم به قتلگاه
افتاده شاه رویِ زمین در برابرم
تا استخوانِ بازوی من بی هوا شکست
بی اختیار ناله زدم وای مادرم
تا آمدم بغل کُنمت حرمله رسید
پاشیده شد به ضربه ی یک تیر،حنجرم
ممزوج شد حسین و حسن زیرِ ضربه ها
اینجا به بعد روضه بخوانم من از شما
باجانِ فاطمه که چنین تا نمیکنند
جان دادنِ غریب تماشا نمیکنند
زهرا نشسته گوشه ی گودالِ قتلگاه
باحالِ مادر از چه مدارا نمیکنند
خالی کنید دورِ عمویِ غریب من
دورِ کسی که هلهله برپا نمی کنند
یابن الدعی مکن همه جا نیزه را فرو
پهنایِ نیزه را به گلو جا نمی کنند
بردار پایِ نحس خود از رویِ صورتش
این گونه بغضِ سینه ی خود وا نمی کنند
در پیشِ چشم عمه رها کن محاسنش
شیب الخضیب را همه معنا نمی کنند
در بین دنده ها مَشِکَن چوبِ نیزه را
از بهرِ جایزه به تن امضا نمی کنند
آقایِ عالم است برهنه نکن تنش
بر بُردنِ لباس تَقَلا نمی کنند
.
#حضرت_زینب سلام_الله_علیها
تو آسمانی و توصیف تو هنر می خواست
سرودن از تو فقط ،شاعری قدر می خواست
کبوتری که گرفتار بازی دنیاست
برای پر زدن تا دمشق پر می خواست
شکست بغض غزل تا نوشت یا زینب(س)
برای وصف تو شاعر دو چشم تر می خواست
بزرگ مرتبه ای دختر علی (ع)که حسین(ع)
به احترام تو از جای خویش بر می خاست
گذشتی از همه دنیا برای عشق حسین
برادری که تو را تاج روی سر می خواست
برای دیدن داغ عظیم زاده شدی
شکسته کشتی بحر بلا سپر می خواست
صبور بودن در داغ کربلا هنر است
شکست دادنتان را اگرچه شر می خواست
میان آن همه بی رحم ای سلاله ی نور
شکستن جبروت ستم جگر می خواست
تو خطبه خواندی و آوار شد بنای ستم
خلیل آل علی(ع) اینچنین تبر می خواست
نبود قسمت من در مدافعین حرم
شهید راه تو بودم خدا اگر می خواست
#محمدجواد_منوچهری
#یا_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
.
#حضرت_عبدلله ابن الحسن علیه السلام
#شب_پنجم_محرم
ماه را در ته گودال به خون غلتان دید
تیرها دور سر غربت او چرخان دید
دید از چشم و دل سوخته اش خون جاری ست
خون مظلومی او در دل هامون جاری ست
نه علی اکبر و عباس و نه عابس مانده
عمو از زخم سنان خسته و بی حس مانده
تیغ ها راه گلویش همگی سد کردند
نیزه ها با تن تنهای عمو بد کردند
شانه اش دید که آماج بلا گردیده
چند باری ست تنش روی زمین چرخیده
رفت با ناله ی لا اُفارقِ از عمویش
تا که با دست سپر گشته به راه گلویش
آفتاب است که بر زخم تنش می تابد
هر که با هر چه که می خواست عمو را میزد
متل یک رود پر احساس به دریا افتاد
دست او پیش نگاه غم مولا افتاد
حرمله باز مهیای شکاری تازه ست
روضه اش روضه ی بازِ غمِ بی اندازه ست
ذبح شد در بغل ذبح عظیمِ الله
سخت شد لحظه ی ذبحش به اباعبدلله
#عبدلله_ابن_الحسن_علیه_السلام
#حسن_کردی
.
.
#حضرت_عبدلله ابن الحسن علیه السلام
#شب_پنجم_محرم
پرچم سبز افتخار حسن
نور در نور یادگار حسن
روح بی باک ذولفقار حسن
مردِ رزمِ جملْ شکار حسن
چون پدر از سقیفه بی زار است
یازده ساله مرد پیکار است
عزت مجتبی ست عبدلله
روح قالو بلاست عبدلله
سپر نیزه هاست عبدلله
غرق خون خداست عبدلله
از لبش یا حسین می بارد
دست از این عشق بر نمی دارد
ناگهان دید کربلا لرزید
عمو افتاد خیمه ها لرزید
دست عمه که بی هوا لرزید
تن فرزند مجتبی لرزید
عمو از صدر زین غریب افتاد
گیر یک عده نا نجیب افتاد
خسته از زخم ها عمویش شد
نیزه ای تشنه ی گلویش شد
هر چه شمشیر روبه رویش شد
وای من پنجه پنجه مویش شد
داد زد لا اُفارِقُ عَمي
تا ابد لا اُفارِقُ عَمي
گفت بر نسل خویش می نازم
جملی از دوباره می سازم
نیزه ها، من هنوز سربازم
دست ها را سپر می اندازم
تا عمو لحظه ای بیاساید
یا ز گودال پا شود شاید
سنگ ها بگذرید از سر او
نیزه ها پاشوید از بر او
جای سالم بود به پیکر او؟
رفته از حال،عمه خواهر او
بدنش را به خاک ها نکشید
رمقی نیست در تنش بروید
من یتیمم پسر نمی خواهی؟
من که هستم سپر نمی خواهی؟
دست من را مگر نمی خواهی؟
عکسی از پشت در نمی خواهی؟
پدرم بغض های خود را برد
حسرت کوچه را فقط می خورد
استخوان های دست وا اُمّا
لحظه اي كه شكست وا اُمّا
تنش از هم گسست وا اُمّا
حرمله حاضرست وا اُمّا
هدف تیر سهمگین گردید
با عمو نقش بر زمین گردید
#امام_حسین_علیه_السلام
#عبدلله_ابن_الحسن_علیه_السلام
#حسن_کردی
.
#حضرت_عبدالله ابن الحسن علیه السلام
#شب_پنجم
این نفس ها فدای هر نفسش
من بمیرم برای هر نفسش
با نفس هاش خون زند بیرون
از تنش روی صفحه ی هامون
به کدامین گناه کشته شود؟
اینقدر بی پناه کشته شود؟
یک نفر یک سپاه عدالت نیست
عمه بگذر ز من که مهلت نیست
او که امید لحظه هایم بود
هم عمو هم پدر برایم بود
نفسش در تلاطم افتاده
زیر شمشیر مردم افتاده
زخم هایش ستاره باران است
نه یکی نه دو تا هزاران است
بدنش نیزه زار گردیده
زیر پا چند دست چرخیده
پنجه ای می رسد به گیسویش
خنجری می رود به پهلویش
سهمش از هر کرانه شمشیر است
از زمین نیزه از هوا تیر است
من یتیمم ولی جگر دارم
غیرت از حضرت پدر دارم
می شوم چون پسر، عمویم را
پیش کش میکنم گلویم را
آمدم من ولی نگو دیر است
چقدر قتله گاه دلگیر است
سنگ ها وحشیانه می بارند
با عمویم چه دشمنی دارند؟
صبر کن مهربان که در راهم
تو نباشی نفس نمی خواهم
ای که دست تو بوده مأمن من
دست بی تو وبال گردن من
قتله گاهت شبیه کوچه و من
سپرت می شوم به جای حسن
قامتم مثل قاسمت گر نیست
از علی اصغرت که کمتر نیست
#عبدلله_ابن_الحسن_علیه_السلام
#حسن_کردی
.
#طفلان_حضرت_زینب سلام_الله_علیها
#شب_چهارم_محرم
کربلا چشم به راه زینب
آمده وقت سپاه زینب
مثل خورشید به تابندگی اش
این دو هستند همه زندگی اش
می چکد عشق ز آه زینب
این دو طفل اند سپاه زینب
عشق را تا که تک و تنها دید
تکیه بر نیزه ی غربت را دید
گفت غم را به دلت راه مده
به لبت فرصت یک آه مده
دو نفر دل به هوایی داری
تو هنوز عشق فدایی داری
عهد و پیمان من از یادت رفت؟
نوجوانان من از یادت رفت؟
نوجوانند ولی دلداده
به حسین بن علی دلداده
پیش عباس سیاهی لشکر
هر دو قربان علیِ اکبر
هر دو تا حیدری و کرارند
از دلت کاش غمی بردارند
هر دو از عشق سبک بار شدند
جلوه ی جعفر طیار شدند
وای اگر پس بزنی هدیه ی من
تویی و آه من و گریه ی من
من و وابستگی غیری نیست
زندگی بی تو در آن خیری نیست
بهتر این است پس از تو مردن
پسر بی تو نمی خواهم من
جسم را فارغِ از جان می کرد
عشق را راهیِ میدان میکرد
باز در دل هیجان ها افتاد
نام حیدر به زبان ها افتاد
نفس کوفه شماره افتاد
پرچم شام دوباره افتاد
از هیاهوی دو آقازاده
ترس بر کوفه و شام افتاده
کینه اما ز علی اوج گرفت
تیرها سمت گلو موج گرفت
نیزه افتاد به جان هر دو
ضرب شد پیکر هر دو بر دو
سنگ ها پر زده بر دامن شان
نیزه ها کاشته شد در تن شان
تا حسین آن دو گل پر پر برد
زینب از خیمه تکان خورد نخورد
در دل عرش مقرّب شده است
اینچنین است که زینب شده است
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#طفلان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حسن_کردی
.
#حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
زینت پنج تن آل ولایت زینب
کربلا از قدمت یافت شرافت زینب
با تو در کرببلا عشق به پایان نرسید
ناجی مرحله ی سخت امامت زینب
عصمت از بردن نام تو به عصمت برسد
چیست عصمت به خدا خاک سرایت زینب
امتحانی ز ازل بود که الله گرفت
با شهادت ز حسین و به اسارت زینب
ما کجا شرح یکی از همه اوصاف شما
شرح اوصاف تو باشد به قیامت زینب
سایه انداخته بر دین نخی از چادر تو
مریم از درس تو آموخت نجابت زینب
کوفه در عمر خودش مثل تو زن دید؟ ندید
آفرین بر جگر کوه بلاغت زینب
مثل چشمان پر از خون تو در عصر دهم
که چنان رفته به دنبال زیارت، زینب؟
یافتی در دل آن دشت به خون آکنده
آن پراکنده تن غرق جراحت زینب
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حسن_کردی
.
#طفلان_حضرت_زینب سلام الله علیها
#شب_چهارم
میرود دست به دامان برادر زینب
شده هر لحظه به قربان برادر زینب
غم تنها شدن از لحن برادر خوانده
می برد شمع وجودی که برایش مانده
دو گل خرمن جان نذر برادر آورد
تا پذیرد قسم حضرت مادر آورد
گفت بعد از تو وجودم به جهان اینهایند
این دو با عشق فدایی شدنت اینجایند
این دو از کودکی از عشق شما دم بزنند
کوفه را با رجز نام تو بر هم بزنند
عشق را از ادب درس من آموخته اند
عمری از خاطره ی مادرمان سوخته اند
انتقام است فقط در نظر این هر دو
یاد حیدر برسد از جگر این هر دو
حرف آتش بشود مثل حسن می سوزند
برسد خاک روی چادر من می سوزند
غیرتی آخته بر معجر مادر دارند
این دو جنگ آور من ارث ز حیدر دارند
هر دو یک کوچه غم از واژه ی سیلی دارند
اسم کوچه بشود صورت نیلی دارند
بگذار عشق من اینگونه به اثبات رسد
من نباشم که غباری به سر و پات رسد
تکیه بر نیزه غربت بزنی میمیرم
حرفی از این دو امانت بزنی میمیرم
به فدای سر تو حنجره ی این دو پسر
هم به دنبال تو آیند روی نی دو سپر
بپذیر از منِ مادر همه ی هستم را
رد نکن ای پسر فاطمه ام دستم را
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#طفلان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حسن_کردی
#شب_چهارم_محرم
.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
قالَ امام الرضا ، تا دم آخر حسین
گفت به اِبن شبیب ، گریه فقط بر حسین
با همه ، رَیّان بگو ، از شه عطشان بگو
ذکر فراوان بگو ، ای سر و سرور حسین
تشنه لب کربلا ، کشته ی تیغ بلا
کعبه ی اهل ولا ، شافع محشر حسین
روح پیمبر حسین ، ثانی حیدر حسین
هستی کوثر حسین ، بر همه محور حسین
ماه شبم تا سحر ، هستی اهل نظر
ای به قضا و قدَر ، عشق مقدّر حسین
" عشق فقط یک کلام ، حسین علیه السلام "
ذکر لب ما مدام ، تا دم آخر حسین
کشتی اهل نجات ، چشمه ی آب حیات
بعد سلامِ صلات ، ذکر مکرر حسین
مظهر عقل و ذُکا ، بر تو کنم اتّکا
روزی اهل بُکا ، رزق مقرر حسین
ای که دمادم مدد ، از تو به عالم رسد
مانده غمت تا ابد ، در دل مادر حسین
قبله ی عشق و وفا ، سر ز تنت شد جدا
ای به سرِ نیزه ها ، قبله ی خواهر حسین
ای سر و افسر حسین ، عشق ، سراسر حسین
قربِ میسر حسین ، ای گل پرپر حسین
مذهب و باور حسین ، کشته ی خنجر حسین
گریه فقط بر حسین ، ای شه بی سر حسین
#محمدعلی_شهاب